همسران سازگار
از دیدگاه اسلام برای پیمودن نردبان صعود و رسیدن به کمال انسانی،ازدواج و تشکیل خانواده جایگاه ویژهای دارد. در محیط و کانون خانواده ای که بر اساس معیارهای اسلامی و انسانی تشکیل شده است ،آسایش تن و آرامش جان و روان انسان تامین می شود و با تحقق صفا ،صمیمیت ،همدلی و هماهنگی ،زنگارهای پریشانی و ناامیدی ،خستگی روحی و جسمی زدوده می شود و همسران می توانند با سازگاری در محیطی نورانی و معنوی مراتب سعادت را یکی پس از دیگری بپیمایند .
خداوند منّان زن و مرد را به صورتی آفریده است که بتواند پیوسته در منطقه جذب و انجذاب همدیگر قرار گیرند و عمیقا مجذوب یکدیگر شوند و نقش آرامشگری خود را ایفا کنند.بدیهی است در وصول به این هدف ،سازگاری نقش مهمی دارد . یکی از مهمترین دغدغه جوانان جویای همسر و پدران و مادرانی که می خواهند وظیفه تزویج فرزندان را انجام دهند ،یافتن شریکی برای زندگی مشترک است که روحیه توافق و انطباق داشته باشد،اینان همواره نگران ناسازگاری و فقدان تفاهم در زندگی زناشویی هستند از این رو شناخت عوامل سازگاری میان زن و شوهر و راهکارها،مهارت ها و فنون پیدایش و بقای آن ،همچنین آسیب شناسی آن از مهمترین مسائلی است که نگارنده را به بررسی این مهم رهنمون کرده است.
برای رسیدن به آسایش و آرامش در کنار همسر بعنوان هدف ازدواج، سازگاری نقش بسزایی دارد و این کتاب می کوشد راهکارهای رسیدن به این سازگاری دوطرفه را شرح دهد.
یکی از مهمترین دغدغه جوانان جویای همسر و پدران و مادرانی که می خواهند وظیفه تزویج فرزندان را انجام دهند ،یافتن شریکی برای زندگی مشترک است که روحیه توافق و انطباق داشته باشد،اینان همواره نگران ناسازگاری و فقدان تفاهم در زندگی زناشویی هستند از این رو شناخت عوامل سازگاری میان زن و شوهر و راهکارها،مهارت ها و فنون پیدایش و بقای آن ،همچنین آسیب شناسی آن از مهمترین مسائلی است که نگارنده را به بررسی این مهم رهنمون کرده است.
چارچوب اصلی کتاب به این شرح است که عوامل سازگاری بین همسران را به 3 بخش کلی تقسیم می کند:
الف)عوامل اخلاقی که در این بخش «عفت وحیا، خلق نیکو، حسن ظن، قناعت، رفق ومدارا، پرهیز از لجاجت، پرهیز از حسادت و…» شرح داده شده که مباحث مبسوطی درباره هر کدام ازاین عناوین مطرح می شود.
ب)عوامل رفتاری این بخش بیشتر مورد توجه قرار گرفته است چون این عوامل رفتاری می توانند حالت های پنهان فرد را آشکار سازد و همسر را با نشانه های رفتاری که کاملا هویداست، آرامش بخشد و از حالت های بد دلی، دو دلی و سر در گمی نجات دهد. در این بخش به عوامل مهمی همچون خوش رویی، خوش زبانی، اظهار مهر وقهر، تشکر وسپاسگزاری، احترام به همسر، هدیه دادن، انتخاب مهریه سبک و تدبیر ومدیریت اشاره شده است.
ج)عوامل جسمانی و جنسی: توجه به جاذبه های جسمی و طبیعی به عنوان اولین ملاک ها درانتخاب همسر، این بخش از عوامل سازگاری اهمیت ویژه پیدا می کند. در این بخش به عواملی همچون زیبایی، نظافت و زینت، روابط جنسی سالم و مطلوب ، توجه به تفاوتهای زن و مرد و پرهیز از تنوع طلبی و ناپایداری جنسی اشاره شده است.
مشخصات کتاب
نویسنده: علی حسین زاده
ناشر:موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
کتابی درباره «وعدههای صادق رهبر انقلاب» منتشر شد
به گزارش عمارنامه، کتاب «روشنای آینده» که آیندهپژوهی انقلاب اسلامی در بیان رهبر معظم انقلاب است به قلم موسی هلودی در 4444 صفحه منتشر شد.
بر پایه این گزارش، کتاب حاضر به طور جامع، وعدههای صادق رهبر معظم انقلاب در مورد آینده پیش روی ملت و نظام اسلامی را در خود جمع کرده است. شایان ذکر است که موفقیت یک انقلاب، زمانی قابل ارزیابی است که دانسته شود آیا به اهداف خود رسیده است یا نه؟ بر این اساس است که بخش اول کتاب به بررسی آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی اختصاص یافته است.باید دانست که پیشبینیهای معظم له نسبت به آینده درخشان کشور، بر اساس بررسیهای جامعی است که ایشان انجام دادهاند و مبتنی بر ظرفیتهایی است که در اختیار نظام اسلامی قرار دارد.
بخش دوم این اثر ظرفیتها و امکاناتی را معرفی میکند که بر پایه آن، دستیابی به آیندهای نورانی و متعالی ممکن خواهد بود. اگرچه که یکی از ظرفیتهای نظام اسلامی، نیروهای مؤمن هستند که به برکت ایمان و استقامت ایشان، سنتهای الهی نیز به کمک میآیند و نوید آیندهای درخشان را میدهند، اما به خاطر وجود موانعی بیرونی و درونی، اینگونه نیست که آینده روشن انقلاب خودبهخود به وجود آید بلکه در این زمینه مسئولیتهایی متوجه کارگزاران نظام و اقشار و خواص و آحاد مردم میکند.
در بخش سوّم و چهارم این اثر، به بررسی موانع درونی و بیرونی و همچنین مسئولیتها و وظایف پرداخته شده است. بخش پنجم کتاب نیز حاوی وعدهها و پیشبینیهایی است که در سالهای مختلف توسط رهبر معظم انقلاب بیان شده است.
فراز هایی از کتاب روشنای آینده از دیدگاه رهبری:
«جامعه همچون یک فرد انسانی برای رشد و بالندگی و پویایی، نیازمند امید است. باید آینده ی روشنی در برابرش باشد تا به حیات خود ادامه دهد وگرنه یا منقرض میشود و یا دست کم از رشد و تعالی باز میماند. بر این اساس همه ی ادیان آسمانی و بسیاری از مکاتب مادّی بشری، به این سؤال که «آینده بشریت چگونه است؟» پاسخ گفته اند.
امام کاظم (علیه السلام) و سیاست و حاکمیت
امام کاظم (علیه السلام) دردوران امامت خود با چهارتن از زمامداران بنی عباس معاصر است که هرکدام بلای جان و آفت ایمان بودند و امام درباره هریک موضع ویژه ای داشت. آن چهار عبارت بودند از :
- پس از شهادت پدر، حدود 10 سال با منصور زندگی گذراند (حدود سال 158)
- مدت 10 سالی را هم با مهدی عباسی گذراند (حدود سال 169 هجری)
- حدود یکسال و 3 ماه را با هادی عباسی گذراند (حدود سال 170 هجری)
- حدود 15-14 سال را با هارون گذراند (حدود سالهای 185 هجری).(11)
1- حکومت منصور و موضع امام :
امام کاظم (علیه السلام) ده سال از دوران امامت خود را در عصر او گذراند. سالهای اولی امامتش منصور هنوز در دغدغهی شهادت امام صادق (علیه السلام) بود. آری او امام صادق (ع) را به شهادت رسانده و منتظر بازتاب آن بود.
بسیاری از مردم به او خوشبین بودند و باورشان نمیشد که منصور با آن همه ادعای حمایت از اهل بیت دستش به خون فرزند راستین اسلام و سمبل اهل بیت آغشته باشد. امام را شهید ولی از آینده امر خوف داشت. به همین دلیل درباری فرزندش امام کاظم (ع) راه مدارا و خاموشم اندن را در پیش گرفت و در سالها اول امامت معترض او نشد و امام کاظم (علیه السلام) توانست حوزه درسی پدر را سروسامان دهد و شاگردان پراکندی او را از نو جمع کند و به درس و بحث بپردازد.
هر مقدار که از زمان شهادت امام صادق (ع) فاصله بیشتر میشد اعمال فشار او بر امام و بر علویان نیز بیشتر میگشت. در طراحی برای قتل امام کاظم (ع) بود که اجل مهلتش نداد پس از 10 سالی که از امامت امام میگذشت او از دنیا رفت و به ظامر امام کاظم (ع) از شر او و از مشکل آفرینیهای او راحت و آسوده شد.
2- درخواست منصور و موضعگیری امام (ع)
منصور برای نزدیک کردن امام به خود و استفاده از عنوان و موقعیت او، و برای اینکه خود را به مردم نشان داد که رابطهاش با اهل بیت خوب است، از او درخواستهایی به ظاهر احترام آمیز داشت.
مثلاً از او خواسته بود که در نوروز ایرانیان در جای او بر مسند او بنشیند و تحفه و هدایایی که از سوی ایرانیان برایش آورده میشود جمع آوری کرده و دریافت دارد.
امام که از نقشه فریب کارانه او آگاه بود در پاسخ به درخواست منصور فرمود من در اخبار جدم رسول خدا (ص) بررسی کردم و برای این عید خبری و اثری نیافتم. این رسم به عنوان سنتّی درنزد ایرانیان بود که اسلام برآن مهر محو و فنا زد. پناه بر خدا چیزی را که اسلام محو کرده من زنده سازم.
در عین حال منصور بر او فشار آورد و امام مجبور به جلوس در آن روز شد. هدیه های بسیاری آوردند و امام از منصور درباره مصرف آن کسب تکلیف کرد و منصور اجازه تصرف را به امام داد. در این حال فردی به حرفت امام کرد که هدیه ای نداشت که تقدیم محضر او کند و سه بیت شعر در مدیثه امام حسین (ع) سرود و آن را تقدیم کرد و امام هم هدیه را به عنوان سپاس تقدیم او کرد.
کار منصور در تمام مدت حکومتش زجردادن و آزار رساندن بود. دامن همت به کمر زد تا شمر صفت به قتل آل علی پردازد و در این راه صدمات بسیاری را وارد کرد. (12)
امام کاظم پس از دنات پدر، درس بیست سالگی با چنین زمامدار ستمگری روبرو گردید که حاکم بلامنازع قلمرو اسلامی به شمار میرفت. منصور وقتی که توسط «محمدبن سلمان» فرماندار مدینه از درگذشت امام صادق (ع) آگاه شد، طی نامه ای به وی نوشت :
«اگر جعفر بن محمد سقفی را جانشین خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن» طولی نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مصمون به بغداد رسید :
جعفر بن محمد ضمن وصیتنامه رسمی خود، پنج نفر را به عنوان وصی خود برگزیده که عبارت است از :
1- خلیفه وقت، منصور دوانیقی
2- محمدبن سلیمان (فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده)
3- عبدالله بن جعفر (برادر بزرگ امام کاظم)
4- موسی بن جعفر
5- حمیده (همسر آن حضرت)
فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام را به قتل برسانم. منصور که هرگز تصور نمیکرد با چنین وضعی روبرو شود فوق العاده خشمگین گردید و فریاد زد : اینها را نمیشود کشت.
البته این وصیتنامه امام یک حرکت سیاسی بود، زیرا حضرت امام صادق (ع) قبلاً امام بعدی و جانشین واقعی خود یعنی حضرت امام کاظم را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرفی کرده بود ولی از آن جا که از نقشه های شوم و خطرناک منصور آگاهی داشت برای حفظ جان پیشوای هفتم چنین وصیتی نموده است. (13)
فشار سیاسی عباسیان در دوره ای آغاز شده بود که بیش از آن امام باقر (ع) و امام صادق (ع) با تربیت شاگردان فراوان، بنیهی علمی و حدیثی شیعه را تقویت کرده بودند و جنبشی عظیم درمیان شیعه پدید آورده بودند.
امام کاظم (ع) پس از این دوره در مرکز این فشارها قرارگرفت. در عین حال رسالت ایشان آن بود تا در این حرکت علمی، توازن و تعادل فکری را میان شیعیان برقرار کنند. طبعاً عباسیان نمیتوانستند تشکلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند. این مهمترین عاملی بود که آنها را وادار کرد تا امام را تحت فشار بگذارند. (14)
البته این فشارها باعث شده بود که شاید امام نتوانند ارتباط روشن و واضحی با علویان و شیعیان برقرار کنند، و نمیخواستند تا بهانه ای به دست حاکمان بدهند تا موجب آزار و اذیت و فشار بر شیعیان گردد. به همین علت امام در این دوره نتوانستند آن طور که باید در روند تحول فرهنگ و تمدن اسلامی گامهای بزرگی بردارند.
