يكى شدن دل با ايمان
يكى شدن دل با ايمان
اميرالمؤمنين (عليه السلام) تعبير عجيبى دارند كه مى فرمايند: انسان بايد به جايى برسد كه نگوييم دلِ او داراى ايمان است، بلكه بگوييم: او خودِ ايمان است. ديگر دلى در كار نباشد و از دويى حرف نزنيم. ديگر حرف دل نيست.
«و الايمان مخالط لحمك و دمك» اين حرف را برادران اهل سنت نيز نقل كرده اند كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) به اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند: خون و گوشت تو با ايمان مخلوط شده است. اين دل، محبوب ترين دل است.
وقتى بلال حبشى را مى زدند، يا او را عريان مى كردند و روى ريگ هاى بيابانهاى اطراف مسجد الحرام كه در آتش سرخ شده بود مى انداختند، به دشمن مى گفت: شما مى توانيد بدن مرا از من بگيريد، ولى خدا و پيغمبر (صلى الله عليه و آله) را نمى توانيد بگيريد.
دست شما فقط به بدن من مى رسد، ولى به خدا و پيغمبر (صلى الله عليه و آله) درون وجودِ من نمى رسد. خيلى شكنجه شد، ولى خدا را از دست نداد. چون دل او با خدا، پيغمبر (صلى الله عليه و آله) و قيامت يكى شده و وحدت پيدا كرده بود.
وقتى اميرالمؤمنين (عليه السلام) به دربِ مغازه ميثم خرمافروش آمد و فرمود: چند لحظه بيرون بيا و با من قدم بزن. بى درنگ بيرون آمد و با محبوبش قدم مى زد كه به درخت خرما رسيدند، فرمود: اين درخت را نگاه كن، بيست سال ديگر، تو را به جرم عشق و علاقه به من به اين درخت مى آويزند. آن روز چه مى كنى؟ عرض كرد: هيچ، راحت بر سر دار مى روم.
فرمود: آيا از من دست برنمى دارى؟ گفت: نمى توانم؛ چون همه وجودم با شما يكى شده است. فرمود: دست و پاى تو را قطع مى كنند. گفت: اما نمى توانند شما را از من قطع كنند. اين دل است كه نسبت به ايمان، سخت ترين است.
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان