ای شهر نشسته در غم
ای زمزمه نشسته بر اندوه! ای زمزم گریسته بر خلوت غبار!
ای نالههای فروخفته در نای لحظهها؛ اندوهتان بلند!
هان بگویید، اینک این رستخیز نا به هنگام، از پی چیست؟!
این که بنشاندهست بر آیینه دلها، غبار؟!
این که برده از دل پیروجوان، اینک قرار؟!
ترجمانِ داغِ عالم سوز کیست؟!
ای مدینه!
اینک تو و این سکوت مُصحف!
اینک تو و این غم مضاعف! ای شهر نشسته در غم یار!
با رفتن آفتاب مگذار! از خاطرهها رود حضورش! آیینه حق نمای نورش!
ای مدینه!
بشتاب که میرود امیدت!
امیّد همیشه رو سفیدت!
بشتاب که میشود فراموش!
در خاطر روزهای عیدت!
اینک تو و این غم مضاعف!
ای مدینه!
سرد است نگاه مسجد امروز!
آیینه دل نشسته در سوز!
بغضی به گلوی خسته دارم!
آتش به دلم بیا، بیافروز!
اینک تو و این غم مضاعف!
ای خانه وحی یاریام کن!
پروانه وحی، یاریام کن!
سرمایه رحمت جهان رفت!
آن نورِ زمین و آسمان، رفت!
آیینه، غبار غم به دامان!
گرید به هوایِ روی جانان!
گوید به زبان بی زبانی!
شاید به اشارهای بدانی.
ای شهر نشسته در غم یار!
با رفتن آفتاب مگذار!
از خاطرهها رود حضورش!
آیینه حق نمای نورش!
ـ ای خانه وحی، کو محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ؟
آیینه حق نمای سرمد!
فرزند حجاز کو، نیامد!
آن روح نماز کو، نیامد!
محراب نهاده سر به زانو!
گر مرثیهخوان و گه سبب جو!
آکنده دل از غم صدایش!
گوید به میانِ نالههایش: ای شهر نشسته در غم یار!
با رفتن آفتاب مگذار!
از خاطرهها رود حضورش! آیینه حق نمای نورش!
ـ ای خانه وحی، داغ بابا!
آشفته اگرچه قلب زهرا علیهاالسلام !
ما را به شرارهای بسوزان!
با مرثیه وارهای بسوزان!
شاید به زبان بیت الاحزان!
نالیم، که در فراق جانان: ای شهر نشسته در غم یار! با رفتن آفتاب مگذار
از خاطرهها رود حضورش!
آیینه حق نمای نورش!
ای زمزمه نشسته بر اندوهم!
ای کعبه برده از دلم آرامش! ای گریه آسمانی جبراییل علیهالسلام ! ای ناله نای تنهاییها! بغضی به گلوی خسته دارم!
آن روز در آن غروب غمگین
با رفتن آفتاب دیدم.
در چهره عاشقانِ توحید، غم بود و..
سنگینترین اندوه عالم
در روزگاری که «کرامت انسانی» به تاراج «قومیّت» میرفت
در آن زمان که «عبودیت» را عفریت «جهالت»، به بر هوت «شرک» رانده بود و شکوفههای «عاطفه»، ناشکفته در گور «نخوت» دفن میشدند و شعر و شراب و شهوت، متاع بازار «عکاظ» بود، آمدی؛ با دستهایی از بوی بهشت
با نگاهی به وسعت عشق و تبسّمی به زیبایی محبت
و هدیهای آوردی، به گرانقدری «توحید».
و چه پُر بها بود لحظههای با تو بودن!
بردباری تو، مرهم زخمهای دیرینه ما بود، کلامت، شفای دردِ نادانی ما، دست هایت سایهبان بی یاوری، و هستیات، بهانه آفرینش ما. و امروز، یارانت تلخترین جرعهها را از ظرف زمان مینوشند و سنگینترین اندوه عالم را بر شانههای دل میکشند.
