حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


1. تفکر
تفکر؛ از جمله اموري است که در دين اسلام توصيه هاي فراواني به آن شده است. آيات و روايات معصومان (ع) ما را به تفکر دعوت نموده اند.انديشيدن،خود موضوعي مستقل است و بحثي جدا طلب مي کند که در ابعاد آن به صحبت بنشينيم.اما در اين نوشتار؛سخن از نقش اساسي تفکر در تهذيب نفس است.دراين باره به حديثي از امام حسن (ع) بسنده مي کنيم که فرمود:
شما را به تقوا و تفکرهميشگي وصيت مي کنم. همانا تفکر پدر و مادرهر خيري است.
امام راحل نيز درباره تفکر مي گويد:
بدان که از براي تفکر،فضيلت بسيار است. و تفکر، مفتاح ابواب معارف و کليد خزاين کمالات و علوم است و مقدمه لازمه حتميه سلوک انسانيت است و در قرآن شريف و احاديث کريمه،تعظيم بليغ و تمجيد کامل از آن گرديده و از تارک آن تعبيرو تکذيب شده و در کافي شريف،سند به حضرت صادق (ع) رساند که فرمود:«افضل العباده ادمان التفکر في الله و في قدرته»
… و درحديث ديگر، يک ساعت تفکر را از عبادت يک شب بهتر دانسته و در حديث نبوي (ص) است که «تفکر يک ساعت، از عبادت يک سال بهتراست» و در حديث ديگر است که «تفکريک ساعت،بهتراست از عبادت شصت سال »و درحديث ديگر، «هفتاد سال».
البته مقصود از يک ساعت تفکر، شصت دقيقه نيست، بلکه مراد چه بسا اين است که فکر را نسبت به عمل اولويت دهي و تفکر را مقدم بر عمل شماري؛چرا که نتيجه تفکر شناخت است و ارزش عملي که همراه با شناخت و معرفت باشد،نسبت به همان عمل اگر بدون شناخت باشد،قابل مقايسه نيست.
اولين گام در معالجه هر نوع بيماري، اين است که به بيمار بودن خود آگاهي يابيم. مادام که من خود را سالم بدانم،به دنبال معالجه نخواهم بود. چه خوب است که امروزه مردم هشيار،نسبت به سلامت جسماني خود اهميت مي دهند و حتي براي پشگيري از مرض هاي احتمالي، هرچند وقت آزمايش هاي گوناگون انجام مي دهند. کسي که با خوش خيالي،خود را سالم بداند و نسبت به احتمال عارضه يک بيماري در وجودش بي اعتنا باشد،ممکن است با خطرات جدي روبه رو شود و اي بسا که فرصت معالجه را از دست داده باشد.
لازم است انسان ها به سلامت روح و روان خود نيز حساس باشند؛چرا که امروزه بيماري هاي روحي به مراتب بيش تر و سخت تر از مرض هاي جسماني است. امروز جهان از امراض روحي و رواني رنج مي برد؛همانند:افسردگي، نااميدي، حسد، افترا، شهوت طلبي و.. دوست عزيز، مرض هاي روحي اگر دردنيا معالجه نشود، درجهان ديگر به شکلي شديدترهمراهان خواهد بود. حضرت امام (ره) دراين باره مي فرمايد:
در آن عالم،ملکات به قدري با شدت و قوت ظهور مي کند که زوال آن يا ممکن نيست- آن وقت انسان مخلد است درجهنم-و اگر با فشارها و سختي ها و آتش ها زايل شود، پس از قرن هاي ربوبي شايد زايل شود. پس اي عاقل،چيزي را که با يک ماه يا يک سال زحمت جزيي دنيايي با اختيارخود ممکن است اصلاح کرد و گرفتاري دنيا و آخرت را به آخر رساند،نگذار بماند و تو را هلاک کند.
پس لازم است جهت تشخيص بيماربودن يا نبودن خود، به علماي اخلاق و متخصصان روان شناس و روح شناس مراجعه کنيم. از مطالعه کتاب هاي اخلاقي غفلت نورزيم و از همه مهم تر احاديث اخلاقي اهل بيت (ع) بهترين راهنما و طبيب فکري و روحي ما است. بايد از معلمان اخلاق، بندگان صالح خداوند،مردان الهي و تعليمات معنوي خاندان وحي،کمک بگيريم.
