امام زدایی، پروژه مشترک BBC و نفاق جدید!
با اقدام بی بی سی، فاز جدیدی از پروژه امام زدایی کلید خورد. تشکیک، تحریف و تخریب مکتب امام خمینی (ره) کارویژه شبکه تحت مدیریت جریان بهائیت (BBC) و نفاق جدید است.
اهداف پروژه امام زدایی :
انقطاع نسل سوم و چهارم انقلاب از اندیشه های الهی امام خمینی (ره) و تسریع روند استحاله انقلاب اسلامی، از مهمترین اهداف دشمنان و جریان نفاق جدید (بریدگان از امام و انقلاب) در پروژه امام زدایی است.
راهبردهای مقابله با امام زدایی :
1 روشنگری پیرامون ابعاد پروژه امام زدایی
2 خوانش مجدد مکتب امام و تبیین ابعاد شخصیتی امام
3 بازخوانی رهاوردهای امام (ره) برای ایران
4 تبیین دستاوردهای امام (ره) برای اقتدار اسلام
5 احصاء رهاورد امام (ره) برای جهان مستضعفین
نتیجه :
پـس از انبياء بزرگ الهي و معصومان (ع) امام خميني (ره) از ممتازترين شخصيت هاي تاريخ بشريت است كه با انديشه ناب اسلامی، مسير تاريخ را دگرگون كرد. او نمونه انسان كامل و شخصيتي جامع است كه انقلاب اسلامی را با اعتماد به سنت های الهی به پيروزي رسانید و نظامي بي بديل را بر پايه اسلام ناب، بنیانگذاری و رهبري نمود تا زمینه ساز ظهور گردد. بنابراین تشکیک، تحریف و تخریب مکتب امام (ره) مقابله مستقیم جریان صهیونیسم بین الملل با موضوع مهدویت است.
امام زمان سرباز کف صحنه میخواد!
نسل شما به کمتر از معاون اولی امام زمان راضی نیست که!
شما همه ژنرالید!
کار تکنیکی تو کلاس کاریتون نیست.
آرپیجی برنمیدارید که!
شما فقط میشینید تو قرارگاه برنامه ریزی میکنید…
دیروز رفتم عیادت نادر طالب زاده.
یه باتری و چند تا دستگاه دیگه گذاشتن تو قلبش،
تاکید کردن نباید اضطراب و استرس داشته باشه.
تا رسیدم شروع کرده فلان قضیه رو چیکار کنیم؟
فلانی رو کی دعوت کنیم؟
من میگم بابا ول کن اونا رو حال خودت چطوره؟
باز میگه من خوبم فرصت نیستا اون برنامه رو کی بریم؟
پناهیانم همینطوری. رحیم پورم همینطور.
بقیه هم …
اما شما که خب فرمانده اید.
تا اتفاقی میفته سریع میاید با عصبانیت میگید که،
چرا رهبری فلان کارو نمیکنه؟
چرا نمیزنه تو دهنشون؟
چرا …
بابا علی علیه السلام نتونست کاری کنه !
میرفت با چاه حرف میزد.
امام معصوم…
چون عمار میخواست.
“این عمار؟”
امام زمان سرباز کف صحنه میخواد.
تک تیر انداز میخواد.
فکر نکنید بیاید این کلاسا قواعد حکومت داری یاد بگیرید همتون باید رییس جمهور بشید.
تقصیر ماست که این حرفای گنده گنده رو یادتون میدیم،
بعد شما هم میگید خب ما دونستیم،
حالا از بقیه بیشتر میدونیم حله.
هر جا میرم یه عده حزب اللهی میان میگن ما رفتیم فلان دفتر بسیج رامون ندادن،
دانشگاه حمایت نکرد،
امام جمعه پول نداد
و هزارتا بهونه دیگه.
بابا زکزاکی ۲۵ ملیون نفرو مسلمون کرده،
مسلمون… .
هیچ رییس و نهاد و امام جمعه ایم نبوده که حمایتش کنه.
میاد میگه فلان طرح رو ریختم،
بهمان برنامه رو دارم،
انگار که فرمانده قرارگاهه.
بابا طرح و برنامه دادن بسه،
به اندزه کافی ماها داریم طرح و برنامه میدیم،
پاشید یه کارو، فقط یه کارو بگیرید خودتون انجام بدید تا آخر.
امام جامعه گفت من به آمریکا اعتماد ندارم.
کدومتون اومدید یه سایت بزنید کنتور شمار علل بی اعتمادی مردم به آمریکا
چند وقته ایدشو دادم؟
چند بار گفتم؟
ولی شما ژنرالید.
هنوزم چهارتا دست و پا شکسته باقی مونده از دفاع مقدس قبلی مثل طالب زاده و سلحشورو غیره،
باز باید بیان آرپیجی و اسلحه بردارن کف میدون بجنگن.
چرا نمیرید این مطالبو تو جامعه نشر بدید؟
فقط ماها باید بگیم؟
امام جامعه گفت مبنای علوم انسانی غربی غیر توحیدیه.
ماهم که از متون خودشون اثبات کردیم همشون تثلیثیه.
کدومتون رفتید تو دانشکده هاتون این مطالب رو زدید تو دهن استادای لیبرالتون؟
امام جامعه گفت اقتصاد مقاومتی.
تا الان ۶۰ جلسه شورش علیه طمع و انقلاب های اکونومی و غیره رفتیم براش.
شما حتی نمیتونید برید همینارو بسط بدید تو جامعه؟
بخدا اون دنیا در مقابل حرف ولی مسئولید.
اومده میگه یه طرح ریختم برای جنگ تو سوریه،
اینا که بلد نیستن بجنگن.
گفتم آخه نادون،
اون قاسمی که اونجا داره میجنگه ۳۷ ساله نخوابیده.
تو اگه راست میگی برو ببینم جرأت داری دو روز بری اونجا تا معلوم بشه چند مرده حلاجی؟
حالا معلوم میشه کار عمار از مالک سخت تر بود.
خب ما از اون جبهه اومدیم دیگه.
والا تیرو ترکش خوردن از توجیه یه بچه حزب اللهی برای اینکه بره یه وبلاگ بزنه راحت تره.
بخدا شما مسئولید
شما در مقابل اونایی که این برق و گازو امنیت و فراهم میکنن مسئولید.
در مقابل نونوا و رفتگر و راننده تاکسی مسئولید.