3- عصر مهدی عباسی
به طور خلاصه باید گفت که او در آغاز کار فرمان عفو عمومی داد. زندانیان سیاسی را آزاد کرد، از قتل و کشتار مردم که در عصر منصور امری جاری و عمومی بود خودداری کرد اموال مصادره شده در زمان منصور را به صاحبشان برگرداند و بیت المال را بین مردم قسمت کرد… ولی غافل از اینکه این در آغاز کار است و شرارتهای او در پشت سر است. او در آغاز کار به دینداری تظاهر داشت و میکوشید خود را فردی پای بند به دین و مذهب نشان دهد. او سعی داشت نشان دهد که کارهایش در خط مذهب است و حتی دوست ندارد که مظالم مردم را برگردن داشته باشد. به همین ادعا بود که اموال مصادره شده امام صادق را توسط منصور بر فرزندش امام کاظم برگرداند. ولی دینداری او طولی نکشید و به عیش و اسراف و لهو و لعب مشغول شد. اموال پدر را به تدریج صرف مجلس شب نشینی و عیاشی نمود. که در این زمان ثروت باد آوردهی پدر زود فانی شد و مهدی عباسی برای جبران آن دست به ستم اقتصادی گشود و به حقوق مردم اجحاف کرد. از آنان مالیاتهای سنگین درخواست کرد که البته این اخذها و درآمدها صرف عیاشیها و اسراف کاریهای او شد.
سیاست او سیاست مردم فریب بود و البته از پدرش ملایم تربود ولی کینه علویان را در دل داشت. او کاملاً این مسأله را احساس میکرد که وجود و حیات علویان برای حکومت او خطرناک است. به همین دلیل آنها را یا تسلیم خود میکرد یا در زندانهای تاریک سرکوب میکرد.
امام کاظم در عصر امامت با سه زمامدار عباسی سروکار داشت ولی هر سه آنها بیم آن داشتند که مبادا حکومتشان توسط امام از بین برود. مهدی پس از استقرار حکومتش امام را به بغداد آورد و وارد زندانش کرد. (15) امام در دوران فراغ سرگرم درس و بحث و نقل حدیث بود. میکوشید تلاش و برنامه ریزی پدر را زنده بدارد و خط علمی پدر را تعقیب کند. چه بسیار مردم که از نقاط مختلف جهان به مدینه آمده و پنهانی از محضرش استفاده میکردند و عطش معنوی خود را فرومی نشاندند. وقتی خبر این مجالستها به مهدی رسید بر میزان اضطرابش افزوده گشت در نتیجه به کنترل درس امام پرداخت و این امر همچنان ادامه داشت تا او نیز از دنیا رفت. (16)
به نظر میرسد که این دوره برای امام، فرصت بیشتری را فراهم کرده بود تا امام بتوانند در روند تحویل فرهنگ اقدام کنند.
4- عصر هادی عباسی
در سال 169 هجری بعد از مرگ «مهدی عباسی» پسرش «هادی» که نو جوانی عیاش، مغرور و بی تجربه بود به مسند خلافت رسید و حاکمیت او باعث تلخیهای شد که برای جامعه اسلامی بسیار سخت بود.
زمانی که هادی بر مسند خلافت نشست، هنوز 25 سال نداشت و از جهات اخلاقی به هیچ وجه شایستگی احراز مقام خطیر خلافت و زمامداری جامعه اسلامی را نداشت.
سخت گیریهای هادی نسبت به فرزندان علی (ع) و بنی هاشم باعث شده نارضایتی مردم شد و خشم مردم را برانگیخت. او از اول زمان خلافت، سادات و بنی هاشم را زیر فشار گذاشت و حقوق آنه ارا از بیت المال مسلمین قطع کرد و رعب و وحشت شدیدی در دل آنان به وجود آورد و فرمان داد : آنان را در هر کجاوی که هستند بازداشت روانهی بغداد کنند. (17)
عصر امام کاظم (ع) دوران سختی برای پیروان و شیعیان ایشان بود و هراز گاهی حرکتهای اعتراض آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علویان نسبت به خلفای عباسی صورت گرفت که از مهمترین آنها قیام حسین بن علی، شهید فخّ -در زمان حکومت هادی عباسی- و نیز جنبش مسیحی را در بین فرزندان عبدالله بود که در زمان هارون رخ داد. در واقع مهمترین رقبت عباسیان، علویان بودند و طبیعی بود که حکومت آنن را سخت تحت نظارت آنها بگیرد. (18)
«شوک» بزرگ به «عفت» جامعه
به گزارش دیدبان، وقتی هنر و فرهنگ، ابزاری شوند صرفا برای سرگرمی و خنده مخاطبان، باید فاتحه آن را خواند، اگر ابزاری شوند برای برای جذب مخاطب به هر قیمتی، باید برایش نگران شد و اگر بخواهد ابزاری شود برای ترویج یه «فرهنگ غلط» باید جلویش ایستاد!
اما اینکه چه کسانی باید جلوی یک رویه غلط فرهنگی بایستند، سوال مهمی است که باید حتما به آن پاسخ داد؛ با گسترش روز افزون شبکه های اجتماعی و فراگیری هرچه بیشتر رسانه های مجازی دیگر نمی شود مانند گذشته عمل کرد و همان راهکارهایی را برای ساماندهی مسائل فرهنگی در پیش گرفت که در گذشته صورت می گرفته است.
مطمئنا در وهله اول این خود مردم هستند که باید جلوی یک رویه غلط فرهنگی را بگیرند؛ چه آنکه امروز هر کدام به نوبه خود دارای یک رسانه مهم و تاثیرگذار هستند! کاربران شبکه های مجازی می توانند در صفحه شخصی خود در اینستاگرام یا در کانال تلگرامی شان مسائل مختلف فرهنگی را رصد و به تحلیل محتوای آن بپردازند؛ چه بسا تاثیرگذاری آن بسیار بیشتر از اقدامات مسئولان باشد.
رسانه های ارتباط جمعی، دیگر مانند سابق نیستند که به تلویزیون و رادیو ختم شوند؛ امروز در کنار این رسانه ها، مجله های ویدئویی اینترنتی، سایت های ویدئوی و غیره نیز وظیفه فرهنگ سازی جامعه را برعهده دارند.
اینکه مجله های ویدئویی اینترنتی را یک تهدید قلمداد کنیم کار بسیار اشتباهی است؛ زیرا که این یک ظرفیت استثنایی برای فرهنگ سازی جامعه آن هم بدون اتکا به بودجه های دولتی است.
اما نکته ای که در این میان حائز اهمیت است نظارت دستگاه های ذیربط بر فعالیت این شبکه هاست که مبادا به مرور زمان و با افزایش فعالیت این شبکه ها در کشور، فرهنگی عمومی مردم به قهقرا برود.
شاید مهم ترین نکته پیرامون فعالیت این شبکه های اینترنتی، نحوه فعالیت آنهاست که سعی می شود چیزی خارج از چارچوب صدا و سیما باشد.
اما اینکه این عبور از چارچوب تلویزیون باید به کدام سمت باشد بسیار مهم است؛ مسئله ای که تا به امروز آنچنان که باید و شاید در مسیر صحیح قرار نگرفته است.
آنچه که در این شبکه ها مشاهده می شود گفتگوهای بی پرده و صریح با برخی اشخاص سیاسی، فرهنگی، ورزشی و غیره است که در برخی موارد گفتگوها جذاب و دیدنی می شود و در برخی موارد هم حرف هایی زده می شود که نباید.