نبودنت، بینشهای نهان شده نفاق را بر جگر سوخته خاندانت مینشاند.
فقدان تو، فرصت فوران فتنههای کمین گرفته در پس پوستههای تظاهر است.
دردآور است که ثمر سالها جَهد و جهاد تو، به ارزانی، گرفتار چنگال طمع میشود و وجدانهای خفته در آغوش عافیت خواهی را، فریاد بیدارگر وارثانِ بر حق تو به انصاف و عدالت میخواند، امّا پاسخی جز نگاههای سنگین و بی اعتنا و پژواک سکوت مرگ بار بی عملی نمیگیرد.
باکی نیست؛ روز داوری در پیش است و پروردگارت بر مرصاد ستمگران.
گفتی، صحیفه و قلمی بیاورند تا راه و رسم هدایت را به فرمانت در آن بنگارند؛ امّا به بهای گمراهی امّت، از امر تو سرباز زدند و از وصیت بازت داشتند؛ اما برای آنانکه ضمیرشان سرشار از عطر نبوّت است، حقیقت، آشکارترین است. چه نیازشان به صحیفهای و قلمی؟!
اینان بر لوح دل نگاشتهاند که «علی علیهالسلام با حق است و حق با علی علیهالسلام است.» این باوردارانِ آگاه، به بصیرت، «شهود» کردهاند که «امیر»شان کیست و نشانه جانشینش چیست.
حقیقتی را که در نگاه تو آشکار بود، در آینه چشمان مرتضی به تماشا گرفتهاند. چنین است که خنّاس شک و تردید را به ایمانشان دسترس نیست؛ به شمار اندکند، امّا به حق باوری بسیار.
درود بر تو ای پیام آور راستی، که آنچه شرط بلاغ بود، به جای آوردی و هرچه آزار روزگار، بر خود هموار کردی!
درود بر تو که خُلق عظیمت، مکارم اخلاق را به تمامت رساند!
زیان کارند آنانکه بر میراث تو، بر کتاب وحی و عترت پاکت، ستم روا داشتند و فرجام نیک، از آن پرهیزکاران است.
اربعین...زیارت... شهادت...
کربلا بوی رشادت می دهد
خاک آن بوی شهادت می دهد
زائرین اربعین …
شهادتتان مبارک….
بهترین نشانه شادی چیست؟
* بهترین نشانه شادی چیست؟
تبسم، بهترین نشانه شادی و نشاط است.
چهره رسول الله(ص) نیز هنگام دیدار یاران بیش از دیگران شاداب و خندان مینمود و گاه چنان میخندید كه دندانهای مباركش نمایان میشد. ابوالدرداء میگوید:
“رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگاه سخنی میفرمود، سخنش با لبخند همراه بود.
رسول خدا(ص) هم كلام خویش را با تبسم میآمیخت و هم چهرهای خندان داشت و هم به چهره دیگران لبخند میزد.
در حدیث است: «كان اكثر الناس تبسماً و ضِحكا فی وجوه اصحابه. بیش از همه، لبخند داشت و بر روی یارانش لبخند میزد.
* كاش آن اعرابی میآمد
امام موسی بن جعفر(ع) میفرماید:
“عربی بدوی نزد پیامبر(ص) میآمد و هدیه و سوغاتی به پیامبر اهدا میكرد.
بعد همان ساعت میگفت: پول هدیه و سوغات ما را بدهید. رسول خدا(ص) نیز میخندید.
پس از آن جریان هر وقت غمگین میشد، میفرمود: آن اعرابی كجاست. كاش پیش ما میآمد.
شوخی و مزاح ظریف و زیبای رسول اكرم(ص) و امیرمؤمنان علی(ع) درباره خوردن خرما نیز معروف است.