نسل شما از همه طلبکاره.
اینروزا همه از زمین و زمان و نظام و خدا و همه طلبکارن.
اما من میگم، شما بدهکارید.
شما به این ۷ ملیارد نفر که تو جهل و الحاد اسیر شدن بدهکارید.
اون دنیا در قبال همشون مسئولید.
اون دنیا قرآن شکایت میکنه ازتون.
خدا الان یه نعمتی داده،
ولی اینطوری پیش بره میگیره ازتون.
فکر میکنید اون جوون رشیدی که داره تو سوریه و عراق خونشو میده تا شما اینجا تو آرامش تمام، انقلاب های اکونومی بخونید، نمیتونست اینجا بشینه؟
مگه هادی باغبانی همینجا نمینشست؟
ولی اونقدر مرد بود که دختر چند ماهشو رها کرد رفت شهید شد.
خدا میگیره ازتون نعمت رو.
فکر هم نکنید اون داعشیه و صهیونیسته پاش برسه اینجا با شما متفاوت از عراقیه و سوریه ایه برخورد میکنه.
قبلا این کارو کرده.
برید تاریخ بخونید اون موقعی که بعد جنگ جهانی دوم،
تهران اشغال شده بود،
چطور زنها و دخترا رو میریختن پشت کامیونا میبردن هیچکس هم هیچکاری نمیتونست بکنه؟
با ۸۰ میلیون معاون اول،
مطمئن باشید آقا ظهور نمیکنه.
بذارید دوتا بمب تو متروی تهران منفجر بشه،
چهارتا سکوی نفتی رو بزنن،
اون موقع دیگه مجبورید بیاید کف صحنه تک تیر انداز بشید.
اونموقع دیگه مجبور میشید برید موثر باشید…
«درد و دلها و حرف های استاد حسن عباسی سر کلاس در اندیشکده یقین»
ایستادگی بر مواضع انقلاب،بستن را ه پیشروی دشمن÷
کلام مقام معظم رهبری در دیداری نوروزی ایشان در سال 95 در خصوص کوتاه نیامدن از مواضع و مانع حرص تر شدن دشمن در هجمه های مختلف به نظام و انقلاب به طور کلی راه مقابله با هجمه دشمن در تمامی جبهه ها برای ما مشخص می کند .
از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون و با گذشت زمان و مشخص تر شدن مواضع انقلاب و جمهوری اسلامی در قضایا و مسائل مختلف ، دشمن ضمن موضع گیری در صدد حمله و نفوذ و تخریب به این مواضع را داشته و دارد .از جمله در زمینه فرهنگ،اقتصاد،سیاست، روابط خارجی ،ارکان نظام و …
اصل کلی حاکم بر تمامی این موارد همان ایستادگی روی اصول و مواضع است که مانعی سخت در برابر هجمه دشمن می باشد.
باکمی دقت و بازخوانی حوادث و بررسی رویدادها به خوبی مشخص می شود که هرجا مسئولین و دست اندرکاران و مردم از اصول فاصله گرفته و عقب نشسته اند به همان اندازه دشمن جلو آمده و خودرا بعضا به پشت درب خانه ها و یا حتی درون خانه های مارسانده که نمونه بارز آن بحث جنگ فرهنگی و ماهواره می باشد .
اگرما مراقب خط قرمزها نباشیم و به تبیین و بازخوانی اصول انقلاب و امام نپردازیم چه بسا کار به تحریف و تغییر آنها بیانجامد تا انجاکه حتی مقام معظم رهبری هشدار در مورد تحریف امام را هم به مادادند .
عقب نشینی و تساهل و تسامح در بحث فرهنگ و غرق شدن در تفکرات جهانی شدن و گمان برخی از مسئولین که پیشرفت یعنی همگام شدن با جامعه جهانی باعث شده که گرایشات فکری و سبک زندگی دشمن وارد فیلمها و سریال ها و زندگی روزمره ماشود که به تغییر سبک زندگی ما در برخی موارد شده است .
در بحث مذاکرات ، مباحث نظامی ، سیاست خارجه و سایر موارد هر جاکه کمی سستی نشان داده ایم دشمن جلو آمده و حتی به خود جرات دخالت و تعیین تکلیف و بعضا توهین را داده است
بلعکس در مورادی که استقامت کرده ایم و سرختی نشان داده ایم یا دشمن را عقب رانده ایم و یا اورا مجبور به کوتاه امدن وپذیرش خود کرده ایم.
اشتقامت و پایداری باعث می شود در مقابله با دشمن در موضع قدرت قرار بگیریم و ضمن مقابله و ممانعت از پیشرفت او چه بسا حمله ای را آغاز کرده و اورا به عقب هم برانیم . انشاء …
فلسطین ،مظلومیت فراموش شده!!
جملاتی از مقام معظم رهبری در اهمیت مسئله فلسطین :
مهمترین مسئله امروز مساله فلسطین است که در نیم قرن اخیرهمواره مهمترین مساله جهان اسلام و شاید مهمترین مساله بشریت بوده است، اینجا سخن از محنت و آوارگی و مظلومیت یک ملت است ،سخن از غصب یک کشور است، سخن از ایجاد غده ای سرطانی در قلب کشورهای اسلامی… است، سخن از ظلم مستمری است که اکنون دو نسل پی درپی از ملت فلسطین را فراگرفته است
-من صریحا اعلام می کنم هر جوان فلسطینی که به خاک و خون کشیده می شود و هر خانواده فلسطینی که بی سرپرست و متلاشی می شود،رئیس جمهور و دولت امریکا به طور مستقیم در این جرم شریک وسهیم هستند.
.. سکوت و سازش خیانت آلود بسیاری از دولت های عربی و حتی تظاهر بعضی از آنان به بی تفاوتی و عدم حساسیت به سرنوشت فلسطین کار را به جایی رسانده است که دولت غاصب صهیونیست پس از سال هاکتمان و حتی انکار، اکنون دوباره داعیه اسرائیل بزرگ را علنابر زبان می آورد و با بی شرمی و وقاجت نیت پلید غصب سرزمین های جدیدی از میهن راتکرار می کند…
امروز بحمدالله عنصر ایمان و جهاد اسلامی در مبارزات ملت فلسطین در داخل وطن مغصوب زنده شده و به همین جهت معادله قدرت در فلسطین به سود فلسطینیان نسبت به گذشته تغییر کرده است.
