سياهي لشگر نباش
سياهي لشگر نباش!!
ايستاده بود بالاي بلندي.
مي ديد که شمر، خنجر به دست گرفته و بالاي سر پسر رسول خدا راه مي رود.
مي ديد که حسين بن علي عليه السلام روي زمين افتاده و نگاهش به خيمه هاست. همه ماجرا توي مردمک چشم هاي مرد، پيدا بود.
حسين عليه السلام که کشته شد، مرد هم راهي خانه اش شد. نماز عشاء خواند و خوابيد.
در عالم خواب، پيام آوري از طرف رسول خدا به او گفت که پيامبر تو را مي خواند.
مرد گفت:مرا با رسول خدا کاري نيست.
سفير، مرد را کشان کشان تا پيش پاي رسول خدا برد.شمشيري در دستان پيامبر، برق مي زد که با آن تمام رفيقان مرد را به ضربه اي آتشين ناکار مي کرد. چون پيامبر به اين مرد رسيد، مرد سلام کرد.
نبي خدا صلي الله عليه و آله جواب سلامش را نداد. اما گفت:اي دشمن خدا!تو حرمت مرا شکستي. خاندانم را کشتي. حقّ مرا رعايت نکردي و کردي آنچه نبايد مي کردي.
مرد هراسان گفت:من شمشير و نيزه اي به دست نگرفتم. من هيچ تيري پرتاب نکردم. من کسي را نکشتم.
رسول خدا فرمود:راست گفتي. اما تو بر سياهي لشکر افزودي. تو سپاه ظلم را پرشمارتر کردي و سپاه خلق را کم شمارتر.
تشتي از خون مقابل پيامبر بود. رسول خدا فرمود:اين خون فرزندم حسين است.
کمي از آن خون را بر چشمان مرد ماليد و مرد از خواب پريد در حالي که ديگر چشمانش هيچ کجا را نمي ديد.
فداکاري و بصيرت، لازمه ي دفاع از دين
فداکاري و بصيرت، لازمه ي دفاع از دين
عاشورا پيامها و درسهايي دارد. عاشورا درس مي دهد که بايد براي حفظ دين فداکاري کرد. در راه قرآن بايد از همه چيز گذشت. درس مي دهد که در ميدان نبرد حقّ و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پيرو جوان، شريف و وضيع، امام و رعيّت، همه با هم در يک صف قرار مي گيرند و جبهه ي دشمن با همه ي تواناييهاي ظاهري، بسيار آسيب پذير است. همچنان که جبهه ي بني اميّه به وسيله ي کاروان اسيران عاشورا در کوفه آسيب ديد، در شام و در مدينه آسيب ديد، بالاخره هم به فناي جبهه ي سفياني منتهي شد. درس مي دهد که در ماجراي دفاع از دين، بيشتر از همه چيز براي انسان بصيرت لازم است. بي بصيرتها فريب مي خورند و در جبهه باطل قرار مي گيرند، بدون اين که خود بدانند. همچنان که در جبهه ي ابن زياد کساني بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، بلکه از بي بصيرتها بودند.
اينها درسهاي عاشورا است. البتّه همين درسها کافي است که يک ملت را از ذلّت به عزّت برساند. همين درسها مي تواند جبهه ي کفر و استکبار را شکست بدهد. درسهاي زندگي سازي است (1)
استقامت حسيني
درمورد امام حسين عليه السلام استقامت به اين صورت است که او تصميم گرفت تسليم يزد و حکومت جابرانه ي او نشود. مبارزه از اين جا شروع شد؛ عدم تسليم در مقابل حاکميت فاسدي که راه دين را بکلّي منحرف مي کرد. امام که از مدينه حرکت فرمود، با اين نيّت بود. بعد که در مکّه احساس کرد ياور دارد، آن وقت اين را با قيام هم همراه کرد؛ و الّا جوهر اصلي اعتراض و حرکت در مقابل حکومتي بود که بر طبق موازين حسيني، اين حکومت قابل تحمّل و قابل قبول نبود. اوّل، امام حسين عليه السلام در مقابل اين حکومت ايستاد. هنوز خبري نبود و مشکلات خودش را نشان نداده بود. بعد، امام حسين عليه السلام با مشکلات يکي پس از ديگري مواجه شد: مسأله ي ناگزيري خروج از مکّه و سپس درگيري در کربال و فشاري که درحادثه ي کربلا بر شخص امام حسين عليه السلام وارد آمد.