گفتهاند روزی آن دو گرامی با هم خرما میخوردند كه پیامبر، هستهها را جلوی علی(ع) میگذاشت
و در پایان فرمود: هر كه هستهاش بیشتر باشد، پر خور بوده است! امیرمؤمنان در پاسخ گفت:
هركه با هسته خورده باشد، پرخورتر بوده است.
همچنین از شوخ طبعی پیامبر اكرم(ص) چنین نقل میكنند كه حضرت برخی از یاران را از پشت سر بغل میگرفت
و دو دستش را بر چشمان آنان میگذارد تا آنان را بیازماید كه آیا میتوانند با چشم بسته، طرف مقابل را تشخیص دهند یا نه.
* غذا بخورم یا نه؟
رسول خدا(ص) نه تنها خود، شوخی را آغاز میكرد، بلكه زمینه فرح را برای یاران خود فراهم میآورد.
روزی مرد عربی بر آن حضرت كه بسیار اندوهگین مینمود وارد شد. وی میخواست چیزی بپرسد. اصحاب گفتند:
نپرس! چهره پیامبر چنان گرفته است كه جرئت پرسیدن نداریم. چهره پیامبر هرگز گرفته نبود، مگر هنگام نزول آیات موعظه یا آیات قیامت. او گفت:
مرا به حال خود واگذارید. سوگند به خدایی كه او را به پیامبری برانگیخت، هرگز رهایش نمیكنم
تا خنده بر لبانش ظاهر شود. آنگاه به پیامبر(ص) گفت: ای رسول خدا! شنیدهام دجال با نان و غذا نزد مردم گرسنه میآید. پدر و مادرم به فدایت.
آیا باید غذا نخورم تا از لاغری بمیرم یا بهتر است نزد دجال غذای كافی بخورم و چون سیر شدم، به خدا ایمان آورم؟
پیامبر اكرم(ص) آنقدر خندید كه دندانهای مباركش نمایان شد.
سپس فرمود: خیر! خداوند تو را به وسیله آنچه دیگر مؤمنان را بینیاز میكند، بینیاز میسازد.
* خرما را با طرف دیگر میخورم!
نقل است روزی حضرت محمد(ص) به صهیب بن سنان فرمود: در حالی كه از چشم درد رنج میبری، خرما میخوری؟
صهیب گفت: این چشم من درد میكند و من خرما را با طرف دیگر میخورم.
سیره رسول الله(ص) به گونهای بود كه به یارانش اجازه میداد
تا در حضور مباركش، گفتههای طنزآمیز ادا كنند. آنان نیز به پیروی از پیامبر اكرم(ص) از شوخیهای ناپسند پرهیز داشتند،
ولی از شوخیهای پسندیده دریغ نمیكردند.
در مكتب رسول الله(ص) شوخی باید به اندازهای باشد كه مایه تخریب شخصیت گوینده آن نشود.
قیس بن سعد، یار جوان پیامبر(ص) پس از توصیف شوخ طبعی پیامبر میگوید:
“به خدا سوگند! آن حضرت با آن شگفتی و خنده، هیبتش از همه افزونتر بود.
زیاده روی در شوخی، ابهت انسان را در هم میشكند و اسلام هم برای شخصیت پیروان خود ارزش والایی قائل شده است.
بنابرین، رسول خدا(ص) افراط در شوخی را نكوهش میكرد: «لا تَمزَحْ فیُذهب بهاؤُك»؛
از شوخی [زیاد] بپرهیز؛ زیرا ارزش و قداستت شكسته میشود".
* شوخی و دروغ
در شوخی نباید از وسایل نامشروعی چون دروغ، برای خنداندن دیگران بهره گرفت.
رسول گرامی اسلام در هشداری میفرماید: “وَیلٌ للذِی یُحَدِّثُ فَكذب لِیَضْحَكِ به القوم ویل له، ویل له ."،
“وای بر كسی كه كلام دروغی را نقل كند تا دیگران بخندند. وای بر او، وای بر او.”