هر یک وجب از خاک فلسطین، یک وجب از خانه مسلمین است . هر حاکمیتی غیر از حاکمیت فلسطین و حاکمیت مسلمین بر کشور فلسطین، حاکمیت غاصب است . حرف، همانی است که امام راحل عظیم الشان فرمود: اسرائیل بایستی محو بشود … . بحث، بحث یهودی ستیزی نیست . مساله، مساله غصب خانه مسلمین است
خورشید از نگاه خورشید!
جایگاه و شخصیت امام خمینی(ره) از منظر امام خامنه ای:
انسان ها در جهان سه نوع نمود پیدا می کنند:
1. افرادی که فقط به اندازه یک فرد در جامعه مؤثرند.
2. افرادی که به اندازه یک قوم و گروه می توانند در جامعه مؤثر باشند.
3. افرادی که به بزرگی جهان و کل امت در جامعه تأثیر گذارند
مصداق قشر سوم، انبیاء و اولیاء و برخی از تربیت شدگان و پیروان آنها می باشند. پیامبر اسلام سیدمخلوقات است؛ امیرمؤمنان(ع) محور حق است؛ و سایر معصومان(ع) نیز مربی و راهبر جامعه، و واسطه خالق و مخلوق بودند
یکی از تربیت شدگان مکتب اهل بیت عصمت و طهارت، حضرت امام خمینی(ره) بودند که به اندازه یک امت در جامعه مؤثر واقع شدند و از مسلمانان، یک امت واحد با اهداف، عملکرد و مبانی واحد، بوجود آوردند و از مستضعفان و آزاداندیشان و حق منشان، یک جامعه متحد علیه مستکبران و ستمگران به وجود آوردند.
دلم مي خواهد شما اينها را به ايران ببري
بعد از چند ماه از معمم شدن تصميم گرفتم به ايران برگردم. يک روز در مدرسه آقاي بروجردي مشغول خوردن ناهار بودم. يک مرتبه آقاي شيخ حسن صانعي آمد که آقا گفتند: به فلاني بگوييد بيايد کارش دارم. ناهار را خوردم و رفتم خدمت ايشان. آقاي شيخ حسن صانعي آمد، داخل اتاق. من که نشستم، آقاي خميني سرش را بلند کرده به شيخ حسن فرمودند: با شما کاري ندارم. بعد به من گفتند: من از زماني که به عراق آمدم، مدارک و اماناتي دارم که مي خواهم به ايران بفرستم. دلم مي خواهد شما اينها را به ايران ببري. چون شخص مطمئني را پيدا نکردم. شما مي پذيري؟ گفتم: از جان و دل. ايشان به من گفتند: اوضاع گمرک خراب است، براي شما ناراحتي ايجاد نمي شود که ببري. ترسي نداري؟ گفتم: مي برم و ترسي ندارم. مدارک را دادند و فرمودند که هر کدام را به دست همان شخصي که مي گويم بده. به منزل آمدم. ساعتي نننشسته بودم، ديدم آقاي شيخ حسن صانعي آمد و گفتند که آقا مي فرمايند بياييد. خدمت آقا رفتم. ايشان گفتند: من فکر کردم اوضاع خراب است و وضع گمرک هم خراب است و اينها هم مدارک سنگيني است. دلم نمي خواهد شما به دردسر بيفيتيد. من اصرار کردم که دلم مي خواهد انجام دهم. دوبار ساعت چهار بعد از ظهر بود که شيخ حسن آمد و گفت آقاي شما را خواسته اند. ايشان باز فرمودند که من براي شما ناراحت هستم. نمي خواهم براي شما ناراحتي پيدا شود. اصرار کردند، اما من قبول نکردم و گفتم من خواهم برد. اين دلسوزي امام براي يک فرد بود که مبادا گرفتار دردسري بشود که البته من آوردم و مشکلي هم پيش نيامد. يکي از آن نامه هاي مربوط به آقاي لواساني بود. وقتي پاکت را دادم، ايشان هم با پدرم خيلي مأنوس بود و احترام گذاشتم. خواستم بروم ايشان اجازه نداد و گفت صبر کن تا من بخوانم. نامه را باز کرد و گفت: وظيفه من سنگين شد. گفتم: چي؟ گفت: ايشان نوشته اند که اين جوان تازه ازدواج کرده و نياز به خانه و هزينه زندگي دارد و هرچه مي خواهد در اختيارش بگذاريد. از من پرسيد چه مي خواهيد؟ گفتم هيچ و آمدم.
چیزی کم و زیاد نیامد
چندين سفر من با آقاي مومن و اخوي آقاي آل طه و مرحوم يثربي ماه رمضان ها به عراق مي رفتم. خدمت آقاي خميني که مي رسيدم، ايشان معمولا اگر چيزي مي خواست به اين افراد بدهد از طريق من مي داد و به من دو برابر اينها مي داد. اين در حالي بود که معروف بود ايشان خيلي کم پول مي داد. من خودم زياد نجف رفتم اما زياد نماندم.
يکسال با خانم و دو پسر و يک دختر مشرف شدم عراق که شب 27 رجب با هواپيما به بغداد رسيدم. ماشين مستقيم گرفتم که شب را در نجف باشم. جا پيدا نشد و شيخي در نيمه هاي شب به ما رسيد و تعارف کرد که به منزلش رفتم. صبح من به حرم مشرف شدم و گفتم بعد از زيارت، خدمت آقاي خميني مي روم و بعد مي آيم جايي را پيدا کنم. اول صبح رفتم. آقاي شيخ حسن صانعي گفت: اين چه وقت آمدن است؟ گفتم شما به ايشان بگوييد فلاني است. رفتم خدمت ايشان. يادم هست آن روز ايشان ضمن صحبتش فرمود: مردک (يعني شاه) امروز – عيد مبعث - جلوس نکرده نمي دانم مريض است يا تمارض کرده است. اين صبح زود بود. مدتي نشستم و برگشتم. آقاي برقعي که بعدها نماينده آقاي خميني در امارات بود، گفت: من زن و بچه ام نيستند، بياييد برويم آنجا. خانواده را آوردم و رفتم خريدي بکنم. وقتي برگشتم، خانم گفت: يک آقا شيخي را در کوچه را نديدي. گفتم: نه. گفت: شيخي آمد و پاکتي آورد. اين شيخ آقاي فرقاني بود که از اطرافيان امام بود. من وقتي پاکت را باز کردم پول زيادي درون آن بود که قسمتي ايراني و قسمتي عربي بود. اين پول تا روز آخر که من نجف بودم هزينه کامل من شد، بدون کم و زياد. و اين واقعا براي من شگفت بود که هيچ چيزي کم يا زياد نيامد.
