همسري از جنس صبر
همسري از جنس صبر
خديجه در ذهن، گذشتههايش را مرور ميكند: او به تجارت رفت؛ با سرمايه خديجه. وقتي به مكه بازگشت و بارها را فروخت. سود دوچنداني حاصل كرد. گويند خديجه از بركت حضرت، و ميزان امانت و راستگويي و وفاي او آگاه، و خواستار ازدواج با او شد. نفيسه، كنيز خود را نزد محمد فرستاد تا از وي بپرسد كه چرا همسر اختيار نميكند؟
حضرت فرمود: من هيچچيز ندارم تا ازدواج كنم.
نفيسه گفت: اگر از اين باب كفايت شوي، آيا موافق خواهي بود؟
حضرت گفت: اين زن كيست؟
نفيسه گفت: خديجه!
دف ميزنند و كِل ميكشند. صداي هلهله شادي زنان بلند است، بوي عطر و عنبر در فضا پيچيده. ترانهسرايان و رجزخوانان قريش ميخوانند. «اي خديجه، درباره محمد زهد به خرج مده، او دلاوري است كه چون ستاره فرقد ميدرخشد».
بزرگترين فرزند پيامبر از خديجه، قاسم است. كنيه ابوالقاسم را براي پيامبر، از همين برگرفتهاند. پسر چند سالي بيشتر زنده نميماند. وقتي غم از دست دادن عبدالله، دومين پسرش را بر جان ميخريد، هنوز او را از شير نگرفته بود، داغ او چنان بر سينهاش سنگيني ميكند كه خطاب به محمد ميگويد: «كاش زنده ميماند تا او را از شير ميگرفتم، و محمد پاسخ ميدهد: آرام باش خديجه «فاِنَّ فَطامَهُ في الجنة؛ از شير گرفتن او در بهشت خواهد بود».