از دیگر فعالیت های این شبکه های اینترنتی برای جذابیت مخاطب بیشتر، روی آوردن به کارهایی است که تا پیش از آن در رسانه ها مرسوم نبوده است؛ از نحوه انتخاب سوالات گرفته تا نحوه انتخاب افراد.
تی وی پلاس یکی از این شبکه های اینترنتی ویدئویی است که طی سال های گذشته فعالیت خود را آغاز کرده است.
زمینه کاری این شبکه بیشتر دنیای ستارههای دنیای سینما، موسیقی، ورزش و تا حدودی سیاست است. در این شبکه به موضوعهای اجتماعی، اقتصادی، موسیقی، هنر، فرهنگ، تندرستی و ورزش پرداخته میشود؛ حالا اینکه مشخص نیست نگاه این شبکه به این مقولات برچه اساسی است؟!
عمده تفاوت های این شبکه که در همان وهله اول به چشم می آید؛ حجاب مجریان زن این شبکه و همچنین حجاب مهمانان زن آن است که غالبا وضعیت نامناسبی دارند.
این شبکه در گفتگوهای خود سوالاتی را می پرسد که تا پیش از این مرسوم نبوده است؛ مثلا از یک ورزشکار، هنرمند یا سیاستمدار سوالاتی درباره یک ورزشکار، هنرمند و سیاستمدار دیگر می پرسد و فرد مصاحبه شونده هرچی می گوید بدون سانسور پخش می شود تا یک دعوا و جنجال جدید در کشور راه بیافتد!
یکی از اقدامات این شبکه که طی روزهای اخیر صدای بسیاری از اهالی فرهنگ و مردم را درآورده است؛ گفتگوهای جنجالی با زوج های جوان، تحت عنوان یک مسابقه است!
مجری این برنامه در توضیح مسابقه اش می گوید: قرار است در این مسابقه شما(مردم) با لایک هاتون به جرات و شهامت شرکت کنندگان رای بدهید!
در یکی از این ویدئوها که اجرای آن نیز بر عهده مجری برنامه شوک صدا و سیما است از خانم جوان پرسیده می شود که آیا قبل از ازدواج به بازیگری علاقه مند بوده اید و خانم جوان می گوید: “شهاب حسینی”
سپس مجری ادامه می دهد: آن روز در اتوبوس قبل از همسرتان شهاب حسینی می آید از شما خواستگاری می کند و می گوید “فاطمه جان من هم شما را دوست دارم"؛ صادقانه به کدامشان جواب مثبت می دهید و خانم جوان می گوید: “شهاب حسینی”
مجری سپس از همسر این خانم می گوید: بین شما و شهاب حسینی، شهاب را انتخاب کرد، نظرات را بگو؟ و مرد جوان می گوید: منطقی است!
این همان «نسبیت گرایی» است که طی سال های اخیر بیش از گذشته در فضای هنری و فرهنگی ما جولان می دهد و در برخی فیلم های سینمایی هم مشاهده می کنیم؛ اساسا نگاه نسبی و بی قواعد به هر مقوله ای آن را به نابود می کشاند، انسان نسبی که تکلیفش با دین و مذهب و فرهنگ مشخص نیست قرار است چطور و با چه اصول و قواعدی به ادامه زندگی بپردازد؟
یکی از نکات کلیدی دین اسلام تاکید بر همین قواعد و لزوم مرز بندی با مسائل مختلف است؛ برای نمونه جایی تاکید می شود که زن و مرد نامحرم زیر یک سقف نباشند؛ یعنی از اساس این کار را انجام ندهند نه آنکه بگویند ما زیر یک سقف قرار می گیریم و بعد خودمان تصمیم میگیریم که مرتکب خطایی نشویم!
یا آنجا که تاکید می شود خود را در موقعیت گناه قرار ندهید! یعنی اصلا به آن نزدیک نشوید که بعدش بخواهید بگویید من جلوی خودم را می گیرم.
جریان نسبی گرایی خطرناک ترین جریان حال حاضر فرهنگ کشورمان است؛ اینکه هیچ چیزی مطلقا خوب نیست و هیچ چیزی مطلقا بد!
روزی پلاکارد دست می گیرند که سگ فحش نیست و روزی زن متاهل را در موقعیت ازدواج مجدد با شخص دیگری می گذارند تا شهامت آن فرد را بسنجند!
اگر چه انتشار این ویدیو موجی از انتقادات را به سوی سازندگان آن روانه کرد اما همین گروه در روزهای اخیر بار دیگر ویدیویی از همین جنس در فضای مجازی متشر کردند. با این تفاوت که این بار مصاحبه کننده در اقدامی عجیب و قبح شکنانه با یک مرد در خصوص زیبایی همسرش در حضور او سؤال می کند و می خواهد که وی به آن نمره دهد.
ترویج بی غیرتی همان مسئله ای است که چندی پیش در یکی از فیلم های سینمایی پرمخاطب کشور هم به چشم خورد و به نظر می رسد باید نهادهای نظارتی به جز نظارت بر صدا و سیما، نظارت خود را نیز بر شبک های اینترنتی ویدئویی بیشتر کنند تا مبادا با گذشت زمان فرهنگ اسلامی_ایرانی مردم کشور به کلی رنگ و بوی ضد دینی به خود بگیرد.
داستان کوتاه و پند آموز
داستان کوتاه پند آموز
روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست. عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند.
عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد. بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايید.
عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن .. چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند .
اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان …
ناامیدی و ریشهها و پیامدهای آن
در مطلب حاضر نویسنده با بررسی ناامیدی نکوهیده و ناامیدی پسندیده به ریشهیابی علل و عوامل بروز این پدیده روحی و روانی در انسانها پرداخته است.
این مطلب از ماهنامه پاسدار اسلام شماره 413 و 414 انتخاب شده است.
درباره وضعیت بشر در آینده، قضاوتهای متفاوتی مطرح است. برخی سرنوشت بشر و آینده او را تاریک و ناامیدکننده میدانند و معتقدند سرشت انسان سرشت حیوانیت، شهوتپرستی، خودخواهی، فریب، دغل، دروغ، ظلم و ستم و… است و زندگی اجتماعی از ابتدا صحنه شر و فساد بود و تمدن و فرهنگ و تکنولوژی نتوانست سرشت پلید بشر را تغییر دهد و فرق انسان وحشی بدوی با انسان امروزی در هدف نیست، بلکه در روش است.
بشر بدوی، آشکارا جنایت میکرد و بشر امروزی همان جنایتها را تحت عناوین و القاب و الفاظ شیک انجام میدهد. پیروان چنین اعتقادی راهحل را خودکشی میدانند و بس. نظر آنها ادامه نظر و شهادت فرشتگان الهی قبل از آفرینش است.
