حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


مقام معظم رهبری:حجاب برای زن ذلت نیست،بلکه به معنای عصمت و حفظ زن است .نه فقط زن که عصمت و حفظ برای زن ومرد،هردوست.
اینکه دشمنان انقلاب تمام تلاششان را در تهاجم فرهنگی معطوف به زنان کرده اند،
اینکه همه هجمه ها به سمت حجاب و آزادی و حقوق زنان( باتعاریف خودشان ) است،
اینکه برای مقابله با خانواده اصیل ایرانی اتدا به سراغ مادر و زن خانه می روند،
اینکه عفت را، غیرت را،حجب و حیا را،در جامعه ما مورد هجمه قرار می دهند .
همه وهمه نشاندهنده اوج اهمیت وجایگاه زن در انقلاب و نقش بی بدیل آن در خانواده است.
دشمن می داند برای نابودی یک نهاد مانند جامعه و یا خانواده (جامعه کوچک )باید سراغ قلب آن برود
و این قلب بی شک زنان با عفت و حیا می باشند.
خواهرم حجاب تو ، حیاو عفت تو، چادر تو ، جبهه جهاد توست…
حضرت امام دربارهی واقعهی کشف حجاب میفرماید:
در زمان رضاخان که شاید اکثر شما یادتان نباشد، ما شاهد چه صحنههایی بودیم، در همین قم و نسبت به بانوان محترم این قم و در همه شهرها نسبت به بانوان محترم شهرها. این به تبع از کسانی که تعلیم به او میدادند به اسم کشف حجاب، هتک حرمت اسلام، هتک حرمت مومنین، هتک حرمت بانوان ما را چقدر اذیت کرد چقدر پارهکردن چادرهای آنها را، چقدر به یغما بردند چادرها و روسریهای آنان را ما شاهد اینها بودیم و شما شاهد این پسر بودید که به اسم تمدن بزرگ با این مملکت چه کرد.
تاریخ مبارزه با حجاب در ایران
همانطور که میدانید زنان ایرانی در طول تاریخ پاسدار فرهنگ عفت و حیا بودهاند و حجاب را به عنوان انسانی همیشه حفظ کردهاند. با اینحال در اواخر دوره قاجاریه بر اثر نفوذ دولتهای استعماری در دستگاه حکومت، زمزمههای بیحجابی آغاز شد و پس از برقراری مشروطیت، صحبت از رفع حجاب به میان آمد و تفکر آزادی زن به سبک غربی به تدریج توسعه یافت سپس با اعلام رسمی رفع حجاب در 17 دی ماه سال 1314 شمسی از سوی رضاخان، حجاب در بین تمام زنان ایرانی ممنوع شد و این ممنوعیت تا سال 1320 که همزمان با برکناری رضاخان از حکومت ایران بود ادامه پیدا کرد. پس از رضاخان نیز مخالفت با حجاب ادامه پیدا کرد گرچه محمدرضا نتواست مانند پدرش با آن قاطعانه برخورد کند و به ظاهر زنان را در انتخاب پوشش آزاد گذاشت، ولی از راه تهاجم فرهنگی بر ضد حجاب با آن مبارزه کرد تا سرانجام با لطف و یاری خداوند در سال 1357 شمسی، انقلاب اسلامی ملت بزرگ ایران به این حکومت شیطانی خاتمه داد و زنان مسلمان کشورمان دوباره چون سابق، سنگر دار سنگر حجاب شدند.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) در این باره میفرماید: شما (زنان) را رژیم سابق نشناخته بود گمان میکرد که بانوان ایران مثل همان چندنفر یا عدهی معدود منحرفین است و اینها همه به دست آنها میشود که انحراف پیدا کند لیکن بانوان محترم ایران ثابت کردند که دستخوش اینطور توطئهها نشدهاند و نمیشوند و ثابت کردند که در دژ محکم عفت و عصمت هستند و جوانان صحیح و نیرومند و دختران عفیف و متعهد به این کشور، تسلیم خواهد کرد و هیچگاه در آن راههایی که قدرتهای بزرگ برای تباهکردن این کشور پیش آنان گذاشته بود نخواهد رفت.
نظر دو مرجع بزرگ مسیحیت درباره حجاب:
کلمنت و ترتولیانوس میگویند: زن باید کاملاً در حجاب و پوشیده باشد الا آنکه در خانه باشد، زیرا فقط لباسی که او را میپوشاند میتواند از خیرهشدن چشمها به سوی او مانع گردد. زن نباید صورت خود را عریان ارائه دهد تا دیگری را با نگاهکردن به صورتش و ادار به گناه نماید. برای زن مؤمن عیسوی در نظر خداوند پسندیده نیست که به زیور آراسته گردد و حتی زیبایی طبیعی آن باید با اختفا و فراموشی آن، از بین برده شود. زیرا برای بینندگان خطرناک است. درستکردن موی سر و آرایش آن و تنظیم آنها در آیینه فقط از خصوصیات زنانی است که شرم و حیاء را از دست دادهاند. بنابراین در آیین مسیحیت از یک سو مواجهیم با قداست و تقدیس زن و از سویی با تحقیرها و توهینها از یک طرف همه فرشتگان را به صورت زن مجسم کردهاند. با اینکه علم الادیان جنسیت خاص و مادی بودن فرشتگان را نفی میکند. از طرف دیگر برای نجات زنها از زیر بار ستم مردان آنها را در دیرها پناه داده و دیر نشینی و رهبانیت زنان را صلاح دیده است. ولی از دیدی دیگر آنان را بعدها برای خدمت به مسیحیت خواندهاند و بعدها دیرها مرکز آلودگی فحشاء شد و به کابارهها و فحشاخانههای بزرگ تبدیل شدند که تمام مردان و زنان بدون هیچ ممنوعیتی با هم وارد آنجا میشدند و هزاران تخم فساد و آلودگی با خود در جامعه میپراکندند، که این مراکز به مرور زمان از غرب به شرق هم سرایت کرد و مانند یک بیماری مسری تمام جوامع را فرا گرفت.