بيماري حسد با توجه به تعريف علماي اخلاق،ازجمله حضرت امام (ره) با کمي دقت، قابل تشخيص است. هرکدام از ما با توجه به درون خود،آرزوي از بين رفتن نعمت از ديگري را داريم يا نه؟ اين توجه و دقت همان چکاب و تست بيماري حسد است که بايد واقع بينانه انجام گيرد.درصورت مثبت بودن نتيجه آزمايش،ما به اصل بيماري پي برده ايم و اين خود مرحله اي است؛چرا که خيلي ها اصلاً خود را بيمار نمي دانند و يا حاضر به پذيرش آن نيستند.طبق روايتي رسول خدا (ص) با آن مقام بلندش هر روز از بيماري حسد به خدا پناه مي برد؛پس با اين حال، حساب ديگران روشن مي شود. گاهي ما خود را فريب مي دهيم و خيال مي کنيم حسود نيستيم.
روشن ترين علامت حسد، اين است که نسبت به مقام و موقعيت و ثروت و علم و احترام و نفوذ و محبوبيت و مقبوليت يک نفر، کمي حساس شويم، همين و بس؛اين احساس بي جا و بي ربط،شاخ و دم حسد است که سر بر مي آورد و آدم باهوش بلافاصله تشخيص مي دهد. اما آدم ساده ممکن است،همين حساسيت بي جا و بي ربط را نوعي انتقاد و آگاهي به حساب آورد و خود را فريب دهد.در واقع شيطان او را فريب دهد.
نکته مهم:انسان هاي زيادي در جامعه به همراه ما زندگي مي کنند که ما نسبت به آن ها حسّ حسادت را درخود نمي يابيم و چه بسا که خوشحال مي شويم و خود را به دور از رشک ورزي مي پنداريم. غاقل ازاين که حسادت نهفته در درون،درشرايط و مواقع خاصي ظهور مي کند.حسادت در ميان انسان هايي که نوعي رقابت داشته باشند، خودنمايي مي کند. دو عالم،دو تاجر،دو دانش آموز، دو برادر، دو خواهر، دو عروس، دو داماد در يک خانواده، نمونه اي از زمينه هاي رقابت هستند و هرکدام از آن ها، زمينه رقابت ديگري با ديگران را دارند به عبارت ديگر،وقتي خواسته هايمان با خواسته هاي ديگري در تضاد قرار مي گيرد،نهال حسادت سرازخاک وجودمان سر بر مي آورد. اگر تو بخواهي محبوب ترين دانش آموز در کلاس باشي و محبوب هاي ديگري در کلاس پيدا شوند،آن وقت هيولاي حسد درونت مي جنبد.اما اگر محبوب هاي ديگر نباشند و يا اصلاً چنين خواسته اي نداشته باشي، دراين صورت،بذرحسادت،به گل نمي نشيند و منتظرموقعيتي ديگر مي ماند.
بحث معالجه حسد در دو بخش کلي عرضه مي شود:
الف. معالجه حسد از ديدگاه امام خميني (ره) و ديگردانشمندان ديني؛
ب. حسد و درمان آن از ديدگاه روان شناسي
معالجه حسد از ديدگاه امام خميني (ره) و ديگردانشمندان ديني
با نگاهي به آثارحضرت امام در مي يابيم که ايشان از يک سو،اصول و روش هايي کلي جهت درمان و پالايش روح از هرگونه آلودگي ارائه مي دهند و ازسوي ديگر، حسد را مطرح کرده و براي درمان خصوص حسد نيزمطالبي بيان مي کنند در مجموع مطالب اين قسمت در پنج محور زير تنظيم شده است:
1. اصول کلي اصلاح نفس ازنظرامام خميني (ره)؛
2. روش هاي درمان بيماري هاي اخلاقي؛
3.معالجه علمي حسد؛
4. معالجه عملي حسد؛
5. سخني با محسودان.
