22بهمن
راهحلهای پیشنهادی برای این که چگونه بیشتر مطالعه کنیم؟
مطالب بسیاری هست که دوست داریم بخوانیم اما فرصت بسیار کمی داریم! بسیاری از مردم با خود کلنجار میروند که در بین این همه مشغلهی کار، مدرسه، و تربیت کودکان وقتی برای مطالعه پیدا کنند. رگبار مداوم اطلاعات در زندگی مدرن ممکن است زندگی را به کتابی تبدیل کند که مطالعهی آن .ظیفهای دلهرهآور است. بهرحال راه حلهای سادهای هست که میتوان برای مطالعهی بیشتر در پیش گرفت: پیدا کردن مطالبی که شما را جذب میکنید، پیدا کردن مکانی آرام، وقتی برای مطالعه در نظر گرفتن، خاموش کردن تلفن همراه، و حضور کامل جسمی و روحی.
مراحل
روش اول از بین دو روش پیشنهادی:
1-خود را برای مطالعهی بیشتر ترغیب کنید
مطالبی پیدا کنید که شما را سر ذوق میآورد. بهترین راه برای بیشتر خواندن این است که خود را برای مطالعه سر ذوق بیاورد، و بهترین راه برای این کار سر ذوق آمدن برای ایدههای متفاوت است.
o کاوش کنید. هر کتابی که پیدا میکنید را بچرخانید و پشت جلد آن را بخوانید. کتاب را باز کنید و اولین خطوط آن را بخوانید. چیزی پیدا کنید که به آن علاقه دارید و آن را دنبال کنید.
o اگر واقعا به موضوع مورد مطالعه علاقه داشته باشید- اگر مطلب ذهن شما را به خودش درگیر کند- دیگر نمیتوانید کتاب را زمین بگذارید و میخواهید صفحه در پی صفحه بخوانید و پیش بروید. مطالعه عادت تهذیب کنندهای است که به کمال انسان کمک میکند، اما میتواند عادت بسیار نشاط بخش و کاملاً هیجان آوری هم باشد.
2-نوع اطلاعاتی که میخواهید دریافت کنید را مشخص کنید. دارید مطالعه میکنید برای اینکه در معرض ایدهها و افکار جدیدی قرار بگیرید و مغزتان را با آنها پر کنید: خب حالا میخواهید به چه چیزهایی فکر کنید؟
o به عنوان یک پیشنهاد دوستانه (!) به مطالعهی کتابهای آموزنده فکر کنید: تاریخ، سیاست، علوم، اقتصادی. کتابهای آموزنده خوب هستند چون پر از اطلاعات هیجانآور دربارهی محیط اطراف و چیزهایی هستند که پیرامون شما را فراگرفته و در نتیجه شما را به فکر وامیدارند. بسیار و متنوع مطالعه کنید، یا موضوعی را در نظر بگیرید و هر چه بیشتر و بیشتر دربارهی آن مطالعه کنید.
o مطالعی ادبیات کلاسیک هم فکر خوبی است: از شکپیر گرفته تا همینگوی. کتابهایی که در دستهی ادبیات قرار میگیرند سعی بر روشن کردن شرایط و حالات انسانها دارند. دربارهی فتحها و تراژدیها، غمها و شادیها، جزییات دقیق و حقایق بزرگ بخوانید و اینگونه شاید بهتر وضعیتی که در آن هستید را درک کنید.
o مطالعهی اخبار هم که جای خود دارد: میتوانید مشترک یک روزنامههای محلی شوید یا اخبار شرایط حاضر را آنلاین بخوانید. خبرها یکسان نیستند از مختصر و مفید هست تا جزیی و دقیق و اطلاعاتی که میدهند میتواند اسباب شایعه باشد یا موضوع مفید بحثهای مفید و پرمحتوا. به روز باشید، اخبار بخوانید و از رویدادهای دنیا عقب نمانید.
o میتوانید یک ژانر ادبی مختص را در نظر بگیرید: مثل فانتزی، علمی-تخیلی، عاشقانه، ترسناک، کمدی؛ و داستانهایی را از همان ژانر انتخاب و مطالعه کنید. داستانهای پیشپا افتاده اما جذاب راهی بسیار عالی برای سیر در عالم خیال، راز و رمز و هیجان هستند؛ مخصوصا که از وقایع روزمره فرار میکنند و به دور دستهای ناممکن میروند.
o شعر ؛ فلسفه؛ مجله؛ خیالی؛ و خندهدار بخوانید و هرچیز دیگری که خیال شما را بیدار میکند و شما را به فکر وامیدارد.