* شوخی در چارچوب حق
مزاح باید از زشتی گفتار و نادرستی عاری باشد. پیامبر(ص) میفرمود:
“انی لاامزح و لااءقول الا حقا."، “من شوخی نمیكنم و سخنی نمیگویم، مگر آنكه در چارچوب حق باشد.”
یكی از یاران پیامبر از ایشان پرسید: آیا در اینكه با دوستان خود شوخی میكنیم و میخندیم، اشكالی هست؟
پیامبر در پاسخ فرمود: “اگر سخنی ناشایست در میان نباشد، اشكالی ندارد.
* پرهیز از شوخی زیاد
از سوی دیگر، خنده زیاد و قهقهه نیز عظمت و متانت آدمی را از بین میبرد.
از این رو، پیامبر اكرم(ص) میفرماید: «ایّاك و كثرة الضِحك فِانّه یمیتُ القلب»؛ از خنده بسیار بر حذر باش كه دل را میراند.
رسول خدا(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: یاعلی، مزاح نكن، زیرا ارزش تو زائل میشود.
* پیامد مزاح با نامحرم
پیامبر اسلام (ص) فرمود: هر كس با زن نامحرم شوخی كند،
برای هر كلمهای كه در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانی كنند.
* مزاح از خوشاخلاقی است
در «مكارم» از یونس شیبانى روایت شده كه امام صادق علیه السّلام بمن فرمود: چطور است شوخى كردنتان با یكدیگر؟
گفتم: كم است. فرمود: چرا با هم مزاح نمیكنید؟ مزاح از خوش اخلاقى است،
همانا با شوخى مىتوانى برادر دینیت را مسرور نمائى، رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله با مردم شوخى مىكرد و منظورش این بود كه مسرور سازد.
در كتاب «اخلاق» ابى القاسم كوفى از امام صادق علیه السّلام نقل شده كه فرمود:
مؤمنى نیست مگر اینكه از مزاح بهرهاى دارد. و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله مزاح مىفرمود ولی جز مطالب حق چیزى نمیگفت.
در «كافى» از معمر بن خلاد روایت شده كه گفت: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم قربانت گردم انسان در میان جمعى قرار گرفته سخنى پیش مىآید،
مزاح مىكنند و مىخندند! فرمود: مانعى نیست، اگر نباشد- راوى گوید من یقین كردم منظور حضرت فحش دادن و ناسزا گفتن است- بعد فرمود:
مرد عربى پیش رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله مىآمد و براى حضرت هدیه مىآورد، و همان جا مىگفت: پول هدیه مرا مرحمت كن.
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله مىخندید و آن حضرت هر وقت غمناك مىگردید، میفرمود: اعرابى چه شد، كاش میآمد.
پیامبر اسلام و شادابی همیشگی در چهره ایشان در هنگام دیدار یاران
پیامبر اسلام و شادابی همیشگی در چهره ایشان در هنگام دیدار یاران
حضرت علی(ع) میفرماید: پیامبر اسلام (ص) هرگاه مردی از اصحابش را غمگین مییافت، او را با شوخی، خرسند میساخت
پیامبر اسلام (ص) چگونه شوخی می کرد؟
تبسم، بهترین نشانه شادی و نشاط است. چهره رسول الله(ص) نیز هنگام دیدار یاران بیش از دیگران شاداب و خندان مینمود و گاه چنان میخندید كه دندانهای مباركش نمایان میشد. آنچه در پی میخوانید بخشی از شوخیها و مزاحهای پیامبر اسلام (ص) است.
* دشمن خدا
حضرت علی(ع) میفرماید: پیامبر اسلام (ص) هرگاه مردی از اصحابش را غمگین مییافت،
او را با شوخی، خرسند میساخت و میفرمود: خداوند دشمن دارد، كسی را كه به روی برادرش چهره درهم كشد.