عذرهاي شرعي سدّ راه انسان
يکي از چيزهايي که در کارهاي بزرگ جلوي انسان را سدّ مي کند، عذرهاي شرعي است. کار واجب و تکليفي را انسان بايد انجام بدهد، ولي وقتي انجام اين کار مستلزم اشکال بزرگي است - فرضاً عدّه ي زيادي کشته خواهند شد -در اين جا انسان احساس مي کند که ديگرتکليف ندارد. شما ببينيد در مقابل امام حسين عليه السلام از اين گونه عذرهاي شرعي که يکي پس از ديگري پديدار مي شد و مي توانست هر انسان ظاهر بيني را از اين راه منصرف بکند، چه قدر بود. اوّل، اعراض مردم کوفه و کشته شدن مسلم بود. در اين جا بايد امام حسين مي فرمود که ديگر عذر شرعي است و تکليف ساقط شد. ما مي خواستيم با يزيد بيعت نکنيم، ولي معلوم گرديد که در اين اوضاع و احوال نمي شود چنين کاري نکرد، مردم تحمل نمي کنند. پس، تکليف ساقط است و از روي اجبار و ناچاري بيعت مي کنيم.
مرحله ي دوم، خود حادثه ي کربلاست. در اين جا امام حسين مي توانست در مواجهه ي با يک مسأله، به صورت انساني که مي خواهد حوادث بزرگ را با اين منطقها حل بکند، بگويد اين زن وبچه دراين صحراي سوزان طاقت ندارند. بنابراين، تکليف برداشته است و طبيعتاً تسليم بشود و آن چيزي را که تا آن وقت قبول نکرده بود، قبول کند. يا بعد از آن که روز عاشورا شد و حمله ي اينها شروع گرديد و عدّه ي زيادي از اصحاب امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند، دراين جا مشکلات بيشتر خود را به امام حسين عليه السلام نشان مي داد و مي توانست آن بزرگوار بگويد که حالا ديگر معلوم شد که نمي شود مبارزه کرد و نمي شود پيش برد و نتيجتاً عقب بکشد. يا آن وقتي که معلوم گرديد امام حسين عليه السلام شهيد خواهد شد و بعد از شهادت او، آل الله و حرم اميرالمؤمنين و حرم پيامبر، در دست مردان نامحرم در بيابان تنها خواهند ماند، اين جا ديگر مسأله ي ناموس پيش مي آيد. امام حسين عليه السلام در اين جا هم به عنوان يک انسان غيرتمند مي توانست با خود بفرمايد که ديگر تکليف برداشته است. اگر اين راه را ادامه بدهيم و کشته بشويم، زنهاي خاندان پيامبر و دختران اميرالمؤمنين و پاکيزه ترين و طيّب و طاهرترين زنان عالم اسلام، به دست دشمنان و مردهاي بي سر و پايي که از شرف و ناموس هيچ چيز نمي فهمند، خواهند افتاد. پس، تکليف برداشته است.
برادران و خواهران! توجه کنيد، اين مطلب مهمي است که بايد در حادثه ي کربلا، بر اين اساس و از اين ديدگاه دقت بشود که اگر امام حسين عليه السلام مي خواست در مقابل حوادث بسيار تلخ و دشوار - مثل حادثه ي شهادت علي اصغر و اسارت زنان و تشنگي بچه ها و کشته شدن همه ي جوانها و حوادث فراوان ديگري که در کربلا قابل احصاست - با ديد يک متشرّع معمولي نگاه کند و عظمت رسالت خود را به فراموشي بسپرد، هر قدم به قدم مي توانست عقب نشيني کند و بگويد ديگر تکليف نداريم. حالا با يزيد بيعت مي کنيم، چاره چيست. «الضّروات تبيح المحذورات ». اما امام حسين عليه السلام چنين نکرد. اين، «استقامت » امام حسين است. استقامت، يعني اين.
استقامت در برابر عذرهاي شرعي
استقامت، همه جا به معناي تحمل مشکلات نيست. تحمل مشکلات براي انسان بزرگ آسانتر است تا تحمل آن چيزهايي که بر حسب موازين شرعي و عرفي و عقلي ساده، ممکن است خلاف مصلحت به نظربيايد. تحمل اينها از تحمل دشوارتر مشکلتر است. يک وقت به کسي مي گويند اين راه را نرو، ممکن است شکنجه بشوي. انسان قوي مي گويد شکنجه بشوم، چه مانعي دارد؟راه را مي روم. يا مي گويند نرو، ممکن است کشته بشوي. انسان بزرگ مي گويد کشته بشوم، چه اهميت دارد؟ مي روم. يک وقت صحبت کشته شدن و شکنجه شدن و محروميت کشيدن نيست. مي گويند نرو، ممکن است که گروهي از مردم به خاطر اين حرکت تو کشته بشوند. در اين جا ديگر پاي جان ديگران در بين است. نرو، ممکن است بسياري از زنان و مردان و کودکان، به خاطر پيش رفتن تو سختي بکشند. اين جاست که آن کساني که کشته شدن برايشان مهم نيست، پايشان مي لرزد. آن کسي پايش نمي لرزد که اوّلاً در حدّ اعلي بصيرت داشته باشد. و بفهمد چه کار بزرگي را انجام مي دهد. ثانياً قدرت نفس داشته باشد و ضعف نفس گريبان او را نگيرد. اين دو خصوصيت را امام حسين در کربلا نشان داد. لذا حادثه ي کربلا مثل خورشيدي بر تارک تاريخ درخشيد. هنوز هم مي درخشد و تا ابد الدّهر هم خواهد درخشيد (2)
پي نوشت ها :
1-ديدار با فرماندهان گردانها، دسته هاي عاشوراي نيروي مقاومت بسيج71/4/22.