چرا انقلاب اسلامي ايران هنوز پابرجاست؟
پرسش :
چرا انقلاب اسلامي ايران هنوز پابرجاست؟ چه عواملي اين پايداري را تقويت مي كند؟
پاسخ :
پيروزي انقلاب اسلامي سرآغاز تحولات گسترده عميق و فزاينده در ايران و بسياري از كشورهاي جهان شد اين حادثه بزرگ قرن، بسياري از معاملات سياسي جهان و منطقه را به نفع مستضعفان تغيير داد و موج حركتهاي آزاديبخش و استكبارزدايي سراسر جهان را موجب شد پيروزي انقلاب اسلامي موجب درهم شكسته شدن هيمنه استكبار جهاني گشته و ثابت كرد چگونه بسياري از ناممكنها با ارادة جمعي يك ملت و با توكّل به خداوند متعال ممكن شده و يك رژيم تا دندان مسلّح و برخوردار از حمايتهاي همه جانبه قدرتهاي بزرگ با دست خالي مردم به زانو در آمده، انقلاب اسلامي موجب مجد و عظمت اسلام و احياي هويت ديني امت اسلامي و منشأ رشد معنويتگرايي شد؛ تأثيرات انقلاب اسلامي ايران با گذشت ربع قرن از حيات پربركت آن به گونهاي است كه نيكسون رئيس جمهور آمريكا معتقد بود جهان اسلام در قرن بيست و يكم يكي از مهمترين ميدان هاي زورآزمايي سياست خارجي آمريكاست».[1]
عواملي كه با وجود دشمنيها و كينهتوزيهاي دشمنان انقلاب سبب تداوم پيروزي انقلاب اسلامي شده را بايد در ويژگيهاي خاص انقلاب اسلامي ايران جستجو نمود كه عمدهترين آنها از اين قرار است:
1. اسلامي بودن انقلاب و تكيه بر مذهب: تكيه بر ارزشهاي ديني و پياندازي حكومتي برخاسته از متن دين و سازگار با آرمانيترين اهداف و انتظارات بشر، از اساسيترين ويژگيهاي انقلاب اسلامي است كه عامل اصلي انقلاب اسلامي محسوب ميشود؛ مرحوم امام مي فرمايند: «اسلام و حكومت اسلامي پديدة الهي است كه با به كار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين درجه تأمين ميكند و قدرت آن دارد كه قلم سرخ به ستمگريها و چپاولگريها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها را به كمال مطلوب خود برساند.»[2] بنابراين انقلاب اسلامي تا وقتي در خط صحيح اسلام ناب با دقت حركت كند و مردم روحية دفاع از اسلام و ارزشهاي اسلامي را زنده نگه دارند، هيچ قدرتي نميتواند نظام جمهوري اسلامي را از حركت به سمت هدفهاي خود باز دارد.
از جلوههاي اسلامي بودن انقلاب اسلامي اين است كه مشروعيت حكومت برخاسته از اراده خداوند است «زيرا اساساً هيچگونه ولايتي جز با انتساب به اذن الهي، مشروعيت نمييابد، هر چند همراه با مقبوليت باشد.»[3] و اين مشروعيت الهي حكومت، حقانيت حكومت و حاكم اسلامي را در گرو پايبندي به موازين اسلامي قرار ميدهد و نه خواست مردم هر چند حكومت اسلامي براي تحقق عيني و فعليت بخشيدن به احكام ديني پذيرش مردم را لازم دارد و بايد اسباب و عوامل رضايت مشروع مردم را فراهم كند. بنابراين پيروزي انقلاب اسلامي پابرجاست چون مشروعيت حكومت از ناحيه خداوند است و اين مشروعيت تا زماني كه پايبندي به موازين اسلامي و الهي باقي باشد، پابرجاست.
2 . مردمي بودن انقلاب: از خصوصيات انقلاب اسلامي ايران اين است كه با خواست و اراده مردم همراه است «قيام جمعيتي بزرگ و يكدل و يك جان با حركتي پر تلاش و هدفدار و هماهنگ روي خط رهبري مكتبي، در اوج پاكي و صفا و ايثار، ذوب شده در اسلام و رهبر، يكي از خصائص ممتاز انقلاب اسلامي است كه تاريخ آن را كمتر بخود ديده است.»[4] مقام معظم رهبري مي فرمايند: انقلاب اسلامي دو خصوصيت استثنايي داشت يك خصوصيت اينكه مبناي اين انقلاب ارزشهاي ديني و اخلاقي و معنوي بود و خصوصيت ديگر اين بود كه انقلاب بر پايه اراده و خواست مردم در تشكيل و ادارة حكومت باقي ماند»[5]
3 . رهبري صادقانه و حكيمانه: بيشك صداقت، صراحت، شجاعت، سازش ناپذيري، از جان گذشتگي، صلابت و قاطعيت، عشق به اسلام، مقام عرفاني، وارستگي، شخصيت والاي علمي و فقاهتي و سادگي معنيدار زندگي امام در ارائه الگوي رهبري مؤثر بوده است، ولي آنچه كه مهمتر از اين شاخصهاي برجسته، امام را به عنوان اسوه قرار داده و به وي نقشي برتر از يك رهبر انقلاب بخشيده اين است كه «نداي امام از قلب فرهنگ و از اعماق تاريخ و از ژرفاي روح اين ملت برميخاست، مردمي كه در طول چهارده قرن حماسه محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ ، علي ـ عليه السلام ـ زهرا ـ سلام الله عليها ـ ،حسن ـ عليه السلام ـ ، حسين ـ عليه السلام ـ ، زينب ـ سلام الله عليها ـ ، سلمان و ابوذر …. و صدها هزار شخصيت اسلامي ديگر را شنيده بود، بار ديگر همان نداي آشنا را از حلقوم اين مرد شنيدند او را آئينة تمام نماي فرهنگ و هويت اسلامي خود كه تحقير شده بود ديدند.»[6] پس رهبري انقلاب اسلامي در چارچوب ولايت فقيه كه تداوم امامت است از عوامل مهم پيروزي و تدام موفقيت انقلاب اسلامي محسوب ميشود، لذا بايد گفت «اصل ولايت فقيه و پيوستن همه راههاي اصلي نظام به مركز ولايت، نقطة درخشان نظام اسلامي است اين اصل همان ذخيره پايانناپذيري است كه بايد مشكلات نظام جمهوري اسلامي را در حساسترين لحظات و خطرناكترين گردنههاي مسير پر خطر جمهوري اسلامي حل كند و گرههاي ناگشودني را بگشايد.»[7]
