موشک نفوذ و راز روشنگری
هشدارها و تذکرات رهبر انقلاب اسلامی برای حفظ انقلاب اسلامی در چند ماه اخیر خواب را از چشم انسان می رباید. «ما مواجهیم با یک حمله ی همه جانبه ی فرهنگی و اعتقادی و سیاسیِ اعلام نشده؛ یعنی شما حالا که من دارم می گویم، قاعدتاً از من قبول می کنید لکن اطّلاع ندارید از آنچه دارد اتّفاق می افتد؛ بنده اطّلاع دارم.»[1] ، «غالباً عموم مردم یا حتّی خیلی از خواص مطّلع نمی شوند ما مطّلع می شویم. من از روی اطّلاع دارم عرض می کنم که برنامه ی نفوذ در کشور یک برنامه ی جدّی استکبار است»[2] و «کسانی که در مسائل گوناگون دسترسی به اطّلاعات دارند، خوب می دانند که چه دامی برای کشور گسترده اند یا می خواهند بگسترانند برای نفوذ کردن در حصن و حصار اراده و فکر و تصمیم ملّت ایران، با انحاء مختلفِ تدابیر و سیاست ها و توطئه ها؛ این الان در جریان است.»[3] «دشمنی که شب و روز نمی شناسد برای رسیدن به هدفش»[4] از روش های مختلفی برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی استفاده می کند. «سه ابزار اساسی این روزها» ی او «تبلیغ ایران هراسی، تحریم و نفوذ است.»[5] درباره ی ایران هراسی، بیانات و راه حل ها و اقدامات گوناگونی از سوی رهبر معظم انقلاب صورت گرفته است(به عنوان نمونه دیدار خبرگان اسفند ۹۳ را ببینید) که دو نامه به جوانان غربی در دو سال اخیر، نمونه های مرتبط با آن به حساب می آیند. راه حل تحریم را نیز باید در اقتصاد درونزا و مقاومتی جستجو کرد. صحبت درباره ی این دو، مجالی دیگر می طلبد ولی نفوذ که «خیلی مسئله ی عجیب و خیلی مسئله ی مهمّی است.» موضوع محوری این یادداشت است. پروژه نفوذ که سومین ابزار اساسی دشمن است درواقع یک «جنگ نرمِ پیچیده برنامه ریزی شده، گسترده و همه جانبه نظامِ سلطه با جمهوری اسلامی است که مهم ترین هدفش تغییر باورهای مردم است.»[6]
* وظیفه چیست؟
وقتی دشمن به دنبال تغییر باور است؛ یعنی می خواهد نظام معرفتی مردم را برهم بزند تا عقب نشینی از اصول به راحتی صورت بگیرد. اگر دشمن در عملیات نفوذ موفق شود، نتیجه اش شاکله ای از نظام جمهوری اسلامی است که در آن روح انقلاب اسلامی و اصول انقلاب دیگر وجود نخواهد داشت. «هدف اصلی از این جنگ نرمِ فکرشده و حساب شده، استحاله ی جمهوری اسلامی ایران و تغییر باطن و سیرت، با حفظ صورت و ظاهر آن است.»[7] رهبر انقلاب اسلامی در دیدار اسفندماه اعضای مجلس خبرگان به ده راه نفوذ دشمن اشاره کردند و حدود دو هفته پیش بود که در حرم رضوی نیز از یکی از سیاست های امریکا در چارچوب «پروژه نفوذ» پرده برداشتند. «در این مقطع زمانی، سیاست های آمریکا اقتضا می کند که یک تفکری تزریق بشود در میان ملّت ما… که وانمود کنند ملّت ایران بر سر یک دوراهی قرار دارد و چاره ای ندارد جز اینکه یکی از این دو راه را انتخاب کند. آن دوراهی عبارت است از اینکه یا باید با آمریکا کنار بیایند، یا باید به طور دائم فشارهای آمریکا و مشکلات ناشی از آن را تحمّل کنند… و کنار آمدن با او به معنای صرف نظر کردن از برخی از چیزهایی است که انسان بر آنها پای می فشرد.»[8] یا اینکه آن ها تلاش می کنند ذهنیت مردم ایران را نسبت به خاندان پهلوی تغییر دهند تا آن «گذشته زشت و پلید و سیاه به گذشته ای درخشان و زیبا تغییر یابد. آنها می خواهند با تغییر باور به گذشته، نتیجه بگیرند که لزومی به وقوع انقلاب اسلامی برای از بین بردن آن گذشته، وجود نداشته است.»[9] در پروژه ی نفوذ، «تغییر انگیزه ها، شعارها، معارف انقلابی و اهداف بزرگ»[10] در دستور کار است. مقابله با تلاش دشمن برای انحراف اذهان، احتیاج دارد به روشنگری. «در این زمینه روشنگری لازم است؛ روشنگریِ بدون اتّهام، بدون تهمت زدن، بدون مصداق معیّن کردن، امّا روشنگری اذهان مردم؛ چیز لازمی است. ببینید، یکی از آن چیزهایی که قرآن کریم خطاب به مخالفین [می گوید] و بر آنها ایراد می گیرد این است: لِمَ تَلبِسونَ الحَقَّ بِالباطِلِ وَ تَکتُمونَ الحَقَّ وَ اَنتُم تَعلَمون؛ یکی از ایرادهای بزرگ این است که شما باطل را با حق مخلوط می کنید، مشتبِه می کنید؛ «لبس» یعنی اشتباه، «تَلبِسونَ» [یعنی] مشتبِه می کنید حق را با باطل، وَ تکتُمونَ الحَقَّ، حق را کتمان می کنید. حقیقت را باید بیان کرد که این وظیفه ی ما است.»[11] به همین دلیل است که وقتی اصول امام، آرمان ها و افتخارات انقلاب و اسلام ناب مورد خدشه یا تحریف واقع می شود؛ رهبر انقلاب اسلامی به دفاع از آن ها بر می آیند و آن ها را مدلل و مستدل برای ملت بازگو می کنند. چه آنجا که اسلام رحمانی در مقابل اسلام ناب قرار می گیرد، چه آنجا که کربلا درس مذاکره می شود، چه آنجا که معیشت و اقتصاد در گرو کنارگذاشتن اصول انقلاب می شود یا داستان برجام دو و سه مطرح می شود و چه آنجا که واکنش غلطی به مانور موشکی سپاه داده می شود و…