* سفیدی در چشم
زنی خدمت پیامبر اسلام (ص) آمد و نام شوهرش را برد. حضرت فرمود:
شوهرت همان است كه در چشمانش سفیدی است؟ گفت: نه در چشمانش سفیدی نیست.
آن زن به خانه آمد و جریان را برای شوهرش تعریف كرد. مرد گفت: آیا نمیبینی كه سفیدی چشم من از سیاهی آن بیشتر است.
* سیاهان به بهشت نمیروند
پیامبر اسلام به پیرزنی از قبیله اشجع فرمود: پیرزنان وارد بهشت نشوند.
بلال حبشی كه سیاه چهره بود، آن پیرزن را ناراحت دید و جریان را به رسول الله(ص) باز گفت.
پیامبر(ص) فرمود: سیاه هم به بهشت نمیرود. بلال و پیرزن هر دو ناراحت بودند
كه ناگهان عباس، عموی پیامبر كه پیرمرد بود، آن دو را دید و حال آن دو را
برای پیامبر بازگو كرد.
رسول خدا(ص) فرمود: پیرمرد هم به بهشت نمیرود. همه غمگین شده بودند.
پیامبر(ص) كه چنین دید، همه آنان را فراخواند، دلشان را نرم كرد و فرمود:
“خداوند، پیرزنان، پیرمردان و سیاهان را به نیكوترین شكل بر میانگیزاند
و آنان جوان و نورانی شده به بهشت میروند.
* عسل و پیامبر(ص)
سیره پیامبر اسلام (ص) به گونهای بود كه به یارانش اجازه میداد تا در حضور مباركش، گفتههای طنزآمیز ادا كنند.
آنان نیز به پیروی از پیامبر اكرم(ص) از شوخیهای ناپسند پرهیز داشتند، ولی از شوخیهای پسندیده دریغ نمیكردند.
از جمله، نعیمان، مرد شوخ طبعی بود. روزی عربی را با یك خیك عسل دید. آن را خرید و به خانه عایشه برد.
رسول خدا(ص) پنداشت كه به عنوان هدیه آورده است. نعیمان رفت و اعرابی بر در خانه پیامبر(ص) ایستاده بود.
چون انتظارش طولانی شد، صدا زد: ای صاحب خانه! اگر پول ندارید، عسل را برگردانید.
رسول خدا(ص) جریان را دریافت و قیمت عسل را به آن شخص پرداخت. پیامبر چون زمانی دیگر، نعمیان را دید، فرمود: چرا چنین كردی؟
گفت: دیدم رسول خدا(ص) عسل را دوست دارد و اعرابی هم یك خیك عسل داشت.
پیامبر(ص) خدا از كار نعیمان خندید و به او هیچ گونه درشتی نكرد.
گناهانی که پشیمانی می آورد
گناهانی که پشیمانی می آورد
امام سجاد علیه السلام:
پنج گناه است که پشیمانی و حسرت شدیدی را به دنبال دارد که به راحتی قابل جبران هم نیست:
1 - قتل ناحق
حضرت سجاد(ع) در ادامه روایت فرمود:والذّنوب الّتی تورث النّدم قتل النّفس الّتی حرّم اللّه قال اللّه تعالی فی قصّة قابیل حین قتل اخاه هابیل فعجز عن دفنه فاصبح من النّادمین؛
گناهانی که پشیمانی می آورند (یکی) کشتن نفس انسانی است که خداوند (کشتن) او را حرام کرده است.
خداوند بلند مرتبه در قصّه قابیل آن زمانی که برادرش هابیل را به قتل رساند و از دفن او عاجز شد
(تا کلاغی را دید که چیزی را دفن می کند) می فرماید:(صبح کرد در حالی که پشیمان بود)
نمونه های فراوان در خاطرات زندانی ها در مجلات و روزنامه ها می خوانیم که کسانی که مرتکب قتل شده اند به شدّت پشیمان و نادم شده اند.