در واقع «يك انقلاب در حد كمال مطلوب سه ركن اساسي دارد كه عبارت است از: برخورداري از يك ايدئولوژي و مكتب پويا و انقلابي، مشاركت گسترده، فعالانه و ايثارگرانه مردم از همه طبقات، ظهور و نهادينه شدن رهبري مورد قبول عموم مردم با ويژگيهاي شخصي همچون نبوغ، اقتدار، صلابت و جسارت در تصميمگيري، انقلاب اسلامي در هر سه ركن از تماميت و عظمت بينظيري برخوردار بوده است. حفظ ويژگيهاي اين سه ركن اساسي اقتدار نظام و انقلاب، ميتواند همچنان عامل تداوم و توسعه آن گردد و هر نوع آسيبي كه به اين سه ركن وارد آيد موجبات زوال تدريجي و انحطاط انقلاب را فراهم خواهد كرد.»[8]
4 . اهداف بلند انقلاب اسلامي و تكيه بر نيازهاي واقعي و فطري مردم:
انقلاب اسلامي در همه ابعاد فردي و اجتماعي، داخلي و خارجي، سياسي و اقتصادي و فرهنگي اهداف بسيار بلندي براي حكومت ترسيم نموده است كه اين اهداف مأخوذ از قرآن و سنت بود و در شعارهاي مردم تجلي يافته بود استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي، حاكميت ارزشهاي الهي و نفي سلطه شرق و غرب، عدالت اجتماعي و… انقلاب اسلامي با تكيه بر نيازهاي فطري واقعي مردم اهداف بلند نظام را در اصل سوم قانون اساسي در طي شانزده بند تبيين نموده كه به راستي هر بينندهاي را مجذوب جامعيت خويش ميسازد كه به كار بستن اين اهداف تضمينكننده سعادت نسل حاضر و تمامي نسلهاي آينده خواهد بود، لذا مقام معظم رهبري مي فرمايند: «اگر يك حركت تاريخي همچون انقلاب اسلامي شعارهايش بر نيازهاي ذاتي انسان نظير عدالتخواهي، استقلال، آزادي واقعي، مبارزه با فقر، فساد و تبعيض و دفاع از مظلوم مبتني باشد، به شرط آن كه مسئولان و مردم به وظايف خود عمل كنند؛ هيچگاه پير نخواهد شد و همواره جوان و پويا و پرنشاط خواهد بود.»[9]
5 . دستاوردهاي بزرگ انقلاب اسلامي و جلوههاي كارآمدي نظام جمهوري اسلامي:
دستاوردهاي عظيم انقلاب اسلامي براي اسلام و مسلمين در داخل كشور و خارج از كشور بينظير بوده است. سرنگوني نظام شاهنشاهي و استمرار نظام جمهوري اسلامي، استقلال و تحمّل در اصول و رفتارهاي سياست خارجي، احياي اسلام و آوردن مذهب به متن زندگي مردم و بازگرداندن اسلام به صحنة جهان، دفاع از حقوق همه مسلمانان و بيداري و آگاهي بخشيدن به آنان، آشكار شدن ابعاد سياسي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و حكومتي اسلام راستين و توانائيها و جامعيت مذهب شيعه و از بين بردن خودباختگي و ايجاد روحيه خودباوري در ملت ايران و مسلمانان جهان، شكستن هيمنه و ابهت قدرتهاي بزرگ و … نمونهها و بخشي از سرفصلها و عناوين مهم دستاوردهاي انقلاب اسلامي است همچنين مقايسهاي اجمالي بين وضعيت اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي قبل از انقلاب با پس از پيروزي انقلاب؛ گواه كارآمدي نظام جمهوري اسلامي و پيشرفت سريع انقلاب، عليرغم برخي كاستيها و مشكلات اقتصادي و اجتماعي است. تصوّر درست دستاوردهاي انقلاب و كارآمدي انقلاب اسلامي ضرورت تداوم انقلاب را تصديق مي كند و بررسي شناخت و احساس كارآمدي نظام اسلامي اقبال بيشتر به سوي انقلاب، عشق و علاقه، دلبستگي و وابستگي به انقلاب را پديد ميآورد. پس درك دستاوردهاي انقلاب، درك ارزش و اهميت انقلاب، تبيين كارآمدي نظام و كارهاي بزرگي كه انجام شده، اميدواري به آيندة روشن، آمادگي براي قدرداني و شكر نعمت انقلاب را با كوشش در راه تداوم آن به همراه دارد.
6 . وحدت ملي، از عوامل مهم پيروزي انقلاب اسلامي وحدت و يكپارچگي مردم بود كه در ساير انقلابها كمتر ديده ميشود و اسلام تنها چيزي بود كه اين يكپارچگي را بوجود آورد و جز اين اگر شعار و شعور ديگر حاكم بود بيشك به اين وحدت لطمه وارد ميآورد و به اختلاف نظر ميكشاند، به دليل اسلامي بودن نهضت بود كه همه گروههاي مختلف در يك مسير و يك صف قرار گرفتند. همين عامل پيروزي، عامل تداوم آن نيز هست، يكپارچگي و وحدت مردم در صحنه و تأكيد بر پياده شدن ارزشها و معيارهاي اسلامي و تبعيت از رهبري: عاملي است كه سبب پويائي و كارآمدي نظام و تداوم آن خواهد شد.