اصول کلي اصلاح نفس از نظر امام خميني (ره)
حضرت امام خميني (ره) جهت تهذيب نفس، بر چند اصل تأکيد مي کند.اين اصول عبارتند از:اصول تفکر،اصل عزم، اصل مراقبت،اصل تذکر و اصل ولايت.
از ديرباز حسادت به نوعي محافظ عشق محسوب مي شده است؛ در حالي که غالباً موجب سقوط عشق مي گردد. در حسادت، فرد معمولا طرف مقابل خود را به خاطر توجه زياد به ديگران سرزنش مي کند، اما در حقيقت بايد روي رفتارهاي خود کنترل داشته باشد . آماندا زني با شخصيت بامزه است که اليوت خيلي زود عاشق او شد و چند روز بعد از ملاقاتشان فرستادن دسته هاي گل به همراه کارت را آغاز کرد. اين سورپرايز باعث خشنودي آماندا و تمجيد همکارانش گرديد. اليوت شخصي عادي و صبور به نظر مي رسيد که کمتر تحت تأثير قرار مي گرفت و کمي حالت عصبي داشت، اما طرز لباس پوشيدنش قابل توجه بود. يک ژاکت شطرنجي با کفش هايي خاص که به نظر مي رسيد يکسري از کمبودهاي خود را با حالتي کمدي مخفي کند. بعد از هفته ها و ماه ها، اليوت به طور مداوم آماندا را براي شام با جمع دوستان بيرون مي برد. او اغلب زنگ مي زد تا مطمئن شود که آماندا گل ها را دريافت کرده است و اگر آماندا پشت ميزش نبود، با تلفن هاي مکرر همکارانش را مي آزرد. آماندا مي گويد: بعد از مدتي متوجه اين جنبه شخصيتي احمقانه در اليوت شدم. ابتدا فکر مي کردم که اين روش خاص او براي ابراز علاقه است؛ براي همين لذت مي بردم و جذبش مي شدم؛ اما رفته رفته متوجه شدم که دسته گل ها بهانه اي است براي اينکه بداند هر لحظه من کجا هستم و اگر چيزي که مي خواست نمي شنيد، تن صدايش تغيير مي کرد و خشمگين مي شد. همين باعث دلسرد شدن من و به هم خوردن رابطه مان شد. يک روز با خود فکر کردم، چرا اين رابطه رمانتيک بايد به چنين زنداني تبديل شود تا من از آن فراري شوم؟
دسته گل ها دوام نياوردند و اليوت بسياري از علائم حسادت را مثل ترس از دست دادن معشوق، غبطه خوردن ، حس بي اعتمادي ، عصبانيت از توجه ديگران و نياز به کنترل طرف مقابلش نمايان کرد. غافل از اينکه طعنه ها و کنايه هايي که به بهانه عشق هستند، مي توانند آن را از بين ببرند.
ما بيشتر تمايل داريم که حسادت را به رفتارهاي منفي، از مراقبت گرفته تا خشونت، ربط دهيم. شعله هاي حسادت با چنان شدتي در مغز نفوذ مي کنند که تفکرات و رفتارهايي را که موجب تکامل شخص مي شوند پاک کرده و نياز اصلي فرد را تحت تأثير قرار مي دهند. کارشناسان حسادت معتقدند که اين حس يک مکانيسم لازم براي زندگي است (اگر چه هنوز اين فرضيه به اثبات نرسيده است). مطالعات اخير نشان داده است که بسياري از مخرب هاي علاقه شديد، احساساتي هستند که از نياز سرچشمه مي گيرند؛ نيازي که ريشه در گذشته ما دارد. حسادت به معناي غبطه خوردن نيست(اگر چه اين معنا از آن استنباط مي شود و نمي توانيم آن را تغيير دهيم.)در حقيقت هدف اصلي حسادت، کمک به معنادار کردن و حفظ رابطه است. ريچارد اسميت، پروفسور روانشناسي دانشگاه کنتاکي معتقد است: حسادت زماني ايجاد مي شود که به خاطر وجود يک رقيب حس خوب شما از بين رفته و رابطه سرد شود. حال اين رقيب ممکن است مواردي را براي تحريک کردن داشته باشد يا نداشته باشد. همچنين براي حسادت نيازي نداريد که بدانيد طرف مقابل چه چيزي را دوست دارد. از طرف ديگر، حسادت از اين واقعيت زندگي که منشا بسياري از فسادهاست، نشأت مي گيرد:ما چطور خودمان را با ديگران مقايسه کنيم! حس حسادت زماني به وجود مي آيد که فرد مورد نظر داراي صفات و موارد مورد پسند ماست؛ در نتيجه باعث نارضايتي شده و يک حس پست و مادون، مثل نااميدي از خود، همراه با رنج و خشم به وجود مي آيد.
حسادت حس دردناکي است که دفع اجتماعي آن چه به صورت واقعي و چه ساختگي، هميشه با آسيب همراه است. مغز دچار آشفتگي شده و برگرداندن آن به حالت عادي بسيار سخت است. افرادي که دچار حسادت هستند، معمولا طرف مقابل را سرزنش مي کنند تا مورد توجه ديگران قرار بگيرند. علت حسادت در افراد مختلف بسيار متفاوت است. و خصوصيات شخصي هر فرد در ايجاد آن دخالت دارد. به نظر مي رسد افرادي که از نظر شخصيتي بي ثبات تر هستند، در بهانه گيري و اذيت طرف مقابل خود غيرمنطقي تر عمل مي کنند.
حسادت لزوما مخرب نيست؛ بلکه مي تواند موجب ساختن هدفي شود که فرد خويش را بهتر ببيند و در جهت اصلاح خود برآيد که حتي موجب بهبود رابطه نيز مي شود. با اين ديد، حسادت بيشتر از واگذار کردن رابطه و از دست دادن آن، روي صبر و گذشت در رابطه تکيه دارد. حسادت مجموعه پيچيده اي از حس هايي مانند ترس از دست دادن، غم، عصبانيت، غبطه خوردن و تحقير است که با ترک کردن شخصي که از بي وفايي طرف مقابل خود رنج مي برد، نمايان مي گردد. حسادت توسط نافرماني از مغز ايجاد مي شود که از نظر ژنتيکي به قيد و بندهاي اجتماعي و ناراحتي ها و پريشاني هايي که به فرد آسيب رسانده اند، برمي گردد.
ازكرامات امام صادق (علیه السلام):
عمار سه فرزند به نامهاى «اسحاق» ، «اسماعيل» و «يونس» داشت، آنها نقل كردهاند كه «يونس» به مرض بدى مبتلا شده بود، به محضر امام صادق عليه السلام رفتيم، امام با مشاهده وضع يونس، دو ركعت نماز خواند و خدا را حمد كرد و بر نبى اكرم صلى الله عليه و آله و آل او درود فرستاد و ذكرهايى بر زبان جارى ساخت و از خداوند چنين خواست: «واصرف عنه شر الدنيا والاخرة واصرف عنه ما به فقد غاظنى ذلك واحزننى; شر دينا و آخرت را از او دور نما و اين مرض را از او بر طرف ساز كه عارضه او مرا ناراحت و غمگين كرده است.»
آن سه نفر نقل مىكنند كه: به خدا قسم از شهر خارج نشده بوديم كه بيمارى او برطرف شد و شفا يافت.
ازكرامات امام صادق (علیه السلام):
عمار سه فرزند به نامهاى «اسحاق» ، «اسماعيل» و «يونس» داشت، آنها نقل كردهاند كه «يونس» به مرض بدى مبتلا شده بود، به محضر امام صادق عليه السلام رفتيم، امام با مشاهده وضع يونس، دو ركعت نماز خواند و خدا را حمد كرد و بر نبى اكرم صلى الله عليه و آله و آل او درود فرستاد و ذكرهايى بر زبان جارى ساخت و از خداوند چنين خواست: «واصرف عنه شر الدنيا والاخرة واصرف عنه ما به فقد غاظنى ذلك واحزننى; شر دينا و آخرت را از او دور نما و اين مرض را از او بر طرف ساز كه عارضه او مرا ناراحت و غمگين كرده است.»
