امام سجاد ع سرچشمه كمالات انسانى 3
خوف از حساب روز قيامت
امام سجاد(علیه السلام) در طول زندگى براى انجام مناسك حج و عمرهبسيار به مكه مىرفت، با اين كه فاصله بين مدينه و مكه حدود هشتاد فرسخ است، آنحضرت براى انجام عبادت بزرگ حج، گاهى اين راه را پياده مىپيمود، و از اين كهبراى انجام عبادت خدا، رنج مىكشيد، لذت مىبرد.
آن بزرگوار بيستبار (و به نقلى 22 بار) سوار بر شترش شده و به مكه مىرفت، وپس از انجام مراسم عمره يا حج، به مكه باز مىگشت، او در اين مدت حتى يك بارتازيانه بر شترش نزد، هرگاه مىخواستشترش تندتر حركت كند، تازيانهاش را بربالاى سر شتر به حركت در مىآورد، و مىفرمود: «لولا خوف القصاص لفعلت; اگر ترسقصاص قيامت نبود، با زدن تازيانه بر شتر، آن را به تند حركت كردن وادارمىكردم.» با توجه به فاصله بين مكه و مدينه كه حدود هشتاد فرسخ بود، نتيجهمىگيريم كه بيستبار رفتن و بازگشتن آن حضرت معادل 3200 فرسخ خواهد شد، آنبزرگوار در تمام طول اين مدت با اين كه تازيانه در دستش بود، از خوف قصاصقيامت، حتى يك بار تازيانهاش را بر شترش نزد، با اين كه شتر در ميان مركبها بهپوست كلفتى معروف است، و تازيانه زدن به آن، رنجش چندانى براى او نخواهد بود.
در صفحه ديگرى از زندگى امام سجاد(علیه السلام) مىخوانيم: او يكى از غلامان آزاد كردهاشرا سرپرست رسيدگى به مزرعهاى نمودهبود، روزى براى ديدن آن مزرعه به آن جا رفتمشاهده كرد كه بر اثر سهلانگارى غلام آسيب فراوانى به آن مزرعه وارد شده است،ناراحتشد و براى تنبيه غلام، يك بار تازيانهاى به او زد. پس از اين كار پشيمانشد، وقتى كه آن حضرت به خانه بازگشت، شخصى را نزد آن غلام فرستاد تا او را بهحضورش بياورد، آن شخص پيام امام را به او ابلاغ كرد، غلام به محضر امام سجاد(علیه السلام)
آمد، ديد امام خود را برهنه كرده، و تازيانهاش را پيش رويش انداخته است. غلامگمان برد كه امام مىخواهد او را مجازات كند، از اين رو به شدت ترسيد، ولىناگاه ديد امام سجاد (علیه السلام) آن تازيانه را برداشت و به غلام داد و فرمود: «اى مردامروز كارى از من در مورد تو سرزد كه سابقه نداشت، لغزشى بود كه رخ داد، اينكاين تازيانه را بگير و همان گونه كه به تو زدم به من بزن و از من قصاص كن.»
غلام گفت: سوگند به خدا جز اين گمان نداشتم كه مرا مجازات كنى كه سزاوار آنهستم، تا چه رسد به اين كه من از تو قصاص كنم. امام سجاد(علیه السلام) فرمود: عزيزم!
تازيانه را بردار و قصاص كن، غلام گفت:
معاذالله! هرگز چنين نكنم، تو را (اگر لغزشى بود) بخشيدم. اين گفت و گو بهطور مكرر بين امام سجاد(علیه السلام) و آن غلام رد و بدل شد، هنگامى كه امام(علیه السلام) ديد آنغلام از قصاص كردن خوددارى مىكند به او فرمود: «اما اذا ابيت فالضيعه صدقهعليك; هان آگاه باش اكنون كه از قصاص خوددارى مىكنى آن مزرعه را به تو انفاقكردم، مال تو باشد.» سپس امام سجاد(علیه السلام) آن مزرعه را در اختيار آن غلام گذاشت.