2 -ترک صله رحم
و ترک صلة القرابة حتی یستغنوا؛ترک صله ارحام و بستگان تا آنجایی که بی نیاز شوند ترک رابطه با دوستان و خویشاوندان از گناهانی است که حسرت و پشیمانی و ندامت را به دنبال دارد که نمونه های آن را بخوبی در جامعه می توانیم مشاهده کنیم.
3 -ترک نماز در وقتش
و ترک الصّلوة حتی یخرج وقتها؛ترک نماز تا وقتش بگذرد در این دنیا خصوصاً در آخرت حسرت طولانی را در پی خواهد داشت.
4 - ترک وصیت
و ترک الوصیّة؛ وصیّت نامه ننوشتن.
هستند کسانی که وصیّتنامه نوشتن و یا وصیّت کردن را بد می دانند،
ولی نمی دانند که ممکن است مرگ ناگهانی دامن آنها را بگیرد،
وصیّت ها و دیون مردم و مظالم آنها و یا نماز و روزه قضا داشته
و وصیّت به آن را ترک کرده باشد، آنگاه دچار حسرت و پشیمانی می شود.
در ادامه این فقره آمده که و ردّ المظالم؛یعنی ردّ مظالم را ترک کند
مقصود این است که گاه انسان مالی از مردم ضایع نموده که یادش رفته مربوط به چه کسی بوده است.
برای این گونه موارد خوب است مالی در راه خدا داده شود به عنوان ردّ مظالم و نیّت صاحبان مال تا روز قیامت جبران حق آنها شود،
ترک این مسئله نیز در قیامت پشیمانی و حسرت را به دنبال دارد.
5 - زکات ندادن
و منع الزّکاة حتّی یحضر الموت و ینغلق اللّسان؛ ندادن زکات تا زمانی که مرگ فرا برسد و زبان بند آید آنگاه می شود
که همین اموالی که زکاتش را نداده در اختیار دیگران قرار می گیرد
و آنها از آن استفاده می کنند ولی عذاب زکات ندادن را صاحب مال باید بچشد.
گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد
گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد
خداوند آنچه از نعمت ها در زمین و اسمان است برای بهره برداری انسان آفریده است:
هو الّذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً؛ او خدایی است که آنچه در زمین است همه را برای شما (انسان ها) آفریده.)
و گاه نعمتهای ویژه را نیز به انسان عنایت می کند.
ولی گاه این نعمت ها را از انسان می گیرد نه بخاطر این که نعوذباللّه خزانه الهی تمام شده باشد،
که تمام شدنی نیست، و نه بخاطر بخل و امثال آن که ذات پاک او از هر عیب و نقصی مبرّا می باشد.
بلکه گناهی و یا گناهانی از انسان صادر می شودکه نعمت ها را از انسان می گیرد و یا تغییر می دهد،
حال باید دید که کدام گناهان است که نعمت ها را تغییر می دهد و یا از انسان می گیرد.
محمد بن علی بن الحسین از احمد بن الحسن تا می رسد
به ابی خالد کابلی و او می گوید:سمعت زین العابدین علی بن الحسین(ع)
یقول:الذّنوب الّتی تغیّر النّعم:
از امام زین العابدین شنیدم که همیشه می فرمود:
گناهانی که نعمتها را تغییر می دهد (چهار تا است که) عبارت باشد از:
1 - ظلم و ستم کردن به مردم
البغی علی النّاس؛
ظلم و ستم کردن بر مردم(نعمت ها را تغییر می دهد)
لذا حکومت و سلطنت با کفر پیشگی دوام می آورد ولی با ظلم و ستم پیشگی دوام نخواهد آورد.
خصوصاً ظلم در حق افرادی که پناهی جز خداوند ندارد به سرعت برق، آه مظلوم می گیرد و نعمت را تغییر می دهد.