* هدف روشنگری چیست؟
پروژه نفوذ یکی از شقوق مهم جنگ نرم امروز است. دو ویژگی مهم این جنگ: اولا «جامعه ی هدف، دچار خواب آلودگی و عدم احساس حمله است.»[12] و ثانیا دشمن از واسطه ها برای نفوذ استفاده می کند. «گاهی نفوذی، نفوذی است، خودش هم نمی داند! امام فرمودند گاهی حرف دشمن با چند واسطه از دهان مردمان موجّه شنیده می شود. امام هوشیار بود، امام مجرّب بود. دشمن یک چیزی می گوید، یک چیزی می خواهد، این را با وسایل گوناگونی، با چند واسطه کاری می کند که از زبان فلان آدم موجّه که نه پولی از دشمن گرفته، نه تعهّدی به دشمن داده، بیرون بیاید.»[13] هدف روشنگری این است که جامعه را هوشیار کند و پرده از راز نفوذ و واسطه های آن بیندازد. همین است که وقتی در دیدار مداحان رهبر انقلاب اسلامی برای افکار عمومی روشنگری کردند و برای جامعه اصل بدیهی ضرورت وجود توان نظامی برای هر کشوری را یادآوری کردند و با بازخوانی ماجرای اف-۱۴ در ابتدای انقلاب و شروع جنگ، تاریخ را یادآور شدند، مواضع اصلاح شد و در عوض صدای مخالفت با موشک از قلب امریکا شنیده شد و اوباما و کری علیه آن اظهار نظر کردند و از “روح توافق” یاد کردند. وقتی در مقابل خط نفوذ، روشنگری محکم و مستدل صورت گیرد و آن خط شکسته شود، نظام سلطه مجبور می شود از پشت پرده بیرون بیاید. و این است راز صراحت و تأکید این روزهای رهبر انقلاب بر تبیین اصول انقلاب و امام و جلوگیری از تحریف و تعرض به این اصول. و مگرنه اینکه نفوذ و برنامه ی دشمن برای تغییر سیرت جمهوری اسلامی از همین مسیر شیطانی می گذرد.
پی نوشت
[1] (۱۳۹۴/۰۷/۱۳)
[2] (۱۳۹۴/۱۲/۲۰)
[3] (۱۳۹۴/۱۰/۱۴)
[4] (۱۳۹۴/۰۶/۱۲)
[5] (۱۳۹۵/۰۱/۰۱)
[6] (۱۳۹۴/۰۷/۲۰)
[7] (۱۳۹۴/۰۷/۲۰)
[8] (۱۳۹۵/۰۱/۰۱)
[9] (۱۳۹۴/۰۷/۲۰)
[10] (۱۳۹۴/۰۷/۲۰)
[11] (۱۳۹۴/۱۰/۱۴)
[12] (۱۳۹۴/۰۷/۲۰)
[13] (۱۳۹۴/۱۲/۰۵)
منبع : حوزه نت
سلام بر ماه رجب
سلام بر ماه رجب
سلام بر ماه رجب، ماه پیوند بندگان با معبود مهربان، ماه بارش باران مهر و محبت الهی، ماه رسیدن به سر منزل مقصود، و ماه اُنس شب زندهدارانِ همیشه بیدار با محبوب و معبود بیهمتا.
سلام بر هلال رجب که آمدنش مژده پایان اندوه است و بدر آنْ یادآور تولد ماه تمام، امامِ هُمام و حیدر کرّار و پایانشْ نوید رهایی بشر از جهل و نادانی، شکوفایی اخلاق انسانی، بعثت آن بزرگْ مردِ تاریخ برای همیشه زمان.
سلام بر بهار مناجات و بندگی. سلام بر نجوای شبانه اهالی رجب. سلام بر شبهای رجب که پذیرای زاهدان است و سلام بر روزهایش که میزبان عاشقان وصال الهی است و سلام بر لحظه لحظه رجب که شاهد ذکرِ ذاکران است.
بهانه جویی ممنوع!
چرا خونه همیشه نامرتبه؟ این بچه کی قرار بخوابه؟ هیچ وقت غذا سر وقت حاضر نیست! دوباره بی اجازه من مهمون دعوت کردی؟ و. ..
این جملات هر بار می شود مقدمه یک دعوای مفصل بین من و تو که آرامش زندگی مان را بیش از پیش با خود می برد و آن را هر روز بیشتر از قبل به ویرانه ای سرد تبدیل می کند، به جای آن کاشانه گرمی که قرار بود با یکدیگر بسازیم!
گاهی فکر می کنم چرا این اندازه از هم دور شدیم که امروز به جای همراهی و همدلی روزهای اولیه زندگی مان، تنها بهانه جویی را کرده ایم مقصد و هدف مان؛ غافل از اینکه تنها چیزی که از این راه نصیب مان می شود، دورشدنمان است از یکدیگر و سردتر شدن روابطمان و فضای خانه مان و این میان غیر از من و تو، بیچاره بچه هایمان!
***
- باز که میوه های به درد نخور گرفتی! پس کی می خوای آشغال ها را دم در بزاری؟ خونه بوی بد گرفته! چند دفعه بگم لباساتو این ور و اون ور پرت نکن، بزار رو رخت آویز و. ..
خسته شده ام از این همه بهانه گیری ها! هر روز به پایان ساعت کاری که نزدیک می شوم، به جای آن ذوقی که روزهای اول زندگی مشترکمان داشتم برای رسیدن به خانه و کنار تو بودن، دلم می خواهد ساعت کاری طولانی تر شود و من به خانه نیایم! هرچند که از کار خسته ام!
