جهانی سازی، تهاجم فرهنگی و بحران هویت
مقدمه ای در باب واقعیت های پنهان مفهوم «جهانی سازی»
جهانی سازی، تهاجم فرهنگی و بحران هویت
نویسنده : دکتر علی مصباح
یکی از چالشهای فکری و عملی امروز بشریت مسألهای است بهنام جهانیسازی. جهانیسازی جریانی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، و اجتماعی است که سالهاست بهوسیله قدرتهای بزرگ طراحی شده و درحال اجرا میباشد. در فارسی این واژه معمولاً به غلط، «جهانیشدن» ترجمه میشود، درحالی که جهانیسازی به این نکته مهم اشاره دارد که این جریان، یک روند طبیعی و جبری تاریخ نیست، بلکه حرکتی برنامهریزیشده و حسابشده است که برای اهدافی خاص طراحی شده و قرار است ارزشها و دیدگاههای طراحان به تمامی جهان سرایت داده شود و به اصطلاح جهانی شود. این درحالی است که واژه «جهانیشدن» درصدد است به ساکنان کشورهای عقبنگاهداشتهشده چنین القا کند که این پدیده نتیجه حتمی و سرنوشت غیرقابل اجتناب جامعه بشری است و چارهای جز همراه شدن با آن وجود ندارد، و یا مخاطبان را دچار این توهم میکند که با مشارکت در این فرایند قرار است از انزوا خارج شده، به جهان بپیوندند و با رهایی از بنبست و گشودهشدن افقهای جدید، جهانی شوند و همچون کشورهای توسعهیافته در صحنه سیاسی و اقتصادی جهانی به نقشآفرینی بپردازند!
برخی صاحبنظران غربی با تمرکز بر وجه آشکار این حرکت، آن را اساساً پدیدهای اقتصادی در قالب جهانیسازی جریان سرمایه و سلطه تجاری و سیاسی بر دیگر کشورها بهشمار آوردهاند، و بعضی دیگر، از آن به «درهمتنیدگی سیستماتیک سرمایهداری اقتصادی و فناوری اطلاعات که از کنترل دولتها و سیاستگذاری اجتماعی آنها خارج شده است» تعبیر کردهاند.قدرتهای بزرگ اقتصادی برای تأمین اهداف و منافع خویش از این فرایند، دست به تأسیس سازمانها و نهادهای قدرتمند بینالمللی همچون «بانک جهانی»، «صندوق بینالمللی پول»، و «سازمان تجارت جهانی» زدهاند و با مقرراتی که برای جریان پول و سرمایه وضع کردهاند، سعی میکنند خواستههای خویش را بر کشورهای دیگر تحمیل و منافع خود را تأمین کنند.
در همین حال باید توجه داشت که مشخصه بارز این دوره از سلطهجویی را باید در وجهه فرهنگی آن جستوجو کرد و واژه «استعمار فرانو»تعبیر بسیار مناسب و گویایی برای آن است. جهانیسازی بهجای تکیه بر اشغال نظامی خشن یا سلطه سیاسی عریان بر کشورهای هدف، به عاملی عمیقتر و زیربناییتر، یعنی فرهنگ، توجه کرده، سعی میکند تا با فرهنگسازی مناسب ملتها را وادار کند تا با اختیار و شوق و رغبت خود وارد دام «جهانیسازی» شوند و به «جهانیشدن» خود افتخار کنند! سلطهگران در این راه از همه ابزارهای مجاز و غیرمجاز فرهنگی، تبلیغاتی، و رسانهای بهره میبرند. ازجمله سادهترین این ترفندها، دستکاری و بازی با مفاهیم و واژهها و سوء استفاده از آنهاست که بازی با واژههای «آزادی»، «دمکراسی»، «تروریسم»، «حقوق بشر»، «جهانیسازی» و «جهانیشدن» از رسواترین نمونههای آن است.