حجاب در آئین مسیح و نصرانیت
تمام آیات «تورات و انجیل که درباره حجاب آورده شده مورد توجه و دقت مفسرین قرار گرفته و مسائلی را مطرح ساختهاند که بسیار جالب میباشد از جمله: در آیات 3 الی 17 باب 11 رساله اول» پولس خطاب به قرنایتان چنین آمده است: اما میخواهیم شما بدانید که سر هر مرد، مسیح است و سر زن و مرد، و سر مسیح خدا. هر مردی که سر پوشیده عبادت یا ندبه میکند سر خود را رسوا مینماید. اما هر زنی که سر برهنه دعا یا ندبه کند سر خود را رسوا میسازد که چنین است که تراشیده شود. زیرا اگر زن نمیپوشد موی سر را نیز میبرد و اگر زن را مویچیدن یا تراشیدن قبیح است باید بپوشد… از اینجهت زن میباید پوشش بر سر داشته باشد به سبب فرشتگان آیا شایسته است که زن ناپوشیده دعای خدا بکند و اگر زن موی دراز دارد، زینت است که موی به جهت پرده بدو داده شده است. پولس در رساله خود به قرنایتان تصریح مینماید: چون زنان بیحجاب به کلیسا میرفتند، مارپولس آنان را نهی کرد تا موجبات هیجان شهوت و پریشانی حواس را کاهش داده باشد و این که سر تراشیدن را با سر برهنه داشتن برابر شمرده، کنایهای از عدم امکان تساوی مرد و زن در بسیاری از موارد از جمله- سربرهنهکردن است و در ضمن چون تراشیدن نشانی از توهین و تحقیر گناهکاران است که در کیفر خواستشان به چنین رسوایی محکوم میباشند، خواستند. سر برهنگی زن را تحقیر و توهین نمایند. مفسرین انجیل گویند: اینکه گفت، سر هر مرد مسیح است و سر زن و مرد و سر مسیح خدا، مراتب بزرگی را نشان داده و محفوظ میدارد که رئیس مسیح، خداست و رئیس مؤمن، مسیح و رئیس مومنه شوهرش، و تنها سر زن میتواند برای شوهرش مکشوف بماند و حتی برای پیامبر نه. ضمن این مباحث و آثار پی میبریم که در آئین مسیح روی مسأله حجاب عنایت داشتهاند و مورد توجه بوده است، حتی زمانی که دین مسیح تعریف شد و تعلیمات آن مورد تهاجم سوء قرار گرفت، رهبران دین مسیح باز روی مسأله حجاب تأکید داشتند، تا آنجا که این رهبران برای حفظ سیاست رهبری خود و تحکیم مبانی رهبانیت دیدند. اگر زن در پوشش باقی نماند، چون تنها وسیله عیش و کامرانی و شهوت انگیزی است و به علاوه که خود زن دارای احساسات سریع التأثیر است زودتر گرفتار احساسات شهوت و غضب و جنایت قرار میگیرد. خوشگذرانی کامجویی، عیش و نوش جز با زن مفهومی ندارد لذا آنها زن را به پوشش رهبانیت موظف نمودند که زن مسیحی باید پوشیده باشد و عموم زنان هم از آنان تبعیت نمودند. زن مسیحی باید با روزه لب و دهان و چانه و مو و بدن را بپوشاند تا از دستبرد چشمگیر شهوت دیگران مصون بماند در نهایت این پوشش به قدری افراطی شد که زنان را از خانهداری دور ساخت و از ازدواج محروم نمود و آن مقدار حظ و نصیب طبیعی را هم از آنها ممنوع ساخت. ریاضت و ترکدنیا زنان مسیحی را در حجاب نگاه داشت.
درباره اهمیت و فلسفه حجاب اشاره به چند نکته حائز اهمیت است:
1- کاهش خطا و خطر: مصونیت زن در برابر طمعورزی هوسبازان از ثمرات آشکار رعایت حجاب است.
2- حفظ احترام: اگرچه رعایت حجاب، از یک سو به مردان کمک میکند که به طور ناخواسته، و خارج از چارچوبها، عواطف و احساسات خود را هزینه نکنند. اما بیش از آن به خانمها کمک میکند به طور ناخواسته و خارج از چارچوبها، وسیله لذتانگاری قرار نگیرند و شخصیت و احترام آنان خدشهدار نگردد.
3- نشاط و رغبت: احکام الهی بیش از آنکه به محدودیت لذتها بیانجامد به ماندگاری لذتها و پایداری نشاط و خوشیها میانجامد از اینرو اگرچه حجاب از یکسو برای خانمها محدودیت است و موجب خستگی و زحمت میباشد اما از سوی دیگر اوج احساسات را سالم نگه میدارد و عاطفهها و محبتها را در کانون گرم خانواده متمرکز میسازد و زن و مرد را از بیتفاوتی نسبت به همدیگر در نظام خانواده نجات میدهد و این بحرانی است که هماکنون دامنگیر جوامع غربی شده است به طوری که در هنگام برپایی کانون خانواده که براساس عشق و محبت باید تحکیم شود و مهمترین ابزار آن میل جنسی نسبت به یکدیگر است این میل رو به افول گذاشته و بنیان خانوادهها را متزلزل ساخته است.
4- مبارزه با نفس: میل به خودنمائی و جلوهگری به مصالحی در سرشت زن، نهفته است که باید در مسیر درست و هدفی و الابکار گرفته شود. بیگمان این گرایش در وجود زن اگر همچون سایر میلها به درستی به کار گرفته شود، ثمرات مطلوبی خواهد داشت و در جهت کمال او کارآمد خواهد بود و در مسیر فراهمآوردن محیطی مناسب همراه با زندگیش، سودمند خواهد شد. چرا که هیچ گرایشی درونی بدون جهت در جان انسان به ودیعت نهاده نشده است. اما اگر این گرایش مرزی نداشته باشد و خودنمائی و جلوهگری همواره و در همهجا نمو داشته باشد، قطعاً فسادآفرین خواهد بود و در ایجاد زمینههای ناهنجاری در جامعه تأثیر خواهد کرد، پوشش را میتوان مهمترین عامل تعدیل این میل دانست. زیبایی برای زن، سرمایه است اما باید بجا مصرف شود و زکات جمال حفظ عفاف و پوشش است. مانندسازی جمال زن به سرمایه، نشانگر آن است که از یکسوی سودمند و کارآمد است و از سوی دیگر کنترلشدنی و تعدیلیافتنی میباشد و اشاره است به اینکه در صورت مرزشکنی، فتنهانگیز و فسادآفرین خواهد بود.