این روزها خسته ام؛ خسته تر از همیشه! نه از کار بیرون که به قول مادرم، مرد را ساخته اند برای کارهای سخت! خستگی من از این همه تنش و فشار و اضطرابی است که با ورودم به خانه، فضای خانه را پر می کند و من و تو را بیشتر از قبل، از هم دور می کند! این دور شدن را دوست ندارم؛ دلم برای روزهای اولیه زندگی مان تنگ شده است. ..
***
دریافته ام وقتی استرس و اضطراب درونی مان بیشتر می شود، بهانه جویی هایمان هم بیشتر می شود؛ گویی با این بهانه جویی ها می خواهیم استرس و اضطراب درونی مان را کاهش دهیم!
دریافته ام بهترین راه حل، توسل به سکوت است و مقابله به مثل نکردن! یاد روزهایی می افتم که تو بهانه جویی می کردی و من فکر می کردم چرا کوتاه بیایم؟. .. دست به مقابله می زدم و اوضاع نه تنها آرام نمی شد که وخیم تر هم می شد و خانه مان از آن کانون گرم محبت به میدان جنگی تبدیل می شد که در پایان، هر دو خسته تر از قبل، از یکدیگر گریزان می شدیم!
دریافته ام به جای مقابله به مثل، ریشه مشکل مان را بیابیم و چرایی این بهانه جویی ها را؛ به حریم شخصی هم احترام بگذاریم و یکدیگر را به آرامش دعوت کنیم؛ دست از کنکاش و جستجو برداریم و به جای تبدیل کردن خانه مان به میدان جنگ، فضایی آرام را برای هم مهیا کنیم؛ برای یافتن ریشه این اضطراب ها، استرس ها و فشارهای روانی که این گونه من و تو را از هم دور کرده است!
دریافته ام وقتی فشارهای روانی زیاد است و اضطراب و استرس در فضای اطرافمان موج می زند، نه پیشنهادی بدهیم، نه انتقادی بکنیم و نه گله و شکایتی و نه حتی مسائل مهم مان را مطرح کنیم!
دریافته ام باید یکدیگر را بیشتر بشناسیم؛ نیازها و سلایق مان را؛ آن چه را که خوشایندمان است و آن چه را که ناخوشایند و به اصطلاح، رگ خواب یکدیگر را بهتر بیابیم. ..
دریافته ام وقتی دچار مشکل می شویم، با بهانه جویی های یکدیگر کنار بیاییم و آتش بیار معرکه نشویم تا در فرصت مغتنم آرامش بعد از طوفان، با همدیگر درباره بهانه های حل نشده حرف بزنیم، ریشه های اختلافمان را بشناسیم و فضای خانه مان را لبریز آرامش کنیم.
بیا همیشه به خاطر بسپاریم: بهانه جویی ها اندک اندک خشم را در وجودمان شعله ور می کند و خشم، کلید هر بدی است. .. الغَضَبُ مِفتَاحُ کلِّ شَرٍّ![1]
پی نوشت
[1] الكافى، ج 2، ص 303.
منبع:حوزه نت
ماه رجب ماه عجب
ماه رجب ماه عجب
در حكايتي دلنشين از پيامبر گرامي اسلام از زبان شخصي به نام ثوبان اين چنين آمده است كه: با رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در قبرستان بوديم. حضرت ايستاد و گذشت و دوباره ايستاد. عرض كردم: يا رسولالله، چرا اينگونه رفتار ميكنيد؟ پس آن حضرت گريه شديدي كرد، ما هم گريه كرديم. آنگاه فرمود: اي ثوبان، صداي ناله اهل عذاب را شنيدم. بر آنها رحم كردم، دعا كردم و خداوند عذاب آنها را تخفيف داد. سپس فرمود: اي ثوبان! اگر كساني از اهل اين قبرستان، كه در عذابند، يك روز از ماه رجب را روزه گرفته بودند و يك شب را تا صبح قيام ميكردند و به عبادت ميپرداختند، در قبرها معذب نميشدند.
گاه شيئي گرانبها، يا انساني ارزشمند و يا يك زمان مهم و ويژه، مورد بيتوجهي انسانها قرار ميگيرد، تنها بدان سبب كه شناختي از آنها ندارند و در نتيجه، بهره خويش را از آنها نميستانند و استفاده لازم را نميبرند. ماه رجب از زمانها و اوقات بسيار مهم و ويژه است كه براي آنكه ـ بدون استفاده اين فرصت ـ از كفمان نرود. روايات فراواني پيرامون فضيلت اين ماه و شناساندن قدر و منزلت آن از طريق اهل بيت(علیهم السّلام) به دست ما رسيده است كه در ادامه به برخي از آنها اشاره خواهد شد:
1. پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
آگاه باشيد كه رجب ماه خداست و آن ماه بسيار بزرگي است. اين ماه «اصم» ناميده شد؛ بدان سبب كه هيچ ماهي در فضيلت و حرمت در نزد خدا با او برابري نميكند.1
2. از ابن عباس نقل است كه:
هرگاه ماه رجب ميآمد، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلمانان را دور خود جمع ميكرد و ميان آنها ميايستاد. آنگاه خطبه ميخواند، حمد و ثناي الهي را به جاي ميآورد و صلوات بر انبياي گذشته ميفرستاد و ميفرمود:
اي مسلمانان، ماه بسيار بزرگ و بابركتي بر شما سايه انداخته است ـ يعني ماه رجب ـ و آن ماهي است كه در آن، رحمت خدا بر كسي كه خدا را عبادت كند، فرو ميريزد؛ بدان شرط كه مشرك و بدعتگزار نباشد. آگاه باشيد كه در ماه رجب، شبي است كه هر كه خواب را در آن، بر خود حرام كند و به عبادت خدا بپردازد، خدا بدنش را بر آتش حرام ميكند و هفتاد هزار ملك با او مصافحه ميكنند و برايش تا رجب بعد آمرزش ميطلبد.2
بايد گفت آن شب نامعلوم كه در ذيل خبر ذكر شد، چه شبي است، علما با استفاده از اخبار ديگر، چهار احتمال دادهاند: احتمال دارد مراد، شب اول ماه رجب باشد و يا شب جمعه اول رجب كه به ليلةالرغائب موسوم است. نيز احتمال دارد مراد، نيمه رجب و يا بيست و هفتم رجب باشد.