رابطه دوستي پدرم با آقاي خميني
سالي که امام از ترکيه به عراق رفتند، يکي دو ماه بعد من به عتبات مقدسه رفتم. از طريق غير معمول و از سمت خرمشهر رفتم. دو ماهي که ماندم، تصميم گرفتم معمم بشوم. مرحوم ميرزا احمد انصاري هم آنجا بود. از من پرسيد: شنيدم معمم بشوي؟ من حجره داشتم که جاي برگزاري مجلس عمامه گزاري نبود. ايشان گفت: من دلم مي خواهد مجلس را در خانه ما بگذاري. منزل خوبي داشت. اين انصاري ها معتقد هستند که اشعري هستند. آقاي انصاري به پدرم هم ارادت داشت و آن زمان پدرم هم زنده بود. از من پرسيد: چه کسي را براي عمامه گذاري دعوت مي کني. ايشان خودش از مريدان آقاي خويي و آقاي روحاني بود. ما هم با خاندان روحاني نسبت داريم. آيت الله سيد مهدي روحاني با مادرم پسر دايي و دختر عمه بودند. من گفتم که آيت الله حکيم با پدرم خيلي آشناست و هر بار که خدمت ايشان مي رسم حتي از کوچکترين بچه هاي ما را سراغ مي گيرد. برادرم را هم حتي ايشان معمم کرد. اما من روي آشنايي آقاي خميني با پدرم و سوابق او با پدرم ايشان را دعوت مي کنم. ايشان به من گفت: شما ايشان را دعوت نکن. چون آقاي خميني در هيچ مجلسي تاکنون شرکت نکرده است. به علاوه آقاي خميني بازديد همه را پس داده الا من. (ايشان چون روي آقاي سيد محمد روحاني حساس بود) و بسا خانه من نيايد. من گفتم: من به ايشان مي گويم، اگر آمد چه بهتر، اگر نيامد به فکر کسي ديگري مي افتم. من رفتم خدمت آقاي خميني و گفتم مي خواهم معمم شوم. ايشان تبسمي کرد و فرمود: دير شده است. من به شوخي گفتم: پس نشوم؟ گفتند: نه. بعد من گفتم که مي خواهم شما در مجلس بنده بياييد. ايشان مکثي کرد و گفت: مي آيم. بعد پرسيد: مجلس شما کجاست؟ گفتم: منزل آقاي انصاري! مدت مديدي تأمل کرد. و باز هم گفت: مي آيم. گفتم من بيايم دنبال شما؟ ايشان فرمود: نه با مصطفي مي آيم. ما رفتيم منزل آقاي انصاري. مجلس مفصلي چيده بود با ميوه و شيريني و همه را هم با هزينه خودش ترتيب داده بود. دوستان زيادي آمدند. آقاي خميني و آقا مصطفي هم آمدند. حدود يک ساعت نشست که واقعا طولاني بود. زماني که آقاي قرحي سيني عمامه را جلوي ايشان گذاشت، ايشان يک سخنراني مختصري هم فرمود.
ايشان فرمود: من چهل و شش سال است با پدر ايشان مربوط بودم و در خلال اين 46 سال، مدتي پيش پدر بزرگ پدر ايشان يعني مرحوم ملامحمد طاهر قمي درس مي خوانديم. و مدت زيادي هم همدرس و هم بحث بوديم. بعد هم شروع به تعريف از خاندان ما کردند. بعد عمامه را گذاشتند و دعا کردند. بعد آقاي خميني رفت و حاج آقاي مصطفي ماند. ايشان به شوخي گفت: آمبولانس را خبر کن. تا پدرم بود نمي توانستم چيزي بخورم. اما حالا مي خورم.
اين صحبت امام رابطه دوستي پدرم را با آقاي خميني نشان مي دهد.
مردمداري در رهبري امام خميني
مفهوم ملّت و ملّتگرايي در بينشهاي متفاوت
در مفهوم سياسي ملّت و ملّتگرايي بينشها و نگرشهاي متمايزي وجود دارد، اما آنچه انديشمندان آلماني و فرانسوي آوردهاند، پرآوازهتر است. به همين دليل ابتدا آنها را بيان ميكنيم آنگاه با استمداد از گفتار امام خميني، نگرش ايشان را دربارة ملّت و ملّتگرايي جويا ميشويم.
الف. بينش آلماني
متفكران آلماني در تعريف ملّت، بر عوامل قومي، نژادي، زبان و مذهب تكيه ميكنند. آنان، بخصوص، بر مسألة نژاد تأكيد بيشتري داشتهاند:
پژوهشگراني چون هوستون استيوارت چمبرلين كه تحت تأثير گوبينو و واشر دولاپوژ قرار داشت، بر اين باورند كه ميان نژادهاي گوناگون بشري سلسله مراتب وجود دارد كه در رأس آن نژاد آريايي و در پايينترين درجة آن نژاد رنگين است و در وسط بنا به درجات مختلف، نژادهاي سفيد غير آريايي قرار دارند، نژاد سفيد آريايي خالص همان نژاد آلماني يعني ملّت آلمان است [دوورژه 1358: 175].
هيتلر از اين نظرية نژادي دربارة ملّت و ملّتگرايي استفاده زيادي در تشكيل حزب نازي كرد و موفق شد زمام قدرت آلمان را به دست گيرد. جنگ جهاني دوم و اعمال خلاف شئون انساني ثمرة اينگونه بينشهاي ناصواب و افراطي است [دوورژه 1358: 185]. ديديم كه در نگرش آلماني كه انديشمندان آلمان مطرح ساخته بودند، ملّت و ملّتگرايي از نوعي نژادپرستي تبعيت كرده كه در قالب مفاهيم برتريخواهي نژادي خلاصه ميشود.