قرآن کریم در سوره بقره میفرماید: ( به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روی زمین جانشینی [نمایندهای] قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند پروردگارا! آیا کسی را در آن قرار میدهد که فساد و خونریزی کند؟ (زیرا موجودات زمینی دیگری هم که قبل از آدم وجود داشتند به فساد و خونریزی آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان عبادت است) ما تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم و تو را تقدیس میکنیم.پروردگار فرمود من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید.(1)
خداوند به فرشتگان میفهماند که شما گرایشهای حیوانی انسان را دیدید، ولی گرایشهای معنوی و الهی و انسانی او را ندیدید، من در انسان فطرتی قرار دادهام که به موجب آن به تعالی گرایش دارد و در درون او دو سرشت علوی و سفلی همواره در حال مبارزهاند.
از نظر قرآن همانطور که در درون انسان این دو جریان وجود دارند، در پیکر جامعه انسانی هم انسانها دوگونه میشوند: انسانهای متعالی، مترقی و پایبند به آرمان و عقیده و انسانهای منحط و حیوانصفت؛ ولی در مجموع، نظام عالم هر چه جلوتر میرود بهتر میشود و مبارزه تا آنجا پیش میرود که طبق پیشبینی اولیاء دین، در نهایت حکومت حضرت مهدی(عج) محقق میشود. (2)
انواع ناامیدی
1. ناامیدی نکوهیده: یأس از رحمت خدا (قنوط)
یأس دوگونه است: مذموم که قطع امید کردن از علت حقیقی یعنی خداست که این خاص کافران است. یأس ممدوح که قطع امید کردن از علل توهمی مانند نقش و تاثیر مردم، دنیا و ماسویالله در امری است که به احراز آن توصیه شده است.
قنوط، ناامیدی از خیر و شامل ناامیدی از رحمت الهی با قطع امید از رحمت و غفران خدا و یأس از پذیرفته شدن توبه و اعمال صالح در پیشگاه او و از گناهان کبیره است. قرآن کریم میفرماید: «یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لا تنقطوا من رحمهًْ الله؛(3) ای بندگان که بر خود ستم و اسراف کردهاید از رحمت خدا ناامید نشوید.» سوءظن به خداوند و شمول رحمت و دریای مغفرت او موجب ناامیدی و قنوط نسبت به او میشود. در قرآن به دوری از ظن و گمان بد امر شده است چرا که بعضی از گمانها، گناه است. (4) گمان بد به خدا موجب ایجاد رشد صفات رذیلهای مانند بخل و ترس و حرص میگردد. (5): «و ذلکم ظنکم الذی ظننتم بربکم أرداکم فأصبحتم من الخاسرین؛(6) آری این گمان بدی بود که درباره پروردگارتان داشتید و همان موجب هلاکت شما گردید و سرانجام از زیانکاران شدید.»
پیامبر گرامی اسلام در حدیثی فرمودند: أکبرالکبائر سوءالظن بالله؛(7) بزرگترین گناه کبیره، بدگمانی به خداست. و نیز: «ضحک ربنا من قنوط عباده؛(8) پروردگار ما از نومیدی بندگانش میخندد.»
و: «الفاجرالراجی لرحمهًْالله تعالی اقرب منها من العابد المقنط؛(9) بدکاری که به رحمت خدای والا امید دارد از عابد مأیوس، به خدا نزدیکتر است.» امام علی(ع) نیز ناامیدی را مصیبت بزرگی میدانند: «اعظم البلاء انقطاع الرجا؛(10) بزرگترین بلا، نومیدی است.»
قنوط یعنی قطع امید از شمول رحمت خدا نسبت به «خود» علل مختلفی دارد، از جمله، نبودن عمل و طاعت، غرق شدن در معاصی، اعتقاد به نقص اعمال و اطاعت، اعتقاد به محدودیت رحمت خدا و عدم وسعت آن.
در هر صورت گام اول برای ادامه عصیان و مقابله با خدا، یأس از شمول رحمت است و شیطان با این حربه سعی میکند انسان را از خدا و رحمتش دور و انسان را گرفتار معصیت کند و به این نتیجه برساند که امید نجاتی وجود ندارد، پس باید دردنیا از لذت معاصی بهره برد، اما به فرموده امام علی(ع): «کل قانط آئس؛(11) هر نومیدی، ناکام است.»
امام صادق(ع) میفرمایند: «الیأس من روحالله اشد بردا من الزمهریر؛(12) نومیدی از رحمت خدا، سردتر از زمهریر است.»
امام خمینی(ره) میفرمایند: «همانطور که رجا به حق تعالی و طمع رحمت واسعه و امیدواری از سرچشمه فیض آن ذات مقدس از شعب توحید و از لوازم فطرت مخموره الهیه است و قطع طمع از دیگر موجودات و چشمپوشی از دست مردم نیز از لوازم فطرتالله است، همان طور هم طمع به غیر حق و امیدواری به مخلوق از شعب شرک و از وساوس ابلیس و برخلاف فطرت و از لوازم احتجاب است.»(13)
نهی از نومید کردن مردم از رحمت خدا
در آیات و روایات متعدد مأیوس شدن از رحمت خدا و نیز مأیوس کردن دیگران از رحمت او نکوهش شده است. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «قالالله تبارک و تعالی یابن آدم… لا تقنط الناس من رحمهًْالله تعالی علیهم و انت ترجوها لنفسک؛ (14) خداوند تعالی فرمود ای آدم… مردم را از رحمت خدا نومید مگردان، در حالی که آن را برای خودت امیدواری.»
و نیز: «خداوند در روز قیامت گروهی را که سیاهی چهرهشان بر سفیدی آن غالب است برمیانگیزد و گفته میشود اینان نومیدکنندگان از رحمت خدا هستند.»(15)
در وصایای امام علی(ع) به امام حسن مجتبی(ع) آمده است: فرزندم هیچ گنهکاری را نومید مکن، زیرا چه بسا کسی که عمری گناه میکند، فرجامش به نیکی ختم میشود و ای بسا کسی که عمری عمل کند لیکن در پایان عمر گرفتار فساد و رهسپار دوزخ شود، پناه به خدا از آتش دوزخ.»(16)
2- ناامیدی پسندیده (یأس از مردم)
امید و ناامیدی به دو بخش حقیقی و تخیلی تقسیم میشود. چنانچه خواسته انسان متکی به علت حقیقی یعنی خدا و صفات و افعال او باشد امیدی حقیقی است و ناامیدی از آن مذمت شده است، ولی اگر توقع انجام خواستهها از ماسویالله مانند انسانها و موجودات دیگر باشد، توقعی نابجا و تخیلی است و اغلب به شکست منتهی میشود، لذا امید به آنها را آرزو گویند و ناامیدی از آن مدح شده است.
به بیان دیگر، مثبتاندیشی و منفینگری به دو بخش پسندیده (امید) و نکوهیده (آرزو) تقسیم میشوند: یأس نکوهیده (یأس از خدا) و یأس پسندیده (یأس از مردم).