مرحوم امام در وصيتنامه الهي سياسي خويش چنين مي فرمايند: «بيترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت ميداند و نسل هاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد… توصيه اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان به ويژه در عصر حاضر آن است كه در مقابل اين توطئهها عكسالعمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مأيوس نمايند.».[10]
بنابراين انقلاب اسلامي و پيروزي آن پابرجاست، زيرا انقلاب اسلامي نظامي است اسلامي، ديني و مردمي، داراي رهبري شايسته كه بر تأمين نيازهاي واقعي مردم همت گماشته و اهداف بلندي را فراروي خود قرار داده و با وحدت كلمه و انسجام ملي به سمت دستيابي به اين اهداف حركت ميكند و در اين راه دستاوردهاي بزرگي در داخل و خارج كشور به دست آورده و به موفقيتهاي چشمگيري دست يافته؛ كه البته راه طولاني تا رسيدن به نقطه آرماني و تحقق كامل اهداف انقلاب اسلامي پيش رو داريم كه انشاء الله با مدد الهي و همت مسئولين نظام و مردم غيرتمند كشور مشكلات برطرف شده و وصول به اين اهداف ممكن خواهد شد
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شهيد مطهري(ره)، پيرامون انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا، 1368.
2. ويژگيهاي انقلاب اسلامي در آينه نگاه مقام معظم رهبري، تهران، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، 1380.
3. منوچهري محمدي، انقلاب اسلامي زمينهها و پيامدها، نشر معارف 80، ص 279 تا 292.
4. جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، نشر معارف 1377، ص 199 تا 214.
——————————————————————————–
[1]. ريچارد نيكسون، فرصت را از دست ندهيد، ترجمه حسين وقسي نژاد، انتشارات طرح نو، 1371،ص 256.
[2]. صحيفه نور، ج 21، ص 176.
[3]. مصباح يزدي، محمدتقي، كتاب نقد، شماره 7، ص 168.
[4]. عميد زنجاني، عباسعلي، گزيدة انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، تهران، كتاب طوبي، 1376، ص 18.
[5]. حديث ولايت، ج 3، ص 249 و 250.
[6]. مطهري، مرتضي، پيرامن انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا، 1368، ص 119.
[7]. حديث ولايت، ج 3، ص 136.
[8]. محمدي، منوچهر، انقلاب اسلامي زمينهها و پيامدها، انتشارات معارف، 1380، ص 282.
[9]. روزنامه جمهوري اسلامي، 19/5/81.
[10]. صحيفه نور، ج 21، ص 176 و 177.
آیا نظام جمهوری اسلامی کار آمد است؟
پرسش :
آيا نظام جمهوري اسلامي كارآمد و موفق بوده است؟
پاسخ :
از مباحث بسيار مهم و بحثانگيز در انديشة سياسي، بحث كارآمدي[1] نظام سياسي اسلامي است. اين بحث از آن رو اهميت فوق العاده يافته و مييابد كه به جنبههاي عيني و عملي موفقيت يك نظام در تحقق اهداف و برنامههايش و وضعيت مادي و معنوي مردم نظر دارد. با اذعان به اين مطلب كه مباحث، چالشها و پرسشهاي نظري به لحاظ مبنايي بر مباحث، چالشها و پرسشهاي عملي تقدم دارند، اما در نگاه عموم اين پرسش كه يك نظام سياسي چه مقدار در عمل كارآمد است، پرسشي جدّيتر و عينيتر مينمايد.
هر چند پرسش از كارآمدي نظام سياسي اسلام از بدو تأسيس نظام جمهوري اسلامي ايران، و حتّي پيش از آن، از دغدغهها و پرسشهاي مطرح در ميان برخي نخبگان داخلي و خارجي بود،[2] اما اينك پس از گذشت بيش از دو دهه از حاكميت اين نظام و پيدايش چالشها و موانع كوچك و بزرگ و جريانهاي فكري دگرانديش در برابر آن، به ويژه در چند سال اخير، به نظر ميرسد اين پرسش به جديترين و مهمترين، پرسش نظام جمهوري اسلامي تبديل شده است. اين در حالي است كه توجه دادن به اين مطلب همواره يكي از محورهاي اصلي در بيانات معمار بزرگ انقلاب حضرت امام خميني (ره)[3] و مقام معظم رهبري بوده است.
در اين گفتار تلاش شده تا به اختصار با ارائه توصيفي واقع گرايانه از اهداف، امكانات و موانع جمهوري اسلامي ايران، راه براي ارزيابي كارآمدي اين نظام هموارتر و فضاي حاكم بر اين بحث شفافتر گردد. اما ابتدا لازم است دربارة برخي مفاهيم و مباحث كليدي، نظير مفهوم كارآمدي و نسبت آن با مشروعيت، توضيحاتي ارائه شود.
1. تعريف كارآمدي
دربارة كارآمدي تعاريف متعددي بيان شده است.[4] اما آنچه از مجموع اين تعاريف به دست ميآيد و به نظر ميرسد كه به صحت قرين باشد اين است كه: كارآمدي يعني «موفقيت در تحقق اهداف با توجه به امكانات[5] و موانع». از اين رو كارآمدي هر پديده بر اساس سه شاخصة اهداف، امكانات و موانع آن پديده مشخص ميگردد. هر قدر پديدهاي[6] با توجه به سه شاخصة مذكور در تحقق اهدافش موفق باشد به همان مقدار كارآمد است.
