جهانی سازی، تهاجم فرهنگی و بحران هویت
مقدمه ای در باب واقعیت های پنهان مفهوم «جهانی سازی»
جهانی سازی، تهاجم فرهنگی و بحران هویت
نویسنده : دکتر علی مصباح
یکی از چالشهای فکری و عملی امروز بشریت مسألهای است بهنام جهانیسازی. جهانیسازی جریانی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، و اجتماعی است که سالهاست بهوسیله قدرتهای بزرگ طراحی شده و درحال اجرا میباشد. در فارسی این واژه معمولاً به غلط، «جهانیشدن» ترجمه میشود، درحالی که جهانیسازی به این نکته مهم اشاره دارد که این جریان، یک روند طبیعی و جبری تاریخ نیست، بلکه حرکتی برنامهریزیشده و حسابشده است که برای اهدافی خاص طراحی شده و قرار است ارزشها و دیدگاههای طراحان به تمامی جهان سرایت داده شود و به اصطلاح جهانی شود. این درحالی است که واژه «جهانیشدن» درصدد است به ساکنان کشورهای عقبنگاهداشتهشده چنین القا کند که این پدیده نتیجه حتمی و سرنوشت غیرقابل اجتناب جامعه بشری است و چارهای جز همراه شدن با آن وجود ندارد، و یا مخاطبان را دچار این توهم میکند که با مشارکت در این فرایند قرار است از انزوا خارج شده، به جهان بپیوندند و با رهایی از بنبست و گشودهشدن افقهای جدید، جهانی شوند و همچون کشورهای توسعهیافته در صحنه سیاسی و اقتصادی جهانی به نقشآفرینی بپردازند!
برخی صاحبنظران غربی با تمرکز بر وجه آشکار این حرکت، آن را اساساً پدیدهای اقتصادی در قالب جهانیسازی جریان سرمایه و سلطه تجاری و سیاسی بر دیگر کشورها بهشمار آوردهاند، و بعضی دیگر، از آن به «درهمتنیدگی سیستماتیک سرمایهداری اقتصادی و فناوری اطلاعات که از کنترل دولتها و سیاستگذاری اجتماعی آنها خارج شده است» تعبیر کردهاند.قدرتهای بزرگ اقتصادی برای تأمین اهداف و منافع خویش از این فرایند، دست به تأسیس سازمانها و نهادهای قدرتمند بینالمللی همچون «بانک جهانی»، «صندوق بینالمللی پول»، و «سازمان تجارت جهانی» زدهاند و با مقرراتی که برای جریان پول و سرمایه وضع کردهاند، سعی میکنند خواستههای خویش را بر کشورهای دیگر تحمیل و منافع خود را تأمین کنند.
در همین حال باید توجه داشت که مشخصه بارز این دوره از سلطهجویی را باید در وجهه فرهنگی آن جستوجو کرد و واژه «استعمار فرانو»تعبیر بسیار مناسب و گویایی برای آن است. جهانیسازی بهجای تکیه بر اشغال نظامی خشن یا سلطه سیاسی عریان بر کشورهای هدف، به عاملی عمیقتر و زیربناییتر، یعنی فرهنگ، توجه کرده، سعی میکند تا با فرهنگسازی مناسب ملتها را وادار کند تا با اختیار و شوق و رغبت خود وارد دام «جهانیسازی» شوند و به «جهانیشدن» خود افتخار کنند! سلطهگران در این راه از همه ابزارهای مجاز و غیرمجاز فرهنگی، تبلیغاتی، و رسانهای بهره میبرند. ازجمله سادهترین این ترفندها، دستکاری و بازی با مفاهیم و واژهها و سوء استفاده از آنهاست که بازی با واژههای «آزادی»، «دمکراسی»، «تروریسم»، «حقوق بشر»، «جهانیسازی» و «جهانیشدن» از رسواترین نمونههای آن است.
برای این پدیده دست کم پنج مؤلفه برشمردهاند: 1) فناوری جدید، 2) تمرکز دانش و تبادل سریع اطلاعات، 3) گرایش روزافزون به استانداردکردن فرآوردههای اقتصادی و اجتماعی، 4) یکپارچگی روزافزون و یکدستشدن فرهنگی کشورها، و 5) وابستگی متقابل بیشتر و درنتیجه، آسیبپذیری متقابل بیشتر.
نتیجه جهانیسازی، به تعبیر مارشال مکلوهان «دهکده جهانی»، و به تعبیر باکمینستِر فولِر (آرشیتکت امریکایی)، «فضاپیمایی بهنام زمین» است که مرزهای جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی رایج را درمینوردد. «دولتها، ایالتها، سازمانهای مردمنهاد، و کارگران بهگونهای روزافزون مرزها را نادیده میگیرند و بیش از گذشته، با انگیزههایی بهظاهر متضاد، از همکاری تا رقابت، به این سو رانده میشوند.»این ارتباط تنگاتنگ و یکدست شدن جوامع، درکنار سلطه رسانهای، اقتصادی، و فرهنگی کشورهای غربی، مؤلفهها و نیز آثار فرهنگیـ اجتماعی مهمی بخصوص برای دیگر کشورها و فرهنگها دارد، ازجمله اینکه «موجب پیدایش جامعههای بازتر، چندقطبی، و چندفرهنگی میشود،»که سعی میشود به سوی فرهنگ غالب و قطب مسلط، یعنی غرب، سوق داده شوند. برخی اذعان دارند که روند جهانیسازی یک جریان یکطرفه است و موجب شده است تا کشورهای دیگر از غرب تقلید کنند و از نهادها، فلسفه، اقتصاد آزاد، و حکومتهای لیبرال آن الگو بگیرند.
تسهیل تبادل اطلاعات یکی از برجستهترین ویژگیهای این دوره است، و به همین مناسبت نام آن را «عصر ارتباطات» یا «عصر انفجار اطلاعات» نیز گذاشتهاند. بدیهی است در چنین شرایطی نقش رسانهها، بهویژه نسل جدید رسانهها همچون اینترنت، پست الکترونیکی، شبکههای اجتماعی، گوشیهای هوشمند، و ماهواره نقشی بیبدیل در جهانیسازی فرهنگ دارد، و فرهنگی میتواند ارزشها و باورهای خویش را بر دیگر فرهنگها مسلط کند که از این ابزارها بهره بیشتری داشته باشد.
دهکده جهانی نیازمند کدخدای جهانی است. به همین دلیل است که برخی قدرتها سعی میکنند تا کدخدایی این دهکده عظیم را برعهده گیرند تا از منافع قدرت و ثروت ناشی از آن بهرهمند شوند. مفاهیمی چون «نظم نوین جهانی» که توسط امریکاییها مطرح شده است در این بستر معنا پیدا میکنند. به علاوه، بسیاری از جمله آنتونی گیدنز این یکبعدینگری به مسأله جهانیسازی را رد میکنند و معتقدند جهانیسازی اساساً پدیدهای سهبُعدی است، طرحی سیاسیـ تکنولوژیکـ فرهنگی: «جهانیسازی، همزمان با ایجاد نظامها و قدرتهای فراملّی، زندگی روزمره را، بهویژه در کشورهای درحال توسعه، دگرگون میکند. جهانیسازی صرفاً پسزمینه سیاستهای معاصر نیست، بلکه در مجموع، نهادهای جامعههایی که در آنها زندگی میکنیم را دگرگون میکند.»