2-روزنامه جمهوري اسلامي، 1375/3/16.
منبع : شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383
سخنان تکان دهنده استاد رائفی پور در مورد قمه زنی
ای مرا از لحظۀ دیدار تاج سر حسین
ای مرا از لحظۀ دیدار تاج سر حسین
هم برادر بودی و هم یار هم یاور حسین
هر کجا بردی مرا خرسند می بودم ولی
این سفر بی تابم و محزونم و مضطر حسین
این بیابان بوی هجران و غم و خون می دهد
روی برگردان از این صحرای غم پرور حسین
گر ندارد کربلا قصد جدایی بین ما
پس چرا جا داده در خود این همه لشگر حسین
گفته بودی میهمانی می روم اما بگو
میزبان آورده با خود پس چرا حنجر حسین
آن عرب با تیرهای سهمگینش را بگو
برنمی دارد چرا چشم از علی اصغر حسین
نیزه داران گوئیا بر هم نشانی می دهند
از قد و بالای رعنای علی اکبر حسین
عده ای در بین نخلستان کمین بنشسته اند
قدصشان باشد گمانم صید آب آور حسین
این همه شمشیر و تیر از بهر استقبال نیست
ترس آن دارم تو را بینم ولی بی سر حسین
حیف از این گلها که با خود همسفر آورده ای
بیم آن دارم که گردد باغبان پرپر حسین
شاعر: حیدر توکلی
۲۰ جمله از رهبر انقلاب درباره عزاداری سیدالشهدا علیهالسلام
به مناسبت فرارسیدن محرم الحرام و ایام عزاداری شهادت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام و یاران باوفای ایشان، بیست جمله برگزیده از رهبر انقلاب درباره عزاداری سیدالشهدا علیهالسلام منتشر شد.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) به نقل از khamenei.ir این جملات به شرح زیر است:
* در زندگی حسینبنعلی علیهالسّلام، یک نقطهی برجسته، مثل قلهای که همهی دامنهها را تحتالشعاع خود قرار میدهد، وجود دارد و آن عاشورا است. ۱۳۷۱/۱۱/۰۶
* تحقیقاً یکی از مهمترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع مسلمان، این است که جامعه شیعه، برخوردار از خاطره عاشوراست. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
* یکی از بزرگترین نعمتها، نعمت خاطره و یاد حسینبنعلی علیهالسّلام، یعنی نعمت مجالس عزا، نعمت محرّم ونعمت عاشورا برای جامعه شیعیِ ماست. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
* قدر مجالس عزاداری را بدانند، از این مجالس استفاده کنند و روحاً و قلباً این مجالس را وسیلهای برای ایجاد ارتباط و اتّصالِ هرچه محکمتر میان خودشان و حسینبنعلی علیهالسّلام، خاندان پیغمبر و روح اسلام و قرآن قرار دهند. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
* در ماه محرم، معارف حسینی و معارف علوی را که همان معارف قرآنی و اسلامی اصیل و صحیح است برای مردم بیان کنید. ۱۳۷۲/۰۳/۲۶
* اگر برای ذکر مصیبت، کتاب «نَفَس المهمومِ» مرحوم «محدّث قمی» را باز کنیدو از رو بخوانید، برای مستمع گریهآور است و همان عواطفِ جوشان را بهوجود میآورد. چه لزومی دارد که ما به خیال خودمان، برای مجلسآرایی کاری کنیم که اصل مجلس عزا از فلسفه واقعیاش دور بماند؟! ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
* وقتی شعر را میخوانیم، به فکر باشیم که از این شعر ما ایمان مخاطبان ما زیاد شود. پس، هر شعری را نمیخوانیم؛ هرجور خواندنی را انتخاب نمیکنیم؛ جوری میخوانیم که لفظ و معنا و آهنگ، مجموعاً اثرگذار باشد. در چه؟ در افزایش ایمان مخاطب. ۱۳۸۶/۰۴/۱۴
* برخی کارهاست که پرداختن به آنها، مردم را به خدا و دین نزدیک میکند. یکی از آن کارها، همین عزاداریهای سنّتی است که باعث تقرّبِ بیشترِ مردم به دین میشود. اینکه امام فرمودند «عزاداری سنّتی بکنید» به خاطر همین تقریب است. در مجالس عزاداری نشستن، روضه خواندن، گریه کردن، به سروسینه زدن و مواکب عزا و دستههای عزاداری به راه انداختن، از اموری است که عواطف عمومی را نسبت به خاندان پیغمبر، پرجوش میکند و بسیار خوب است. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
* من حقیقتاً هر چه فکر کردم، دیدم نمیتوانم این مطلب - قمهزدن - را که قطعاً یک خلاف و یک بدعت است، به اطّلاع مردم عزیزمان نرسانم. این کار را نکنند. بنده راضی نیستم. اگر کسی تظاهر به این معنا کند که بخواهد قمه بزند، من قلباً از اوناراضیام. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