ب. بينش فرانسوي
اساس تفكر متفكران سياسي فرانسه در باب مفهوم ملّت و ملّتگرايي بر اصل ارادة زندگي دستهجمعي استوار است. به عبارت ديگر، آنان بر اين باورند كه عوامل گوناگون بيشماري موجب تشكيل ملّت ميگردد. اين متفكران نقش عوامل نيرومندي مانند خويشاوندي نژادي، زبان و مذهب را انكار نميكنند، اما به عناصر معنوي توجه ويژهاي دارند. حوادث تاريخي مانند جنگ، صلح، رفاه و موفقيت، نوعي روح مشترك ملّي ايجاد ميكند كه از عوامل و عناصر خاطرات، رنجها و سعادتهاي مشترك ساخته شده است. اشتراك منافع اقتصادي در اين همبستگي سهم بسزايي دارد.
ج. بينش امام خميني
به طور كلي يك ملّت بر پاية دو چيز شكل ميگيرد:
1ـ ضوابط عيني نظير عوامل فرهنگي و آداب و رسوم؛
2ـ ضوابط ذهني نظير نظامهاي ارزشي مشترك و باورهاي ملّي ـ مذهبي.
از اينرو، ملّت زاييده تفكرات انساني است كه از نژاد، زبان و مذهب در مخيلهها پرورانده ميشود و داراي مشتركات تاريخي، جغرافيايي، فرهنگي و نظام مشترك ارزشي است [قاضي 1368 ج 1: 207ـ 206].
نظام ارزشي نشأت گرفته از باورهاي اساسي انسان مانند جهانبيني، عامل اصلي در تفكرات و انديشههاي موحداني چون امام خميني است كه به صورت فرهنگ راهنما درآمده و از اين طريق تأثير خود را بر رهبري ميگذارد. در نگرش امام، نظام ارزشي نشأت گرفته از ايدئولوژي اسلامي مهمترين عنصر اساسي در شكلدهي يك ملّت است.
با توجه به اينكه، مفهوم ملّت معنايي گسترده دارد كه در قلمرو اقليمي نميگنجد، بلكه مبناي حركت پويندة اسلامي بر تشكيل حكومت و دولتي استوار است كه امّت اسلامي يا وطن اسلامي به وسيلة آن از تشتت حفظ ميشود؛ حضرت امام ميفرمايد:
ما براي اينكه وحدت امت اسلام را تأمين كنيم براي اينكه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهاي دستنشاندة آنها خارج و آزاد كنيم، راهي نداريم جز اينكه تشكيل حكومت بدهيم [1381: 36].
از بيانات رهبر كبير انقلاب برميآيد كه وطن اسلامي در قالب امت اسلامي مطرح است نه محدوديتهاي مرزي و اقليمي. بنابراين، ملّت شامل فرهنگ مشترك و ارزشهاي مشترك است كه با باورها و اعتقادات هماهنگ بوده و در زير چتر كلمة توحيد و توحيد كلمه قرار گرفته است. حضرت امام از مردم ايران با عنوان ملّت بزرگ و بهترين مردم تعبير كردهاند. ايشان ميفرمايد:
مردم عزيز ايران كه حقاً چهره منور تاريخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند [صحيفه امام 1378 ج21: 327].
در جاي ديگر از گفتار امام، ملّت بزرگ ايران بالاتر و بهتر از مردم حجاز در عصر رسولخدا(ص) و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين(ع) و حسين بن علي(ع) تلقي شده است [1372: 123].
امام از اين ملّت با ويژگيهاي منحصر بفرد خود، تجليل نموده و كارايي آن را در صحنههاي مختلف صد در صد صحيح معرفي ميكند: «انصافاً از اول انقلاب تا حالا آن كه كار خودش را صد در صد صحيح انجام داد ملّت بود» [صحيفه امام 1378 ج 15: 122].
بايد يادآوري شود كه در نگرش امام، مليّت بدون پايبندي به ارزشها نميتوانست جايگاهي داشته باشد. چنانچه مؤثر بودن ملّت اسلامي را در انقلاب ايران با شعار «الله اكبر» باور دارد، ايشان ميفرمايد:
ما هر چه داريم از اين ملّت است البته ملّت اسلامي كه با فرياد الله اكبر اين كار را انجام دادند [صحيفه امام 1378 ج 13: 196].
بنابراين در نگرش امام، ملّت و مردمي ارزش خدمتگزاري دارند كه با شعار الله اكبر به ميدان بيايند و به نظر ايشان انقلاب عظيم اسلامي را همين ملّت با انگيزة الهي به وجود آوردند. امام خميني با اين نگرش، خود را خدمتگزار ملّت ميداند.
بنابراين ملّيگرايي به آن معناي مصطلح كه امروزه در جوامع رايج است، در بينش امام مطرود است. وي در بياناتي، ملّيگرايي را اساس بدبختي مسلمين شمرده و آن را طرح و نقشه استعمارگران به حساب ميآورد:
«ملّيگرايي» ملّت ايران را در مقابل ساير ملّتهاي مسلمين قرار ميدهد… از مسائلي كه طراحان براي ايجاد اختلاف بين مسلمين طرح و عمّال استعمارگران در تبليغ آن بپا خاستهاند، قوميت و مليّت است [صحيفه امام 1378 ج 13: 87 و 209].
1. اهميت مردم و ضرورت مردمي بودن در نگاه امام
امام همواره بر اين تأكيد داشت كه مردم عامل پيروزي نهضت بوده و عنصر مهم بقاي نهضت نيز هستند. ايشان در اين باره ميفرمايد: «ملّت بود كه اين نهضت را پيش برد، و ملّت است كه بايد از اين به بعد نيز به پيش ببرد» [1372: 120]. در نگرش امام قدرت ملّت، بزرگترين قدرت شناختهشده است و پيروزي در قدرت همين ملّت ارزيابي ميشود. وي حتي بر اين باور است كه ملّت ميتواند راهنما و چراغ راه روشنفكران باشد. چنانچه ميفرمايد:
امروز زماني است كه ملّتها چراغ راه روشنفكرانشان شوند و آن را از خودباختگي و زبوني در مقابل شرق و غرب نجات دهند كه امروز روز حركت ملّتهاست [صحيفه امام 1378 ج 13: 212].