3. و از حضرت اميرمؤمنان علي(علیه السّلام) نقل است كه:
هر كس در ماه رجب صدقه بدهد، خداوند روز قيامت در بهشت او را به ثوابي گرامي ميدارد كه هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و به خاطر بشري خطور نكرده است.3
4. از امام رضا(علیه السّلام) نيز روايت شده است:
هر كه به اشتياق ثواب، روز اول ماه رجب را روزه بدارد، خداي عزوجل، بهشت را بر او واجب گرداند؛ هر كه روز وسط رجب را روزه بدارد، ميتواند دو قبيله (پرجمعيت) مانند ربيعه و مضر را شفاعت كند؛ و هر كه روز آخرش را روزه بدارد، خداي عزوجل او را از پادشاهان بهشت گرداند و شفاعتش را دربارة پدر، مادر و همة بستگان و آشنايان و همسايگان بپذيرد، گرچه در ميان آنها مستحقان دوزخ باشند.4
5. در حكايتي دلنشين از پيامبر گرامي اسلام از زبان شخصي به نام ثوبان اين چنين آمده است كه: با رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در قبرستان بوديم. حضرت ايستاد و گذشت و دوباره ايستاد. عرض كردم: يا رسولالله، چرا اينگونه رفتار ميكنيد؟ پس آن حضرت گريه شديدي كرد، ما هم گريه كرديم. آنگاه فرمود: اي ثوبان، صداي ناله اهل عذاب را شنيدم. بر آنها رحم كردم، دعا كردم و خداوند عذاب آنها را تخفيف داد. سپس فرمود: اي ثوبان! اگر كساني از اهل اين قبرستان، كه در عذابند، يك روز از ماه رجب را روزه گرفته بودند و يك شب را تا صبح قيام ميكردند و به عبادت ميپرداختند، در قبرها معذب نميشدند.5
6. شخصي به نام سالم نامي كه از صحابه حضرت صادق(علیه السّلام) بود، ميگويد: چند روزي از ماه رجب باقي مانده بود كه خدمت آن حضرت مشرف شدم.
فرمود: اي سالم، آيا چيزي از اين ماه را روزه گرفتهاي؟ عرض كردم: خير. فرمود: آنقدر ثواب از تو فوت شده كه مقدار آن را تنها خدا ميداند! سپس فرمود: همانا رجب، ماهي است كه خداوند او را فضيلت داده و بسيار احترام كرده و كرامت آن را براي روزهداران واجب ساخته است.
سالم گويد: عرض كردم: يابن رسولالله، اگر چند روزي باقي مانده از اين ماه راه روزه بدارم، به مقداري از ثوابهاي آن ميرسم؟ فرمود: اي سالم! هر كه يك روز از آخر اين ماه را روزه بدارد، خدا ايمن ميگرداند او را از سختي سكرات مرگ و هول قيامت، و عذاب قبر.
7. نماز سلمان در ماه رجب:
رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: اي سلمان، هر مرد و زن مؤمن كه در ماه رجب سي ركعت نماز بخواند و در هر ركعت پس از حمد سه مرتبه «قل هو الله احد» و سه مرتبه سوره «قل يا ايّها الكافرون» را قرائت كند، خداوند هر گناهي را كه در پيري و جواني كرده است، از نامه عمل او محو ميكند، و ثواب كسي را كه در تمام آن ماه، روزه گرفته باشد، به او عطا ميكند و تا سال آينده نام او را از نمازگزارندگان مينويسد و در هر روز از آن ماه، ثواب شهيدي از شهداي بدر براي او باشد و خداوند ميان او و آتش فاصله انداخته و به عدد هر ركعت، ثواب هزارهزار ركعت در نامه عمل او مينويسد و او از پل صراط به سلامت رد ميشود.
و طريقه نماز اين است كه:
ده ركعت روز اول، ده ركعت روز نيمه و ده ركعت در روز آخر ماه رجب به جا آورد، هر دو ركعت به يك سلام و بعد از هر دو ركعت، دستها را به آسمان بلند و چنين دعا كند:
لا إله إلّا الله وحده لا شريك له،له الملك و له الحمد يحيي و يميت و هو حيّ لايموت بيده الخير و هو علي كلّ شيءٍ قدير. اللّهمّ لامانع لما اعطيت و لامعطي لما منعت و لاينفع ذالجدّ منك الجدّ.6
يادآوري: پرسشي كه ممكن است در ذهنها بيايد اين است كه، چگونه امكان دارد در برابر اعمالي ناچيز و اندك در ماه رجب، آن همه ثواب و پاداش مترتب باشد؟ چگونه ذهن آدمي ميتواند گستردگي آن همه ثواب را اذعان كند؟
در پاسخ بايد گفت:
اولاً، متناسب با مقام كبريايي حضرت حق و جود و بخشش بيكران و بيانتهايش، همين قاعده است كه در برابر اندكي از عمل خير، پاداشي فراوان عطا فرمايد، نه آنكه با آن همه فضل و رحمتش، در مقابل كار نيك به اندازه همان كار پاداش دهد. اساساً همانگونه كه در دعاي افتتاح وارد شده است: ولاتزيده كثرة العطاء ألّا جوداً و كرماً؛ فراواني عطا، (نه تنها از خزائن حق تعالي نميكاهد)، بلكه بر جود و كرمش ميافزايد و جود و كرمش را گستردهتر ميسازد.