یأس از خدا یا همان «قنوط» در اخلاق اسلامی با دو واژه طمع و استغناء مرتبط است. طمع رشتهای از محبت دنیاست و توقع داشتن از اموال مردم در مقابل، استغناء، اظهار بینیازی از مردم است.
امام صادق(ع) فرمود:«الیأس مما فی ایدی الناس عز للمومن فی دینه؛ (17) قطع امید کردن از آنچه مردم دارند، مایع عزت دینی مؤمن است.»
امام باقر(ع) فرمود: «خیرالمال الثقهًْ بالله و الیأس مما فی ایدی الناس؛(18) بهترین سرمایه، اعتماد به خدا و چشم طمع برداشتن است از آنچه مردم دارند.»
یأس پسندیده خود نوعی پیروزی است؛ امام علی(ع) فرمود: «از نظر من نگهداری چیزی که در دست داری بهتر از طلب چیزی است که در دست دیگری است و تلخی قطع امید بهتر از خواهش از مردمان است.»(19)
همان طور که امید کامل بستن به اشیاء یا افرادی که خودشان ابزارند کار بیهودهای است، در مقابل ناامیدی از آنها مثبت است و در روایات از این ناامیدی با تعابیری چون «موجب عزت»، «بهترین ذخیره و سرمایه»، «موجب محبت مردم»، «آزادی جان و روان»، «موفقیت» پیرامون آن یاد شده است.
امام علی(ع) فرمود: «الغنی الاکبر الیأس عما فی ایدی الناس؛(۲۰) بزرگترین توانگری، چشم نداشتن به داشتههای دیگران است.»
علل و ریشههای ناامیدی
ناامیدی احساسی ناخوشایند و در مقابل رجا و امید و نوعی نگاه به آینده است. ناامیدی محصول عملکرد خود ما و برخاسته از انتظارات ماست و وقتی کارها طبق انتظارات ما پیش نمیرود، یعنی تعریف ما از واقعیت یا از حقیقت اشتباه است و واقعیت را آنگونه که باید نمیشناسیم و انتظارات ما غیرواقعی هستند.
برخی از اهداف انسانها سطحی و دنیایی و برخی متعالی و بلند و دارای ارزشهای ماندگارند. به تبع آن، برخی ازناامیدیها، ناامیدی از انسانها، اشیاء و اهداف دنیایی و قول و قرارها و وعدههای عمل نشده هستند و برخی ناامیدی از خدا و رحمت و مغفرت اوست. همه ناامیدیها عللی دارند که شناخت آنها به پیشگیری و درمانشان کمک میکند. برخی از این علل عبارتند از:
یس بخوان
پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله ؛یا علی یس بخوان زیرا :
گرسنه را سیر
عریان را پوشانیده
عزب را مزدوج
بدهکار را خلاص
گرفتاری را حل می سازد
از مهمترین و بزرگترین حقوق خدا بر بندگان تا دیگر حقوق
«اعْلَمْ أَنّ لِلّهِ عَلَیْکَ حُقُوقاً مُحِیطَهً بِکَ فِی کُلّ حَرَکَهٍ تَحَرّکْتَهَا أَوْ سَکَنَهٍ سَکَنْتَهَا أَوْ مَنْزِلَهٍ نَزَلْتَهَا أَوْ جَارِحَهٍ قَلَبْتَهَا وَ آلَهٍ تَصَرّفْتَ بِهَا بَعْضُهَا أَکْبَرُ مِنْ بَعْضٍ وَ أَکْبَرُ حُقُوقِ اللّهِ عَلَیْکَ مَا أَوْجَبَهُ لِنَفْسِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مِنْ حَقّهِ الّذِی هُوَ أَصْلُ الْحُقُوقِ وَ مِنْهُ تَفَرّعَ ثُمّ أَوْجَبَهُ عَلَیْکَ لِنَفْسِکَ مِنْ قَرْنِکَ إِلَى قَدَمِکَ عَلَى اخْتِلَافِ جَوَارِحِکَ فَجَعَلَ لِبَصَرِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِسَمْعِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِلِسَانِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِیَدِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِرِجْلِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِبَطْنِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِفَرْجِکَ عَلَیْکَ حَقّاً فَهَذِهِ الْجَوَارِحُ السّبْعُ الّتِی بِهَا تَکُونُ الْأَفْعَالُ ثُمّ جَعَلَ عَزّ وَ جَلّ لِأَفْعَالِکَ عَلَیْکَ حُقُوقاً فَجَعَلَ لِصَلَاتِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِصَوْمِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِصَدَقَتِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِهَدْیِکَ عَلَیْکَ حَقّاً وَ لِأَفْعَالِکَ عَلَیْکَ حَقّاً ثُمّ تَخْرُجُ الْحُقُوقُ مِنْکَ إِلَى غَیْرِکَ مِنْ ذَوِی الْحُقُوقِ الْوَاجِبَهِ عَلَیْکَ وَ أَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حُقُوقُ أَئِمّتِکَ ثُمّ حُقُوقُ رَعِیّتِکَ ثُمّ حُقُوقُ رَحِمِکَ فَهَذِهِ حُقُوقٌ یَتَشَعّبُ مِنْهَا حُقُوقٌ فَحُقُوقُ أَئِمّتِکَ ثَلَاثَهٌ أَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حَقّ سَائِسِکَ بِالسّلْطَانِ ثُمّ سَائِسِکَ بِالْعِلْمِ ثُمّ حَقّ سَائِسِکَ بِالْمِلْکِ وَ کُلّ سَائِسٍ إِمَامٌ وَ حُقُوقُ رَعِیّتِکَ ثَلَاثَهٌ أَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حَقّ رَعِیّتِکَ بِالسّلْطَانِ ثُمّ حَقّ رَعِیّتِکَ بِالْعِلْمِ فَإِنّ الْجَاهِلَ رَعِیّهُ الْعَالِمِ وَ حَقّ رَعِیّتِکَ بِالْمِلْکِ مِنَ الْأَزْوَاجِ وَ مَا مَلَکْتَ مِنَ الْأَیْمَانِ وَ حُقُوقُ رَحِمِکَ کَثِیرَهٌ مُتّصِلَهٌ بِقَدْرِ اتّصَالِ الرّحِمِ فِی الْقَرَابَهِ فَأَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حَقّ أُمّکَ ثُمّ حَقّ أَبِیکَ ثُمّ حَقّ وُلْدِکَ ثُمّ حَقّ أَخِیکَ ثُمّ الْأَقْرَبُ فَالْأَقْرَبُ وَ الْأَوّلُ فَالْأَوّلُ ثُمّ حَقّ مَوْلَاکَ الْمُنْعِمِ عَلَیْکَ ثُمّ حَقّ مَوْلَاکَ الْجَارِیَهِ نِعْمَتُکَ عَلَیْهِ ثُمّ حَقّ ذِی الْمَعْرُوفِ لَدَیْکَ ثُمّ حَقّ مُؤَذّنِکَ بِالصّلَاهِ ثُمّ حَقّ إِمَامِکَ فِی صَلَاتِکَ ثُمّ حَقّ جَلِیسِکَ ثُمّ حَقّ جَارِکَ ثُمّ حَقّ صَاحِبِکَ ثُمّ حَقّ شَرِیکِکَ ثُمّ حَقّ مَالِکَ ثُمّ حَقّ غَرِیمِکَ الّذِی تُطَالِبُهُ ثُمّ حَقّ غَرِیمِکَ الّذِی یُطَالِبُکَ ثُمّ حَقّ خَلِیطِکَ ثُمّ حَقّ خَصْمِکَ الْمُدّعِی عَلَیْکَ ثُمّ حَقّ خَصْمِکَ الّذِی تَدّعِی عَلَیْهِ ثُمّ حَقّ مُسْتَشِیرِکَ ثُمّ حَقّ الْمُشِیرِ عَلَیْکَ ثُمّ حَقّ مُسْتَنْصِحِکَ ثُمّ حَقّ النّاصِحِ لَکَ ثُمّ حَقّ مَنْ هُوَ أَکْبَرُ مِنْکَ ثُمّ حَقّ مَنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْکَ ثُمّ حَقّ سَائِلِکَ ثُمّ حَقّ مَنْ سَأَلْتَهُ ثُمّ حَقّ مَنْ جَرَى لَکَ عَلَى یَدَیْهِ مَسَاءَهٌ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ أَوْ مَسَرّهٌ بِذَلِکَ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ عَنْ تَعَمّدٍ مِنْهُ أَوْ غَیْرِ تَعَمّدٍ مِنْهُ ثُمّ حَقّ أَهْلِ مِلّتِکَ عَامّهً ثُمّ حَقّ أَهْلِ الذّمّهِ ثُمّ الْحُقُوقُ الْجَارِیَهُ بِقَدْرِ عِلَلِ الْأَحْوَالِ وَ تَصَرّفِ الْأَسْبَابِ فَطُوبَى لِمَنْ أَعَانَهُ اللّهُ عَلَى قَضَاءِ مَا أَوْجَبَ عَلَیْهِ مِنْ حُقُوقِهِ وَ وَفّقَهُ وَ سَدّدَهُ .»[۱]
«بدان، که خدا را بر تو حقوقى است که در هر حرکتى که صورت دهى و هر سکونى که بر آن بمانى و به هر جایى در آیى و هر اندامى را بجنبانى و هر وسیلهاى را به کار گیرى تو را فرا گرفته است و پارهاى از آن حقوق مهمتر و بزرگتر از پارهاى دیگر است.بزرگترین حقوق که خداوند تبارک و تعالى براى خویش بر تو واجب کرده «حق الله» است که ریشه تمام حقوق است و دیگر حقوق همگی از آن منشعب شده است.
آنگاه حقوق تو را، از سر تا پایت، به تفاوت اندامهایت بر خود واجب ساخته است. پس براى چشمت بر تو حقى قرار داده و گوش را بر تو حقى نهاده و براى زبانت حقى و براى پایت بر تو حقى است و براى شکمت بر تو حقى و براى عورتت نیز بر تو حقى (تعیین فرموده است). این هفت اندام توست که با آنها کار مىکنى.
آنگاه (خداوند) عزّ و جلّ براى اعمالت نیز بر تو حقوقى مقرر داشته:پس براى نمازت حقى بر تو قرار دادهو براى روزهات حقى بر توو براى زکاتت حقى بر توو براى قربانىات حقى بر توو براى همه اعمال (عبادى دیگر)ت حقى بر تو معین کرده است.سپس دامنه حقوق از صاحبان حقوق واجب، بر تو گسترده میشود:و واجبترین آنها بر تو حقوق پیشوایان توستو سپس حقوق رعیت توو سپس حقوق خویشانت؛ حقوقى که دیگر حقوق از آنها سرچشمه میگیرد، همین است.
حقوق پیشوایانت سه گونه است:
واجبترین آنها بر تو، حق کسى است که تو را به سلطه (و توانمندى شرعى) اداره مىکند.
سپس آنکه به دانش آموختن، تو را مىپرورد
و سپس آنکه به مالکیت، تو را اداره مىکند.
و هر مدیر و سرپرستى، امام (و پیشوا) است.
و حقوق رعیت تو (که به نوعى زیر سرپرستى تو هستند) سه گونه است:
واجبترین آنها حق کسى است که تو، به سبب سلطه و فرمانروایى، بر او سرپرستى دارى،
سپس حق کسى است که به سبب دانش آموختن بر او سرپرستى دارى؛ چه نادان، رعیت (و زیر سرپرستى) داناست،
و سپس حق زیردستت که به زناشویى
و یا از طریق بردگى در اختیار توست و بر او سرپرستى دارى.
و حقوق خویشانت بسیار است و مربوط به اندازه نزدیکى پیوند خویشاوندى است:
واجبترین آنها حق مادر توست،
سپس حق پدرت
و آنگاه حق فرزندت
و سپس حق برادرت
و پس از آن به ترتیب حق هر که نزدیک و نزدیکتر است که نزدیکتر را اولویت باشد،
سپس حق آزاد کننده، ولى نعمت توست
و آنگاه حق آزاد شده توست که ولى نعمتش هستی،
سپس حق کسى که به تو نیکى کرده باشد،
و سپس حق اذانگوى نمازت
و بعد حق پیشنمازت،
آنگاه حق همنشینت،
و بعد حق همسایهات،
آنگاه حق شریکت،
سپس حق دارایىات،
و بعد حق بدهکارت که از او مطالبه مىکنى
و آنگاه حق طلبکارت که از تو مطالبه کند،
سپس حق ندیمت،
سپس حق طرفت که بر تو ادعایى دارد،
آنگاه حق طرفت که تو بر او ادعایى دارى،
سپس حق مشورت کننده با تو
و آنگاه حق کسى که تو با او مشورت مىکنى،
سپس حق اندرزخواه از تو،
سپس حق اندرزگویت،
سپس حق آن کس که از تو بزرگسالتر است،
آنگاه حق آن کس که از تو خردسالتر است،
سپس حق سائل (که) از تو (مالى درخواست کند)،
سپس حق کسى که تو از او (مالى) درخواست کنى،
سپس حق کسى که از دست او، بر تو بدى رفته است؛ به گفتار یا کردار،
یا اظهار شادمانى او بر آن بدى؛ به گفتار یا کردار، آگاهانه یا ناآگاه،
سپس حق تمام همکیشانت،
آن گاه حق کافران ذمى (که در پناه اسلام آمدهاند)،
سپس حقوقى که بر حسب علل اوضاع و احوال و تغییر موجبات پدید آید.