* لازم است از همه برادران و خواهرانی که در سراسر کشور، در ایّام عزاداری، با اقامه عزا و به راه انداختن مراسم عزاداری، بخصوص با اقامه نماز جماعت در ظهر عاشورا و با عرض ارادت به خاندان پیامبر، این روزها را بزرگ داشتند سپاسگزاری کنم. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸
* هیچ وقت نباید امت اسلامی و جامعهی اسلامی ماجرای عاشورا را به عنوان یک درس، به عنوان یک عبرت، به عنوان یک پرچم هدایت از نظر دور بدارد. قطعاً اسلام، زندهی به عاشورا و به حسینبنعلی (علیهالسّلام) است. ۱۳۹۱/۰۹/۰۱
* اگر کسانی برای حفظ جانشان، راه خدا را ترک کنند و آنجا که باید حق بگویند، نگویند، چون جانشان به خطر میافتد، یا برای مقامشان یا برای شغلشان یا برای پولشان یا محبّت به اولاد، خانواده و نزدیکان و دوستانشان، راه خدا را رها کنند، آن وقت حسینبنعلیها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد. ۱۳۷۵/۰۳/۲۰
* اگر فداکاری بزرگ حسینبنعلی علیهالسلام نمیبود که این فداکاری، وجدان تاریخ را به کلی متوجه و بیدار کرد در همان قرن اول یا نیمهی قرن دوم هجری، بساط اسلام به کلی برچیده میشد. ۱۳۷۲/۰۳/۲۶
* کار امام حسین علیهالصّلاه والسّلام در کربلا، با کار جدّ مطهرش حضرت محمد بن عبداللَّه صلیاللَّهعلیهوآلهوسلم در بعثت، قابل تشبیه و مقایسه است. قضیه این است. همان طور که پیغمبر در آن جا، یک تنه با یک دنیا مواجه شد، امام حسین هم در ماجرای کربلا، یک تنه با یک دنیا مواجه بود. ۱۳۷۵/۰۹/۲۴
* عبرت آن است که انسان نگاه کند و ببیند چطور شد حسینبنعلی علیهالسّلام - همان کودکی که جلوِ چشم مردم، آن همه موردِ تجلیلِ پیغمبر بود و پیغمبر دربارهی او فرموده بود: «سیّد شباب اهل الجنه»؛ سرور جوانان بهشت - بعد از گذشت نیم قرن از زمان پیغمبر، با آن وضعِ فجیع کشته شد؟! ۱۳۷۳/۱۰/۱۵
* امام حسین را فقط به جنگِ روز عاشورا نباید شناخت؛ آن یک بخش از جهاد امام حسین است. به تبیین او، امر به معروف او، نهی از منکر او، توضیح مسائل گوناگون در همان منی و عرفات، خطاب به علما، خطاب به نخبگان- حضرت بیانات عجیبی دارد که تو کتابها ثبت و ضبط است- بعد هم در راه به سمت کربلا، هم در خود عرصهی کربلا و میدان کربلا، باید شناخت. ۱۳۸۸/۰۵/۰۵
* عاشورا پیامها و درسهایی دارد. عاشورا درس میدهد که برای حفظ دین، باید فداکاری کرد. درس میدهد که در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت. درس میدهد که در میدان نبرد حق و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیت، با هم در یک صف قرار میگیرند. ۱۳۷۱/۰۴/۲۲
* درس عاشورا، درس فداکاری و دینداری و شجاعت و مواسات و درس قیام للَّه و درس محبّت و عشق است. یکی از درسهای عاشورا، همین انقلاب عظیم و کبیری است که شما ملت ایران پشت سر حسین زمان و فرزند ابیعبداللَّه الحسین علیهالسّلام انجام دادید. خود این، یکی از درسهای عاشورا بود. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸
* امام بزرگوار ما، محرّم را به عنوان ماهی که در آن، خون بر شمشیر پیروز میشود، مطرح نمود و به برکت محرّم، با همین تحلیل و منطق، خون را بر شمشیر پیروز کرد. این، یک نمونه از جلوههای نعمت ماه محرّم و مجالس ذکر و یاد امام حسین علیهالسّلام است که شما دیدید. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
* درس حسینبنعلی علیهالصّلاةوالسّلام به امّت اسلامی این است که برای حقّ، برای عدل، برای اقامهی عدل، برای مقابلهی با ظلم، باید همیشه آماده بود و باید موجودی خود را به میدان آورد؛ در آن سطح و در آن مقیاس، کار من و شما نیست؛ امّا در سطوحی که با وضعیّت ما، با خُلقیّات ما، با عادات ما متناسب باشد چرا؛ باید یاد بگیریم. ۱۳۹۲/۰۳/۲۲
* پروردگارا! تو را به حسین و زینب علیهماالسّلام قسم میدهیم که ما را جزو دوستان و یاران و دنبالهروان آنان قرار بده.
