کلمات قصار امیرالمومنین از کتاب غررالحکم دررالکلم
لا يخصم من يحتجّ بالحقّ.
غلبه كرده نمىشود كسى كه حجّت گويد بحقّ، يعنى حجّت حقّى داشته باشد يا اين كه بر حق بودن حجّت او باشد.
لا يعزّ من لجأ الى الباطل.
عزيز نمىشود كسى كه پناه برد بسوى باطل.
لا خير فى لذّة لا تبقى.
نيست خيرى در لذّتى كه باقى نماند كه همه لذّتهاى دنيوى باشد.
لا رأى لمن لا يطاع.
نيست رايى از براى كسى كه اطاعت كرده نمىشود، يعنى هر پادشاه و حاكمى كه اطاعت او نكنند رأى و تدبيرى از براى او نباشد زيرا كه هر چند رأى و تدبير او صواب باشد هر گاه اطاعت او نكنند بعمل نمىتواند آورد و خلل در ملك و حكومت او بهم رسد و اين كلاميست كه آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليه در وصف خود و شكوه لشكر خود فرموده.
لا لذّة فى شهوة فانية.
نيست لذّتى در شهوتى فانى شونده، يعنى در مشتهيات دنيوى كه فانى شوند.
لا رزيّة أعظم من دوام سقم الجسد.
نيست مصيبتى بزرگتر از دائمى بودن بيمارى بدن.
لا عيش أهنأ من العافية.
نيست زندگانيى گواراتر از عافيت، يعنى عافيت از بيماريها و خوفها و فتنهها.
لا غائب أقدم من الموت.
نيست غائبى وارد شوندهتر از مرگ، زيرا كه ورود آن قطعى است بخلاف غايبهاى ديگر.
لا مركب أجمح من اللّجاج.
نيست مركبى سركشتر از لجاجت، يعنى زود او خود را در هلاكت مى اندازد.
لا يترك النَّاس شيئا من دنياهم لاصلاح آخرتهم الّا عوّضهم اللَّه سبحانه خيرا منه.
ترك نمىكنند مردم چيزى را از دنياى ايشان از براى اصلاح آخرت خود مگر اين كه عوض دهد ايشان را خداى سبحانه بهتر از آن، يعنى در دنيا نيز عوض دهد ايشان را بهتر از آنچه ترك كرده باشند آن را از براى اصلاح آخرت خود.
لا يترك النَّاس شيئا من دينهم لاصلاح دنياهم الّا فتح اللَّه عليهم ما هو أضرّ منه.
ترك نمىكنند مردم چيزى را از دين ايشان از براى اصلاح دنياى خود مگر اين كه بگشايد خدا بر ايشان آنچه را آن ضرر رسانندهتر باشد از آن، يعنى بدنياى ايشان نيز.
لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق.
نيست فرمانبردارى از براى مخلوقى در نافرمانى خالق، يعنى فرمان هيچ مخلوقى در عصيان خالق نبايد برد.
لا فقر مع حسن تدبير.
نيست درويشيى و حاجتى با نيكوئى تدبيرى، يعنى با وجود نيكوئى تدبير درويشى و فقر باقى نمىماند بلكه مبدّل مىشود بتوانگرى، يا اين كه با نيكوئى تدبير مىتوان قناعت كرد به آن چه باشد و خود را محتاج مردم نساخت كه آن حقيقت توانگريست.
لا غنى مع سوء تدبير.
نيست توانگريى با بدى تدبيرى يعنى حاصل نمىتواند شد با آن، و اگر حاصل شده باشد هر گاه با آن باشد در اندك زمانى زايل شود، و در بعضى نسخهها «تبذير»:
بجاى «تدبير» است و ترجمه اينست كه: با بدى اسرافى يعنى اسرافى كه بدست يا باسراف زيادى كه بدتر از اسراف كم است.
ينبغي لمن عرف اللَّه سبحانه أن لا يخلو قلبه من رجائه و خوفه.
سزاوار ميباشد از براى كسى كه بشناسد خداى سبحانه را اين كه خالى نشود دل او از اميد خدا و بيم او.
ينبغي لمن عرف الدّنيا أن يزهد فيها و يعزف «1» عنها.
سزاوار ميباشد از براى كسى كه شناخته باشد دنيا را اين كه بىرغبت باشد در آن و برگردد از آن.
ينبغي لمن عرف دار الفناء أن يعمل لدار البقاء.
سزاوار ميباشد از براى كسى كه شناخته باشد سراى فنا را اين كه عمل كند از براى سراى بقا.
ينبغي لمن عرف سرعة رحلته أن يحسن التّأهّب لنقلته.
سزاوارست از براى كسى كه بداند شتاب كوچ كردن خود را اين كه نيكو كند آماده شدن را از براى رحلت خود.
ينبغي للعاقل أن يقدّم لآخرته، و يعمر دار اقامته.
سزاوارست از براى عاقل اين كه پيش فرستد از براى آخرت خود، و آباد كند سراى اقامت خود را.
ينبغي لمن عرف اللَّه سبحانه أن يرغب فيما لديه.
سزاوارست از براى كسى كه شناخته باشد خداى سبحانه را اين كه رغبت كند در آنچه نزد اوست.
ينبغي لمن رضى بقضاء اللَّه سبحانه أن يتوكّل عليه.
سزاوارست از براى كسى كه راضى و خشنود باشد بقضا و حكم خداى سبحانه اين كه توكّل كند بر خدا…
ينبغي لمن عرف الزّمان أن لا يأمن الصّروف و الغير.
سزاوارست از براى كسى كه بشناسد روزگار را اين كه ايمن نباشد از تغييرات و حوادث آن.
ينبغي لمن عرف النَّاس أن يزهد فيما فى أيديهم.
سزاوارست از براى كسى كه بشناسد مردم را اين كه بى رغبت باشد در آنچه در دستهاى ايشانست.