امام هميشه به مديران جامعة اسلامي يادآوري ميكردند كه نظر مردم مهم است و بايد نظر آنان جلب گردد. ايشان با تأكيد بر اين امر، ميفرمايد:
جلب نظر مردم از اموري است كه لازم است پيغمبر اكرم[(ص)] جلب نظر مردم را ميكرد، دنبال اين بود كه مردم را جلب كند دنبال اين بود كه مردم را توجه بدهد به حق [صحيفه امام 1378 ج 17: 251].
اكنون كه تا حدي با نظر امام در مورد مفهوم ملّت و جايگاه مردم و اهميت آنها آشنا شديم، بايد متذكر شويم كه امام با داشتن چنين مفروضاتي از ملّت اسلامي، خود را خدمتگزار چنين مردمي ميشمرد و مردمي بودن مسئولان و مديران را ضمانتي براي تداوم حركت و نهضت اسلامي به حساب ميآورد. اين مفروضات، امام را بر آن داشت كه فرضية مردمي بودن رهبر و مديران را ارائه دهد و درك خدمتگزاري مديران از سوي مردم را مهمترين استراتژي در ثبات سياسي و توسعة كشور تلقي نمايد.
2. مردمداري امام و سبكهاي رهبري
انديشمندان مديريت و علوم رفتاري در مطالعات رهبري، چگونگي رفتار رهبر با پيروان خود را بررسي كرده و به طور عمده به دو سبك در اين زمينه دست يافتهاند:
1) سبك وظيفهمدار (كارگرا)؛
2) سبك رابطهمدار (مردمگرا).
نظرية رفتار رهبري در زمينة دو سبك رفتار، مبتني بر چه مفروضاتي است؟ پاسخ به اين پرسش در مطالعات رهبري، در حوزة مديريت و رفتار داده ميشود. اما نكتة مهم اين است كه آيا مفروضاتي كه امام را بر آن داشت كه به خط مشي خدمتگزاري پايبند باشد غير از مفروضات نظرية رفتار رهبري است؟
به طور كلي، در شاخة رفتار آمرانه و رفتار دموكراتيك رهبري، توافق عمومي بر اين است كه يك رهبر، پيروان خود را به يكي از دو طريق زير تحت تأثير قرار دهد:
1) وي ميتواند به پيروان خود بگويد چه كاري انجام دهند و چگونه كار كنند.
2) وي ميتواند مسئوليتهاي رهبري خود را با پيروانش تقسيم كند و آنان را در برنامهريزي و اجراي آن مشاركت دهد.
سبك اول آمرانة سنّتي است كه در آن بر جوانب كار و وظيفه تأكيد ميشود، سبك دوم دموكراتيك غيرآمرانه است كه روابط انساني در آن مورد تأكيد قرار ميگيرد.
تفاوتهاي اين دو سبك رفتاري مبتني بر مفروضاتي است كه رهبر دربارة منشأ قدرت يا اختيار خود و طبيعت انسان قائل ميگردد. سبك آمرانه (وظيفهمدار) رهبر غالباً بر اين فرض مبتني است كه انسان به طور ذاتي تنبل و غيرقابل اعتماد است. بنابراين مبناي سبك آمرانه بر تئوري X مبتني است كه آقاي مك گريگور دربارة طبيعت انسان قائل است. در حالي كه در سبك دموكراتيك يا مردمي فرض ميشود كه قدرت رهبر به وسيلة مردمي كه وي رهبري آنها را به عهده دارد، به او داده ميشود و اينكه انسان اگر به طرز شايستهاي انگيزش پيدا كند، اساساً ميتواند در كارش خلاق بوده و خودكنترلي داشته باشد. مبناي سبك دموكراتيك نيز مفروضاتي است كه آقاي مك گريگور در تئوري Y به آن پرداخته است. به همين دليل، در سبك آمرانه همه خط مشيها به وسيلة رهبر تعيين گرديده در حالي كه در سبك دموكراتيك يا مردمي خط مشيها در معرض بحث و تصميمگيري گروهي است .
در نگاه ابتدايي، به نظر ميرسد كه مفروضات رهبر فقيد انقلاب دربارة انسانها، مفروضاتي باشد كه نظرية رهبري دموكراتيك را تشكيل ميدهد. گرچه نميتوان گفت كه امام چنين مفروضاتي دربارة افراد ندارد. با اين حال ايشان نگرشي واقعبينانه دربارة آدميان و فرد فرد انسانها، از سويي، و گروهها و تشكلها و عامة مردم، از سوي ديگر، داشتند. امام كارايي عامه مردم (يعني ملّت) را صد در صد درست ميشمردند ولي دربارة افراد چنين نظري نداشتند. وي افراد را با هر گرايشي نميپسنديدند و ملّت را در قالب باورهاي اسلامي و داشتن انگيزة الهي مورد عنايت قرار ميدادند. همينطور قدرت را در ملّت بدون انگيزة الهي جستجو نميكردند، بلكه داشتن صفت انگيزة الهي براي ملّت و اداي تكليف الهي در مسير وصول به اهداف مورد عنايت ايشان بود. بنابراين، اگر امام به اصل مهم مردمي بودن و خدمتگزاري براي ملّت مسلمان قائل باشد، بر اين باور است كه ملّت ايران ويژگيهاي منحصر بفردي دارد كه حتي مردم زمان رسول خدا(ص) و امام علي(ع) و امام حسين(ع) فاقد آن بودند. البته اين بدان معنا نيست كه امام به افراد و گروهها اعتماد نداشتند، بلكه معمولاً در خط مشيهاي كلي خود مبنا را بر اعتماد به افراد قرار ميدادند ولي با رعايت حال آنها، گاهي در مورد كارشان تذكراتي داده و اگر اطاعت نميكردند يا جرياني را تعقيب مينمودند كه خلاف جريان كلي نظام اسلامي بود، آنان را توبيخ كرده و ملاحظات را در اين باره كنار ميگذاشتند.
مبناي حركت افراد، گروهها و تشكلها در نگرش امام، منحرف نشدن آنان از مسير منتهي به هدف يا اهداف اسلامي بود و اگر فردي يا افرادي با اهداف اسلامي بناي مخالفت ميگذاشتند در هر موقعيت و مقامي كه بودند مورد خشم امام قرار ميگرفتند و معمولاً رهبر فرزانه و مردمي ما در بسياري از انتصابات و عزلها چنين نكاتي را مدّ نظر قرار ميدادند.