* پروردگارا! حیات و زندگی ما را زندگی حسینی و مرگ ما را مرگ حسینی قرار بده.
* پروردگارا! امام بزرگوار ما را که به این راه هدایتمان کرد، با شهدای کربلا محشور کن. شهدای عزیز ما را با شهدای کربلا محشور کن. ۱۳۷۴/۰۳/۱۹
اول محرم
اول محرم
1- آغاز ایام حسینی
اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمد(ص) است، که همه انبیاء و ملائکه و شیعیان و دوستان اهل بیت (ع) محزوناند. باید گفت: ماه حزن و اندوه تمام عالم است، چرا که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره سیدالشهداء(ع) را از عرش خدا رو به زمین میآویزند و حزن و اندوه عالم را فرا میگیرد.
همچنین آغاز مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) است، که مردم را به امور اعتقادی خویش آشنا میکند و دستورات دین خود را از حسینیهها و تکایا و مساجد به خانههای فکر و دل خود به ارمغان میبرند. شرکت در مراسم عزاداری امام حسین (ع) و اشک بر سیدالشهداء(ع) از وظایف ما در زمان غیبت امام زمان (ع) است.
2- منازل امام حسین (ع) تا کربلا: « قصر مقاتل»
در این روز که چهارشنبه بود امام حسین(ع) به قصر مقاتل نزول اجلال فرمودند. مشهور است که در این منزل امام حسین (ع) با عبیدالله بن حر جعفی ملاقات و دعوت به یاری نمودند، ولی او اجابت نکرد و بعدا پشیمان شد و در ادامه این روز حضرت به نینوا رسیدند.
3- کلام عاشورایی امام رضا(ع)
در روز اول محرم ریان بن شبیب خدمت امام رضا (ع) رسید. حضرت به او فرمود: ای پسر شبیب، مردم عرب در زمان جاهلیت جنگ را در ایام محرم حرام میدانستند،ولی این امت احترام این ماه را از بین بردند و حرمت پیامبر (ص) را رعایت نکردند. در این ماه خون ما را حلال دانستند و هتک حرمت ما کردند و فرزندان و زنان ما را اسیر نمودند و سراپرده ما را آتش زدند و اموال ما را غارت کردند و رعایت احترام رسول خدا(ص) را درباره ما ننمودند.
همانا روز شهادت حسین (ع) پلک چشمان ما را مجروح کرد و اشکهای ما را روان ساخت و دل ما را سوزاند و عزیز ما را در زمین کربلا ذلیل کرد و نزد ما محنت و بلا را تا روز جزا به ارث گذارد. پس گریه کنندگان باید بر حسین (ع) بگریند، زیرا که گریه بر او گناهان بزرگ را از بین میبرد.
ای پسر شبیب، اگر خواستی بر چیزی گریه کنی بر حسین بن علی (ع) گریه کن، چه اینکه آن حضرت را کشتند چنانچه گوسفند را میکشند و با آن حضرت 18 نفر از اهل بیت او کشته شدند که روی زمین شبیه و نظیری نداشتند. آسمانهای هفتگانه و زمینها در شهادت آن حضرت گریستند. چهار هزار ملک روز عاشورا برای نصرت آن حضرت آمده بودند و دیدند حضرت شهید شده است. لذا پریشان و غبارآلود به مجاورت آن قبر مطهر مامور شدند، تا حضرت قائم (ع) ظهور کند و از یاران او باشند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است.
ای پسر شبیب، اگر دوست داری که با ما در درجات عالی بهشت باشی محزون باش برای حزن ما و شاد باش در شادی ما. و بر تو باد به ولایت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد خداوند متعال او را با همان سنگ محشور میکند.
همچنین روایت است که در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیهالسلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد.
امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفت: « انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین »
فرزندش علی اکبر(ع) پیش آمد و گفت: ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟
فرمود: پسرم لحظهای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که میگفت « این گروه میروند و مرگ نیز به سوی آنها میرود»، دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را میدهد.
علی اکبر(ع) گفت: پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟
فرمود: چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.
علی اکبر(ع) گفت: پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.
امام حسین (ع) به او فرمود: خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود میبرد به تو عنایت کند.
منبع:
- تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، 1387
- سایت تبیان
ديدگاه علماي اهل سنت در مورد يزيد چيست؟
در یک تقسیم بندی جامع نظر اندیشمندان اهل سنت را به سه گروه می توان تقسیم کرد :
گروه اول : یزید کافر است (به دلیل اعمال ورفتارش)این نظر اسکافی و آلوسی و ابن جوزی.