از یک دیدگاه، جهان در این برهه، مجموعهای متحرک، موّاج، و پر رفتوآمد است: افکار و ایدئولوژیها، مردم و کالاها، تصاویر و پیامها، فناوریها و تکنیکها دائم در حرکتند و از یک جامعه به جامعه دیگر نقل مکان میکنند. البته ساختارهایی نسبتاً ثابت هم وجود دارند که شامل دین، جهانبینی، نظام ارزشی، نظام اجتماعی، برخی سازمانها و نهادهای اجتماعی میشوند، ولی این نهادها و نظامهای ثابت بهویژه در کشورهای درحال توسعهــ نیز مصون از تحول نیستند، و در اثر تعامل با فرهنگها و اندیشههای جدید، و نیز زیر فشار نظامهای اقتصادی و سیاسی مسلط، دگرگون شده و تحت تأثیر ایدئولوژیهای وارداتی دستخوش تغییر و استحاله میشوند. بهعلاوه همین نهادهای اجتماعی درگیر اداره، تنظیم، و مهارکردن همان مؤلفههای متحرک میشوند که ریشه در جایی دیگر دارند. دگرگونی این نهادهای ثابت هم، به تعبیر یورگن هابرماس، جزئی از فرایند جهانیشدن است، چرا که به نظر او، جهانی شدن یک تحول اجتماعی است که در آن قید و بندهای جغرافیایی، هنجارهای اجتماعی و فرهنگی از میان میرود و روابط انسانی کیفیت بدون مرز بهخود میگیرد.اما بههرحال، این نظامها نسبت به مؤلفههای پرتحرک و پرتحول از ثبات نسبی بیشتری برخوردارند.
یکی از مشکلات بر سر راه جهانیسازی، همین عناصر نسبتاً ثابت جوامعند که ریشه در دین، فرهنگ، تمدن، و تاریخ آنها دارند و درمقابل عناصر وارداتی و نامتجانس ایستادگی کرده، بر سر راه استحاله جامعه مقاومت میکنند، و مانع ذوب شدن آن در جامعه یکپارچه و یکدست جهانی میشوند. ازهمین روست که بازیگران اصلی صحنه جهانیسازی دریافتهاند که بدون زمینهسازی فرهنگی و فکری در جوامع هدف، نمیتوانند مقاصد اقتصادی وسیاسی خویش را پیشببرند، و این به معنای لزوم ایجاد زیرساختهای فکری و فرهنگی متناسب با ایده جهانیسازی در کشورهایی است که قرار است با جهانیشدن، قربانی جهانیسازی شوند. این قربانیان در سطوح مختلفی تعریف میشوند، بهگونهای که حتی برخی از بازیگران اصلی هم ممکن است به نوعی قربانی بازیگران قویتر باشند. ازهمین رو میبینیم که کشورهایی مانند فرانسه و کانادا که خود از کشورهای توسعهیافته و صنعتی بهشمار میروند و درصدد توسعه قلمرو اقتصادی و سیاسی خود از راه جهانیسازی میباشند از تهاجم فرهنگی آمریکایی به فغان آمده، درصدد چارهاندیشی برای حفظ و تقویت فرهنگ بومی خود برآمدهاند. تحمیل فرهنگ یک جامعه بر جوامع دیگر، و یا دستکاری فرهنگ آنان که با اهداف سودجویانه و ظالمانه صورت میگیرد، تهاجم فرهنگی نام دارد. آماج تهاجم فرهنگی همان عناصر ثابتی هستند که به راحتی تغییر نمیکنند و سدّی دربرابر جهانیسازی بهحساب میآیند، و تا این سدّ شکسته نشود اهداف سلطهگران سیاسی و اقتصادی تأمین نمیشود.
این عناصر نسبتاً ثابت «هویت اجتماعی» افراد یک جامعه را تشکیل میدهند، و ضمن آنکه افراد یک جامعه را حول محور مشترکات متحد میکنند، آنان را از دیگر جوامع متمایز میسازند. هویت اجتماعی است که افراد و جوامع را به «خودی» و «بیگانه» تقسیم میکند، به جوامع احساس استقلال و خودباوری میدهد، و آنان را دربرابر تجاوز بیگانگان مقاوم میسازد، خواه این تجاوز نظامی باشد، یا سیاسی و یا فرهنگی.
پیاده روی اربعین در نیجریه
مثل سال های پیش شیعیان نیجریه برای احیاء امر اهل بیت علیهم السلام و پیاده روی اربعین حسینی امروز دوشنبه 23\8\95 شروع پیاده روی کردند که زائرین حسینی با ممنوعیت پلیس و نیروی های امنیتی مواجه شدند و از گاز اشک آور استفاده کردند ولی این پیاده روی توقف نکرد و طبق آخرین اخبار 10 کشته و چند نفر مجروح برجای گذاشت.
اللهم عجل لولیک الفرج
درسی برای فتنه گران سال 88!!
(( هیلاری کلینتون، نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا از هوادارانش خواست که با دیدی باز با ریاست جمهوری ترامپ برخورد کنند…. و نتیجه انتخابات را بپذیرند.))
مرور اتفاقات بعد از انتخابات سال 88 هنوز هم باعث تعجب و حیرت آدم می شود . نپذیرفتن نتیجه انتخابات توسط یکی از نامزدها و ماهها جنجال و آشوب در کشور!
آن هم در انتخاباتی که همه به آزاد بودن و عدم امکان تقلب در آن اذعان دارند.
انتخابات اخیر آمریکا و رفتار نامزدها بعد از آن شاید درسی برای سران فتنه باشد، درس تمکین از قانون و حفظ حریم حاکمیت و انتقال صلح آمیز قدرت
حتی نوع انتخاب رئیس جمهور در آمریکا و بحثهایی مانند آرای الکترال و جنجالهای حزبی هم که به آزادومردمی بودن انتخابات شبهه وارد می کند باعث نشده که نامزد شکست خورده هوادارانش را به آشوب دعوت کند.
این کلینتون همان کلینتونی است که برای انتخابات سال 88 نسخه می پیچیدوبرای سران فتنه دستورالعمل صادر می کرد ولی از آنجا که خود یه غلط بودن روشش آگاه است آن را درکشور خود اجرا نمی کند و نمی گذارد که آرا اعلام شده به وحدت ظاهری و حاکمیت آمریکا لطمه بزند
کاش سران فتنه در کشور ماهم به همین اندازه دید و بینش سیاسی داشتند و اینگونه در آتش فتنه نمی دمیدند.
بآی ذنب قــــتلـــت ؟؟؟؟
امام ساختگی به جای حاکمیت خدا دنبال «تعامل با کدخدا» است
امام ساختگی به جای حاکمیت خدا دنبال «تعامل با کدخدا» است
درباره موضوع بنیادی تحریف امام خمینی (رحمة الله علیه)، بحثهای بسیاری از زوایای متعدد میتوان کرد، اما اگر ظرایف و دقایق این بحث، مرزبانی نشود باید اعتراف کرد که در همین بحث حتی با نام و عنوان تحریف امام، دچار تحریف میشویم! از همین رو، این نوشته میکوشد برای جلوگیری از ابتلا به عارضه خطرناک تحریف، به بازخوانی مبانی و اصول امام در گذر از نص بیانات ایشان بپردازد. متأسفانه ردپای جریان و افرادی در صحنه اجتماع و سیاست مشاهده میشود که به «ترور نرم» منظومه فکری امام خمینی روی آوردهاند تا محکمات اندیشه او را محو نمایند و در حال تحمیل یک امام ساختگی بر پایه به اصطلاح قواعد مدرنیته و سیاست لیبرال مسلک هستند که در یک کلام بجای حاکمیت خدا، تعاملات با کدخدا پیگیری و رهگیری میشود.