چنين تعريفي از كارآمدي، تعريفي پراگماتيستي نيست، زيرا در تعاريف پراگماتيستي صرفاً سود و فايدة عملي فارغ از هرگونه جهتگيري ارزشي، معيار است. حال آن كه بر اساس اين تعريف، همان گونه كه خواهيم ديد، مؤلفههاي ارزشي و كيفي از بالاترين مقدار اهميت برخوردارند. همچنين اين تعريف با نظرية بسيار مشهور در باب كارآمدي با نام «تئوري توفيق»[7] متفاوت است. زيرا اولاً؛ طبق تئوري توفيق فقط «اهداف ذاتي» ملاك هستند، نه اهداف تبعي و ارزيابي كارآمدي هر سازمان تنها بايد براساس سنجش موفقيت نهايي آن سازمان در تحقق اهداف ذاتياش مشخص شود. ثانيا؛ از آنجا كه در اين نظريه تنها تحقق اهداف مهم است، ابزار و روش تحقق آن مهم نيست و تفاوتي نميكند و از هر وسيلهاي ميتوان براي رسيدن به اهداف استفاده كرد. اما همان گونه كه خواهيم ديد بر اساس تعريف ارائه شده هر چند ميان اهداف اصلي، ذاتي، نهايي،كمي و كيفي تفاوت است، اما در سنجش كارآمدي هر يك از اين اهداف ارزش و سهم خاص خود را دارا ميباشد، افزون بر اين، نظام ارزشي كه تعيين كننده اهداف است، اجازه نميدهد از هر وسيلهاي براي دستيابي به هدف استفاده شود. همچنين در نظرية توفيق به تأثير امكانات و موانع در راه رسيدن به اهداف توجّهي نشده است.
با توجه به تعريف كارآمدي چند نكتة اساسي به شرح ذيل قابل بيان است:
1ـ1. كارآمدي امري نسبي است
اگر به نوع پرسشهايي كه دربارة كارآمدي پديدههاي گوناگون مطرح ميشود دقت كنيم، در مييابيم كه گويا در تلقي افراد، كارآمدي امري مطلق است. اما آيا واقعاً چنين است؟ پاسخ اين پرسش گرچه به لحاظ نظري مشكل نيست، توجه به آن ميتواند در فهم، قضاوت و ارزيابي در باب كارآمدي مفيد باشد. از آن جا كه هر پديده اهداف، امكانات و موانع خاص خود را دارد به راحتي ميتوان دريافت كه كارآمدي امر نسبي است و كارآمدي هر پديده مخصوص خود آن است. از اين گذشته با توجه به اين كه اهداف، امكانات و موانع يك پديدة خاص نيز ميتواند تغيير كند، كارآمدي هر پديده خاص در حالات و شرايط گوناگون متفاوت است. اهميت توجه به اين نكته آن گاه روشنتر ميگردد كه بخواهيم دربارة كارآمدي پديدههاي زمانمند داوري كنيم. براي مثال يك نظام سياسي امري زمانمند و داراي مراحل است كه در زمانهاي مختلف ميتواند از امكانات و موانع و اهداف متفاوت برخوردار باشد. از اين رو كارآمدي نظام سياسي را بايد در شرايط و مراحل گوناگون، جايگزيني،[8] استقرار،[9] تثبيت اوليه،[10] گذار،[11] و ثبات،[12] جداگانه بررسي و ارزيابي كرد. البته كارآمدي كل برابر است با حاصل جمع (جبري) كارآمديهاي مراحل گوناگون.
2ـ1. كارآمدي جزء ـ كل
در مقام ارزيابي كارآمدي يك پديدة مركب، نظير نظام سياسي، آيا ميتوان بر اساس كارآمدي يا ناكارآمدي يك جزء، آن پديده را كارآمد يا ناكارآمد دانست؟ براي مثال آيا ميتوان به دليل كارآمدي يا ناكارآمدي يكي از قواي سه گانه يك حكومت آن حكومت را كارآمد يا ناكارآمد دانست؟ دربارة يك دانشكده يا يك مدرسه با توجه به زير مجموعههاي آنها چه طور؟ بر اساس تعريف كارآمدي، به لحاظ منطقي پاسخ اين پرسشها منفي است. زيرا كارآمدي يك پديده مركب امري است مجموعي كه از حاصل جمع (جبري) كارآمدي اجزاء به دست ميآيد.
توجه به اين نكته ميتواند راه را بر برخي مغالطات در باب ارزيابي كارآمدي نظامهاي سياسي، از جمله نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران، مسدود كند. بارها ديده شده است كه برخي نويسندگان از كارآمدي يكي از اجزاي نظام سياسي ليبرال، كارآمدي كل اين نظام را نتيجه گرفتهاند و برعكس از ناكارآمدي يكي از اجزاء نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران، ناكارآمدي كل اين نظام را استنتاج كردهاند. اين كار كه همان سرايت دادن حكم جزء به كل است چيزي جز مغالطة مشهور به مغالطة جزء و كل نيست.[13]
آیا حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی مغایر است؟
پرسش :
این که می گویند حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی که امام پایه گذاری کرده اند متفاوت است -و از آن سوء استفاده سیاسی می کنند- از نظر امام درست است؟
پاسخ :
بين حكومت اسلامی با جمهورى اسلامى هيچ گونه تفاوت ماهوى و اساسى وجود ندارد، تنها مسأله اى كه وجود دارد اين است كه حكومت اسلامی در صدد بيان ماهيت حكومت است و منظور از آن حكومتى است كه نظام هاى مختلف آن اعم از سياسى، حقوقى و اقتصادى، مطابق و منبعث از منابع و آموزه هاى اسلامی باشد. اما جمهورى اسلامى بيشتر نظر به “ساختار” حكومت اسلامی دارد كه در شرايط زمانى خاص (مانند عصر حاضر) بهترين و مناسب ترين شكل و قالب براى تحقق آن آموزه هاى اسلامی و دينى است.