آن سه نفر نقل مىكنند كه: به خدا قسم از شهر خارج نشده بوديم كه بيمارى او برطرف شد و شفا يافت.
ازكرامات امام صادق (علیه السلام):
يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام بنام مامون رقى نقل كرده است كه: در محضر سرور و مولايم امام صادق عليه السلام بودم، سهل بن حسن از شيعيان خراسان وارد شد و سلام كرد و نشست، عرض كرد: اى فرزند رسول خدا كرامت و بزرگى از آن شماست، شما خاندان امامت، چرا بر اين حق خود سكوت كرده و قيام نمىكنيد و حال آن كه هزاران نفر از شيعيان شما آماده شمشير زدن در ركاب شما هستند.
امام عليه السلام فرمود: اى خراسانى! لحظهاى درنگ كن. پس امر فرمود كه تنور را روشن كنند، هنگامى كه آتش شعلهور شد، به سهل فرمود: داخل تنور شو، سهل گفت: اى پسر رسول خدا مرا از اين كار معاف بدار، در اين هنگام هارون مكى يكى از اصحاب با وفاى امام عليه السلام وارد شد در حالى كه كفشهاى خود را در دست گرفته بود، سلام كرد و جواب شنيد، امام به او فرمود: كفشهاى خود را بر زمين بگذار و داخل تنور شو، او بدون هيچ درنگى وارد تنور شد و در ميان شعلههاى آتش نشست. امام صادق عليه السلام رو به خراسانى كرد و از حوادث خراسان براى او گفت، انگار امام عليه السلام در آن جا حاضر بوده است، سپس فرمود: داخل تنور را نگاه كن. مامون رقى مىگويد: من هم جلو رفتم و داخل تنور را مشاهده كردم، هارون مكى در ميان آتش نشسته بود و برخاست و از تنور خارج شد. امام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر مانند او مىشناسى؟ عرض كرد: به خدا قسم احدى را نمىشناسم، امام عليه السلام حرف او را تاييد نمود و فرمود: در زمانى كه ما حتى پنج نفر از اين گونه ياران نداريم چگونه قيام كنيم؟
ازكرامات امام صادق (علیه السلام):
موارد متعددى در تاريخ نقل شده است كه بيانگر آگاهى و اشراف كامل امام صادق عليه السلام بر امور غيبى است و كلامى را كه ايشان فرموده: «نحن ولاة الامر و خزنة علم الله ; ما واليان امر و خازنان علم خداوند هستيم.» در عمل نشان داده و به اثبات رسانده است. در اين نوشتار به ذكر يك نمونه اكتفا مىكنيم:
ابراهيم بن مهزم مىگويد: از محضر امام صادق عليه السلام جدا شدم و به منزل رفتم، شب هنگام بين من و مادرم مشاجرهاى رخ داد، بر سر او فرياد زدم و با تندى با او سخن گفتم، صبح شد، نماز را خواندم و بلافاصله نزد امام آمدم، همين كه داخل شدم فرمود: اى پس مهزم! چرا بر سر مادر خود فرياد زدى؟ آيا نمىدانى كه او تو را در شكم خود نگهدارى كرد و در دامان خود پروراند و با شير خود تو را تغذيه نمود؟ عرض كردم: آرى. ايشان فرمودند: پس هيچ وقتبا تندى با او سخن مگو.
ازكرامات امام صادق (علیه السلام):
از ابوبصير نقل شده است: روزى در محضر امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه صحبت از «معلى بن خنيس» به ميان آمد، ايشان فرمودند: «ابا محمد! مطلب مهمى را در مورد او به تو مىگويم، آن را از ديگران مخفى نگهدار; او به مقام واقعى خود نمىرسد مگر زمانى كه از طرف «داود بن على» مورد تعرض قرار خواهد گرفت.»
پرسيدم: داود با او چه خواهد كرد؟ فرمودند: «او را دعوت كرده، گردنش را مىزند و بدن او را به دار مىآويزد.»
عرض كردم: اين حادثه در چه زمانى واقع خواهد شد؟ امام فرمودند: «در سال آينده» .