1. یکی از نقاط تحریف امام، تلاشی است که میکوشد خط پیوند سیاست و دیانت در نگاه و روش ایشان را کمرنگ نماید، چون هرچقدر این خط کمرنگ شود، آنگاه میتوانند بر عرفی شدن سیاست مانور و جولان بدهند. این درحالی است که در مکتب امام خمینی (رحمة الله علیه) برخلاف مکاتب سوسیالیسم و کمونیسم برآمده از ماتریالیسم و لیبرالیسم برآمده از اومانیسم، سیاست بر پایه دیانت و دستورات اسلام ناب محمدی است. همچنانکه خود امام درباره سیاست میفرمایند: «مگر سیاست غیر از این است؟ یک مملکتداری به طرز صحیح و عاقلانه موافق با همه روابط و ضوابط که در اسلام بوده است.» (1)
اگر غیر از این باشد، آسیبشناسی امام خواندنی است: «آنها [غربیها و شرقیها] به کره مریخ هم بروند و به کهکشانها راه یابند باز از سعادت و فضایل اخلاقی و تعالی روانی عاجزند و قادر نیستند مشکلات اجتماعی خود را حل کنند؛ چون مشکلات اجتماعی و بدبختیهای آنها، محتاج راهحلهای اعتقادی و اخلاقی است و کسب قدرت مادی یا ثروت و تسخیر فضا از عهده حل آن برنمیآید. ثروت و قدرت مادی و تسخیر فضا احتیاج به ایمان و اعتقاد و اخلاق اسلامی دارد تا تکمیل و متعادل شود و در خدمت انسان قرار گیرد، نه اینکه بلای جان انسان بشود.» (2)
نقطه کانونی منظومه فکری امام، متمرکز بر «مَا أَنزَلَ اللّهُ» و حرف دین است. برای همین در نامه به گورباچف از شکستن استخوانهای مارکسیسم سخن به میان آورد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را به علت طرد دین از صحنه اجتماع و سیاست و زندگی مردم هشدار داد. این درس عبرتی برای سکولارها و دینگریزان است: در سال 1378، یعنی 11 سال بعد از نامه امام خمینی، گورباچف در مصاحبه با واحد مرکزی خبر مسکو، از اینکه به هشدارهای آن روز امام بیتوجهی کرده ابراز تأسف کرد و گفت: «مخاطب پیام آیتالله خمینی از نظر من همه اعصار در طول تاریخ بود … اگر ما پیشبینیهای آیتالله خمینی را در آن پیام جدی میگرفتیم، قطعاً امروز شاهد چنین وضعیتی نبودیم.»
2. اگر سیره امام خمینی را بر پایه نظرات شخصی تعریف و روایت کرد و از توجه و تمرکز ایشان بر مدیریت فقهی جامعه نگفت، بدون تردید تحریف وی محسوب میشود. بنابراین، فقهزدایی از روش و سیره امام در اداره حکومت یکیدیگر از نقاط تحریف امام است. به تعبیر امام خمینی: «حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمام فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشاندهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است. فقه تئوری واقعی کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.» (3)
3. مبارزه با استکبار و نفی سلطهگری از مبانی اصلی مکتب امام خمینی است و تحریف امام، آنجایی است که جریان و افرادی با حربه ناشیانه خاطرهگویی و تفسیر به رأی کلام ایشان بخواهند جا بیندازند که امام در اواخر عمر به دنبال حل مسأله رابطه با آمریکا بودند. درحالی که این صراحت نظر امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله است که میفرماید: «اگر در روابط تجاری و غیرتجاری ترس تسلط سیاسی و غیرسیاسی اجانب بر اسلام و سرزمینهای مسلمین باشد که موجب استعمار آنها و استعمار کشورهایشان شود. هرچند این استعمار معنوی باشد؛ برتمامی مسلمانان واجب است از آن دوری کنند و این روابط حرام است.» نباید فراموش کرد امام همان امامی است که در رد تصویب کاپیتولاسیون به اصل قرآنی «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»- موسوم به قاعده نفی سبیل در فقه- استناد کردند.
4. یکی از نقاط تحریف امام این است که خوی کاخنشینی و اشرافیگری و تجملگرایی مسئولان از نگاه امام عادی تلقی شود. درحالی که به تعبیر رهبر بصیر انقلاب: «امام طرفدار جدی حمایت از محرومان و مستضعفان بود و نابرابری اقتصادی و اشرافیگری را با شدت و تلخی رد میکرد.» (4) از سوی دیگر؛ امام خمینی اهتمام ویژهای نسبت به مسأله محرومین و مستضعفین داشتند: «ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم، ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالم باشیم. همین وظیفه است که امیرالمؤمنین در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر دادند و فرمود: کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. (5) تا جاییکه حضرت امام در بیان نقش و جایگاه محرومین فرمودند: «محرومین به ما منت دارند که ما را از این قیدی که ابرقدرتها به دست و پای ما بسته بودند نجات دادند، آنها بر کشور ما منت دارند که اسلام عزیز را در این کشور حاکم کردند.» (6)
اینجاست که در مکتب امام خمینی عدالت و به خصوص عدالت اجتماعی از جایگاه بسیار ممتاز و مؤثری برخوردار است: «مبنای جمهوری اسلامی بر عدالت اجتماعی است.» (7) و اشاره میکنند که نهضت انبیاء بر مبنای عدالت اجتماعی بوده است: «پیغمبراکرم تشکیل حکومت داد، مثل سایر حکومتهای جهان، اما با انگیزه بسط عدالت اجتماعی» (8) و البته مقوله عدالت در مکتب امام متمایز از مکاتب غیرتوحیدی غرب و شرق است، چرا که در لیبرالیسم و مکاتب غربی سرمایهداری، بهرهمندی مطلق از امکانات مورد نظر است و در سوسیالیسم و مکاتب شرقی تساوی و برابری مطلق و مالکیت اشتراکی مطرح است؛ درحالی که در مکتب امام چنین نیست. ایشان معتقدند: «اسلام نه با سرمایهداری ظالمانه و بیحساب و محرومکننده تودههای تحت ستم و مظلوم موافق است، نه با رژیمی مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم و لنینیسم که با مالکیت فردی مخالف و قائل به اشتراک است؛ بلکه اسلام یک رژیم معتدل با شناخت مالکیت و احترام به آن به نحو محدود در پیدا شدن مالکیت و مصرف است که اگر به حق به آن عمل شود، چرخهای اقتصاد سالم به راه میافتد و عدالت اجتماعی که لازمه یک رژیم سالم است تحقق مییابد.» (9) بنابراین، اگر جریانی به نام عدالت اجتماعی، توسعه عاریتی از لیبرالیسم را به میدان آورد و فتوا دهد: «اگر در فرآیند سیاست تعدیل اقتصادی، طبقهای از جمعیت (اقشار مستضعف) زیر چرخ دندههای توسعه له شوند اشکال ندارد!» این تحریف محکمات امام در میدان سیاست و اقتصاد است.
پینوشتها:
1. صحیفه نور، ج5، ص 109.
2. ولایت فقیه، امام خمینی، ص 61 و 71.
3. صحیفه نور، ج12، ص 89.
4. سخنان رهبری در بیست و ششمین سالگرد امام خمینی.
5. ولایت فقیه، چاپ سوم، 1374، تهران، ص 82.
6. صحیفه امام، ج71، 425.
7. صحیفه امام، ج9، ص 17.
8. همان، ج12، ص 392.
9. برگرفته از وصیتنامه امام خمینی.
منبع مقاله :
عصر اندیشه، شماره 8، شهریور 1394
پیام امام خمینی (ره) در تشکیل بسیج
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
تشكيل بسيج در نظام جمهورى اسلامى ايران يقيناً از بركات و الطاف جليه خداوند تعالى بود كه بر ملت عزيز و انقلاب اسلامى ايران ارزانى شد. در حوادث گوناگون پس از پيروزى انقلاب خصوصاً جنگ، بودند نهادها و گروههاى فراوانى كه با ايثار و خلوص و فداكارى و شهادت طلبى، كشور و انقلاب اسلامى را بيمه كردند. ولى حقيقتاً اگر بخواهيم مصداق كاملى از ايثار و خلوص و فداكارى و عشق به ذات مقدس حق و اسلام را ارائه دهيم، چه كسى سزاوارتر از بسيج و بسيجيان خواهند بود!
بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پرثمرى است كه شكوفه هاى آن بوى بهار وصل و طراوت يقين و حديث عشق مى دهد. بسيج مدرسه عشق و مكتب شاهدان و شهيدان چه در جنگ و چه در صلح بزرگترين ساده انديشى اين است كه تصور كنيم جهانخواران خصوصاً امريكا و شوروى از ما و اسلام عزيز دست برداشته اند؛ لحظه اى نبايد از كيد دشمنان غافل بمانيم. در نهاد و سرشت امريكا و شوروى كينه و دشمنى با اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- موج مى زند گمنامى است كه پيروانش بر گلدسته هاى رفيع آن، اذان شهادت و رشادت سر داده اند. بسيج ميقات پابرهنگان و معراج انديشه پاك اسلامى است كه تربيت يافتگان آن، نام و نشان در گمنامى و بى نشانى گرفته اند.