گروه دوم : کافر نیست ولی مذموم و ملعون است البته بعضی گفته اند بصورت کلی لعن شود و ذکر وعنوانی از او برده نشود.
گروه سوم : یزیذ نباید لعن شود و وی در مواجهه با سیدالشهداء خطا کرده(ابو حامد غزالی) ولی عده ای میگویند که وی در مواجهه با سید الشهداء خطا نکرده است (ابن عربی مالکی و ابن خلدون)
گروه چهارم: توقف.ابن حجر ـ يكى از نويسندگان اهل سنت ـ مى گويد اهل سنت درباره كفر يزيد اختلاف نظر دارند;
الف) گروهى براين باورند كه يزيد كافر است; به دليل همان سخن يزيد كه ابن جوزى نقل كرده كه پس از آنكه سر امام حسين را به شام بردند ـ يزيد ـ مردم را جمع كرد و در حالى كه با چوب بر سر و دندان امام مى زد، شعر زير را مى خواند:
ليت اشياخى ببدر شهدوا *** جزع الخزرج من وقع الأسل
لأهلوا و استهلوا فرحاً *** ثم قالوا يا يزيد لا تشل…
لعبت هاشم بالملك فلا *** خبر جاء ولا وحى نزل
بنابراين ابن جوزى مى گويد: «ليس العجب من قتال ابن زياد للحسين و انما العجب من خذلان يزيد و ضربه بالقضيب ثنايا الحسين و حمله آل رسول الله سبايا على اقتاب الجمال و لو لم يكن فى قلبه احقاد جاهلية اضغان بدرية لاحترم الرأس لما وصل اليه و كفنه و دفنه وأحسن الى آل رسول الله(صلى الله عليه وآله)»;(1) جنگ ابن زياد با حسين بن على(عليه السلام) تعجب آور نيست بلكه تعجب از خوارى يزيد در زدن چوب بر دندانهاى امام حسين و اسير كردن خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و سوار كردن آنان بر شتران، و در معرض عموم قرار دادن آنهاست. اگر در دل يزيد كينه هاى جاهليت و جنگ بدر نبود به امام حسين احترام مى گذاشت و آن حضرت را كفن و دفن مى نمود و با آل رسول به خوبى برخورد مى كرد.
ب) گروه دوم مى گويند يزيد كافر نيست چرا كه يزيد در هنگام مشاهده سر امام حسين چنين گفت: «رحمك الله يا حسين لقد قتلك رجل لم يعرف حق الارحام و قال قد زرع لى العداوة فى قلب البر و الفاجر»; خداوند تو را رحمت كند اى حسين، تو را مردى كشت كه حق قوميت را نشناخت و با كشتن تو كينه و بغض مرا در دل هر انسان خوب و بدى كاشت.(2)
ج) گروه سوم بر اين عقيده اند كه راه درست آن است كه توقف كرده و يزيد را تكفير نكنيم.محمد غزالی این دیدگاه را دارد.
ابن جوزى در كتاب الرد على المتعصب العنيد المانع من ذم اليزيد مى نويسد: «گوينده اى از من پرسيد، آيا لعن يزيد بن معاويه به خاطر جنايتى كه مرتكب شده جايز است يا خير؟ گفتم: علماى پرهيزگار نظير امام احمد، لعن او را روا دانسته اند». در پاورقى اين مطلب شيخ محمد محمودى مى گويد: «يكى از علماى بزرگ به نام شيخ عبدالكريم والدين نويسنده مجمع الفوائد و معدن الفرائد مى گويد: اين كتاب را در كتابخانه حرم نبوى(صلى الله عليه وآله) در مدينه منوره به سال 1384 هـ . ق. مشاهده كردم. در آنجا نوشته بود مسلمانان اجماع دارند كه اولاد فاطمه(عليها السلام)از ذريه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى باشند و بايد بر آنان صلوات و درود فرستاد. آنگاه احاديثى را در فضل على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام)مى آورد و مى نويسد يزيد لعين و پيروانش از كسانى بودند كه به اهل بيت رسول(صلى الله عليه وآله)اهانت كردند; از اين رو استحقاق غضب و دشمنى و لعن را دارند. هر كس مى خواهد از جواز لعن بر يزيد آگاه شود به آن كتاب مراجعه كند». وى مى نويسد: «افرادى كه لعن يزيد را جايز نمى دانند از آن ترس دارند كه لعن او به پدرش معاويه سرايت كند».(3) چنان كه اين مطلب در شرح مقاصد تفتازانى نيزآمده است.