ابوبصير مىگويد: سال بعد داود والى مدينه شد و معلى را به پيش خود فراخواند و از او خواست كه اسامى ياران امام صادق عليه السلام را برايش بنويسد، معلى از اين كار امتناع ورزيد، داود عصبانى شد و گفت: اگر اسامى آنها را كتمان كنى تو را خواهم كشت، معلى بن خنيس گفت: آيا مرا به كشته شدن تهديد مىكنى!؟ به خدا قسم هرگز چنين كارى نخواهم كرد. داود خشمگين شد و او را به شهادت رساند و جسد مطهرش را به دار آويخت.
ازكرامات امام صادق (علیه السلام):
محمد بن راشد از جد خود كه يكى از مسلمانان هم عصر امام صادق عليه السلام است نقل مىكند كه روزى به قصد ديدار امام عليه السلام حركت كردم تا از او سؤالى بپرسم، در ميان راه مطلع شدم كه آن حضرت به تشييع جنازه سيد حميرى رفته است، پس به طرف قبرستان رفتم و بعد از ملاقات با امام عليه السلام سؤال خود را از ايشان پرسيدم و جواب آن را دريافت كردم.
هنگامى كه خواستم برگردم، مرا به نزد خود خواند و فرمود: شما مردم سرچشمه علم و دانش را رها كردهايد. عرض كردم: آيا شما امام و پيشواى امت در اين زمان هستيد؟ امام فرمود: آرى. عرضه داشتم: دليل و آيتى مىخواهم تا يقين پيدا كنم. آن حضرت فرمود: هرچه مىخواهى بپرس، من با اراده الهى جواب تو را خواهم گفت. عرض كردم: برادرى داشتم كه از دنيا رفته و او را در اين قبرستان دفن كرديم، از شما مىخواهم او را زنده كنيد، امام فرمود: برادرت انسان خوبى بود و به خاطر او خواسته تو را برآورده مىكنم، گرچه تو سزاوار چنين كارى نيستى، سپس نزديك قبر او شد و او را صدا زد، در اين هنگام قبر شكافته شد و برادرم از آن خارج شد. به خدا قسم كه چنين شد و به من گفت: اى برادر از او (امام صادق عليه السلام) پيروى كن و او را رها مكن. آن گاه به قبر خويش بازگشت. امام عليه السلام از من عهد گرفت و مرا قسم داد تا كسى را از اين موضوع مطلع نسازم.
محمد بن سنان مىگويد: منصور دوانيقى هفتاد مرد از شهر كابل را فراخواند و به آنها گفت: واى بر شما كه ادعاى ساحر بودن داريد و بين زن و شوهر او فاصله مىاندازيد … .
او با وعدههاى بسيار آنها را تحريك كرد تا با انجام سحرهاى خود ابا عبدالله را مبهوت و مقهور خود سازند. ساحران به مجلسى كه منصور فراهم كرده بود رفتند و انواع صورتها از جمله صورتهاى شير را به تصوير كشيدند تا هر بينندهاى را سحر كنند. منصور بر تختخود نشست و تاج خود را بر سرگذاشت و به دربان دستور داد كه امام صادق عليه السلام را وارد سازند. وقتى امام ششم وارد شد، نگاهى به آنها كرد و دستبه دعا برداشت و دعايى خواند كه برخى از الفاظ آن شنيده مىشد و قسمتى را هم به طور آهسته خواند، سپس فرمود: واى بر شما به خدا قسم سحر شما را باطل خواهم نمود. سپس با صداى بلند فرمود: اى شيرها آنها را ببلعيد، پس هر شيرى به ساحرى كه او را درست كرده بود حمله كرد و او را بلعيد. منصور بهتزده از تختخود بر زمين افتاد و با ترس مىگفت: اى ابا عبدالله! مرا ببخش ديگر چنين كارى نخواهم كرد، حضرت هم به او مهلت داد. بعد منصور دوانيقى از امام عليه السلام درخواست كرد، شيرها ساحرانى را كه خورده بودند برگردانند. امام صادق عليه السلام فرمود: اگر عصاى موسى آنچه را بلعيده بود برمىگرداند، اين شيرها نيز چنين مىكردند.