بسيج لشكر مخلص خداست كه دفتر تشكل آن را همه مجاهدان از اولين تا آخرين امضا نموده اند .. من همواره به خلوص و صفاى بسيجيان غبطه مى خورم و از خدا مى خواهم تا با بسيجيانم محشور گرداند، چرا كه در اين دنيا افتخارم اين است كه خود بسيجى ام. من مجدداً به همه ملت بزرگوار ايران و مسئولين عرض مى كنم چه در جنگ و چه در صلح بزرگترين ساده انديشى اين است كه تصور كنيم جهانخواران خصوصاً امريكا و شوروى از ما و اسلام عزيز دست برداشته اند؛ لحظه اى نبايد از كيد دشمنان غافل بمانيم. در نهاد و سرشت امريكا و شوروى كينه و دشمنى با اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- موج مى زند. بايد براى شكستن امواج طوفانها و فتنه ها و جلوگيرى از سيل آفتها به سلاح پولادين صبر و ايمان مسلح شويم.
ملتى كه در خط اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه عليه و آله- و مخالف با استكبار و پول پرستى و تحجرگرايى و مقدس نمايى است، بايد همه افرادش بسيجى باشند و فنون نظامى و دفاعى لازم را بدانند، چرا كه در هنگامه خطر ملتى سربلند و جاويد است كه اكثريت آن آمادگى لازم رزمى را داشته باشد .. خلاصه كلام، اگر بر كشورى نواى دلنشين تفكر بسيجى طنين انداز شد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد و الّا هر لحظه بايد منتظر حادثه ماند. بسيج بايد مثل گذشته و با قدرت و اطمينان خاطر به كار خود ادامه دهد.
امروز يكى از ضروريترين تشكلها، بسيج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دينى و دانشجويان دانشگاهها بايد با تمام توان خود در مراكزشان از انقلاب و اسلام دفاع كنند و فرزندان بسيجى ام در اين دو مركز، پاسدار اصول تغييرناپذير «نه شرقى و نه غربى» باشند. امروز دانشگاه و حوزه از هر محلى بيشتر به اتحاد و يگانگى احتياج دارند. فرزندان انقلاب به هيچ وجه نگذارند ايادى امريكا و شوروى در آن دو محل حساس نفوذ كنند. تنها با بسيج است كه اين مهم انجام مى پذيرد. مسائل اعتقادى بسيجيان به عهده اين دو پايگاه علمى است. حوزه علميه و دانشگاه بايد چهارچوبهاى اصيل اسلام ناب محمدى را در اختيار تمامى اعضاى بسيج قرار دهند.
بايد بسيجيان جهان اسلام در فكر ايجاد حكومت بزرگ اسلامى باشند و اين شدنى است، چرا كه بسيج تنها منحصر به ايران اسلامى نيست، بايد هسته هاى مقاومت را در تمامى جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ايستاد. شما در جنگ تحميلى نشان داديد كه با مديريت صحيح و خوب مى توان اسلام را فاتح جهان نمود. شما بايد بدانيد كه كارتان به پايان نرسيده، انقلاب اسلامى در جهان نيازمند فداكاريهاى شماست و مسئولين تنها با پشتوانه شماست كه مى توانند به تمامى تشنگان حقيقت و صداقت اثبات كنند كه بدون امريكا و شوروى مى شود به زندگى مسالمت آميز توأم با صلح و آزادى رسيد.
حضور شما در صحنه ها موجب مى شود كه ريشه ضد انقلاب در تمامى ابعاد از بيخ و بن قطع گردد .. من دست يكايك شما پيشگامان رهايى را مى بوسم و مى دانم كه اگر مسئولين نظام اسلامى از شما غافل شوند، به آتش دوزخ الهى خواهند سوخت. بار ديگر تأكيد مى كنم كه غفلت از ايجاد ارتش بيست ميليونى، سقوط در دام دو ابرقدرت جهانى را به دنبال خواهد داشت.
من از تمامى بسيجيان خصوصاً از فرماندهان عزيز آن تشكر مى كنم و از دعاى خير براى اين فرزندان با وفاى اسلام غفلت نخواهم نمود. خداوند شهداى عزيز و گمنام بسيج را به نعمت همجوارى اهل بيت- عليهم السلام- متنعم و جانبازان عزيز را شفا و اسرا و مفقودين عزيز را سالماً به اوطانشان بازگرداند و هر روز بر عظمت و شوكت اين نهاد مقدس و مردمى كه پيروان اسلام عزيز و حضرت بقية اللَّه الاعظم- ارواحنا لمقدمه الفداء- هستند بيفزايد. والسلام عليكم و رحمة اللَّه ..
2 آذر 67
روح اللَّه الموسوى الخمينى.
آزادی برای ایرانیان مخالف منافع آمریکاست!
برداشتهایی از بیانات امام خمینی (رحمهالله)
اینها خوب، در ایران سفیر دارند، اطلاعات دارند، مأمورین دارند، در قبضه آنهاست مملکت، میدانند چه دارد میگذرد؛ میداند که ملت ما چه میخواهد لکن نمیدانند که اگر چنانچه ملت غلبه پیدا بکند، این تعدیات اینها، این تجاوزهایی که اینها بر حقوق این ملت کردند، ممکن است قطع بشود. این که داد از حقوق بشر یک وقتی میزنند، و حالا هم وقتی که طرفداری از حکومت نظامی و دولت نظامی میکنند و میبینند که این خلاف آن پشتیبانی از حقوق بشر است، حکومت نظامی همه آزادیها را از ملت سلب میکند و معذلک ایشان و دولت آمریکا او را تأیید و پشتیبانی کرده، حالا عذر میخواهند به این که نه، ملت ایران نمیگذارد که این شاه آزادی بدهد! این بیچاره دارد زحمت میکشد که مردم را آزاد کند، دارد زحمت میکشد که مملکت را آباد کند، و این ملت است که نمیخواهند آزاد باشند و نمیخواهند مملکتشان آباد باشد، اینها رشد ندارند، اینها یک دسته وحشی هستند! اینها رشد ندارند که ادراک این معنی را بکنند که آزادی خوب است! چون آزادی میخواهد بدهد این بینظمیها پیش آمده و ما میخواهیم که – و ما که پشتیبانی میکنیم برای این است که یک نظمی در ایران پیدا بشود که شاه با دلِ راحت، آزادیای که میخواهد مرحمت بفرماید، مرحمت بفرماید؛ نمیگذارند مردم! کارتر نمیفهمد چه میگوید، سخنگوی کاخ سفید نمیفهمد این حرفها را میزند، بیاطلاع از مسائل است و این طور حرف میزند یا از روی اطلاع و بینش و التفات است که دارد این حرف را میزند؟! اعلامیه حقوق بشر یک آلتی است برای چاپیدن مردم با وجه موجّه که یک چیزی درست بکنند. اینها همه صورتسازی است.