گنج تو به بذل كم نيايد
وز گنج كس اين كرم نيايد ( نظامي )
به هر حال، به قول شيخ محمود شبستري، خداوند با يك جذبه، گدايي را شاه ميگرداند و كوهي را در مقابل كاهي ميبخشد:
گدايي گردد از يك جذبه شاهي
به يك لحظه دهد كوهي به كاهي ( شبستري )
*****
درين دريا فكن خود را، مگر دري به دست آري
كزين درياي بيپايان، گهر بسيار برخيزد
وگر موجيت بربايد، چه دولت مر تو را زان به
كه عالم پيش حكم تو، چو خدمتكار برخيزد ( عراقي )
ثانياً اينگونه نيست كه به صرف انجام دادن روزه و عبادات در اين ماه، همه ثوابها به دست آيد؛ زيرا همانگونه كه در روايات و نيز در دعاي گرسنگي و تشنگي قرار مده». بهره برخي از روزهداران، از روزه، تنها گرسنگي و تشنگي و از عبادت، تنها خستگي بدني است.
بنابراين، بدون شك بهره كامل از ثواب اين عبادات از آن كساني است كه حتيالمقدور، شرايطي چون اخلاص و اجتناب از گناهان را مراعات كنند.
پینوشتها:
1. مجلسی، بحارالانوار، ج97،ص26.
2. همان، ص47.
3. همان، ص33.
4. امالي شيخ صدوق، ص10.
5. مجلسی، همان
6. آيتالله ميرزا جواد ملكي تبريزي، المراقبات، ص131 و 132.
منبع: http://www.hawzah.net
امام هادي(علیه السلام) وفرهنگ دعا و زيارت
امام هادي(علیه السلام) وفرهنگ دعا و زيارت
اين واقعيت را نبايد از نظر دور داشت كه شيعه از فرهنگ ادعيه وزيارت بسيار غني برخوردار است ، به طوري كه هيچ يك از فرق اسلامي از اين مقدار ادعيه وزيارات بهره مند نيستند ، اين نشان از چهره معنوي تشيع وعرفاني شيعي است كه خلوص ديني وتزكيه نفس را در جامعه تشيع قوت مي بخشد.
دعا جايگاه والايي در ميان امامان (ع) داشته واز برخي از آنان ادعيه فراواني نقل شده است ، در كارنامه امام هادي (ع) نيز دعا وزيارت از نظر تربيت شيعيان وآشنا ساختن آنها با معارف شيعي ، نقش عمده اي ايفا كرده است .
اين دعا هابجز راز ونياز با خدا ، به صورتهاي مختلف ، به پاره اي از مسائل سياسي – اجتماعي نيز اشاراتي دارد ، اشاراتي كه در حيات سياسي شيعه بسيار مؤثر است وبه طور منظم ، مفاهيم خاصي را به جامعه تشيع القا كرد ه است ، اينك به چند نمونه از مسائل مطروحه در اين دعاها اشاره مي شود :
1- ايجاد پيوند ميان مردم واهل بيت (علیهم السلام)
افزون بر صلواتهاي مكرر بر محمد وآل محمد – كه در اين دعاها وتقريبا تمامي ادعيه ائمه اهل بيت (ع) وجود دارد – نسبت به ارتباط محكم وناگسستني ميان امت وآل محمد (ع) تاكيد خاصي شده است . به عنوان نمونه ، به اين قطعه اي از دعا اشاره مي گردد :
اللهم فصلِّ علي محمد وآله ولا تقطع بيني وبينهم في الدنيا والآخره واجعل عملي بهم متقبلا .
پروردگارا ! درود فرست بر محمد وآل محمد (ع) وارتباط ميان من وايشان را در دنيا وآخرت قطع مفرما واعمال مرا به خاطر ايشان قبول بفرما .
2- تاكيد بر مقام ولايت و رهبري اهل بيت (علیهم السلام)
در زيارتي كه ازامام هادي (ع) روايت شده بطور مكرر بر اين معنا تاكيد شده واهل بيت رسول خدا (ص) به معناي خاص آن كه با تعبيرهائي همچون : معدن الرحمة ، خُزّان العلم ، قادة الامم ، ساسة العباد ، أمناء الرحمان ، ائمة الهدي ، ورثة الانبياء ، وحجج الله علي اهل الدنيا والآخرة والاولي ، وصف شده اند ، همچنين در همين زيارت ، خطاب به ائمة هدي (ع) آمده .
اشهد انكم الائمة الراشدون ، المهديون ، المعصومون ، المكرمون ، المقربون ، المتقون ،الصادقون، المصطفون ، المطيعون لله ….
گواهي مي دهم كه شما امامان مرشد ،هادي ، معصوم ، بزرگوار ، مقرب نزد خدا ، پرهيزگار ، راستگو ، برگزيده ، مطيع خداوند، هستيد . ادامه اين فقرات، علاوه بر آن كه خصايصي ائمه طاهرين (ع) را بيان كرده ، شيعيان را با تعريف دقيق امام وخصوصياتي كه بايد دارا باشند اشنا مي سازد .
3- تاكيد بر مكتب اهل بيت (علیهم السلام)
در بخشي ديگر به شيعيان مي اموزد كه امامان خود را در جايگاهي بدانند كه در شهادت نسبت به آنها مي گويد :
وجاهدتم في الله حق جهاده حتي اعلنتم دعوته وبينتم فرائضه واقمتم حدوده ونشرتم شرائع احكامه وسننتم سنته …. وفصلُ الخطاب عندكم وآيات الله لديكم وعزائمه فيكم ونوره وبرهانه عندكم وامره اليكم .
(شهادت مي دهم) كه شما آنگونه كه سزاوار بود جهاد كرديد ، تا آنجا كه دعوت خداوند را آشكار نموديد ، احكام الهي را روشن ساخته ، حدود الهي را اقامه كرديد ، شريعت الهي را نشر داديد وسنتهاي خداوندي را استوار نموديد …….فصل الخطاب وآيات الهي نزد شما است وامر خداوند به شما واگذار شده ، بدين ترتيب از ديد امام ، معارف حقه الهي را تنها در مكتب اهل بيت پيامبر (ص) مي توان ياد گرفت ، در اين صورت تنها كساني بر حقند كه پيروي از مكتب وتعليمات اين خاندان پاك كرد ه باشند وگر نه مارق واز جاده حق كنار افتاده ند . فالراغب عنكم مارق واللازم لك لاحق .