2 تاثیر گناه و ترک عادت نیک
الزّوال عن العادة فی الخیر؛
از دست دادن عادت به کار خیر و نیک گاه انسان عادت های خوبی دارد،
مانند خرج دادن برای امام حسین(ع)، کمک به فقرا، عادت به خواندن قرآن و دعا و نماز شب، ترک این عادات نیک که به راحتی به دست نیامده
نعمت ها را از انسان می گیرد و یا تغییر می دهد.
3 ترک اختیار معروف
واصطناع المعروف؛
از دست دادن اختیار عمل معروف (و شناخته شده نزد عقل و شرع) ممکن است
مراد ترک عادت اختیار معروف و عمل شناخته شده در نزد عقل و شرع باشد،
شاید مقصود این است که امر به معروف نکند و خود بدان عمل ننماید.
4 کفران نعمت
وکفران النّعم؛ کفران نعمت نمودن. خداوند نعمتهای بیشماری به ما داده است
از نعمت بعثت و امامت گرفته تا نعمت های عادی و معمولی همچون سلامتی، عقل، انواع خوردنی ها و پوشیدنی ها.
کفران این نعمت ها نیز تغییر نعمت و یا زوال آن را به دنبال خواهد داشت.
5 شکر نعمت نکردن
وترک الشّکر؛ترک شکر (نعمت).
برترین شکر آن است که انسان نعمت را در مسیر خودش به کار ببرد،
و ترک آن به این است که در غیر مسیر صحیح استفاده کند،
مثلاً جوانی را در مسیر گناه و فساد، مال را در مسیر حرام و لهو و لعب و..به کار برد.
در ادامه حضرت سجاد به آیه قرآن استناد نموده:
قال اللّه تعالی انّ اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم؛
خداوند نعمتهای خود را تغییر نمی دهد مگر آنکه مردم (بر اثر اعمال و رفتار و اندیشه ناسالم) در خود تغییر بوجود آورند.
استاد مطهری در ذیل آیه الیوم یئس الذین…. واخشون می گوید
:فلا تخشوهم دیگر از ناحیه آنها بیمی نداشته باشید واخشون، از من بترسید.
بعد از این که دینتان از بین برود یا ضعیف شود و هرچه که بر سرتان بیاید،
باید از من بترسید از من بترسید یعنی چه؟ مگر خدا دشمن دین خودش است؟
نه! این آیه همان مطلبی را می گوید که در آیات زیادی از قرآن به صورت یک اصلی اساسی هست
راجع به نعمتهایی که خداوند بر بنده اش تمام می کند، می فرماید:
ان اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهمیا ذلک بانّ اللّه لم یک مغیّراً نعمةً انعمها علی قومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم.
مضمون اینست:خداوند هر نعمتی را که بر قومی ارزانی بدارد،
آن نعمت را از آنها نمی گیرد مگر وقتی که آن مردم خودشان را از قابلیت بیندازند یعنی مگر اینکه آن مردم خودشان به دست خودشان بخواهند آن نعمت را ذایل کنند.
این مطلب اساساً یک اصل اساسی در قرآن مجید است.
سرفصلهای پیشرفت و تکامل بسیج
مطرح شده در بیانات رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان؛
جدول |سرفصلهای پیشرفت و تکامل بسیج،pdf
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار هزاران نفر از بسیجیان در تاریخ ۱۳۹۵/۹/۳ برای پیشرفت بسیج و برای تکامل و ثمردهی هرچه بیشتر این شجرهی طیّبه، سرفصلهایی را برشمردند، بههمین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی KHAMENE.IR سرفصلهای مطرح شده در این دیدار را در جدول زیر مرور میکند.
بسیج ایجاد الگو بود
یک نقطهی حاشیهای هم اینجا عرض بکنیم -که در بیانات این دوستان هم بعضاً بود- و آن این است که بسیجِ الگوسازی بود؛ بسیجِ ایجاد الگو بود. این الگو بدون اینکه هیچ تبلیغاتی برایش بشود، هیچ کاغذی نوشته بشود، کتابی نوشته بشود، پیغامی به کسی داده بشود، بهطور طبیعی در یک بخش مهمّی از دنیای اسلام جا باز کرد؛ یعنی خودش را نشان داد. از روی آن نسخهنویسی کردند؛ بعضیها نسخهنویسی کردند برای هدفهای خوب، بعضیها نسخهنویسی کردند برای هدفهای بد. اینکه جوانها را بیاورند، با انگیزهی دین وارد میدان کنند، مسئولیّت را به آنها بسپرند، به آنها اعتماد بکنند؛ این شد یک الگو. حالا که الگو شد، دوستان ما در خیلی از کشورها از این الگو بهره گرفتند -که حالا آقایان اسم آوردند، بنده نمیخواهم از کشوری اسم بیاورم- دشمنان [هم] نشستند برایش برنامهریزی کردند. یکی از برنامهریزیهای دشمن عبارت است از نفوذ. بنده الان شاید حدود یک سال یا بیشتر است که راجع به نفوذ دارم صحبت میکنم. از نفوذ باید ترسید، باید مراقب بود. معنای ترس [هم] این نیست که آدم خوف کند، یعنی ملاحظه کنید، مراقب باشید؛ نفوذ خیلی مهم است.
منبع: سخنرانی مقام معظم رهبری در تاریخ 1395/9/2
«هیئتهای اندیشهورز» از «اتاق فکر» خیلی گویاتر هم هست
هیئتهای اندیشهورز؛ من اصرار دارم این کلمهی «اتاق فکر» را که فرنگیها میگویند به کار نبرم. اتاق فکر یک تعبیر فرنگی است، میآیند آقایان مینشینند کلمات فرنگی را تبدیل میکنند به ترجمهی تحتاللفظی فارسی، همانها را مدام با افتخار به کار میبرند؛ نه، ما خودمان زبان داریم، واژهسازی کنیم. «هیئتهای اندیشهورز» از «اتاق فکر» خیلی گویاتر هم هست. ما هیئتهای اندیشهورز لازم داریم. کجا؟ در دو نقطه: یکی در رأس، یکی در لایهها. لایههای گوناگون بسیج فراوان است. همین که حالا این بچّهها اینجا میگویند ما شوق داریم و ما را بفرستید و چرا نمیفرستید، همان جنگ سخت است؛ از جنگ سخت که احتیاج دارد به هیئت اندیشهورز برای ترسیم و تعیین حدود این کار که چه کسی برود، کِی برود، چهجوری برود؛ تا جنگ نرم که جنگ نرم یک عرصهی بسیار وسیعی است و روزبهروز هم با گسترش این فضای مجازی دارد گستردهتر میشود و خیلی هم خطرناکتر از جنگ سخت است -یعنی در جنگ سخت، جسمها به خاک و خون کشیده میشوند، [ولی] روحها پرواز میکنند و میروند به بهشت؛ [امّا] در جنگ نرم، اگر خدای نکرده دشمن غلبه بکند، جسمها پروار میشوند و سالم میمانند، [ولی] روحها میروند به قعر جهنم؛ فرقش این است؛ لذا این خیلی خطرناکتر است- هیئت اندیشهورز لازم دارد؛ تا سازندگی که بسیج یکجاهایی مشغول سازندگی است؛ تا تقسیم مأموریّتهای جغرافیایی -همینکه آمایش سرزمینی میگویند؛ در یک نقطهای از کشور بسیج میتواند یک کاری را انجام بدهد که در نقطهی دیگر یا نمیتواند انجام بدهد آن کار را، یا لازم نیست انجام بدهد- این باید با هوشیاری صورت بگیرد که هیئت اندیشهورز لازم دارد. تمام این لایههای مختلف و لایههای گوناگون دیگر، هرکدام هیئتهای اندیشهورز لازم دارد.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 1395/9/2