اعلامیه حقوق بشر هم مثل اعطای آزادی شاه است به مردم! فضای باز سیاسی و آزاد است! مسأله حرف است. اصلاً در دنیا این حرفها از اشخاصی است که یک مبادی ندارد اعتقاداتشان، بیمبدأ است؛ یعنی جز مبدأ مادّی فکری ندارد تمام این حرفها، همهاش بیربط است. (1)
اصلاً یک وقت عرض کردم که الفاظ از معانی خودش تهی است. این عصر ما یک عصری است که الفاظ گفته میشود لکن معنا آن معنا را نمیدهد. ایشان میگوید که ایران آزاد است، زیاد آزاد است! در همین حرفش هم گفته من خوشحالم از این که شاه آزادی به مردم داده است! شما خوشحالی؟! این آزادی است که به ما داده؟! الفاظ را میگویند اما معنا ندارد این الفاظ! الفاظِ بیمعنی میگویند. آزادی، یا معنایش به معنای اختناق است – ایشان آزادی را میگوید و مرادش اختناق است – یا میگوید و سرش نمیشود چه میگوید! نمیتوانیم ما بگوییم که یک آدمی الفاظی را میگوید و نمیفهمد چه چیز دارد میگوید. تو ملتفت هستی که داری چه میگویی که ایران آزاد است؛ من خوشحالم که ایران آزاد است! بله من متأسفم که بعضی را مثلاً کشته شدهاند لکن این لازم بوده! دنبال این که میگوید من متأسفم، میگوید لکن یک مطلب لازمی بوده! مطلب لازمی بوده میدانید یعنی چه؟ یعنی اگر این آدمها را هم نکشند نفت ما نجات پیدا نمیکند! اگر اینها را نکشند پایگاههای ما ممکن است از بین برود! این لازم بوده است… برای استفاده خارجیها، برای غارتگری اینها. برای این که نفت ما را ببرند و خودشان پایگاه درست کنند، عوض پول نفت پایگاه برای خودشان درست کنند، میگویند لازم بوده این. البته تأسف دارد – البته! کاشکی مردم هیچ حرف نمیزدند تا ما نفتهایمان را میبردیم! که مردم حالا حرف زدهاند این یک خرده تأسف دارد! آدمکشی هم تأسف دارد لکن این آدمکشی لازم بوده! یک انسانی که میگوید که حقوق بشر، اسم از حقوق بشر میبرد، آن وقت یک همچو حرفی میزند که یک مردمی که ایستادهاند و یک حق اوّلیه بشر را دارند مطالبه میکنند، اینها اراذل پست هستند و کشتن ایشان هم لازم است! اینهایی که میگویند ما میخواهیم آزاد باشیم و میخواهیم مستقل باشیم، اینها کشتنشان لازم است! یک امر لازمی بوده ولو تأسف دارد که چرا اینها یک همچو حرفی میزنند! خوب بود این حرفها را نزنند! مردم باشند تحت همین مِهمیز! «اعلیحضرت» باشند تا ما هم نفتها را ببریم و راه باز باشد برای ما! با سرنیزه ریختند آبادان و آن چیزها را، میخواهند باز نفتها را ببرند. مردم تا حالا حاضر نشدهاند؛ نمیدانم الآن وضع امروزی چه جوری است. (2)
در هر صورت ما در یک محیطهایی واقع شدیم، در یک عصری واقع شدیم که عجایب و غرایب ما میبینیم! از آن طرف مردک دَم از آزادی بشر میزند و حفظ حقوق بشر، از آن طرف میگوید که در مثل ایران دیگر حفظ حقوق بشر مطرح نیست! در یکی از فرمایشاتشان آقای کارتر این طور میگویند که در مثل ایرانی که ما یک منافعی داریم و قضیه سوق الجیشی است، این جا دیگر حقوق بشر مطرح نیست! حقوق بشر در جاهای دیگر مطرح است؛ در مثل ایران و امثال ایران، نه دیگر لازم نیست که حقوق بشر را ما حفظ بکنیم! از آن طرف هم این حرفها را میزند که یک مشت اراذِل – عرض میکنم – پَست، اینها هستند! آیا آن کسی که سلب آسایش مردم را میخواهد بکند اراذل است یا آن کسی که میگوید… منافعمان را برای خودمان میخواهیم؟ خوب این را حساب بکنید؛ بیحساب حرف نزنید. حساب بکنید که این مردم چه میخواهند؛ ببینیم خواست مردم اراذلی است و پستی است یا آن که جلو این خواست را میخواهد بگیرد اراذل و پست است؟ (3)
در جنگ صفین وقتی که عمار یاسر برای خاطر جنگ با معاویه در رکاب امیرالمؤمنین کشته شد، بین لشکر معاویه حرف واقع شد که پیغمبر به عمار فرمودند که تو را فرقه یاغی و باغی شهید میکنند و حالا لشکر معاویه شهید کرده است عمار یاسر را، پس باید فرقه یاغی و طاغی همین معاویه و لشکر او باشند. معاویه گفت که نه، این را امیرالمؤمنین کشته برای این که او فرستاده او را به جنگ، و وقتی که او فرستاد به جنگ پس امیرالمؤمنین او را کشته است؛ پس فرقه باغیه عبارت از آن دسته هستند!
منطق کارتر همین منطق معاویه است که گفته است به این که اینها مردم را به کشتن میدهند – یعنی علمای اسلام مردم را به کشتن میدهند. حالا باید ما حساب این را با ایشان بکنیم ببینیم که آیا این منطق ایشان همان منطق معاویه است یا یک قدری هم بدتر، یا یک منطق صحیحی است. در ایران از اوّل محرّم مردم شروع کردند به – ضمن عزاداریهایی که کردند – اظهار انزجار از حکومت شاه؛ و در تاسوعا و عاشورا با کمال آرامش مردم پیادهروی کردند و سلطنت محمدرضا شاه را نفی کردند. ایشان میگوید که مردم همچو اختیاری نداشتند؛ این اسباب این شده است که شاه امر کرده است که روز بعدش مردم را بکشند! این تظاهرات آرام که مردم کردند و سرنوشت خودشان را در این روز تعیین کردند، این آیا مطابق منطق آقای کارتر نیست؟ و این را یک امر انحرافی ایشان تلقی میکنند که مردم یک مملکتی – تمام مردم یک مملکتی – نسبت به سرنوشت خودشان حق ندارند؟! آن «اعلامیه حقوق بشر» در منطق آقای کارتر این است که بشر همچو حق ندارد که سرنوشت خودش را تعیین کند؟ ایشان از اعلامیه حقوق بشر که خودشان هم امضا کردند این طور فهمیدند که آزادند مردم؛ اوّل چیزی که برای انسان هست آزادی در بیان است، آزادی در تعیین سرنوشت خودش است؛ آیا ایشان از اعلامیه حقوق بشر این را فهمیدهاند که نه، هیچ کس آزاد نیست در این معنا؟! یا در خصوص ایران ایشان این نظر را دارند که هر کس هم که آزاد باشد لکن… ایران یک جایی است که سوقالجیشی است، وضع سوقالجیشی نسبت به مملکت ما دارد، دیگر این جا جای این نیست که ما صحبت آزادی بشر را بکنیم و حقوق بشر را بکنیم! این منطق صحیح هست در نظر دنیا؟ در نظر عُقلای دنیا که یک مملکتی چون منفعت به ایشان میرساند، چون مملکت آمریکا از این منفعت میبرد، پس اینها دیگر آزاد نیستند؟ اینها باید دستشان را روی هم بگذارند تا هر چه منافع دارند، هر چه ذخایر دارند، آمریکا و امثال آمریکا ببرند؟! (4)
در یکی – دو روز پیش از این، در روزنامه بود که سنای آمریکا به اتفاقآرا این اعدامهایی که در ایران شده است محکوم کردند. آن هم که طرح داده یکی از دوستان اسرائیل است و خودش هم از صهیونیستهاست! خوب، معلوم است که سنای آمریکا باید محکوم کند ما را؛ شکی ندارد! ما میدانیم که اینها ما را محکوم میکنند. دولت آمریکا هم ما را محکوم میکند، منتها حرفش را نمیزند. مجالس آمریکا هم ما را محکوم میکنند. برای این که آن داغی که به دل آمریکا وارد شده است به واسطه این نهضت به دل هیچ کس وارد نشده است! هیچ کدام از ممالک به اندازه این استفاده نمیکرد. باید ما محکوم باشیم! توقع این که سنای آمریکا موافق با ما باشد، این توقع بیجایی است. توقع این که خیر، اعدامهای ما را محکوم نکنند، این توقع بیجاست. ما همچو توقعی از آمریکا نداریم. خصوصاً که خوب، دولت ایران از اسرائیل نفت را قطع کرده و تا آخر هم به آن دیگر؛ نمیدهد آن هم از دوستان نزدیک آمریکاست. (5)
لابد اخیراً شنیدهاید که رئیس جمهور آمریکا گفته است که کشور ایران با رژیم ایران وحشی هستند. اگر مقصود از «وحشی» این است که رام نیستند در مقابل آن چیزهایی که شما میخواهید، گاو شیرده نیستند، این را شما اسمش را وحشی میگذارید، بگذارید. و اگر واقعاً «وحشی» به آن معنایی است که شما به خیالتان است که گفتهاند، میگویید، بیحساب دارید حرف میزنید. وحشی آن است که نمیگذارد مردم، زورمندها به او تعدی کنند یا وحشی آن است که میخواهد تعدی کند؟ بیحساب نباید صحبت کرد. شما چنانچه رفراندم کنید بین ملتهای دنیا، که امروز وحشیترین رژیمها کی است، من گمانم این است که بین ملتها اگر اتفاقآرا نباشد، اکثریت قاطع هست که آمریکا؛ آن کسی که از آنور دنیا میآید به این ور دنیا و تهدید میکند که من چه میکنم و چه میکنم، این وحشی است یا آن که میگوید: بابا، بگذارید ما سرجای خودمان، در کشور خودمان آزاد باشیم؟ (6)
در منطق آنها، وحشی این است که رام آنها نباشد؛ چنانچه تروریسم هم آن است که تابع آنها نباشد. و لهذا، دیدی که عراق را تا آن وقتی که رام نبود برای آمریکا در [ردیف] تروریستها حساب کردند. همچو که رام شد، او را [از لیست تروریستها] از بین بردند. آن وقت به جای او دیگری را گذاشتند. بیحساب انسان اگر حساب کند، این طوری است. وقتی که سر خود انسان بخواهد مسائل را بگوید، این است که رؤسای جمهور دنیا الاّ معدودی آنها فکر میکنند که هر کس که مصالح ما را در نظر گرفت و هر کس که گاوشیرده ما شد، این وحشی نیست! و اما آن که سرکشی کرد از این فرمان، این وحشی است! این منطق امثال ریگان است. و شما باید، ملتهای ضعیف باید این منطق را بکوبند. روی این منطق است که دارند عالم را میچاپند، دارند مظلومین را زیرپا له میکنند. اگر یک قدری سستی کنید، له میشوید. (7)
راهبردهای تصریحی:
1- ادعاهای آمریکا با عملش متفاوت است.