5- جواز حضور در اجتماع: بدون هیچ تردیدی اندام زن به ویژه اگر به آرایهها و پیرایههایی، آراسته گردد هیجان بار و هوسآفرین است. از سوی دیگر زن، بخش عظیمی از نیروی انسانی یک جامعه را تشکیل میدهد و در ابعاد مختلف فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی میتواند نقشآفرینی عظیمی داشته باشد. اسلام با طرح پوشش زن در حقیقت جواز حضور در اجتماع او را رقم زده است و با دستورات حکیمانه و راهگشایی که در چگونگی منش و روش او ارائه داده از یک سوی این نیروی عظیم را از تباهشدن و در گوشهای بیهدف و اثرماندن نجات داده و از سوی دیگر جلو فسادگستری و ناهنجاریهای ناشی از اختلالهای مرد و زن را گرفته است. همه آحاد جامعه در مقابل سلامت نفسانی جامعه مسئولند و مسئولیت مهمتر در این باره بر دوش خانمهاست. دقت در آنچه گفتیم بیپایگی تفکر هوس آلودانی را که حجاب را حصار تلقی کرده وبرای آزمندیهای خود، زن را برای شکستن به اصطلاح حصار دعوت میکنند، روشن میشود و به خوبی دانسته میشود که حجاب عملاً عامل مهمی است درجهت آزادی زن نه اسارت او مهم این است که تلقی ما از آزادی دقیقاً روشن باشد.
6- ایجاد امنیت: جامعه موظف است امنیت را در ابعاد مختلف برای افراد فراهم سازد بخش عمدهای از این مهم به عهده زن است که با حفظ پوشش به این امر جامه عمل بپوشاند. اگر این حریم دریده شود ضمانتی برای سلامتی شخص وجود ندارد، زن چون از این حصار منیع درآمد، در معرض ضربات دیدههای آلوده و قلوب منحرف قرار میگیرد و آرامش خود را از دست داده و نهایتاً نجات از تلاطم امواج بلا را نامعلوم میسازد. در سایه رعایت عفاف، زن با شهامت هر چه تمامتر به وظیفه خود مشغول شده و خطری از ناحیه اجتماع متوجه وی نمیشود بدین سان با قاطعیت تمام معتقد هستیم که پوشش، امنیت زن را در جامعه فراهم میسازد و در حریم پوشش است که میتوان با خیالی آسوده به جامعه آمد و به فعالیت پرداخت و در سنگر حجاب، حضور عینی خود را در ابعاد مختلف اجتماع، تحقق بخشید.

حجاب و عفاف در قرآن کريم
«يا ايها النبي، قل لازواجک و بنائک و نساء المؤمنين يدنين عليهنّّ من جلابيبهنّ ذلک ادني ان يعرفن فلا يؤذين و کان الله غفوراً رحيماً؛ اي پيامبر به زنان و دختران خود و به زنان مؤمن بگو روسري هاي بلند بر خود بيفکنند، اين عمل مناسب تر است، تا (به عفت و پاکدامني) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند و خداوند آمرزنده ي مهربان است» . (1) (سوره احزاب، آيه ي 59)
در اين نوشته، بر آنيم که آيه ي مورد نظر را مورد بررسي قرار داده و برخي از نکات پيرامون آن را که نتيجه ي مطالعه ي کتب تفسير ي مي باشد، به رشته ي تحرير درآوريم. شايسته ي يادآوري است که اين نوشته، قصد تفسير آيه را ندارد و تنها به بيان نکات اجمالي آن بسنده مي کند، اما پيش از طرح نکات، لازم است مفهوم حجاب بررسي گردد.
مفهوم حجاب
حجاب ، در لغت به معناي مانع و پرده و پوشش آمده است. حجاب، به معناي پوشش اسلامي بانوان، داراي دو بعد ايجابي و سلبي است. بعد ايجابي آن، وجوب پوشش بدن و بعد سلبي آن، حرام بودن خودنمايي به نامحرم است و اين دو بعد بايد در کنار يکديگر باشند؛ تا حجاب اسلامي محقق شود. گاهي، ممکن است يک بعد باشد ولي ديگري نباشد که در اين صورت، نمي توان گفت که حجاب اسلامي محقق شده است.
اگر به معناي عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بناميم، حجاب مي تواند اقسام متفاوتي داشته باشد، از جمله حجاب ذهني، فکري و روحي، علاوه بر اين، در قرآن از انواع ديگر حجاب که در رفتار خارجي انسان تجلي مي کند، نام برده شده است، مثل حجاب و پوشش در نگاه که به مردان و زنان، در مواجهه با نامحرم توصيه شده است.
«جلابيب» جمع جلباب، به معناي مقنعه اي است که سر و گردن را مي پوشاند. (2) و يا پارچه ي بلندي است که تمام بدن و سر و گردن را مي پوشاند. (3) مرحوم امين الاسلام طبرسي، در «مجمع البيان» ، در ذيل آيه مي نويسد، «جلباب» عبارت از روسري بلند است که هنگام خروج از خانه، زنان به وسيله ي آن، سر و صورت خود را مي پوشانند … مقصود اين است که با روپوشي که زن بر تن مي کند، محل گريبان و گردن را بپوشاند. با توجه به معاني جلباب و از جمله، اين معني که پارچه ي بلندي براي پوشيدن تمام بدن و سر و گردن است، در معناي امروزي، مي توان پوشش «چادر» را با «جلباب» همانند و مشابه در نظر گرفت و از آن جا که در اين آيه، به طور مشخص به استفاده ي زنان و دختران از جلباب اشاره شده است، مي توان نتيجه گرفت که طبق فرموده ي رهبر معظم انقلاب اسلامي، چادر به عنوان يک حجاب برتر مطرح شده است.
