ديدگاه علماي اهل سنت در مورد يزيد چيست؟
در یک تقسیم بندی جامع نظر اندیشمندان اهل سنت را به سه گروه می توان تقسیم کرد :
گروه اول : یزید کافر است (به دلیل اعمال ورفتارش)این نظر اسکافی و آلوسی و ابن جوزی.
گروه دوم : کافر نیست ولی مذموم و ملعون است البته بعضی گفته اند بصورت کلی لعن شود و ذکر وعنوانی از او برده نشود.
گروه سوم : یزیذ نباید لعن شود و وی در مواجهه با سیدالشهداء خطا کرده(ابو حامد غزالی) ولی عده ای میگویند که وی در مواجهه با سید الشهداء خطا نکرده است (ابن عربی مالکی و ابن خلدون)
گروه چهارم: توقف.ابن حجر ـ يكى از نويسندگان اهل سنت ـ مى گويد اهل سنت درباره كفر يزيد اختلاف نظر دارند;
الف) گروهى براين باورند كه يزيد كافر است; به دليل همان سخن يزيد كه ابن جوزى نقل كرده كه پس از آنكه سر امام حسين را به شام بردند ـ يزيد ـ مردم را جمع كرد و در حالى كه با چوب بر سر و دندان امام مى زد، شعر زير را مى خواند:
ليت اشياخى ببدر شهدوا *** جزع الخزرج من وقع الأسل
لأهلوا و استهلوا فرحاً *** ثم قالوا يا يزيد لا تشل…
لعبت هاشم بالملك فلا *** خبر جاء ولا وحى نزل
بنابراين ابن جوزى مى گويد: «ليس العجب من قتال ابن زياد للحسين و انما العجب من خذلان يزيد و ضربه بالقضيب ثنايا الحسين و حمله آل رسول الله سبايا على اقتاب الجمال و لو لم يكن فى قلبه احقاد جاهلية اضغان بدرية لاحترم الرأس لما وصل اليه و كفنه و دفنه وأحسن الى آل رسول الله(صلى الله عليه وآله)»;(1) جنگ ابن زياد با حسين بن على(عليه السلام) تعجب آور نيست بلكه تعجب از خوارى يزيد در زدن چوب بر دندانهاى امام حسين و اسير كردن خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و سوار كردن آنان بر شتران، و در معرض عموم قرار دادن آنهاست. اگر در دل يزيد كينه هاى جاهليت و جنگ بدر نبود به امام حسين احترام مى گذاشت و آن حضرت را كفن و دفن مى نمود و با آل رسول به خوبى برخورد مى كرد.
ب) گروه دوم مى گويند يزيد كافر نيست چرا كه يزيد در هنگام مشاهده سر امام حسين چنين گفت: «رحمك الله يا حسين لقد قتلك رجل لم يعرف حق الارحام و قال قد زرع لى العداوة فى قلب البر و الفاجر»; خداوند تو را رحمت كند اى حسين، تو را مردى كشت كه حق قوميت را نشناخت و با كشتن تو كينه و بغض مرا در دل هر انسان خوب و بدى كاشت.(2)
ج) گروه سوم بر اين عقيده اند كه راه درست آن است كه توقف كرده و يزيد را تكفير نكنيم.محمد غزالی این دیدگاه را دارد.
ابن جوزى در كتاب الرد على المتعصب العنيد المانع من ذم اليزيد مى نويسد: «گوينده اى از من پرسيد، آيا لعن يزيد بن معاويه به خاطر جنايتى كه مرتكب شده جايز است يا خير؟ گفتم: علماى پرهيزگار نظير امام احمد، لعن او را روا دانسته اند». در پاورقى اين مطلب شيخ محمد محمودى مى گويد: «يكى از علماى بزرگ به نام شيخ عبدالكريم والدين نويسنده مجمع الفوائد و معدن الفرائد مى گويد: اين كتاب را در كتابخانه حرم نبوى(صلى الله عليه وآله) در مدينه منوره به سال 1384 هـ . ق. مشاهده كردم. در آنجا نوشته بود مسلمانان اجماع دارند كه اولاد فاطمه(عليها السلام)از ذريه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى باشند و بايد بر آنان صلوات و درود فرستاد. آنگاه احاديثى را در فضل على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام)مى آورد و مى نويسد يزيد لعين و پيروانش از كسانى بودند كه به اهل بيت رسول(صلى الله عليه وآله)اهانت كردند; از اين رو استحقاق غضب و دشمنى و لعن را دارند. هر كس مى خواهد از جواز لعن بر يزيد آگاه شود به آن كتاب مراجعه كند». وى مى نويسد: «افرادى كه لعن يزيد را جايز نمى دانند از آن ترس دارند كه لعن او به پدرش معاويه سرايت كند».(3) چنان كه اين مطلب در شرح مقاصد تفتازانى نيزآمده است.