3. حكومت و مديريت بر قلوب ثمرة مردمداري
يكي از روشهاي اثربخش در مديريت امام خميني تسخير قلوب مردم بود. مديريت امام بر مبناي دو شاخص اساسي يعني خدامحوري و مردمگرايي استوار بود. به عبارت ديگر، در مديريت ارزشي و مردمي ايشان، دو عنصر مهم نمايان بود، يكي مردم و ديگري انگيزة الهي.
تلازم اين دو عنصر، مديريت نويي را ارائه داده كه كارايي و اثربخشي آن در روش حكومت و مديريت بر قلوب به ثمر مينشيند.
امام بر اين باور است كه سلامت مديريت يك نظام با تفاهم ملّت و دولت تحقق مييابد و علت شكست دولتهايي كه شيوة مديرانشان بر سبك آمرانه مبتني است، عدم تفاهم با ملّت است و اصولاً يكي از شاخصهاي اصلي در ثبات سياسي، رضايت مردم از حكومت و مديريت تلقي شده است.
حضرت امام جدايي حكومت و مديريت از ملّت را موجب از بين رفتن رضايت عامه مردم دانسته و برخورد آمرانه را دليل جدايي آنها از يكديگر ذكر ميكند. ايشان با يادآوري مديريت اثربخش امام علي(ع) و اينكه در حكومت وي بين شخص علي(ع) و ديگران فرقي نيست، ميفرمايد:
لكن حكومتها خودشان را جدا ندانند از مردم. رؤسا اينطور نباشد كه بروند هر كس در هر جايي يك رياستي داشت بخواهد اعمال قدرت بكند؛ اعمال رياست بكند؛ مردم را پايينتر بداند؛ با مردم رفتاري بكند كه رفتار يك مثلاً زورمند خيلي كذا است با ديگران، اسباب اين ميشود كه مردم از آن جدا بشوند [صحيفه امام 1378 ج 8: 233ـ 232].
با توجه به اين بينش، ايشان طوري عمل كردند كه مردم نيز باور نمودند كه او خدمتگزار و خيرخواه آنان است. به همين دليل نگرش مردم نيز نسبت به امام نگرشي الهي و با اعتقاد به دلسوزي او بود. اين تغيير در نگرش عامل مهمي در بسترسازي مديريت بر قلوب گرديد. بديهي است كه در اينجا بين مدير يا رهبر و پيروان نوعي تفاهم برقرار شده و حكومت (مديريت) بر قلوب خود را به بهترين وجه نمايان ساخته است. خاطرنشان ميگردد كه حركت مردمي امام اين باور را به وجود آورد كه مديريت ايشان از اثربخشي بالايي برخوردار است، چرا كه رضايت و خرسندي پيروان را در پي داشته و بالطبع خشنودي پيروان از عملكرد مدير يا رهبرشان، اطمينان و اعتماد را بين حاكم و پيرو به وجود آورده و اين نوع مديريت ضامن ثبات سياسي كشور است.
امام خميني به رؤساي كشورهاي اسلامي توصيه ميكند كه شما نيز مديريتي داشته باشيد شبيه آنچه در ايران است؛ يعني بر قلوب حكومت كنيد نه بر ابدان؛ چنانچه ميفرمايد:
من لازم ميدانم كه به شما آقايان كه در رأس بعضي از كشورهاي اسلامي هستيد نصيحت كنم. شما كوشش كنيد كه حكومت بر قلوب كشورهاي خودتان بكنيد؛ نه حكومت بر ابدان، و قلوب از شما كناره بگيرند [صحيفه امام 1378 ج14: 179].
بنابراين، مديريت بر قلوب بهترين نوع مديريت براي ادارة سازمانهاي اسلامي تلقي ميشود. سؤالي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه آيا در فرايند تغيير، اين نوع مديريت ميتواند كارايي داشته باشد؟ در پاسخ ميگوييم: در فرايند تغيير دو چيز در نحوة عملكرد مدير مهم است:
1ـ انطباقپذير بودن او؛
2ـ نحوة اقدام او.
به عبارت واضحتر، مدير در فرايند تغيير بايد به دو چيز اهميت بدهد: يكي اينكه خود را با شرايط و مقتضيات انطباق دهد و در پي اين انطباق سپس به انجام عمل مبادرت ورزد.
انطباقپذيري به دو صورت انجام ميپذيرد: يكي اينكه مدير و رهبر منفعلانه عمل كند و تمام شرايط محيطي اثرگذار را قبول كند. ديگر اينكه كاري كند كه ديگران شرايط وي را بپذيرند. به تعبير ديگر، به نوعي عمل كند كه ديگران، ارزشهاي وي را بپذيرند و در مورد او و مقبوليتش ترديدي از خود نشان ندهند.
از اين رو، اگر رهبر يا مدير بتواند انطباقپذير باشد، يعني در بين مردم مقبوليت كسب كند، ميتوان قدم بعدي يعني دخالت در فرايند تغيير را بخوبي در مورد او مشاهده كرد. مديريت بر قلوب بهترين و شيرينترين نوع ادارة جامعه است. در كلام حضرت امام به اين مطلب اشاره شده است آنجا كه فرمودند:
حكومت بر قلوب؛ يك حكومت شيرين است؛ به خلاف حكومت بر ابدان كه قلوب با آنها نباشد [صحيفه امام 1378 ج14: 179] .
امام با تأكيد بر كارايي و اثربخشي بالاي مديريت بر قلوب، حل سريع مسائل و مشكلات را در چنين مديريتي مورد تأكيد قرار داده و اين نوع مديريت را در كنار منابع مادي و نيروي انساني موجب آسيبناپذير بودن جامعة اسلامي ميداند. ايشان ميفرمايد:
اگر ما حكومت بر ارواح بكنيم و سران كشورهاي اسلامي حكومت بر ارواح بكنند و قلوب ملّتها را به دست بياورند، با اين كثرت جمعيت [نيروي انساني] و با اين مخازن زياد [منابع مادي] اينها آسيبپذير نخواهند بود [صحيفه امام 1378 ج14: 180].
امام خميني با ارائه اين نوع مديريت به جهان اسلام، كشورهاي اسلامي را به نظرية خود دعوت نموده و ميفرمايد:
شما كوشش كنيد و به دوستان خودتان بگوييد كه كوشش كنند كه قلوب مردم را به دست بياورند. همانطوري كه در صدر اسلام قلوب مردم متوجه به حكومت بود. حكومت صدر اسلام، حكومت بر قلوب بود. و لهذا با جمعيتهاي كم بر امپراتوريهاي بزرگ غلبه كردند [صحيفه امام 1378 ج14: 180].