از مجموع آنچه در متون و منابع معتبر دينى در باب دولت و حكومت آمده است، چنين برمىآيد كه اسلام بر شكل خاصى از ساختار نظام سياسى با جزئيات مشخص اصرار ندارد، بلكه اسلام فراتر از معرفى شكل خاصى از حكومت و متناسب با احكام ثابت و تغييرناپذير خود، چارچوب كلى و كلانى را معرفى كرده كه آن چارچوب در درون خود تغييرات، تطورات و اشكال متعدّد و متنوعى را پذيرا مىشود. اسلام نه به طور كلى مردم را به حال خود رها كرده كه هر چه خواستند انجام دهند و نه شكل تنگ و محدودى را براى حكومت معرفى مىكند كه فقط در شرايط زمانى و مكانى محدودى قابل اجرا باشد. از آن چارچوب كلى و كلانى را كه اسلام براى حكومت معرفى كرده به “حكومت و نظام اسلامى” تعبير مىشود.
بنابراین تفاوت بین حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی از نوع تفاوت بین محتوا و قالب است. حکومت اسلامی محتوا و ساختار درونی را مشخص می کند و جمهوری اسلامی، قالب و شکل اجرایی این ساختار درونی است.
نظر امام قُدّس سرّه الشريف از همان ابتداى انقلاب اين بود كه «شيوۀ حكومت» و «قانون اساسی» آن بايد با نظر مستقیم مردم باشد به همه پرسى گذارده شود تا شيوۀ حكومتى خاصّى بر مردم تحميل نشود بنا بر اين برای تعیین نوع حکومت در روز 12 فروردين سال 1358 رأى گيرى سراسری برگزار و با رأی بیش از (98درصد) شيوۀ حكومتى « جمهورى اسلامى » توسط مردم تعیین گردید.
اما باید توجه داشت تا رسیدن به جامعۀ کامل اسلامی راه طولانی وجود دارد و تشکیل حکومت اسلامی با قالب جمهوری اسلامی، نقطۀ شروعی برای رسیدن به جامعۀ نمونۀ اسلامی با محوریت دستورات خداوند است.
پی نوشت:
[1] با استفاده از نرم افزار پرسمان با اندکی تغییر.
خط حزبالله هجدهم؛ دیدار با خورشید در انتهای شب
عنایات حسینی به حاج اسماعیل دولابی
مرحوم حاج اسماعیل دولابی از بزرگان اهل معرفت بودند که در پی کسب رضایت پدر، دست ازخواستة قلبی و آرزوی بزرگش که تحصیل علم در حوزة نجف اشرف بود برداشت و به همین سبب مورد عنایت ویژة حضرت اباعبدالله الحسین(ع) قرار گرفت. شرح ماجرا را از زبان خودشان پی میگیریم.
در ایّام جوانی به همراه پدرم به نجف اشرف مشرّف شده بودم. به شدّت تشنة علوم و معارف دینی بودم. با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوزه تحصیل کنم ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت، با ماندنم در نجف موافق نبود.
در حرم امیرالمؤمنین(ع) به حضرت التماس میکردم که ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سینهام را به ضریح فشار میدادم و میمالیدم که موهای سینهام کنده و تمام سینهام زخم شده بود. حالم به گونهای بود که احتمال نمیدادم به ایران برگردم. به خود میگفتم یا در نجف میمانم و مشغول تحصیل میشوم و یا اگر مجبور به بازگشت شوم همین جا جان میدهم و میمیرم. با علما نجف هم که مشکلم را در میان گذاشتم تا مجوّزی برای ماندن در نجف از آنها بگیرم به من گفتند که وظیفة تو این است که رضایت پدرت را تأمین کنی و برای کمک به او به ایران بازگردی. در نتیجه نه التماسهایم به حضرت امیر کاری از پیش برد و نه متوسّل شدنم به علمای مرا به خواستهام رساند. تا اینکه با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرّف شدیم. در حرم حضرت اباعبدالله(ع) در بالاسر ضریح حضرت همه چیز حل شد و آن التهاب فرو نشست و کاملاً آرام شدم. به طوری که هنگام مراجعت به ایران حتی جلوتر از پدرم و بدون هر گونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم.
در ایران اوّلین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات به منزل ما آمدند دو نفر آقا سیّد بودند. آنها را به اتاق راهنمایی کردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق بر میگشتم جلوی در اتاق پردهها کنار رفت و حالت مکاشفهای به من دست داد و در حالی که سفره به دست بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم. دیدم بالای سر ضریح امام حسین(ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه را میخواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سیّد هم با یکدیگر صحبت میکردند و میگفتند او در حال خلسه است. از همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانة اباعبداللّه بود و اشخاصی که به آنجا میآمدند بیآنکه لازم باشد کسی ذکر مصیبت بکند میگریستند. در اثر عنایت حضرت اباعبدالله(ع) کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آیت الله شیخ محمّد بافقی، مرحوم آیتالله شاهآبادی، بدون اینکه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست کنم، با علاقة خودشان به آنجا میآمدند. بعد از آن مکاشفه، به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند. اوّلین فرد آیتالله سیّد محمّد شریف شیرازی بود. همراه او بودم تا این که مرحوم شد. وقتی جنازة او را به حضرت عبدالعظیم بردیم. آیتالله شیخ محمّد بافقی آمد و بر او نماز خواند من که دیدم شیخ هم بر عزیزم نماز خواند و هم از مرحوم شیرازی قشنگتر است جذب او شدم، به گونهای که حتّی همراه جنازه به قم نرفتم. خانة شیخ را پیدا کردم و از آن پس با شیخ محمّد بافقی مرتبط بودم تا اینکه او هم مرا تحویل آیتالله شیخ غلامعلی قمی ملقب به تنوماسی داد.