ابن حجر مى نويسد: «قاضى ابويعلى كتابى دارد به نام چه كسانى استحقاق لعن دارند، در آن كتاب يزيد را جزو كسانى به شمار آورده كه استحقاق لعن دارند و دليلش روايتى است از پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه فرمود: من اخاف اهل المدينة ظلماً أخافه الله و عليه لعنة الله و الملائكة والناس اجمعين; آن كس كه مردم مدينه را بترساند، خداوند او را خواهد ترساند و مورد لعن خدا و فرشتگان و تمام مردم قرار مى گيرد». آنگاه مى نويسد: «شكى نيست كه يزيد با لشكر و نيروهاى مسلح خويش به جنگ مردم مدينه رفت و اهل مدينه را با جناياتى كه انجام داد به شدت مضطرب و نگران كرد و در دل آنها ترس ايجاد نمود; چرا كه او مدينه را براى خود مباح كرد». نقل شده است كه حدود 300 دختر مورد تجاوز قرار گرفته و گروهى از صحابه را به قتل رساندند و نماز جماعت را در مسجد النبى تعطيل كردند. پس از آن براى جنگ با عبدالله زبير آماده شدند و كعبه را با منجنيق مورد حمله قرار داده و آتش زدند.(4) در اينجا ذكر اين نكته شايسته است كه از شاه عبدالحق محدث دهلوى در ما ثبت من السنة، ص 63 مى نويسد: «امام حسين(ع) را شهيد كردند و سر مبارك ايشان را در طشت گذاشتند و نزد ابن زياد بردند. لعنت خدا بر قاتلان وى و بر ابن زياد و يزيد بن معاويه باد». مولوى رشيد احمد كنگوهى مؤسس دارالعلوم ديوبند در مورد يزيد مى نويسد: «پيامبر(ص) فرمودند: كسى كه اهل مدينه را بترساند خداوند او را خواهد ترساند و لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر او باد». در صحيح مسلم روايت شده كه يزيد باعث ترس و هراس مردم گرديد; لعنت خدا بر قاتل حسين و بر يزيديان باد.
ديد اهل سنت جواز لعن قاتلان امام حسين به صورت كلى ـ يعنى بدون اينكه نام شخصى برده شود ـ اشكالى ندارد و مورد اتفاق است. به طور مثال اگر گفته شود خداوند قاتلان امام حسين يا كسى كه دستور قتل و شهادت آن حضرت را صادر كرده است لعنت كند رواست; از اين رو برخى به صورت كلى او را لعن كرده اند.
سعدالدين تفتازانى مى گويد: «واما ما جرى بعدهم من الظلم على اهل بيت النبى(صلى الله عليه وآله)فمن الظهور بحيث لا مجال للاخفاء و من الشناعة بحيث لا اشتباه على الآراء اذ تكادُ تشهد به الجماد و العجماء و يبكى له من فى الارض والسماء وتنهد منه الجبال و تنشق الصخور ويبقى سوء عمله على كرّ الشهور و مر الدهور و لعنة الله على من باشر او رضى او سعى و لعذاب الآخرة أشد و أبقى»;(5) ظلم و ستمى را كه بر اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد كردند، به اندازه اى روشن و آشكار است كه جاى هيچ گونه نكته ابهامى براى كسى نمى گذارد; بلكه تمام جمادات و حيوانات بر آن گواهى مى دهند و هر كسى كه در زمين و آسمان است بر آنها اشك مى ريزد، كوهها متزلزل و صخره ها متلاشى مى شود و آثار زشت اين اعمال همواره بر تارك تاريخ باقى خواهد ماند. خداوند كسانى را كه اين اعمال را به وجود آورده و يا به آن خشنود و در مقدمات آن همكارى داشته اند لعنت كند. به يقين عذاب آخرت شديدتر است.
مسعودى درباره يزيد مى نويسد: «مردى خوشگذران بود. مردى بود كه حيوانات شكارى داشت، سگها و ميمونها داشت و پيوسته مجالس ميگسارى برگزار مى كرد. روزى در مجلس ميگسارى خود نشست و ابن زياد هم در طرف راست او بود و اين واقعه بعد از آن بود كه حسين بن على را كشته بود، پس به ساقى مجلس خود رو كرد و گفت:
اسقنى شربة تروى مشاشى *** ثمّ صل فاسق مثلها ابن زياد
صاحب السر و الامانة عندى *** و لتسديد مغنمى و جهادى
جامى از شراب به من بنوشان كه استخوانهاى نرم را سيراب كند، سپس برگرد و ابن زياد را چنان جامى بنوشان. همان كس كه رازدار من است، همان كسى كه امين كار من است، همان كسى كه اساس خلافت من به دست او محكم و استوار شد ـ يعنى حسين بن على را كشت ـ …». سپس مسعودى مى نويسد: «در دستگاه خلافت اسلامى و جانشينى پيغمبر، مردى كه مقام خلافت را اشغال كرده بود، ميمونى داشت كه به او بوقيس مى گفتند. اين ميمون را در مجلس ميگسارى خود حاضر مى كرد و براى او تشكى مى انداخت و او را مى نشانيد و او را بر گُرده خر ماده اى كه براى مسابقه و اسب دوانى تربيت شده بود سوار مى كرد، زين و لجام بر گرده آن ماده خر مى بستند و اين ميمون را بر او سوار مى كردند و با اسبها به اسب دوانى و مسابقه مى بردند. در يكى از روزها ابوقيس مسابقه را برد. بر تن اين ميمون جامه و قبايى از حرير سرخ و زرد پوشانده و دامنها را به كمرش زده بودند و بر سر او كلاهى نهاده بودند كه نقشهاى درشت داشت و به رنگهاى مختلف آراسته گشته بود».(6)
پی نوشت ها :
1ـ صواعق المحرقه، ص 218.