ابن حجر مى نويسد: «قاضى ابويعلى كتابى دارد به نام چه كسانى استحقاق لعن دارند، در آن كتاب يزيد را جزو كسانى به شمار آورده كه استحقاق لعن دارند و دليلش روايتى است از پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه فرمود: من اخاف اهل المدينة ظلماً أخافه الله و عليه لعنة الله و الملائكة والناس اجمعين; آن كس كه مردم مدينه را بترساند، خداوند او را خواهد ترساند و مورد لعن خدا و فرشتگان و تمام مردم قرار مى گيرد». آنگاه مى نويسد: «شكى نيست كه يزيد با لشكر و نيروهاى مسلح خويش به جنگ مردم مدينه رفت و اهل مدينه را با جناياتى كه انجام داد به شدت مضطرب و نگران كرد و در دل آنها ترس ايجاد نمود; چرا كه او مدينه را براى خود مباح كرد». نقل شده است كه حدود 300 دختر مورد تجاوز قرار گرفته و گروهى از صحابه را به قتل رساندند و نماز جماعت را در مسجد النبى تعطيل كردند. پس از آن براى جنگ با عبدالله زبير آماده شدند و كعبه را با منجنيق مورد حمله قرار داده و آتش زدند.(4) در اينجا ذكر اين نكته شايسته است كه از شاه عبدالحق محدث دهلوى در ما ثبت من السنة، ص 63 مى نويسد: «امام حسين(ع) را شهيد كردند و سر مبارك ايشان را در طشت گذاشتند و نزد ابن زياد بردند. لعنت خدا بر قاتلان وى و بر ابن زياد و يزيد بن معاويه باد». مولوى رشيد احمد كنگوهى مؤسس دارالعلوم ديوبند در مورد يزيد مى نويسد: «پيامبر(ص) فرمودند: كسى كه اهل مدينه را بترساند خداوند او را خواهد ترساند و لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر او باد». در صحيح مسلم روايت شده كه يزيد باعث ترس و هراس مردم گرديد; لعنت خدا بر قاتل حسين و بر يزيديان باد.
ديد اهل سنت جواز لعن قاتلان امام حسين به صورت كلى ـ يعنى بدون اينكه نام شخصى برده شود ـ اشكالى ندارد و مورد اتفاق است. به طور مثال اگر گفته شود خداوند قاتلان امام حسين يا كسى كه دستور قتل و شهادت آن حضرت را صادر كرده است لعنت كند رواست; از اين رو برخى به صورت كلى او را لعن كرده اند.
سعدالدين تفتازانى مى گويد: «واما ما جرى بعدهم من الظلم على اهل بيت النبى(صلى الله عليه وآله)فمن الظهور بحيث لا مجال للاخفاء و من الشناعة بحيث لا اشتباه على الآراء اذ تكادُ تشهد به الجماد و العجماء و يبكى له من فى الارض والسماء وتنهد منه الجبال و تنشق الصخور ويبقى سوء عمله على كرّ الشهور و مر الدهور و لعنة الله على من باشر او رضى او سعى و لعذاب الآخرة أشد و أبقى»;(5) ظلم و ستمى را كه بر اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد كردند، به اندازه اى روشن و آشكار است كه جاى هيچ گونه نكته ابهامى براى كسى نمى گذارد; بلكه تمام جمادات و حيوانات بر آن گواهى مى دهند و هر كسى كه در زمين و آسمان است بر آنها اشك مى ريزد، كوهها متزلزل و صخره ها متلاشى مى شود و آثار زشت اين اعمال همواره بر تارك تاريخ باقى خواهد ماند. خداوند كسانى را كه اين اعمال را به وجود آورده و يا به آن خشنود و در مقدمات آن همكارى داشته اند لعنت كند. به يقين عذاب آخرت شديدتر است.
مسعودى درباره يزيد مى نويسد: «مردى خوشگذران بود. مردى بود كه حيوانات شكارى داشت، سگها و ميمونها داشت و پيوسته مجالس ميگسارى برگزار مى كرد. روزى در مجلس ميگسارى خود نشست و ابن زياد هم در طرف راست او بود و اين واقعه بعد از آن بود كه حسين بن على را كشته بود، پس به ساقى مجلس خود رو كرد و گفت:
اسقنى شربة تروى مشاشى *** ثمّ صل فاسق مثلها ابن زياد
صاحب السر و الامانة عندى *** و لتسديد مغنمى و جهادى
جامى از شراب به من بنوشان كه استخوانهاى نرم را سيراب كند، سپس برگرد و ابن زياد را چنان جامى بنوشان. همان كس كه رازدار من است، همان كسى كه امين كار من است، همان كسى كه اساس خلافت من به دست او محكم و استوار شد ـ يعنى حسين بن على را كشت ـ …». سپس مسعودى مى نويسد: «در دستگاه خلافت اسلامى و جانشينى پيغمبر، مردى كه مقام خلافت را اشغال كرده بود، ميمونى داشت كه به او بوقيس مى گفتند. اين ميمون را در مجلس ميگسارى خود حاضر مى كرد و براى او تشكى مى انداخت و او را مى نشانيد و او را بر گُرده خر ماده اى كه براى مسابقه و اسب دوانى تربيت شده بود سوار مى كرد، زين و لجام بر گرده آن ماده خر مى بستند و اين ميمون را بر او سوار مى كردند و با اسبها به اسب دوانى و مسابقه مى بردند. در يكى از روزها ابوقيس مسابقه را برد. بر تن اين ميمون جامه و قبايى از حرير سرخ و زرد پوشانده و دامنها را به كمرش زده بودند و بر سر او كلاهى نهاده بودند كه نقشهاى درشت داشت و به رنگهاى مختلف آراسته گشته بود».(6)
پی نوشت ها :
1ـ صواعق المحرقه، ص 218.
2ـ همان.
3ـ الرد على المتعصب العنيد المانع من ذم اليزيد، ابن جوزى، ص 13.
4ـ صواعق المحرقه، ص 222.
5ـ شرح مقاصد، سعدالدين تفتازانى، ج 5، ص 311.
6ـ بررسى تاريخ عاشورا، مرحوم آيتى، ص 77.
منبع : سایت بنیاد فرهنگی امامت