2- آمریکا در همه جا فقط دنبال منافع خود است.
3- حقوق بشر و دموکراسی الفاظ بیمحتوا و تبلیغاتی برای مقاصد آمریکا هستند.
4- منطق آمریکا در ایران – از مشروطه تا بعداز انقلاب اسلامی – منطق شیطانی و برای فریب مردم بوده است.
نکات استنباطی:
1- آمریکا که ادعای حمایت از آزادی را دارد در زمان شاه از حکومت مستبد و دیکتاتوری تمام عیار پهلوی حمایت میکرد.
2- یک بام و دو هوا، منطق فریبکارانه و شیطانی است. آمریکا هر جا منافعش تأمین باشد نوع رژیم و آزادی و دموکراسی برایش مهم نیست. هر جا منافعش تأمین نشود با شعار دموکراسی، آزادی و حقوق بشر به میدان میآید.
پینوشتها:
1- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 4، صص 401 و 402.
2- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 5، صص 108 و 109.
3- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 5، ص 109.
4- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 5، صص 242 و 243.
5- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 7، صص 356 و 357.
6- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 20، ص 270.
7- صحیفه امام (رحمهالله)، ج 20، صص 270 و 271.
منبع مقاله :
گردآوری و تدوین مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت؛ (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (رحمهالله)، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول
غربیان با تبلیغات خواستند که ما خود را به حساب نیاوریم
برداشتهایی از بیانات امام خمینی (رحمهالله)
ما هفتاد سال یا بیشتر است که دانشگاه داریم، از زمان امیرکبیر تا حالا ما مدرسه داشتیم، دانشگاه داریم، نگذاشتید که این دانشگاهها درست درس بخوانند. فرهنگ ما فرهنگ استعماری است. فرهنگی است که درست کردند آنها برای ما؛ دیکته کردند. نمیگذارند جوانهای ما تحصیل بکنند. آنها نمیگذارند که ما رشد بکنیم. آنها دستشان را بردارند، ایرانی کمتر از اینها نیست. ایرانی هم رشد میکند، اما شما نمیگذارید که ما رشد کنیم؛ برای این که اگر ما رشد کنیم منافع شما در خطر است. شما میخواهید همه شرق را بخورید و همه شرق را عقب نگه دارید. عقب نگه داشتن برای خوردن مال شرق است. و شما شرق را دارید عقب نگه میدارید که هرچه دارند، بخورید. هر جا یک مأموری گذاشتند سر آن؛ در مملکت ما هم که «مأمور برای وطن» آقای شاه است که میبینید چه کرده و چه میکند. (1)
یکی از مصیبتهای بزرگی که برای این ملت بار آوردهاند این که ملت را نسبت به خودشان هم بدبین کردند. این معنا که ما اگر یک مریض پیدا بکنیم در تهران، الآن هم میگویند که این جا نمیشود، بروید به – مثلاً – انگلستان، بروید به پاریس! این یک مطلبی است که از دست آنها برای ما پیدا شده است. یعنی ما خودمان را باختیم در مقابل آنها. شما گمان میکنید که در آن جا اطبای آنها همچو هستند که اگر کسی برود آن جا چه خواهد شد! همین مریضهایی که در این جا اگر یک دقّتی بکنند معالجه میشوند، وقتی بروند آن جا معلوم نیست درست معالجه بشوند. این طور نیست که اطبای آنها یک معجزهای میکنند و اطبای ما این طور نیستند.
این یک مطلبی است که برای تبلیغاتی که اینها کردند، ما به خودمان هم حتی سوءظن پیدا کردیم؛ یعنی خودمان هم باختیم خودمان را. شما گمان نکنید که اینجا اطبایش – ایران اطبایش – کمتر از اطبای آن جا باشد. الآن بسیاری از اطبا که در آمریکا هستند ایرانی هستند. گفتند شاید قریب پانصدتا یا بیشتر طبیب ایرانی هست که اگر طبیبهای ایرانی بیایند، اختلال پیدا میکند در آمریکا! این طور نیست که اینهایی که رفتند و تحصیل کردند و یا در همین جا تحصیل میکنند، اینها کمتر از آنها باشند. نخیر، اینها هم همانطور هستند، اینها هم مثل آنها یا بهتر از آنها هستند. ما در آن جا – فرانسه – هم که بودیم گاهی مثلاً گرفتاری پیدا میکردیم، اطبا را میدیدیم خیلی از آنها چیزی که فوقالعاده باشد من که نفهمیدم! و اشخاصی هم که رفتند باز با همان حالی مرض برگشتند. اینجا جوابشان دادند رفتند آن جا، آن جا هم همین حال بوده است. این برای این است که اینها جدیّت کردند در این سالهای طولانی که ما را تهی کنند از مغز خودمان. یعنی ما را همچو غربزده کنند که چیزهایی هم که پیش خودمان بهتر است به [آن] سوءظن پیدا کنیم، و عقیدهمان این باشد که نه این طور خوب نیست؛ خوب است که آن طور باشد. حال آن که مسأله این طور نیست و همچو نیست که آنها در این مسائل عقلی یا در مسائل طبی خیلی جلو باشند. خوب، بله هستند اما نه این طوری که ما توهّم میکنیم. (2)
در این پنجاه سال اخیر، و خصوصاً در این زمانی که این شخص فاسد، این محمدرضای فاسد، زمامدار این کشور بود، این مسائل به رشد خودش رسید. غربزدگی به کمال خودش رسید. در همه جهت وابستگی پیدا شد.