پوشش، معرف شخصيت و عفت زن مؤمن است و موجب مي گردد که افراد لاابالي جرأت نکنند به او جسارت کرده و به ديد شهوت و هوسراني به او بنگرند. اين آيه، بيان مي دارد: زنان مؤمن براي اين که مورد آزار افراد هرزه قرار نگيرند، به گونه اي خود را بپوشانند که زمينه اي براي بي حرمتي به آنها فراهم نگردد.
خداوند در اين فرموده اش، ابتدا فلسفه ي حجاب را تبيين مي کند و با تهديد و زور، دستور حجاب را مطرح نمي کند و سپس، به بيان الگوي عملي پوشش، يعني جلباب که پوشش خاص آن زمان بوده است، اشاره مي کند. در اينجا، مي توان نتيجه گرفت که براي ايجاد فرهنگ حجاب و پوشش مناسب در جامعه، بايد ابتدا پايه هاي اعتقادي و بينش افراد را نسبت به اين موضوع، محکم کنيم و اين، يعني نهادينه سازي باورهاي درست و فرهنگ سازي دقيق. بنابراين، تهديد و اجبار، هيچ گاه به عنوان اولين راهکار، اثر بخش نخواهد بود.
اين آيه، به پيامبر فرموده است که ابتدا، به زنان و دختران خود و بعد، به زنان مؤمن بگو که حجاب را رعايت کنند. يعني، در امر به معروف، اول از خودي ها و نزديکان شروع کنيم، سپس به سراغ ديگران برويم. همچنين در احکام الهي ، تفاوتي ميان همسران و دختران پيامبر، با ديگر زنان وجود ندارد . احکام ديني، بايد مورد توجه و استفاده ي همه قرار گيرد. (4)
هر پديده اي، آثار و پيامدهايي را به دنبال خواهد داشت. حجاب نيز، به عنوان يک راهکار عملي، آثار فردي و اجتماعي مختلفي را به دنبال خواهد داشت.
آثار و پيامدهاي رعايت حجاب
الف- آثار فردي
در خصوص آثار فردي رعايت حجاب، مي توان به موارد ذيل اشاره کرد:
1. احترام به شخصيت زن، به واسطه ي رعايت حجاب، 2. مصونيت ارتباطات زن با مردان غريبه، 3. حفظ اعتقادات مذهبي براي افراد، 4. حفظ عفت زن و جلوگيري از فساد و ناهنجاري.
ب - آثار اجتماعي
آثار اجتماعي رعايت حجاب فراوانند که برخي از آنها عبارتند از:
1. سلامت نسل جديد جامعه، 2. پيشگيري از فساد اخلاقي، 3. مبارزه با مظاهر بي ديني، 4. حفظ کيان خانواده.
در اين نوشتار، آيه ي 59 سوره ي احزاب و نکات پيرامون آن را بررسي کرديم، اما در مورد انواع حجاب، با مطالعه ي کتب تفسيري و آيات قرآني ديگر، مشخص مي شود که انواع حجاب در قرآن، به سه بخش تقسيم شده است.
انواع حجاب قرآني
1. حجاب چشم
«قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم؛ اي رسول، به مردان مؤمن بگو تا چشم ها را از نگاه ناروا بپوشند» . (سوره ي نور، آيه ي 30)
«قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهنّ؛ اي رسول، به زنان بگو تا چشم ها را از نگاه ناروا بپوشند» . (سوره ي نور، آيه ي 31)
2. حجاب در گفتار
نوع ديگر حجاب و پوشش قرآني، حجاب گفتاري زنان در مقابل نامحرم است.
«فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض؛ زنها که نازک و نرم با مردان سخن نگوييد، مبادا آن که دلش بيمار (هوا و هوس) است، به طمع افتد» . (سوره ي احزاب، آيه ي 32)
3. حجاب رفتاري
نوع ديگر حجاب و پوشش قرآني، حجاب رفتاري زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه اي راه نروند که با نشان دادن زينت هاي خود باعث جلب توجه نامحرم شوند.
«و لا يضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ؛ و آن طور پاي به زمين نزنند که خلخال و زيور پنهان پاهايشان معلوم شود» . (5) (سوره ي نور، آيه ي 31)
از مجموع اين مباحث، به روشني استفاده مي شود که مراد از حجاب اسلامي، پوشش و حريم قايل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم، در خلال رفتارهاي مختلف آنها، مثل نحوه ي پوشش، نگاه، حرف زدن و راه رفتن است.
بنابراين، حجاب و پوشش زن، به منزله ي يک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرمي است که قصد نفوذ و تصرف در حريم ناموس ديگران را دارند.
در انتها، اين نوشتار را با بيان سخناني از استاد شهيد «مرتضي مطهري» که در تبيين فلسفه ي حجاب در اسلام، تلاش علمي فراواني داشت، به پايان مي رسانيم: «عده اي مي گويند: چون حجاب، به معني پرده است، اسلام خواسته است زن باحجاب باشد، يعني همواره پشت پرده بوده و در عزلت و گوشه نشيني باشد، اما بايد بدانيم آنچه درباره ي پوشش زن است کلمه «ستر» به کار مي رود. پوشش زن، در اسلام آن است که در معاشرت با مردان، بدن خود را پوشانده و از جلوه گري، پرهيز کند» . (6)
پي نوشتها:
1. تفسير نور، ج 8.
2. مجمع البيان، ذيل آيه.
3. تفسير الميزان.
4. تفسير نور،ج 8.
5. الميزان، 19.
6. شهيد مطهري، مسأله حجاب، انتشارات صدرا.
فلسفه حرمت ربا :
در روايات ما تعليلهاي عقلي در مورد حرمت ربا وجود دارد.از آن جمله است : امام صادق عليه السلام ميفرمايد:«خداوند ربا را حرام فرمود تا مردم كارهاي معروف و خير را ترك نكنند».
در جاي ديگر امام صادق عليه السلام فرمود:اگر ربا حلال بود مردم تجارت را ترك ميكردند و نيز آنچه بدان نيازمند بودند را رها ميكردند بنابراين خداوند براي تنفر مردم از حرام و رفتن آنان به سوي حلال و تجارات مانند خريد و فروش، ربا را حرام كرد و قرض را بين آنها باقي گذاشت.
