پیامبر اسلام و شادابی همیشگی در چهره ایشان در هنگام دیدار یاران
پیامبر اسلام و شادابی همیشگی در چهره ایشان در هنگام دیدار یاران
حضرت علی(ع) میفرماید: پیامبر اسلام (ص) هرگاه مردی از اصحابش را غمگین مییافت، او را با شوخی، خرسند میساخت
پیامبر اسلام (ص) چگونه شوخی می کرد؟
تبسم، بهترین نشانه شادی و نشاط است. چهره رسول الله(ص) نیز هنگام دیدار یاران بیش از دیگران شاداب و خندان مینمود و گاه چنان میخندید كه دندانهای مباركش نمایان میشد. آنچه در پی میخوانید بخشی از شوخیها و مزاحهای پیامبر اسلام (ص) است.
* دشمن خدا
حضرت علی(ع) میفرماید: پیامبر اسلام (ص) هرگاه مردی از اصحابش را غمگین مییافت،
او را با شوخی، خرسند میساخت و میفرمود: خداوند دشمن دارد، كسی را كه به روی برادرش چهره درهم كشد.
* سفیدی در چشم
زنی خدمت پیامبر اسلام (ص) آمد و نام شوهرش را برد. حضرت فرمود:
شوهرت همان است كه در چشمانش سفیدی است؟ گفت: نه در چشمانش سفیدی نیست.
آن زن به خانه آمد و جریان را برای شوهرش تعریف كرد. مرد گفت: آیا نمیبینی كه سفیدی چشم من از سیاهی آن بیشتر است.
* سیاهان به بهشت نمیروند
پیامبر اسلام به پیرزنی از قبیله اشجع فرمود: پیرزنان وارد بهشت نشوند.
بلال حبشی كه سیاه چهره بود، آن پیرزن را ناراحت دید و جریان را به رسول الله(ص) باز گفت.
پیامبر(ص) فرمود: سیاه هم به بهشت نمیرود. بلال و پیرزن هر دو ناراحت بودند
كه ناگهان عباس، عموی پیامبر كه پیرمرد بود، آن دو را دید و حال آن دو را
برای پیامبر بازگو كرد.
رسول خدا(ص) فرمود: پیرمرد هم به بهشت نمیرود. همه غمگین شده بودند.
پیامبر(ص) كه چنین دید، همه آنان را فراخواند، دلشان را نرم كرد و فرمود:
“خداوند، پیرزنان، پیرمردان و سیاهان را به نیكوترین شكل بر میانگیزاند
و آنان جوان و نورانی شده به بهشت میروند.
* عسل و پیامبر(ص)
سیره پیامبر اسلام (ص) به گونهای بود كه به یارانش اجازه میداد تا در حضور مباركش، گفتههای طنزآمیز ادا كنند.
آنان نیز به پیروی از پیامبر اكرم(ص) از شوخیهای ناپسند پرهیز داشتند، ولی از شوخیهای پسندیده دریغ نمیكردند.
از جمله، نعیمان، مرد شوخ طبعی بود. روزی عربی را با یك خیك عسل دید. آن را خرید و به خانه عایشه برد.
رسول خدا(ص) پنداشت كه به عنوان هدیه آورده است. نعیمان رفت و اعرابی بر در خانه پیامبر(ص) ایستاده بود.
چون انتظارش طولانی شد، صدا زد: ای صاحب خانه! اگر پول ندارید، عسل را برگردانید.
رسول خدا(ص) جریان را دریافت و قیمت عسل را به آن شخص پرداخت. پیامبر چون زمانی دیگر، نعمیان را دید، فرمود: چرا چنین كردی؟
گفت: دیدم رسول خدا(ص) عسل را دوست دارد و اعرابی هم یك خیك عسل داشت.
پیامبر(ص) خدا از كار نعیمان خندید و به او هیچ گونه درشتی نكرد.