4- مبارزه باظلم وستم
از آشكارترين مفاهيم مقبول شيعه ، مبارزه با ستم است . اين مطلب به روشني در دعاهاي رسيده ازامام هادي (ع) به چشم مي خورد دعائي مانند (( دعاء المظلوم علي الظالم )) به طور مستقل دعائي است كه از خداوند بر ضد ستم ستمكاران وجباران استمداد شده است ، اين درست است كه در دعاي مذكور ، از ميان بردن ستم به خدا واگذار شده ، ولي در واقع ، مي تواند هدف از آن را ، آگاه كردن مردم ازوجود ستم ووجوه مختلفه آن در جامعه دانست كه اين خود قدم اساسي براي از ميان بردن آن است اين دعا به دنبال ستم واهانتي كه از طرف متوكل نسبت به امام هادي (ع)روا داشته شد از سوي آن حضرت انشا شد كه آشكار را جنبه سياسي دارد كه متن دعا چنين است:
فها انا ذا ياسيدي مستضعف في يديه مستضام تحت سلطانه مستذل بِعِنائهِ مغلوبٌ مبغى علىَّ مغضوبٌ وَجِلٌ خائفٌ مُرَّوَعٌ مقهور … فاسئلك يا ناصر المظلوم المبغىِّ عليه إجابةَ دعوتي ، فصلِّ علي محمد وآلِ محمد وخُذهُ منْ مامِنهِ أخْذَ عزيزٍ مقتدر وأفجأهُ فى غفلته مفاجئة مليك منتصرٍ واسلبه نعمته وسلطانه وأفضض عنه جموعه وأعوانَهُ ومزِّق ملكه كلّ ممزق …. وأقصمهُ يا قاصمَ الجبابرة وأهلكه يا مهلك القرون وأبرهُ يا مبيرَ الامم الظالمةِ وأخذلهُ يا خاذلَ الفئات الباغية .
منبع:سایت امام هادی(علیه السلام)
هلاكت شعبده باز
هلاكت شعبده باز
زراره، حاجب متوكل نقل مىكند: : مردى شعبده باز از هند به دربار متوكل آمد و با حقهها شعبده بازى مىكرد،
در كار خود ماهر و كم نظير بود، متوكل بازيگر بود و از اين كارها خوشش مىآمد، روزى خواست امام هادى (ع) را خجل كند، به شعبده باز گفت: اگر بتوانى او را خجل كنى، هزار دينار خوب به تو خواهم داد.
شعبده باز گفت: بگو نانهاى نازك بپزند و در سفره بگذارند، مرا هم در كنار على بن محمد بنشان. متوكل چنان كرد، و امام (ع) را به سر سفره دعوت كرد، شعبده باز نيز در كنار امام نشست، متوكل يك عدد پشتى داشت كه به آن تكيه مىكرد و در روى آن صورت شيرى نقش شده بود.
امام خواست يكى از نانها را بردار، شعبده باز كارى كرد كه نان به هوا رفت، امام دست به طرف نان ديگرى برد، آن نيز به هوا رفت، حاضران از اين جريان خنديدند. امام صلوات الله عليه بر آشفت، و دست به نقش شير زد و فرمود: اين شعبده باز را بگير.
آن صورت در دم شير شد و شعبده باز را بلعيد. و بعد به حال اول برگشت، حاضران از اين جريان هوش از سرشان رفت، امام (ع) كه همچنان برآشفته بود برخاست و قصد رفتن كرد.
متوكل با اصرار گفت: مىخواهم بنشينى و آن مرد را برگردانى. امام فرمود: والله ديگر او را نخواهى ديد، دشمنان خدا را بر دوستان خدا مسلط مىكنى؟!! آنگاه از مجلس متوكل بيرون رفت. نگارنده گويد: نظير اين ماجرا در حالات حضرت رضا صلوات الله عليه گذشت، آن از مصاديق ولايت تكوينى است كه امامان (ع) از طرف خدا داشتند وآن نظير اژدها شدن عصاى موسى است كه به قدرت خدا چنان شد.
خبر ازقتل متوكل
خبر ازقتل متوكل
ابوالقاسم بغدادى گويد: زراره دربان متوكل عباسى به من گفت: روزى متوكل خواست على بن محمد بن رضا (ع) نيز در روز سلام، مانند ديگران راه برود، وزيرش به او گفت: اين كار را نكن خوب نيست، پشت سرت بد ميگويند. متوكل گفت: لابد بايد اين كار عملى شود.
وزيرش گفت: حالا كه چنين است بگذار اول، فرماندهان و اشراف در مقابل تو راه روند، آنگاه او بيايد تامردم گمان نكنند كه تو فقط او را در اين كار قصد كردهاى، متوكل چنين كرد، امام (ع) در آن راه رفتن شركت كرد و به زحمت افتاد، فصل تابستان بود، آن حضرت را ديدم كه عرق كرده است .
با دستمالى عرق او را پاك كرده و گفتم: عموزادهات (متوكل) در اين كار تنها شما را قصد نكرده بود، دلگير نباشيد، امام (ع) فرمود: ساكت باش «تمتّعوا فى داركم ثلثة ايام ذلك و عدٌ غيرُ مكذوب» .
زراره گويد: نزد من معلمى بود از شيعه كه گاهى اوقات با او درباره اين مذهب شوخى و مزاح مىكردم، وقت شب كه از دربار به منزل آمدم به آن معلم گفتم: اى رافضى! بيا تا به تو خبر دهم از چيزى كه امروز از امامتان شنيدهام، گفت: چه چيز شنيدهاى؟
گفتم: درباره متوكل چنين گفت، آن مرد گفت: نصيحت مرا قبول كن، اگر على بن محمد (ع) اين سخن را ؟فته باشد، احتايط كن هر چه مال و نقدينه دارى پنهان كن، متوكل بعد از سه روز يا مىميرد و يا كشته مىشود، در آن صورت ممكن است خليفه بعدى اموال تو را توقيف نمايد. من ازگفته او برآشفتم و او را فحش داده طردش كردم، او از پيش من رفت.