در عین حالی که ما قضایمان، قضای حقوقیمان و مسائل حقوقیمان و مسائل فرهنگیمان یک مسائل پیشرفته و از سایر جاها جلوتر هست، لکن در هر امری دستشان را دراز کردند از جای دیگر گرفتند. حتی آن قوتی که در صدر مشروطیت که باز این مسائل کمتر بود، باز دست یک غربزدگانی آن وقت هم در کار بوده است که قانون اساسی آن زمان را از غرب گرفته بودند، تا این ملت به خود نیاید و فرهنگ خودش را پیدا نکند و توجه به این که فرهنگی دارد و فرهنگ غنی دارد، نمیشود اصلاح بشود. الآن مدرسههایی که دانشگاهها و دانشسراها، اینها که ما داریم، فرمهایش همه فرم غرب است. دادگاههای دادگستری هم همین طور است. مراحل دادگاهی هم از غرب گرفته شده است و همه چیز را از غرب گرفتهاند. فرهنگ به این غنیای کنار زده شده است و چسبیدهاند به فرهنگ غرب. آن هم نه فرهنگ اصیل غرب، فرهنگ استعماری غرب. غرب همه چیز استعماری دارد. طب استعماری دارد. فرهنگ استعماری دارد. همه چیز استعماری دارد، صادر میکند برای کشورهایی که عقب افتادهاند به اصطلاح آنها، آن چیزی که مناسب با آن جاست، به طوری که وابستگی داشته باشد. آنها میخواهند ما وابسته باشیم، و چیزهایی که به ما میدهند چیزهایی است که وابستگی میآورد. استقلال نمیخواهند ما داشته باشیم. استقلال فرهنگی نمیخواهند داشته باشیم. استقلال فکری نمیخواهند داشته باشیم. عُمالی که آنها تربیت کردهاند در پیش خودشان و صادر کردند برای ما، آنها هم کمک کردند به آنها، و طرز فکر جامعه ما را به طوری عوض کردند که اگر یک مطلبی غربی نباشد جامعهی ما نمیپذیرد این را. حالا شاید در این نهضت کم شده باشد.
لکن شما میدانید که قبلاً تا یک اسم غربی روی دوایی روی یک فاستونی، روی چیز دیگری نباشد، مردم هم نمیپذیرند. خیابانهای ما باید یک اسم غربی داشته باشد، از همان اشخاصی که ما را آن طور ناتوان کردند و آن طور چپاول کردند و آن طور ستمها را به ما کردند، بعضی از خیابانهای ما به اسم همانهاست؛ همانهای غربی، همانهای آمریکایی، خیابان روزولت (3) مثلاً. اگر یک جنسی رویش اسم غربی نمی بود، این را درست نمیپذیرفتند. اگر یک دوایی نمیگفتند از غرب آمده است نمیپذیرفتند. چیزهایی که خود ملت درست میکرد باید با اسم غرب فروش برود. این غربزدگی است. یعنی بازار ما هم غربزده هست. یعنی ملت ما الآن باز هم غربزده هست. و تا از زیر این بار درنیاید و تا این وابستگی مغزی و فکری از بین نرود، رشد حقیقی پیدا نمیشود، و شما هم نمیتوانید مستقل بشوید. (4)
از جمله نقشهها که معالأسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمارزده از خویش، و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به طوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبلهگاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از دو قطب را از فرائض غیرقابل اجتناب معرفی نمودند! و قصهی این امر غمانگیز، طولانی و ضربههایی که از آن خورده و اکنون نیز میخوریم کشنده و کوبنده است.
و غمانگیزتر این که آنان ملتهای ستمدیدهی زیر سلطه را در همه چیز عقب نگه داشته و کشورهایی مصرفی بار آورند و به قدری ما را از پیشرفتهای خود و قدرتهای شیطانیشان ترساندهاند که جرأت دست زدن به هیچ ابتکاری نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهای خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم. و این پوچی و تهی مغزی مصنوعی موجب شده که در هیچ امری به فکر و دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار اگر داشتیم، نویسندگان و گویندگان غرب و شرقزدهی بیفرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومی ما را سرکوب و مأیوس نموده و مینمایند و رسوم و آداب اجنبی را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحی و ثناجویی آنها را به خورد ملتها داده و میدهند. فیالمثل، اگر در کتاب یا نوشته یا گفتاری چند واژهی فرنگی باشد، بدون توجه به محتوای آن با اعجاب پذیرفته، و گوینده و نویسندهی آن را دانشمند و روشنفکر به حساب میآورند. و از گهواره تا قبر به هر چه بنگریم اگر با واژهی غربی و شرقی اسمگذاری شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگی محسوب، و اگر واژههای بومی خودی به کار رود مطرود و کهنه و واپسزده خواهد بود. کودکان ما اگر نام غربی داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودی دارند سر به زیر و عقب افتادهاند. خیابانها، کوچهها، مغازهها، شرکتها، داروخانهها، کتابخانهها، پارچهها، و دیگر متاعها، هر چند در داخل تهیه شده باید نام خارجی داشته باشد تا مردم از آن راضی و به آن اقبال کنند. فرنگی مآبی از سرتاپا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شؤون زندگی موجب افتخار و سربلندی تمدن و پیشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودی، کهنهپرستی و عقبافتادگی است. در هر مرض و کسالتی ولو جزئی و قابل علاج در داخل، باید به خارج رفت و دکترها و اطبای دانشمند خود را محکوم و مأیوس کرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پرارزش و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه کهنه پرستی و عقب ماندگی است.
بیاعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانههای روشنفکری و تمدن، و در مقابل، تعهد به این امور نشانهی عقبماندگی و کهنهپرستی است.
این جانب نمیگویم ما خود همه چیز داریم؛ معلوم است ما را در طول تاریخِ نه چندان دور خصوصاً و در سدههای اخیر از هر پیشرفتی محروم کردهاند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً، و مراکز تبلیغاتی علیه دستاوردهای خودی و نیز خودکوچک دیدنها و یا ناچیز دیدنها، ما را از هر فعالیتی برای پیشرفت محروم کرد. وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان خصوصاً طبقهی جوان، به اقسام اجناس وارداتی از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازیهای کودکانه و به مسابقه کشاندن خانوادهها و مصرفی بارآوردن هر چه بیشتر، که خود داستانهای غمانگیز دارد، و سرگرم کردن و به تباهی کشاندن جوانها که عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراکز فحشا و عشرتکدهها، و دهها از این مصائب حساب شده، برای عقب نگهداشتن کشورهاست. (5)
راهبردهای تصریحی:
1- آمریکا در طول سالیان متمادی ایران را عقب نگه داشته است.
2- فرهنگی استعماری آمریکا سبب شد تا ملت ایران از مفاخر و فرهنگی غنی خود غافل شود.
3- فرهنگ استعماری آمریکا، غربزدگی، وابستگی، مصرفزدگی و تجمّلات را به ملت ایران تحمیل کرد.
نکات استنباطی:
1- آمریکا همواره در پی بسط فرهنگ استعماری خود است تا ملتها را از فرهنگ و هویت خود تهی نموده به خود وابسته و محتاج نماید.
2- آمریکا با جلوگیری از پیشرفت ایران در زمان پهلوی میخواست فرهنگ استعماری خود را تحقّق بخشد.
پینوشتها:
1- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 4، ص 91.
2- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 6، صص 422 و 423.
3- فرانکلین روزولت، رئیس جمهوری آمریکا در زمان جنگ جهانی دوم.
4- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 12، ص 5 و 6.
5- صحیفه امام (رحمه الله)، ج 21، صص 414 - 416.
منبع مقاله :
گردآوری و تدوین مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت؛ (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (رحمهالله)، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول
پیروزی یا شكست؟ (نگاهی به اشغال لانه جاسوسی آمریکا)
پیروزی یا شكست؟ (نگاهی به اشغال لانه جاسوسی آمریکا)
روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ جمعی از دانشجویان دانشگاه های تهران كه بعداً خود را دانشجویان پیرو خط امام نامیدند سفارت آمریكا در تهران را به اشغال خود درآوردند. بهانه عمده دانشجویان تصرف كننده سفارت، استقبال دولت آمریكا از شاه فراری ایران برای ورود به آمریكا بود و دولت آمریكا به این جهت مورد حمله قرار می گرفت كه به جای تلاش در استرداد شاه ایران برای محاكمه در داخل كشور، از هیچ كوششی به منظور حمایت از شاه فروگذار نكرده بود و این در افكار عمومی ایران دلیل موجهی برای اثبات كینه توزی و رویه خصمانه دولت آمریكا به حساب می آمد و البته خدشه ای به آن وارد نبود.