در روايتی امام رضا (ع) معاملة ربوي را سفهي دانسته و فرموده:هنگامي كه انسان درهمي را در مقابل دو درهم ميخرد بهاي يك درهم، درهم ديگر است و بهاي درهم ديگر باطل و هيچ است… بنابراين خداوند ربا را به خاطر فاسد كردن اموال حرام نمود.
شهید مطهری در کتاب مسأله ربا و بانک عللی را برای حرمت ربا ذکر کرده اند و رد واشکال هایی بر این نظریه ها وارد می کنندکه در این مقال مجال نقل آن ها نیست اما ایشان فلسفه حرمت ربا را این گونه بیان می کنند که : اگر انسان پولش را تبديل به دين كرد ، يعنی آن را به قرض داد ، در اين صورت مالك عين ، مقترض است و مقرض ، مالك دين است يعنی مالك يك امر اعتباری و قراردادی. اينكه انسان وقتی میخواهد به مسافرت برود ، پولش را به بانك میدهد تا در مقصد از شعبه بانك دريافت كند ، يا به شخصی قرض میدهد تا در آنجا از وكيل او تحويل بگيرد ، به همين جهت است كه پول را از خطر تلف شدن نجات دهد . پول را قرض میدهد از آن ساعت اگر اين پول تلف شد ، قرض دهنده آن را پس میگيرد ، میگويد مال تو بوده كه تلف شده مال من نبوده است …. پس طبيعت قرض اين است كه انسان پول را ، سرمايه را ، مملوك خودش را از عينيت خارج میكند و به آن ذهنيت و اعتباريت میدهد ، وجود اعتباری میدهد . خاصيت وجود اعتباری يكی اين است كه تلف و زيان در آن معنی ندارد …. طبيعت قرض و طبيعت وجود اعتباری دادن مثل يك نوع بيمه كردن است ، مثل يك نوع اخته كردن مال است از نظر سود و زيان دادن . هم بيمه عمر میشود ، هم اخته میگردد . به همان دليل كه بيمه تكوينی میشود و جلوی مردن و كسر شدنش گرفته میشود ، قهرا جلوی انتاج آن هم گرفته شده است . اصلا وجود اعتباری انتاج ندارد
پس انسان وقتی كه چيزی را به عنوان قرض به كسی میدهد ، از نظر حقوقی آن را از اثر انداخته ، از تلف حفظ كرده و به طور كلی از اثر مثبت و منفی انداخته . اينكه كسی چيزی را قرض بدهد و بعد سود آنچه را كه در ذمه طرف است بخواهد ، اساسا غلط است . سود ، متعلق به عين است و عين هم متعلق به مقترض است.
شهيد صدر در توجيه اقتصادي حرمت ربا آورده است كه اسلام عليرغم آنكه اجارة زمين، مسكن و ابزار توليد را امري مجاز شمرده، اجارة پول را كه در جهت توليد به كار ميرود غيرمشروع اعلام نموده است و حال آنكه كشورهاي سرمايهداري معتقدند پول نيز به عنوان وسيلهاي كه در مسير توليد مورد استفاده قرار ميگيرد ميتواند براي استفاده در اختيار ديگري قرار داده شود و اجارة آن كه همان سود باشد به هنگام باز پسگيري اصل پول دريافت شود همچنان كه يك خانه يا زمين علاوه بر باز پسگيري اصل، مقداري نيز به عنوان اجاره بها دريافت ميشود.
شهيد توضيح ميدهد كه آنچه به عنوان اجاره بها گرفته ميشود در واقع بابت استهلاكي است كه به منزل يا زمين وارده ميشود و ارزش آن را ميكاهد ولي در پول كه عين همان بازگشت داده ميشود استهلاكي صورت نميگيرد تا بخواهد از طريق اجاره جبران شود.
کلام بزرگان درباره ربا :
در دين مبين اسلام، ربا يكي از گناهان بسيار بزرگ به شمار میرود و گسترهی حرمت آن غير از ربا خواران، شامل ربا پردازان، شاهدان و نويسندگان اسناد ربا نيز میگردد.
شهید ثانی درکتاب شرح لمعه می فرماید:محل ورود ربا دو شی همجنسی هستند که با کیل و وزن اندازه گیری می شوندویکی از دیگری بیشتر است به هراندازه ای که باشد وحرمت آن مؤکد است واز گناهان کبیره است وگناه یک درهم از آن از هفتاد مرتبه زنا، آن هم زنای با محارم بزرگتر است.
صاحب جواهر در جلد 23 ص333 چنین آورده است: اجماع مؤمنین بلکه مسلمین بر حرمت آن است حتی می توان گفت این امر از ضروریات دین است که منکر آن در سلک کافران است.
تحریم ربا از منظر قرآن کریم
ربا به معنی بخش زیاد شده، فزونی یافته، فزونی، زیادی، افزوده… است، و معادل « بهره» در زبان فارسی است. وقتی چیزی به کسی می دهیم و زیـاده از آنچه بوی داده ایم از وی پس میگیریم، آن بخش زیادی ربا نامیده می شود. در قرآن فقط از ربا خورنده و ربا خوردن صحبت شده و تحریم شده است. ولی از ربا دادن و ربا دهنده صحبتی نشده است. در آیه 131 سوره آل عمران ربا خوردن (بهره گرفتن) نهی شده است. در آیه 275 سوره بقره از ربا گیرندگان صحبت شده، و در ادامه حرام بودن ربا مطرح شده. در آیه 278 گفته شده «ربا نگیرید» و در آیه 279 همان سوره عمل کسانی که ربا می گیرند را بمثابه اعلام جنگ با خداوند قلمداد نموده است. تحریم ربا از مسائل مهم اسلامى است و بازتاب گسترده اى در آیات و روایات دارد.