برای این پدیده دست کم پنج مؤلفه برشمردهاند: 1) فناوری جدید، 2) تمرکز دانش و تبادل سریع اطلاعات، 3) گرایش روزافزون به استانداردکردن فرآوردههای اقتصادی و اجتماعی، 4) یکپارچگی روزافزون و یکدستشدن فرهنگی کشورها، و 5) وابستگی متقابل بیشتر و درنتیجه، آسیبپذیری متقابل بیشتر.
نتیجه جهانیسازی، به تعبیر مارشال مکلوهان «دهکده جهانی»، و به تعبیر باکمینستِر فولِر (آرشیتکت امریکایی)، «فضاپیمایی بهنام زمین» است که مرزهای جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی رایج را درمینوردد. «دولتها، ایالتها، سازمانهای مردمنهاد، و کارگران بهگونهای روزافزون مرزها را نادیده میگیرند و بیش از گذشته، با انگیزههایی بهظاهر متضاد، از همکاری تا رقابت، به این سو رانده میشوند.»این ارتباط تنگاتنگ و یکدست شدن جوامع، درکنار سلطه رسانهای، اقتصادی، و فرهنگی کشورهای غربی، مؤلفهها و نیز آثار فرهنگیـ اجتماعی مهمی بخصوص برای دیگر کشورها و فرهنگها دارد، ازجمله اینکه «موجب پیدایش جامعههای بازتر، چندقطبی، و چندفرهنگی میشود،»که سعی میشود به سوی فرهنگ غالب و قطب مسلط، یعنی غرب، سوق داده شوند. برخی اذعان دارند که روند جهانیسازی یک جریان یکطرفه است و موجب شده است تا کشورهای دیگر از غرب تقلید کنند و از نهادها، فلسفه، اقتصاد آزاد، و حکومتهای لیبرال آن الگو بگیرند.
تسهیل تبادل اطلاعات یکی از برجستهترین ویژگیهای این دوره است، و به همین مناسبت نام آن را «عصر ارتباطات» یا «عصر انفجار اطلاعات» نیز گذاشتهاند. بدیهی است در چنین شرایطی نقش رسانهها، بهویژه نسل جدید رسانهها همچون اینترنت، پست الکترونیکی، شبکههای اجتماعی، گوشیهای هوشمند، و ماهواره نقشی بیبدیل در جهانیسازی فرهنگ دارد، و فرهنگی میتواند ارزشها و باورهای خویش را بر دیگر فرهنگها مسلط کند که از این ابزارها بهره بیشتری داشته باشد.
دهکده جهانی نیازمند کدخدای جهانی است. به همین دلیل است که برخی قدرتها سعی میکنند تا کدخدایی این دهکده عظیم را برعهده گیرند تا از منافع قدرت و ثروت ناشی از آن بهرهمند شوند. مفاهیمی چون «نظم نوین جهانی» که توسط امریکاییها مطرح شده است در این بستر معنا پیدا میکنند. به علاوه، بسیاری از جمله آنتونی گیدنز این یکبعدینگری به مسأله جهانیسازی را رد میکنند و معتقدند جهانیسازی اساساً پدیدهای سهبُعدی است، طرحی سیاسیـ تکنولوژیکـ فرهنگی: «جهانیسازی، همزمان با ایجاد نظامها و قدرتهای فراملّی، زندگی روزمره را، بهویژه در کشورهای درحال توسعه، دگرگون میکند. جهانیسازی صرفاً پسزمینه سیاستهای معاصر نیست، بلکه در مجموع، نهادهای جامعههایی که در آنها زندگی میکنیم را دگرگون میکند.»