من هم که او را قشنگتر دیدم از آن پس همراه وی بودم. در همین ایام با آیتالله شاهآبادی هم آشنا و دوست شدم و با وی نیز ارتباط داشتم. تا این که بالاخره به نفر چهارم، آیتالله شیخ محمّد جواد انصاری همدانی که شخص و طریق بود بر خوردم. او با سایرین متفاوت بود. چنین کسی از پوستة بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در یک جای از عالم است. یک استوانة نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همة اهل بیت در آن میلة نور قابل وصول است.
اوّل اهل عبادت، مسجد رفتن، محراب ساختن و امام جماعت بردن بودم. بعد اهل توسّل به اهل بیت(ع) و گریه و عزاداری و اقامة مجالس ذکر اهل بیت(ع) شدم. تا اینکه در پایان به شخصی برخوردم و به او دل دادم و از وادی توحید سر درآوردم. خداوند لطف فرمود و در هر یک از این کلاسها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را به من نشان داد؛ ولی کاری کرد که هیچ جا متوقّف نشدم. بلکه تماشا کردم و بهره بردم و عبور کردم تا اینکه به وادی توحید رسیدم.
در طول این دوران همیشه یکّهشناس بودم و به هر کسی که دل میدادم، خودم و زندگی و خانوادهام را قربانی او میکردم تا اینکه خود او مرا به بعدی تحویل میداد و من که وی را بالاتر از قبلی میدیدم از آن پس دور او میگشتم.
به هر تقدیر همة عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین(ع) بود. از راه سایر ائمه(ع) هم میتوان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین(ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه میرساند. چون کشتی امام حسین(ع) در آسمانهای غیب خیلی سریع راه میرود، هر کسی که سیر معنوی خود را و حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد میرسد.
پي نوشت ها :
1. مصباح الهدی؛ سخنان، حاجمیرزا محمد اسماعیلخان احمد دولابی، تألیف مهدی طیّب، ص 15 و 16.
نماز باید خورد....
نماز را بپا بدار، برای چه؟
وَ اقِمِ الصَّلوةَ لِذِکری : قرآن میگوید نماز را بپا بدار، برای چه؟ برای اینکه به یاد من باشی. و در جای دیگر قرآن کریم میفرماید: انَّ الصَّلوةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکرِ وَ لَذِکرُ اللَّهِ اکبَرُ . در این آیه خاصیت نماز ذکر میشود، البته نماز حقیقی، نماز واقعی، نمازی که با شرایط و آداب صحیح صورت گرفته باشد. میفرماید اگر واقعاً انسان نمازخوان باشد و نمازِ درست بخواند خود نماز جلو انسان را از کار زشت و منکرات میگیرد. محال است که انسان نماز درست و مقبول بخواند و دروغگو باشد. محال است که انسان نماز صحیح و درست بخواند و دلش به طرف غیبت کردن برود. محال است که انسان نمازخوان درست و صحیح باشد و شرافتش به او اجازه بدهد که دنبال شراب برود، دنبال فحشاء برود، دنبال هر کار زشت دیگری برود. این، خاصیت نماز است که انسان را به سوی عالم نورانیت میکشاند. روایتی است از امام صادق علیه السلام که در کتاب معروف مصباح الشریعه نقل شده است. مثل حاجی نوری، سید بن طاووس و دیگران از این کتاب نقل میکنند. مردی است به نام فضیل یکی از مردانی است که دورانی از عمر خودش را به گناه و فسق و فجور و دزدی و سرقت و این حرفها بسر برده است، بعد یک انقلاب روحی عجیبی پیدا میکند و تتمه عمر خودش یعنی نیمی از آن را در تقوا و زهد و عبادت و در معرفت و حقیقت خواهی بسر میبرد. داستان معروفی دارد. او یک دزد معروفی بود سر گردنه گیر و خودش داستان خود را اینطور نقل میکند، میگوید شبی خانهای را در نظر گرفته بودم که آن شب آن خانه را بزنم. دیوار بلندی داشت. از نیمه شب گذشته بود. از دیوار بالا رفتم. به آن بالای دیوار که رسیدم و میخواستم پایین بیایم، در یکی از خانههای همسایه (یا در بالاخانه) مرد عابد وزاهد و باتقوایی، از آن مردمی که شبهای خودشان را زنده نگه میدارند، اتفاقاً مشغول خواندن قرآن بود، با یک آهنگ خوش و لحن بسیار زیبایی . از قضا تا فضیل به بالای دیوار رسید، مرد قاری قرآن و عابد به این آیه رسیده بود: الَمْ یأْنِ لِلَّذینَ امَنوا انْ تَخْشَعَ قُلوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِ . عرب بود، معنا را میدانست. معنی آیه این است: آیا نرسیده است آن وقتی که دل مردم باایمان، دل مردمی که ادعای ایمان میکنند نرم بشود برای پذیرش یاد خدا؟ قساوت قلب تا کی؟ غفلت و بیخبری تا کی؟ خوابیدن تا کی؟ حرام خواری تا کی؟ دروغگویی و غیبت کردن تا کی؟ شرابخواری و قماربازی تا کی؟ معصیت تا کی؟ این صدای خداست، مخاطبش هم ما مردم هستیم، خدا دارد به ما میگوید: ای بنده من، ای مسلمان! آن وقتی که این دل تو میخواهد برای یاد خدا نرم و خاضع و خاشع بشود کی میخواهد برسد؟ آنچنان این مرد عابد این آیه را خواند که فضیل که بالای دیوار بود برایش چنین تجسم پیدا کرد: این خداست که این بندهاش فضیل را مخاطب ساخته است، میگوید: فضیل! دزدی و غارتگری و چپاول تا کی؟ تا آیه را شنید، تکانی خورد. یک وقت گفت خدایا همین الآن وقتش است؛ و همان جا از دیوار پایین آمد، توبهای کرد توبه نصوح، توبهای که این مرد را در ردیف عُبّاد درجه اول قرار داد. کارش به جایی رسید که تمام مردم در مقابل او خاضع بودند.