حداقل هفت آیه قرآن به وضوح تحریم ربا را ثابت مى كند:
1- در آیه 275 سوره بقره مى خوانیم: «الذین یاكلون الربا لا یقومون الا كما یقوم الذى یتخبطه الشیطان من المس ذلك بانهم قالوا انما البیع مثل الربوا و احل الله البیع و حرام الربوا فمن جائه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف و امره الى الله و من عاد فاولئك اصحاب النار هم فیها خالدون، آنها كه ربا می خورند بر نمی خیزند مگر مانند كسی كه شیطان به جنون آشفته اش كرده است. این از آن روست که گفتند: داد و ستد صرفا مانند رباست؛ در صورتی که خدا معامله را حلال و ربا را حرام کرده است. پس اینک کسی که از پروردگارش پندی به او رسد و باز ایستد، آنچه گذشته از آن اوست و کارش با خداست و هر که به (رباخواری) بازگردد، پس آنان دوزخیانند و در آن ماندگارند.
این آیه نخست به تشریح حال ربا خواران در قیامت مى پردازد كه همچون دیوانگان یا افراد مصروع كه نمى توانند تعادل خود را حفظ كنند در عرصه محشر وارد مى شوند، گامى به جلو بر مى دارند و زمین مى خورند و بر مى خیزند و باز هم گرفتار همان سرنوشت مى شوند. آرى صحنه قیامت كانونى براى تجسم اعمال انسانهاست؛ آنها كه تعادل اقتصادى جامعه را در زندگى دنیا از طریق ربا خوارى بر هم زدند در آنجا به صورت مست و مسروع و افراد دیوانه و غیر متعادل محشور مى شوند، و وضع ظاهرى آنان همه افراد محشر را متوجه خود مى سازد.
این مجازات دردناك یك دلیل بر حرمت رباست. سپس مى افزاید این مجازات رسوا گر به دلیل این است كه آنها مى گفتند: داد و ستد و ربا همانند یكدیگر است؛ یعنى هر دو سود آور و هر دو طبق قرارداد انجام مى شود (ذلك بانهم قالوا انما البیع مثل الربا. در حالى كه خودشان هم مى دانند چنین نیست، داد و ستدهاى مشروع در مسیر منافع جامعه انسانى است و اگرسودى عاید فروشنده یا خریدار مى شود سودى هم عاید جامعه مى گردد و نیازها بر طرف مى شود، در حالى كه ربا خواران همچون زالو خون مردم را مى مكند و بى آن كه خدمتى كنند ثروتهاى عظیمى به بار مى آوردند. به همین دلیل خداوند بیع را حلال و ربا را حرام كرده است. این تعبیر دلیل دیگرى بر تحریم رباست.
بعد مى افزاید: هر كس این موعظه الهى را بشنود و به كار بندد و از رباخوارى باز ایستد بر گذشته او ایرادى نخواهد بود (چرا كه قانون عطف به ماسبق نمى شود) و در عین حال كار او به خدا واگذار مى شود (كه او را مشمول عفو و بخشش خود گرداند) این تعبیر دلیل سومى بر تحریم رباست.. این آیه از انفاق و نیكوكاری شروع می شود و از اینجا استشمام می شود كه نظر به همان وامهای به اصطلاح درماندگی است. می گوید آنها كه ربا می خورند بر نمی خیزند مگر مانند كسی كه شیطان او را مس كرده. یعنی مانند مجنون و جن زده و آدمی كه عقل و هوش و فكرش را از دست داده. یعنی قرآن می خواهد بگوید ربا خواری كأنه تأثیری در فكر و هوش میگزارد انسان را دیوانه می كند. این به موجب آن است كه گفتند: «انما البیع مثل الربوا». گفتند چه فرقی می كند كه انسان خرید و فروش كند یا ربا بخورد «و احل الله البیع و حرم الربوا» ولی اینجور نیست خدا بیع را حلال كرده و ربا را حرام. «فمن جاءه موعظة من ربه فانتهی فله ما سلف و امره الی الله» مقصود این است كه اگر موعظه ای درباره ربا بیاید و منتهی بشود یعنی از این ساعت دیگر توجه به دستور بكند، «فله ما سلف» گذشته ها همه محو شده، گذشته ها گذشته وامره الی الله» یعنی در دنیا از او پس نگیرید «فمن عاد فاولئك اصحاب النار هم فیها خالدون » كسانی كه بعد از نزول این آیه بخواهند ربا بگیرند مستحق آتشند. هر كس بعد از این ابلاغ صریح و آشكار به رباخوارى ادامه دهد اهل دوزخ است و جاودانه در آن مى ماند. این تعبیر دلیل چهارم مؤكدى بر حرمت رباست. به این ترتیب آیه فوق با تعبیرات حساب شده، تحریم ربا را به چهار صورت بیان كرده است و جایى براى كمترین تردید باقى نمى گذارد.
2- در آیه 276 سوره بقره كه به دنبال آیه 275 آمده خداوند می فرماید: «یمحق الله الربوا و یربى الصدقات و الله لا یحب كل كفار اثیم، خدا ربا را تباه و صدقات را افزون می کند و او هیچ کفران پیشه گناهکاری را دوست نمی دارد». این آیه نخست مى گوید: خداوند ربا را نابود مى كند (در واقع یعنی بی بركتی را متوجهش می كند) و كمك به نیازمندان و انفاق در راه خدا را افزایش مى دهد. «یمحق» از ماده «محق» به معنى «نقصان» یا «هلاكت» است و آخر ماه را از این جهت محاق مى گویند كه هلال ماه به قدرى كوچك مى شود كه ناپدید مى گردد. در میان بزرگان اهل تفسیر گفتگوست كه آیه فوق اشاره به نابودى درآمدهاى حاصله از ربا در این دنیاست، یا اشاره به بى ثمر بودن آنها در آخرت است هر چند در راه خدا اتفاق شود و به وسیله آن كارهاى به ظاهر خیر انجام گردد؟ هر دو معنى مى تواند صحیح باشد زیرا تجربه نشان داده كه اموال حاصل از ربا دوام و بقاء و بركتى ندارد و ربا خواران گرفتار سرنوشت هاى شومى مى شوند و با وضع بدى از دنیا مى روند.