2ـ همان.
3ـ الرد على المتعصب العنيد المانع من ذم اليزيد، ابن جوزى، ص 13.
4ـ صواعق المحرقه، ص 222.
5ـ شرح مقاصد، سعدالدين تفتازانى، ج 5، ص 311.
6ـ بررسى تاريخ عاشورا، مرحوم آيتى، ص 77.
منبع : سایت بنیاد فرهنگی امامت
عاشورا و امام حسین علیه السلام از نگاه آیت اللّه صافی گلپایگانی
آیت اللّه صافی گلپایگانی
آیة اللّه صافی گلپایگانی معتقد است: حادثه عاشورا واقعه ای است که دل های ارباب ایمان و عشاق فضیلت و حقیقت در برابر آن به خاک تعظیم افتاد و… آنها را از ظلمات سرگردانی نجات داد. کاری که حسین علیه السلام کرد یک کار عادی که مانند آن را تاریخ نشان دهد نبود؛ بلکه قیامی بی سابقه و خدایی بود که جوامع عالم جبروت و ساکنان صوامع ملکوت و ملأ اعلی آن را بزرگ ترین تجلی کمال مقام انسانی دانستند و قهرمانان فضیلت بشری و صاحبان عقول کامله و واصلان حقایق عالیه و پیغمبران اولوالعزم و اولیای عالی قدر و شهدایِ راه صلاح و هدایت آن را نمونه ممتاز و منحصر به فرد نمایش قدرت اراده، قوّت عزم، ثباتِ ایمان، فداکاری و شجاعت شمردند.
عاشورا و امام حسین علیه السلام از نگاه استاد محمدتقی مصباح یزدی
استاد محمدتقی مصباح یزدی
استاد محمدتقی مصباح یزدی معتقد است: حادثه عاشورا، حادثه عظیمی در تاریخ اسلام بوده و نقش تعیین کننده ای در سعادت مسلمانان و روشن شدن راه هدایت مردم داشته است. این حادثه در نظر ما بسیار ارزشمند است. لذا بزرگداشت و بازسازی این حادثه و به خاطر آوردن آن موجب می گردد تا بتوانیم از برکات آن در جامعه امروز نیز استفاده کنیم… اگر بخواهیم راه حسین علیه السلام را ادامه دهیم، باید عملاً در همین مسیر حرکت کنیم، به آرزوهای دنیا دل نبندیم، فریب این زرد و سرخ ها (طلا و نقره) را نخوریم و مرگ در راه خدا را حفظ کنیم. این درسی بود که ابی عبداللّه علیه السلام به ما داد. آن چه دوست و دشمن بر آ ن اتفاق دارند این است که داستان کربلا اگر در عالم انسانیت داستان منحصر به فردی نباشد، از وقایع بسیار کم نظیر است. البته ما بر اساس آنچه از ائمه اطهار دریافت داشته ایم این را داستان منحصر به فردی می دانیم و معتقدیم که نظیر آن در گذشته نبوده و در آینده هم نخواهد بود.
عاشورا و امام حسین علیه السلام از نگاه استاد سیدجعفر شهیدی
استاد سیدجعفر شهیدی
استاد سیّد جعفر شهیدی بر مبنای اسناد تاریخی به تجزیه و تحلیل نهضت عاشورا می پردازند. وی در این باره می نویسد: «باید گفت به علّت عدم دخول ایمان در دل بنی امیّه و به تبع تبلیغات آنان ایمان سایر مؤمنان نیز متزلزل شد و با رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دوباره به عقاید پیشین خود بازگشتند. اینان پیش از آن که مسلمان باشند می خواستند در سازمان تازه، مقامی را که جویای آن بودند به دست آورند. حسین علیه السلام به عنوان وارث حقیقی محمّد صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام چگونه می توانست دین را هم در عرصه فردی و هم در عرصه اجتماعی منسوخ شده ببیند و دم بر نیاورد؟ او هرگز نمی توانست دین را و هم مردمی را که نیازمند رهبری او هستند رها کند. این مردم با نامه های بسیاری که برای او فرستاده بودند حجّت را بر او تمام کردند. به هر حال حسین علی علیه السلام با مشاهده چنین وضعی دست به قیام زد؛ چون نمی توانست در برابر احیای بدعت ها و میراندن سنت ها ساکت و صامت باشد».