منبع:آزادی معنوی(روح عبادت، یاد خدا - صفحه 42)
سبک شمردن نماز
سبک شمردن نماز
ما با اینکه صددرصد اعتراف داریم که اسلام دین اجتماعى است و دستورات آن حاکى از این است، ولى اینها سبب نمىشود که ما عبادت و دعا و ارتباط با خدا را تحقیر کنیم، کوچک بشماریم، نماز را کوچک بشماریم. یکى از گناهان، استخفاف نماز یعنى سبک شمردن نماز است. نماز نخواندن یک گناه بزرگ است، و نماز خواندن اما نماز را خفیف شمردن، استخفاف کردن، بى اهمیت تلقى کردن گناه دیگرى است. پس از وفات امام صادق علیه السلام ابوبصیر آمد بهامّ حمیده تسلیتى عرض کند. امّ حمیده گریست. ابوبصیر هم که کور بود گریست.
بعدامّ حمیده به ابوبصیر گفت: ابوبصیر! نبودى و لحظه آخر امام را ندیدى؛ جریان عجیبى رخ داد. امام در یک حالى فرو رفت که تقریباً حال غشوهاى بود. بعد چشمهایش را باز کرد و فرمود: تمام خویشان نزدیک مرا بگویید بیایند بالاى سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت کردیم. وقتى همه جمع شدند، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طى مىکرد یکمرتبه چشمش را باز کرد، رو کرد به جمعیت و همین یک جمله را گفت: انَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلوةِ (وسائل، ج 3/ ص 17، ح 11) هرگز شفاعت ما به مردمى که نماز را سبک بشمارند نخواهد رسید. این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
امام نفرمود که شفاعت ما به مردمى که نماز نمىخوانند نمىرسد؛ آن که تکلیفش خیلى روشن است، بلکه فرمود به کسانى که نماز را سبک مىشمارند. یعنى چه نماز را سبک مىشمارند؟ یعنى وقت و فرصت دارد، مىتواند نماز خوبى با آرامش بخواند ولى نمىخواند. نماز ظهر و عصر را تا نزدیک غروب نمىخواند، نزدیک غروب که شد یک وضوى سریعى مىگیرد و بعد با عجله یک نمازى مىخواند و فوراً مهرش را مىگذارد آن طرف؛ نمازى که نه مقدمه دارد نه مؤخره، نه آرامش دارد و نه حضور قلب. طورى عمل مىکند که خوب دیگر این هم یک کارى است و باید نمازمان را هم بخوانیم. این، خفیف شمردن نماز است. اینجور نماز خواندن خیلى فرق دارد با آن نمازى که انسان به استقبالش مىرود؛ اول ظهر که مىشود با آرامش کامل مىرود وضو مىگیرد، وضوى با آدابى، بعد مىآید در مصلّاى خود اذان و اقامه مىگوید و با خیال راحت و فراغ خاطر نماز مىخواند. «السّلام علیکم» را که گفت فوراً در نمىرود، مدتى بعد از نمازْ با آرامش قلب تعقیب مىخواند و ذکر خدا مىگوید. این علامت این است که نماز در این خانه احترام دارد.
نمازخوانهایى که خودشان نماز را استخفاف مىکنند یعنى کوچک مىشمارند (نماز صبحشان آن دم آفتاب است، نماز ظهر و عصرشان آن دم غروب است، نماز مغرب و عشاشان چهار ساعت از شب گذشته است و نماز را با عجله و شتاب مىخوانند) تجربه نشان داده که بچههاى اینها اصلًا نماز نمىخوانند. شما اگر بخواهید واقعاً نمازخوان باشید و بچه هایتان نمازخوان باشند، نماز را محترم بشمارید. نمىگویم نماز بخوانید؛ بالاتر از نماز خواندن، محترم بشمارید. اولًا براىخودتان در خانه یک مصلّایى انتخاب کنید (مستحب هم هست) یعنى در خانه نقطهاى را انتخاب کنید که جاى نمازتان باشد، مثل یک محراب براى خودتان درست کنید. اگر مىتوانید (همان طورى که پیغمبر اکرم یک مصلّى و جاى نماز داشت) یک اتاق را به عنوان مصلّى انتخاب کنید. اگر اتاق زیادى ندارید، در اتاق خودتان یک نقطه را براى نماز خواندن مشخص کنید. یک جانماز پاک هم داشته باشید. در محل نماز که مىایستید، جانماز پاکیزهاى بگذارید، مسواک داشته باشید، تسبیحى براى ذکر گفتن داشته باشید. وقتى که وضو مىگیرید، اینقدر با عجله و شتاب نباشد.
منبع :کتاب آزادی معنوی ،ص 85