در آخرت نیز روشن است به فرض كه آن اموال را در راه خدا انفاق كرده باشند چیزى عایدشان نمى شود چرا كه خداوند جز اموال پاك و حلال را نمى پذیرد و اصل قرآنى «انما یتقبل الله من المتقین، خدا فقط از پرهیزکاران می پذیرد» (مائده/27) همه جا حاكم است. ربا خوارى فقر و بدبختى مى آفریند و جامعه را به تباهى مى كشد، تباهى جامعه مایه درد و رنج همه است، رباخواران نیز در آتش فقرى كه براى جامعه فراهم كرده اند مى سوزند، در یك جامعه بدبخت كسى نمى تواند خوشبخت زندگى كند. در هر حال آغاز آیه شریفه مذمت و تهدیدى براى رباخوران است و آخر آن یعنى جمله «و الله لا یحب كل كفار اتیم» به وضوح دلالت بر حرمت ربا دارد؛ چرا كه در این قسمت از آیه، هم نسبت «كفر» به رباخوران داده شده و هم نسبت اثم (گناه) كه تأكیدى بر معنى كفر است.
3و 4- در آیات 278 و 279 سوره بقره مسأله تحریم ربا به وضوح بیشترى مشاهده مى شود. نخست روى سخن را به همه افراد با ایمان و خداجوى كرده و با صراحت و قاطعیت مى فرماید: «اى كسانى كه ایمان آورده اید تقواى الهى پیشه كنید و آنچه از مطالبات ربا باقى مانده رها سازید اگر ایمان دارید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقى من الربا ان كنتم مؤمنین»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر مؤمنید از خدا بترسید و باقی مانده ربا را واگذارید.
جالب این كه هم در آغاز آیه خطاب به مؤمنان است و هم در پایان آیه ترك ربا خوارى را نشانه ایمان مى شمرد و جمله ذروا (رها كنید) امر است و امر دلالت بر وجود دارد؛ به خصوص این كه با جمله «ان كنتم مؤمنین» همراه شده است. آیه هنگامى نازل شد كه آلودگى به رباخوارى بطورى گسترده مردم مكه و مدینه را فرا گرفه بود، و قرآن دستور داد وامهاى ربوى در هر مرحله اى هست متوقف گردد. سپس با لحنى فوق العاده تهدیدآمیز مى افزاید: «اگر فرمان الهى را - دائر بر ترك ربا خوارى - اطاعت نكنید خدا و پیامبرش به شما اعلان جنگ مى دهد» (فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله؛ و اگر (این کار را) نکنید پس به جنگی از جانب خدا و رسولش آگاه باشید). بسیارى گمان مى كنند مفهوم این جمله آن است كه «شما اعلان جنگ با خدا كنید» در حالى كه جمله «فأذنوا» با توجه به مفهوم لغوى آن معنایش این است كه خدا و پیامبر به شما اعلان جنگ میدهند و معنى و مفهومش این است كه پیغمبر اكرم (ص) از آن زمان مأمور شد كه اگر ربا خواران دست از كار زشت خود نكشند با توسل به اسلحه و نیروى نظامى آنها را بر سر جاى خود بنشاند.
به هر حال چنین تعبیر تندى در هیچ آیه از قرآن درباره هیچ گناهى از گناهان وارد نشده و نشان مى دهد كه ربا خوارى از دیدگاه اسلام تا این حد خطرناك و پر مفسده است و در پایان آیه براى این كه حق و عدالت رعایت گردد مى افزاید: «هرگاه توبه كنید مى توانید سرمایه هاى خود را از بدهكاران (بدون سود) باز پس بگیرد و به این ترتیب نه ظلم و ستم كنید و نه بر شما ظلم و ستمى مى شود: (و ان تبتم فلكم رئوس اموالكم لا تظلمون و لا تظلمون؛ و اگر توبه کردید اصل مال از آن شماست؛ نه ستم می کنید و نه ستم می بینید.
قبل از نزول آیات بالا ربا خوارى كم و بیش در میان مردم رواج داشت، پس از نازل شدن این آیات ربا بطور مطلق و قطعى و جدى تحریم و ربا خواران تهدید به قیام مسلحانه بر ضد آنها شدند و تنها حق داشتند اصل سرمایه خود را باز پس بگیرند، نه بیشتر. نكته دیگر درباره آیه فوق اهمیت تعبیر «لا تظلمون و لا تظلمون» است كه یك شعار مهم و قانون كلى اسلامى است؛ هر چند در اینجا در مورد رباخوران پیاده شده ولى طبق این اصل قرآنى هیچ كس نباید ظلم كند و نه مورد ظلم قرار گیرد. به تعبیر دیگر نه ظلم كن، نه تن به ظلم ده كه هر دو گناه و خلاف است.
5و 6- خداوند می فرماید:«یا ایها الذین آمنوا لا تاكلوا الربا اضعافا مضاعفة* واتقوالله لعلكم تفلحون و اتقوا النار التى اعدت للكافرین؛ اى كسانى كه ایمان آورده اید! ربا (و سودِ پول) را چند برابر نخورید! از خدا بپرهیزید، تا رستگار شوید! و از آتشى بپرهیزید كه براى كافران آماده شده است! (سوره آل عمران آیه130،131). این دو آیه - بر خلاف آیات گذشته - به قسم خاصى از ربا نظر دارد و آن رباى مضاعف است، یعنى آیه شریفه، حرمت رباى مضاعف را اثبات مى كند، نه این كه رباى معمولى را مجاز بشمرد، بلكه نسبت به رباى عادى ساكت است.
قول مشهور در میان مفسران در مورد این آیه، كه بسیارى از مفسران آن را پذیرفته اند، این است كه هنگامى كه بدهكار، سر موعد نتوانست بدهى خود را بپردازد، بدهى او را تا مدتى به تأخیر مى اندازد ولى با سود دیگرى كه فقط به سرمایه تعلق مى گیرد؛ مثلا كسى 100 هزار تومان را به شخصى به مدت یكسال وام مى دهد كه در پایان مدت، 120 هزار تومان به او بپردازد و اگر بدهكار نتوانست دین خود را ادا كند، طلبكار به او یكسال دیگر فرصت مى دهد، به شرط این كه 000/20 تومان دیگر به عنوان سود اصل سرمایه به او بدهد، این عمل شبیه همان جریمه دیر كردى است كه متأسفانه بعضى از مؤسسات مى گیرند و مشروعیت ندارد.