پس خوشا بر کسى که خدایش را بر اداى حقوقى که بر او واجب ساخته، یارى کند و توفیقش دهد و استوارش دارد.»
منبع:مرکز اشاعه ایمان
ارتباط راز گونه ماه رجب و امام حسین(ع)
ارتباط راز گونه ماه رجب و امام حسین(ع)
بعضی کلید واژه ها در فرهنگ اسلامی از چنان قداست و جایگاهی برخوردارند که دست یابی به حقیقت و ماهیت آنها به راستی و درستی امکان پذیر نیست، قلم فرسایی هایی که در حد تلاش انسان های بی بضائت صورت گرفته نیز نتوانسته حق مطلب را ادعا کند. کلید واژه هایی همچون امام حسین(علیه السلام) و ارتباط با یک ماه رحمانی از این موارد است. بازی با کلمات و عبارت پردازی به هر اندازه که زیبا باشد، اقرار به نقص و کاستی در خصوص این کلید واژه ها می کنند. باری به هر جهت، آب دریا را اگر نتوان کشید….هم به قدر تشنگی باید چشید.
ارتباط راز گونه دو کلید واژه رحمانی
وقتی صفحه های معارف اسلامی را آهسته آهسته ورق می زنیم، به این مطلب می رسیم که خدا دنبال بهانه می گردد، تا اینکه خیل کثیری از بندگان را مورد عفو و بخشش خود قرار دهد، و آنها را از اقیانوس لطف و کرم خود بهره مند سازد، امام حسین (علیه السلام) و ماه رجب از جمله بزرگترین و زیباترین بهانه های خدا برای بخشش اند. این بهانه را به راستی می توان در روایات اسلامی مشاهده کرد، در روایت قدسی از خدای متعال این چنین نقل شده است: «الشَّهرُ شَهری و العَبدُ عَبدی و الرَّحمَةُ رَحمَتی فَمَن دَعانی فی هذَا الشَّهرِ أجَبتُهُ و مَن سَألَنی أعطَیتُهُ؛[1] ماه(رجب)، ماه من، بنده، بنده من، و رحمت، رحمت من است؛ هر كه در این ماه مرا بخواند، اجابتش كنم و هر كه حاجت آورَد، عطایش كنم.»
در منابع روایی و تفسیری نیز در ذیل آیه شریف: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا؛[آل عمران، آیه103] و همگى به ریسمان خدا [قرآن و اسلام، و هر گونه وسیله وحدت ]، چنگ زنید، و پراكنده نشوید!.»، در روایات اسلامی مقصود از «حَبْلِ اللَّهِ» اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) معرفی شده است که به طور روشن یکی از مصادیق بارز آن امام حسین (علیه السلام) خواهد بود
در اهمیت و ارزش این ماه خدا، همین بس که از پیامبراکرم (صلی الله علیه و اله) این چنین نقل شده است: «ألا إنَّ رَجَبا شَهرُ اللّه ِ الأصَمُّ ، و هُوَ شَهرٌ عَظیمٌ ، و إنّما سُمِّیَ الأصَمَّ لأنّهُ لا یُقارِبُهُ شَهرٌ مِنَ الشُّهُورِ حُرمَةً و فَضلاً عِندَ اللّه؛[2] بدانید كه رجب، ماه اصمّ خداست و ماه بزرگى است و براى این آن را اصمّ نامیده اند كه حرمت و فضیلت هیچ ماهى نزد خداوند تبارك و تعالى به اندازه آن نیست.»
رمز برتری عالم بر عابد از نگاه سعدی
رمز برتری عالم بر عابد از نگاه سعدی
از منظر سعدی، تفاوت عالم و عابد در آن است که عابد، سر در سودای خویش دارد و عالِم دل در هوای دیگران؛ عابد بر آن اندیشه است که تنها، «گلیم خویش از موج به در برد»، ولی عالِم میکوشد که «بگیرد غریق را»:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عابد و عالِم چه فرق بود؟
تا اختیار نمودی از آن، این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج
وین سعی میکند که بگیرد غریق را
و از نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله در این باره روایت است:
آن گاه که عالِم و عابد در روز رستاخیز محشور میشوند، به عابد گفته میشود: به بهشت درآی و به برکت عبادت خود، از نعمتهای بهشت بهرهمند شو! ولی به عالِم میگویند: اینجا بایست و هر کس را که میخواهی شفاعت کن! و هیچکس را شفاعت نخواهی کرد، مگر آنکه شفاعت تو پذیرفته میشود و بدین ترتیب، عالِم در جایگاه پیمبران میایستد.
حکایت
از مرحوم آیتالله بروجردی نقل است که فرمود: «در ایام اقامتم در بروجرد، شبی در خواب دیدم به خانهای وارد شدم، گفتند: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آنجا تشریف دارد، وارد شدم و سلام کردم و در آخر مجلس که جا بود، نشستم. دیدم حضرت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در صدر مجلس جلوس فرموده است و بزرگانی از علما و زُهّاد در کنار ایشان نشستهاند و مقدّم بر همه و نزدیکتر از سایرین به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، سید جواد طباطبایی ـ برادر کوچکتر علامه سید مهدی بحرالعلوم ـ نشسته است».
به فکر فرورفتم که در میان این جمع، کسانی هستند که هم عالِمتر از سید جوادند و هم زاهدتر از او، چرا این امتیاز، نصیب سید جواد شده است. در همین اندیشه بودم که نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «سیدجواد به کار مردم و اهل حاجت، از همه کوشاتر بوده است».
اَلا گر طلبکار اهل دلی
ز خدمت مکن یک زمان غافلی
به حال دل خستگان درنگر
که روزی تو دلخسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نکتهای قرآنی
عنایت قرآن کریم بر توجه به دیگران، به حدی است که انفاق و گرهگشایی از کار دیگران را از شرایط مهم بهرهجستن از روح هدایتگری قرآن میداند. چنان که خداوند در آیههای 2 و 3 سوره بقره میفرماید:
آن کتاب [قرآن]که تردیدی در آن راه ندارد، مایه هدایت پرهیزکاران است.[پرهیزکاران]کسانی هستند که به غیب [یعنی آنچه از حس، پوشیده است]ایمان دارند و نماز به پا میدارند و از مواهبی که روزیشان دادیم، انفاق میکنند.
بنابر این آیات خداوند، آنهایی را هدایت میکند و کسانی را از شهد شیرین حقایق خود مینوشاند که در کنار ایمان به غیب و بهپاداشتن نماز، اهل انفاق و در اندیشه احسان و خدمت به دیگران نیز باشند.
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گِرهگشا میباش
(حافظ)
پیام متن:
1. دگر خواهی و دیگردوستی در سیره عالمان؛
2. بالابودن مقام عالمان نسبت به زاهدان.