چون خودم تنها ماندم به فكرم رسيد: چه ضررى دارد، احتياط را از دست ندهم اگر جريانى پيش آيد برنده خواهم بود و گرنه اين كار ضررى بر من نخواهد داشت؛ لذا به خانه متوكل آمده هر چه در آن جا داشتم خارج نموده و هرچه در خانه داشتم به دست اقوام خود سپردم. در منزلم فقط حصيرى ماند كه روى آن مىنشستم.
چون شب چهارم رسيد متوكل (توسط پسرش و عدهاى از اتراك) كشته شد. من و اموالم در اين جريان سلامت مانديم، اين پيشامد سبب شد كه من مذهب شيعه را اختيار كرده و به خدمت امام رسيدم و ملازم خدمتش شدم و خواستم كه براى من دعا كند، و براستى تحت ولايت او درآمدم.
زندان و قتل متوكل
زندان و قتل متوكل
ثقه جليل القدر حسن بن محمد بن جمهور گويد: برادرم حسين بن محمد به من نقل كرد و گفت: دوستى داشتم كه مربى فرزندان «بغا» بود، او به من گفت: روزى امير قشون خليفه «بغا» كه از خانه متوكل به منزل آمد، گفت: اميرالمؤمنين اين مرد را كه «ابن الرضا» گويند زندانى كرد و به دست على بن كركر سپرد.
او بوقت زندان رفتن مىگفت: «اَنا اكرمُ علَى اللّه من ناقةِ صالح تمتّعُوا فى داركم ثلاثة ايام ذلك وعدٌ غيرُمكذوب»، ، معنى اين سخن چيست؟ گفتم: خدا تو را عزيز كند، كلامش تهديد است، سه روز منتظر باشد ببين چه پيش خواهد آمد.
فرداى آن روز متوكل آن حضرت را آزاد كرد و از وى عذرخواهى نمود، روز سوم ياغز و يغلون و تامش و جماعتى ديگر متوكل را كشتند و پسرش منتصر را به جاى او به خلافت برگزيدند. (بحار: ج 50 ص 189).
ناگفته نماند: متوكل عباسى عليه لعنة الله از دشمنان سرسخت على و آل على (ع) بود و در عداوات آنها آرامى نداشت، در مجلس عمومى به اميرالمؤمنين صلوات الله عليه اهانت مىكرد، پسرش منتصر كه از معلم شهيدش ابن سيكّيت رضوان الله عليه دوستى خاندان وحى را آموخته بود از جسارتهاى پدرش رنج مىبرد، در سفينة البحار نقل شده: روزى منتصر شنيده كه پدرش به فاطمه زهرا سلام الله عليها ناسزا مىگويد، از مردى حكم اين كار را پرسيد، او گفت: چنين كسى واجب القتل است، ولى هر كه پدر خود را بكشد عمرش كوتاه مىشود.
گفت: اگر در طاعت خدا پدرم را بكشم از كمى عمرم چه باك، لذا پدرش را كشت و بعد از او فقط شش ماه زنده ماند و نيز هر موقع كه پدرش به على (ع) جسارت مىكرد عداوت پدرش در سينهاش فرون مىگشت.
مسعودى از بحترى نقل كرده: شبى متوكل از كثرت مستى بى اختيار شده بود، سه ساعت از شب گذشته در مجلس او بوديم ناگاه ديدم «ياغز» با ده نفر از تركها داخل مجلس شدند، آن ده نفر همه لثام بسته و صورتهاى خويش را پوشانده بودند، شمشيرها در دستشان برق مىزد، آنها بر اهل مجلس هجوم آوردند، «ياغز» با يك نفر ديگر بالاى تخت رفته و از پهلوى راست متوكل چنان زد كه تا خاصره پهلوى او را شكافت، آنگاه از پهلوى چپ او زد و او از تخت برانداخت، خودم نعره متوكل را شنيدم.فتح بن خاقان وزير متوكل فرياد كشيد: واى بر شما! اين پيشواى شماست، يكى از اتراك با نوك شمشير چنان بر شكم او زد كه از پشتش خارج شد، فتح بن خاقان خود را بر روى متوكل انداخت و هر دو را كشته و در بساطى پيچيدند، منتصر پس از رسيدن به خلافت فرمان دفن آن دو را صادر كرد.
كرامتى عجيب از امام هادی صلوات الله عليه
كرامتى عجيب از امام هادی صلوات الله عليه
يحيى بن هرثمه گويد: متوكل عباسى مرا خواست و گفت: سيصد مسلح برادر و از طريق باديه به مدينه برويد و على بن محمد بن رضا را محترمانه به سامرآء بياوريد.
در پى فرمان او، من با افرادم به كوفه آمده و از آن جا راه مدينه را در پيش گرفتيم، در بين نفرات من فرماندهى بود از خوارج و حسابدارى بود از شيعه، در اثناى راه آن خارجى با آن شيعه مباحثه مىكرد، من نيز براى آن كه خستگى راه را احساس نكنم به مباحثه آن دو گوش مىدادم و من در مذهب حشويه بودم.
چون به وسط راه رسيديم، خارجى به آن حسابدار گفت: آيا نمىگوييد كه امامتان على بن ابى طالب گفته: در زمين بقعهاى نيست مگر آنكه قبر است و يا قبر خواهد بود: «ليس من الارض بقعة الا و هى قبر أو سيكون قبرا؟» اين بيابان وسيع را بنگر، كيست كه در اينجا بميرد تا خدا آن را پر از قبر كند.؟!
من به آن حسابدار شيعه گفتم: آيا شما چنين مىگوييد؟ گفت: آرى، گفتم: پس اين خارجى راست مىگويد، كيست كه در اين بيابان پهناور بميرد تا پر از قبر شود؟ او در مقابل ما جوابى نداشت، مدتى بر محكوم شدن او خنديديم.