تفسیرى كه نزدیكتر به نظر مى رسد این است كه «سرمایه و سود» را در مرحله بعد به عنوان وام محسوب كند و سود هر دو را بگیرد، یعنى: اگر سر موعد نتوانست سرمایه و سود را بپردازد به او مهلت دیگرى مى دهد به شرط این كه سودش را بپردازد، یعنى بعد از مدت یكسال دیگر - علاوه بر باز پس دادن طلب و سود اولیه، سود سود را نیز بپردازد. این احتمال با تعبیر «اضعافاً مضاعفة» سازگارتر است و این نوع رباخوارى، بدترین و زشت ترین شكل ربا خوارى است، زیرا سبب فقیرتر شدن وام گیرنده و غنى تر شدن وام دهند مى شود و روز به روز فاصله آن دو را بیشتر مى كند چرا كه در مدت كمى از راه تراكم سود، مجموع بدهى بدهكار به چندین برابر اصل بدهى افزایش مى یابد و به كلى از زندگى ساقط مى گردد. در هر حال آیه دلالت بر تحریم ربا دارد، چون نهى ظاهر در تحریم است ؛ مخصوصاً كه در ذیل آیه شریفه اطلاق كفر بر رباخوران شده است.
7- خداوند در سوره نساء آیات 160،161 مى فرماید: «فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم و بصدهم عن سبیل الله كثیراً و اخذهم الربوا و قد نهوا عنه و اكلهم اموال الناس بالباطل و اعتدنا للكافرین منهم عذاباً الیماً؛ به خاطر ظلمى كه از یهود صادر شد، و (نیز) بخاطر جلوگیرى بسیار آنها از راه خدا، بخشى از چیزهاى پاكیزه را كه بر آنها حلال بود، حرام كردیم. و (همچنین) بخاطر ربا گرفتن، در حالى كه از آن نهى شده بودند؛ و خوردن اموال مردم به باطل؛ و براى كافران آنها، عذاب دردناكى آماده كرده ایم».
مطابق این آیه، یهودیان مرتكب چهار عمل زشت و منكر مى شدند كه باعث حرام شدن بعضى از طیبات بر آنها شد. ظلم و ستم، مانع انجام كارهاى خیر، رباخوارى، ارتزاق از راه حرام. این آیه دلالت دارد بر اینكه ربا خوارى بر یهود نیز حرام بوده است و جالب این كه على رغم تحریفاتى كه در تورات شده است، در دو جاى تورات كنونى تحریم ربا به چشم مى خورد. البته از بعضی آیات قرآن درباره ربا می توان استشمام كرد كه نظر قرآن به قرضهائی است كه در مورد درماندگان باید داد. چون در بعضی جاها ربا را در مقابل صدقه می آورد: «یمحق الله الربا و یربی الصدقات، خدا ربا را تباه و صدقات را افزون می کند» (بقره/276). اما جاهایی هم هست كه ربا را در مقابل بیع قرار می دهد و بالخصوص یكی دو جا هست كه تعبیر به ظلم می كند. در این موارد اگر نظرش به مبارزه با بیرحمی و قساوت جامعه بود و می خواست بگوید جای رحم كردن است و جای این است كه از منفعت و حق مشروعتان بگذرید، دیگر معنی نداشت كه تعبیر به ظلم كند بگوید: «فلكم رؤس اموالكم لا تظلمون و لا تظلمون، مى توانید سرمایه هاى خود را از بدهكاران (بدون سود) باز پس بگیرد و به این ترتیب نه ظلم و ستم كنید و نه بر شما ظلم و ستمى مى شود» (سوره بقره، آیه 279).
راجع به كسانی كه قبلا قرض ربوی داده بودند قرآن فرمود كه همان رأس المال ها یعنی عین مالتان را بگیرید. سودها را دیگر حق ندارید بگیرید. آنوقت «لا تظلمون و لا تظلمون» نه شما ظلم می كنید با گرفتن سود، و نه مظلوم واقع می شوید با از دست دادن سرمایه تان. از این تعبیر قرآن به نظر می رسد كه اساسا قرآن سود گرفتن از قرض را ظلم می داند و می دانیم كه ظلم یعنی گرفتن چیزی بدون حق و بدون یك مجوز. البته مجوز طبیعی نه مجوز قانونی. در واقع عدل هم یعنی به هر مستحقی آنچه را كه استحقاق دارد دادن. و ظلم تجاوز به حقوق دیگران است. قرآن ربا گرفتن را تجاوز به حق قرض گیرنده تلقی می كند و اصلا نا مشروع می داند. با توجه به بعضی نكات كه در این آیات هست مثلا آنجا كه ربا را در مقابل صدقه آورده یا قبلش آیه انفاق آمده می شود ابتدا استظهار كرد كه این آیات ناظربه همان ربائی است كه در مواردی كه انسان باید كار خیر انجام دهد، ربا بگیرد. به عبارت دیگر ناظر به ربای مصرفی و استهلاكی است. ولی در عین حال به نظر می رسد با آن قیدهائی كه دارد مخصوصا در جمله: «لا تظلمون و لا تظلمون» و همچنین جمله: «و ما اوتیتم من ربا لیربوا فی اموال الناس فلا یربوا عندالله، و آنچه (به عنوان) ربا داده اید تا در اموال مردم فزونی یابد، (بدانید که) نزد خدا زیاد نمی شود (و برکتی ندارد)» (روم/39)، باید بگوئیم نه، از نظر قرآن ربا به طور مطلق ظلم است نه بیرحمی و عدم احسان.
نتیجه اینکه آیات متعددى از قرآن مجید - حداقل هفت آیه - دلالت بر حرمت ربا دارد و قرآن به شدت هر نوع ربا خوارى را تحریم مى كند تا آنجا كه آن را نوعى كفر به خدا مى شمارد و به ربا خوارى از ناحیه خدا و رسولش اعلان جنگ مى دهد و ربا خوار را مستحق خلود در جهنم مى داند و این كار را سبب مجازات دنیوى مى شمرد.