گرچه تصرف سفارت آمریكا در روزهای نخست، پدیده ای لحظه ای و موقتی به حساب می آمد و تصور می رفت كه حداكثر چند روزی به طول انجامد و به سان پدیده های مشابه یعنی اشغال سفارت كشورهای خارجی در دیگر نقاط جهان دیری نپاید اما علی رغم این خوشبینی اولیه ۴۴۴ روز به طول انجامید، به بحرانی منطقه ای و بین المللی تبدیل شد، بازتاب های آن روابط و مواضع كشورها را در قبال جمهوری اسلامی ایران و آمریكا به شدت تحت تأثیر قرار داد و بعد از سال ۱۳۵۸ تحولات مهمی را در منطقه باعث گردید.
همچنین این پدیده واكنش های مختلفی را در داخل كشور برانگیخت. به طور طبیعی افكار عمومی ملت ایران از اقدام دانشجویان پیرو خط امام حمایت می كرد. چون تصرف سفارت ماهیتی ضد امپریالیستی داشت و اراده دفاعی ملت ایران را به ابرقدرت غرب كه از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۸ حتی لحظه ای از دخالت پیدا و پنهان در امور داخلی ایران فروگذار نكرده بود، به خوبی نشان می داد.
این حركت، همچنین گروه های هوادار ابرقدرت شرق را ذوق زده كرد و آنان گمان كردند كه انقلابیون مسلمان آماده در غلتیدن به دامن بلوك شرق اند. دانشجویان با اقدام خود بزرگترین ضربه را به حیثیت جهانی امپریالیسم غرب وارد كرده بودند و این موفقیتی بزرگ برای انقلابیون مسلمان بود زیرا شوروی و اقمارش تصوری از این نداشتند كه روزی ابرقدرت رقیب آنها بهت زده در مقابل تعدادی دانشجو از هرگونه اقدامی درمانده گردد و فریاد عجز و لابه اش به گوش جهانیان برسد.
اما تحولات بعدی ایران كه این بار ماهیتی ضد سوسیالیستی و ضد ماركسیستی داشت و در قضیه اشغال افغانستان توسط نیروهای ارتش سرخ شوروی سابق و انحلال و دستگیری اعضای حزب توده كه در طراحی كودتا علیه نظام جمهوری اسلامی شركت داشتند به اوج خود رسید، نشان داد كه زعم و گمان طرفداران بلوك شرق نیز قریب به صحت نبوده است.
علاوه بر این جریان های سیاسی اعم از لیبرال ها و التقاطی های راستگرا به دلیل تعلقی كه به غرب داشتند و از آن رو كه هرگونه اقدام علیه غرب را گناه نابخشودنی می پنداشتند، نمی توانستند چنین اقدامی را برتابند. در نتیجه با «پیرو خط شیطان» نامیدن دانشجویان تصرف كننده سفارت و محكوم كردن اقدام آنان نارضایتی خود را از این عمل نشان دادند.
در عین حال بخشی از طیف تندرو و اصطلاحاً متمایل به چپ نیروهای مذهبی كه این اقدام را انجام داد و در آن زمان حامی جدی آن بود، به گونه ای عمل نمود كه جامعه چنین برداشت كرد كه این اقدام با هماهنگی قبلی رهبر فقید انقلاب اسلامی صورت گرفته است.
همین عده از متصرفان سفارت در سال های بعد تلاش كردند كل قضیه سفارت را منحصراً به خود اختصاص دهند به گونه ای كه امروزه مشكل می توان پذیرفت یا قبولاند كه در میان تصرف كنندگان سفارت دانشجویانی از دیگر خطوط سیاسی نیز حضور داشته اند.
اكنون ۲۵ سال از این واقعه می گذرد اما این حادثه همچنان تأثیرات خود را خصوصاً بر روابط ایران و آمریكا و اقدامات آمریكا در قبال ایران داراست و تصویر آن هم چنان در بایگانی ذهن افكار عمومی غرب باقی مانده است.
طی سال های اخیر و خصوصاً از سال ،۱۳۷۷ تا حال حاضر طیف چپ گرای تصرف كنندگان سفارت كه اتفاقاً از ایدئولوگ های دولت و مجلس دوم خردادی نیز بودند تصرف سفارت را اشتباه خوانده و ندامت خود را از این اقدام به زبان های مختلف اعلام كردند و تلاش نمودند با نزدیكی هرچه بیشتر فكری و عملی به غرب و پذیرش و وارد كردن ارزش های غربی به داخل جامعه ایرانی، از اقدامات قبلی خود فاصله بگیرند. در این مسیر توجیه «مطلوبیت تغییر بر مبنای زمان و مكان» به تدریج عمومیت یافت و جالب این كه موضع ثانوی این طیف كه پس از دو دهه اعلام می شد، به طور خودآگاه یا ناخودآگاه یادآور موضع قدیمی و همیشگی لیبرال ها بود كه در سال ۱۳۵۸ و بعد از آن اقدام دانشجویان را تقبیح كرده بودند.
در این میان واقع بینانه ترین گام را رهبر فقید انقلاب اسلامی برداشتند. ایشان پس از تأملی در موضوع، اقدام دانشجویان را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول و انقلاب دوم نامیدند و بر حمایت خود از تسخیر سفارت اصرار ورزیدند. در ادامه نیز این بحران را تا پایان اداره كرده و در موقع مقتضی توسط مجلس تازه تأسیس شورای اسلامی بدان پایان دادند.
برخی سیاسیون قدیمی و وابسته به طیف های لیبرال یا لیبرال مذهبی با ختم بحران اصرار كردند كه این بحران اگر چه در ابتدا آمریكا را بهت زده كرد و آن كشور را در موضع ضعف قرار داد اما در نهایت به زیان كشور ما پایان یافت و تقریباً می توان گفت كه در سال های اخیر چنان بر این موضع اصرار شده كه به تدریج به باوری عام تبدیل گردیده است.
این در حالی است كه واقعیت به صورتی دیگر بود. انقلاب اسلامی ایران اهدافی داشت كه می بایست به آنها دست یابد. یكی از اهداف مهم انقلاب اسلامی ایران استكبار ستیزی بود و مبارزه با ابرقدرتی زورگو و عصیان گر مانند آمریكا و تلاش برای تحقیر و تخریب هیبت چنین قدرت هایی در سطح منطقه و جهان، از مصادیق این استكبار ستیزی بود و گروگان گیری این فرصت طلایی را در اختیار جمهوری اسلامی قرار داد تا یكی از برنامه های خود را عملی سازد هر چند به طور طبیعی هر اقدامی هزینه ای هم دارد.
حضرت امام (ره) توانست با مدیریت بحران گروگان گیری، آمریكا را در سطح منطقه ای و بین المللی تحقیر نماید، هیبت ترسناك این كشور را بشكند و به ملت ها و دولت ها جرأت دهد كه احساس شخصیت كرده و در سال های بعد بتوانند علیه آمریكا اقدام نمایند. این دستاورد كوچك و اندكی نیست و شاید نتوان ارزش مادی برای آن در نظر گرفت یا هماوردی مادی برای آن جست.
طرفه این كه تمامی مقامات صاحب نظر آمریكایی درگیر در بحران هم به این نكته اعتراف كرده و معتقد شده اند كه گرچه توانسته اند از رهگذر اقدامات بعدی برخی خسارات مالی و جانی را بر ایران وارد كنند اما پرستیژ بین المللی خود را به تدریج و در پی این واقعه در مخاطره دیده اند و این در حالی است كه آمریكا با استراتژی «ایجاد ترس توسط هیبت بین المللی خود» سال ها بر جهان حكومت كرده بود و شكستن این هیبت به عنوان نتیجه تسخیر سفارت آمریكا به دست دانشجویان، دستاورد بزرگی برای انقلاب اسلامی ایران بود.