وقتى كه به مدينه رسيديم، من به منزل ابى الحسن على بن محمد بن رضا (ع) آمدم، چون نامه متوكل را خواند، فرمود: از طرف من مانعى نيست،چند روز استراحت كنيد تا برويم، فردا كه محضر او رفتم ديدم خياطى در نزد او از پارچه بسيار ضخيم، لباسى پالتو مانند براى او و غلامانش قطع مىكند، وسط تابستان بود، حرارت بيداد مىكرد. امام به خياط فرمود: تو بتنهايى نمىتوانى، عدهاى از خياطان را جمع كن، تا امروز آنها را دوخته، فردا پيش من بياورى، بعد به من فرمود: يحيى! كارتان را امروز تمام كنيد، فردا در همين وقت بياييد تا حركت كنيم.
من از نزد آن حضرت خارج شدم و از آن لباسها تعجب مىكردم و پيش خود مىگفتم: مادر وسط تابستان و حرارت حجاز هستيم، از اين جا تا عراق ده روز راه است، اين شخص اين لباسهاى ضخيم را چه مىكند؟
بعد گفتم: اين شخصى است كه مسافرت نديده، فكر مىكند كه در هر سفر به اين گونه لباسها احتياج پيدا ميشود، تعجب از رافضيها كه اين شخص را امام مىگويند ؟! فردا به محضر او آمدم، لباسها آماده بود، به غلامانش فرمود: براى من و خودتان از اين لبادهها و «برنسها» برداريد، بعد فرمود: يا يحيى! حركت كنيد.
من به خودم گفتم: اين ديگر عجيبتر!! آيا مىترسد كه در بين راه زمستان فرا رسد تا اين لباده و كلاهها را با خود بر مىدارد؟! از مدينه بيرون آمديم، من در نظر خود فهم او را كوتاه مىشمردم.
به راه رفتن ادامه داديم تا رسيديم به آن بيابان كه خارجى با شيعه مناظره كرده بود، ناگاه در هوا ابرى پيدا شد، سياه و ضخيم بود، با رعد و برق عجيبى مىآمد تا بالاى سر ما رسيد، آنگاه تگرگى كه مانند سنگها بود، بشدت شروع به باريدن گرفت .
امام و يارانش لبادهها را پوشيده و كلاهها را به سر گذاشتند، فرمود: يك لباده هم به يحيى بدهيد و يك كلاه به آن حسابدار، ما همان طور زير تگرگ مانديم تا هشتاد نفر از ياران من كشته شدند، بعد ابر و تگرگ و رعد و برق رفت، و حرارت هوا با شدت شروع شد.
امام فرمود: يا يحيى! فرود آى تا ياران باقى ماندهات مردگان را دفن كنند، خداوند اين چنين بيابان را با قبرها پر مىكند«فقال لى يا يحيى أنزل من بقى من اصحابك ليدفن من قدمات من اصحابك فهكذا يملاء الله البرية قبوراً»
من كه مناظره خارجى و شيعى در يادم بود، خودم را از مركب به زير انداخته و ركاب و پاى مبارك امام را مىبوسيدم و گفتم: «اشهد ان لا اله الاالله و ان محمدا عبده و رسوله و انكم خلفاء الله فى ارضه» من كافر بودم ولى الان بر دست شما اى مولاى من! اسلام آوردم.
يحيى گويد: من با ديدن اين معجزه به مذهب شيعه اعتقاد پيدا كردم و در خدمت امام بودم تا از اين دنيا رحلت فرمودند. (بحار: ج 50 ص 143 از خرائج راوندى) نگارنده گويد: اين كار از كارهاى عادى امامان صلوات الله عليهم اجمعين است، آنها از جانب پروردگار همه گونه مواهب را داشتند.
يحيى بن هرثمة بن اعين چنان كه گذشت از حشويه بود وآن نظر اخبارى در شيعه است كه به ظاهر حديث اكتفاء كرده و در آن تحقيق و بررسى نمىكنند.
نصرانى و زن مسلمان
نصرانى و زن مسلمان
جعفر بن رزق الله نقل كرده: يك نفر نصرانى را پيش متوكل آوردندكه با زنى مسلمان زنا كرده بود، متوكل خواست به او اقامه حد كند، كه اسلام آورد، در اين باره مسألهاى پيش آمد كه آيا حد بزنند يا نه؟
يحيى بن اكثم قاضى گفت: حد از او ساقط شد، زيرا ايمان آوردن شرك و زناى او را از بين برده است، بعضى گفتند: بايد به او سه حد زد، و بعضى فتواى ديگرى دادند، متوكل گفت: مسأله را از ابى الحسن عسكرى بپرسيد، در اين خصوص به امام نامهاى نوشتند.
امام در جواب نامه مرقوم فرمودند: مىزنند تا بميرد. يحيى بن اكثم و ساير فقهاء آن را قبول نكرده و به متوكل گفتند: يا اميرالمؤمنين! از علت اين فتوا بپرس، چون چنين چيزى در كتاب و سنت نيامده است .
متوكل به آن حضرت نوشت: فقهاء اين فتوا راقبول نكرده و گفتند: روايتى در اين باره نقل نشده و آيهاى در قرآن يافته نيست. بفرماييد چرا فرمودهايد: مىزنند تا بميرد؟ امام (ع) در جواب نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم فلمّا راوا بأسنا قالوا آمنّا باللّه وحدَه و كفرنا بما كُنّابه مشركين فلم يكُ يَنفَعُهُم ايمانُهم لما راوا بأسنا…» (مؤمن: 84 و 85).
متوكل با ديدن آن جواب دستور داد: او را زدند تا مرد.ناگفته نماند: اين استفاده بخصوصى است كه امام صلوات الله عليه از آيه شريفه كرده است يعنى همانطور كه ايمان مشركان عذاب خدا را از آنها باز نداشت، اسلام آوردن اين نصرانى نيز حد را ساقط نمىكند