از یک دیدگاه، جهان در این برهه، مجموعهای متحرک، موّاج، و پر رفتوآمد است: افکار و ایدئولوژیها، مردم و کالاها، تصاویر و پیامها، فناوریها و تکنیکها دائم در حرکتند و از یک جامعه به جامعه دیگر نقل مکان میکنند. البته ساختارهایی نسبتاً ثابت هم وجود دارند که شامل دین، جهانبینی، نظام ارزشی، نظام اجتماعی، برخی سازمانها و نهادهای اجتماعی میشوند، ولی این نهادها و نظامهای ثابت بهویژه در کشورهای درحال توسعهــ نیز مصون از تحول نیستند، و در اثر تعامل با فرهنگها و اندیشههای جدید، و نیز زیر فشار نظامهای اقتصادی و سیاسی مسلط، دگرگون شده و تحت تأثیر ایدئولوژیهای وارداتی دستخوش تغییر و استحاله میشوند. بهعلاوه همین نهادهای اجتماعی درگیر اداره، تنظیم، و مهارکردن همان مؤلفههای متحرک میشوند که ریشه در جایی دیگر دارند. دگرگونی این نهادهای ثابت هم، به تعبیر یورگن هابرماس، جزئی از فرایند جهانیشدن است، چرا که به نظر او، جهانی شدن یک تحول اجتماعی است که در آن قید و بندهای جغرافیایی، هنجارهای اجتماعی و فرهنگی از میان میرود و روابط انسانی کیفیت بدون مرز بهخود میگیرد.اما بههرحال، این نظامها نسبت به مؤلفههای پرتحرک و پرتحول از ثبات نسبی بیشتری برخوردارند.
یکی از مشکلات بر سر راه جهانیسازی، همین عناصر نسبتاً ثابت جوامعند که ریشه در دین، فرهنگ، تمدن، و تاریخ آنها دارند و درمقابل عناصر وارداتی و نامتجانس ایستادگی کرده، بر سر راه استحاله جامعه مقاومت میکنند، و مانع ذوب شدن آن در جامعه یکپارچه و یکدست جهانی میشوند. ازهمین روست که بازیگران اصلی صحنه جهانیسازی دریافتهاند که بدون زمینهسازی فرهنگی و فکری در جوامع هدف، نمیتوانند مقاصد اقتصادی وسیاسی خویش را پیشببرند، و این به معنای لزوم ایجاد زیرساختهای فکری و فرهنگی متناسب با ایده جهانیسازی در کشورهایی است که قرار است با جهانیشدن، قربانی جهانیسازی شوند. این قربانیان در سطوح مختلفی تعریف میشوند، بهگونهای که حتی برخی از بازیگران اصلی هم ممکن است به نوعی قربانی بازیگران قویتر باشند. ازهمین رو میبینیم که کشورهایی مانند فرانسه و کانادا که خود از کشورهای توسعهیافته و صنعتی بهشمار میروند و درصدد توسعه قلمرو اقتصادی و سیاسی خود از راه جهانیسازی میباشند از تهاجم فرهنگی آمریکایی به فغان آمده، درصدد چارهاندیشی برای حفظ و تقویت فرهنگ بومی خود برآمدهاند. تحمیل فرهنگ یک جامعه بر جوامع دیگر، و یا دستکاری فرهنگ آنان که با اهداف سودجویانه و ظالمانه صورت میگیرد، تهاجم فرهنگی نام دارد. آماج تهاجم فرهنگی همان عناصر ثابتی هستند که به راحتی تغییر نمیکنند و سدّی دربرابر جهانیسازی بهحساب میآیند، و تا این سدّ شکسته نشود اهداف سلطهگران سیاسی و اقتصادی تأمین نمیشود.
این عناصر نسبتاً ثابت «هویت اجتماعی» افراد یک جامعه را تشکیل میدهند، و ضمن آنکه افراد یک جامعه را حول محور مشترکات متحد میکنند، آنان را از دیگر جوامع متمایز میسازند. هویت اجتماعی است که افراد و جوامع را به «خودی» و «بیگانه» تقسیم میکند، به جوامع احساس استقلال و خودباوری میدهد، و آنان را دربرابر تجاوز بیگانگان مقاوم میسازد، خواه این تجاوز نظامی باشد، یا سیاسی و یا فرهنگی.