اكنون كه بر مديريت امام و مردمي بودن تأكيد شد، پرسش اصلي مطرح ميشود، كه چگونه ميتوان مردمي بود و ملّت را همراه و همگام با خود و سازمان اسلامي كرد. به تعبير ديگر، روشهاي دستيابي به مديريت بر قلوب چيست؟
4. شيوههاي دستيابي به مديريت بر قلوب
همانطور كه گفتيم «مردمي بودن» يكي از شاخصهاي مديريت امام خميني است كه ثمره آن در مديريت بر قلوب نمايان ميشود. به عبارت ديگر، راهبرد مشخص امام در مديريت، جلب اعتماد و رضايت عامة مردم است كه از ديدگاه ايشان، براي ايجاد اعتماد و جلب خرسندي تودة عظيم ملّت، روشهايي وجود دارد كه ذيلاً به آنها ميپردازيم:
الف) جلوگيري از ايجاد نارضايتي
رهبر كبير انقلاب همواره به مديران عالي كشور توصيه مينمودند كه مراقب باشند در سازمان يا نهاد يا وزارتخانههاي آنها نارضايتي مردمي نباشد، همچنانكه در بياناتشان تأكيد بر اين امر نموده و ميفرمايند:
اينها [وزراء] بايد حالا فكر اين معنا باشند، كه مردم را داشته باشند و يكي از راههايش اين است كه وزارتخانهها و ادارات يك جوري باشد كه نارضايي ايجاد نكند [صحيفه امام 1378 ج19: 36ـ 35].
امام حتي به فن دستيابي به چنين امري به طور ملموس و واقعبينانه اشاره كرده و وجود ناظر يا مرجع رسيدگي به شكايات مردمي را يادآوري مينمايد و ميفرمايد:
به نظر ميآيد كه اگر چنانچه در هر وزارتخانهاي از طرف آقاي رئيسجمهور يا فرض كنيد كه آقاي نخستوزير، يك چند، دو سه نفري باشند براي اين معنا كه اگر چنانچه در آن اداره، در آن وزارتخانه از خود اهالي وزارتخانه شكايت داشتند، به اينها بگويند. اين اصل ـ نفس اين كار ـ مؤثر است در اين كه در وزارتخانهها اگر بنا باشد، يك كاري انجام بشود، برخلاف نشود [صحيفه امام 1378 ج19: 36].
چنانچه مشخص است يكي از ساز و كارهاي جلوگيري از نارضايتي مردم، ايجاد يك پست سازماني است كه حداقل از دو يا سه نفر تشكيل شود و وظيفة پاسخگويي به شكايات مردمي را به عهده داشته باشد.كميته ناظر سه نفري به منزلة چشم مدير عالي است كه بالطبع مسئوليتي خطير بر عهده دارد. امام خميني با ارائة چنين ساز و كاري ميخواهد به اين نكته اشاره كند كه در سازمانهاي ما هنوز آثار نكبتبار سيستم اداري پيشين بر جاي باقي مانده و نياز به تحولي جديد در زمينة اداري احساس ميشود. ايشان با استناد به اينكه نظام اداري ما وارث نظام غلط گذشته است و طبيعي است كه افراد اخلالگر در همه جا وجود داشته باشند و تلاش كنند كه مشكلاتي بر سر راه مردم ايجاد نمايند تا مردم را از مديريت نظام دلسرد كنند، ميفرمايد:
شما ميدانيد كه ما وارث ــ يك كسي هستيم ــ يك رژيمي هستيم كه سرتا پاي اداراتش، الا يك عدهاي، دنبال اين بودند كه منافع خودشان را حفظ كنند، و دنبال اين بودند چه بكنند. از آنها، هستند الآن در جمهوري اسلامي، نميتوانيم بگوييم نيستند، همه جا هستند، و ممكن است كه اينهايي كه هستند بخواهند مردم را ناراضي كنند. اصل خطش اين باشد كه مردم را ناراضي كنند؛ چه بهتر اين است كه مردم را در ادارات ناراضي كنند [صحيفه امام 1378 ج19: 36].
امام با تأكيد مجدد بر وجود رسيدگي به شكايات، چنين ميفرمايد:
بهتر اين است كه يك همچو عملي [مرجع رسيدگي] انجام بگيرد كه مردم هم توجه به اين داشته باشند كه يك مرجعي دارند كه اگر در اداره يك كسي ــ يك ضد انقلابي ــ بود، خواست يك فضولياي بكند، يك مرجعي دارند كه به آن مرجع بروند مراجعه كنند و هم، خود اين عمل في نفسه مؤثر در اين است كه جلوگيري كند از بعضي از امور [صحيفه امام 1378 ج19: 36].
امام در راه رسيدن به هدف الهي خود، هر نوع مانع انحرافي را برداشته و بر اين باور است كه دستيابي به اهداف بلندمدت اسلامي بدون همراهي مردم ميسر نيست و بايد بدون هيچ ملاحظهاي، موانع اين مسير را برطرف كرد.
به هر حال، ايشان وجود جمهوري اسلامي بدون مردم را بيمعنا ميشمرد و مردم را لازمة جمهوري اسلامي تلقي ميكند، چنانچه ميفرمايد:
و بالاخره ما مردم را لازم داريم، يعني، جمهوري اسلامي تا آخر مردم را ميخواهد. اين مردمند كه اين جمهوري را به اينجا رساندند و اين مردمند كه بايد اين جمهوري را راه ببرند تا آخر [صحيفه امام 1378 ج19: 36].
ب) عمل به موازين اسلامي
يكي ديگر از روشهاي جلب اعتماد مردم مسلمان، تمسك به اسلام ناب محمدي است. در نگرش امام خميني(س) به دست آوردن قلوب ملّت با عمل به اسلام و احكام الهي ميسر است. چرا كه در نگرش الهي، خداوند مقلب القلوب است. بدين معنا كه اگر مديري در جهت رضاي خداوند و عمل به موازين شرعي كوشش و تلاش نمايد و در اين مسير متحمل شدايد گردد، خداوند تبارك و تعالي قلوب انسانها را به سوي او متوجه ميكند و او را در جهت دستيابي به اهدافش، مدد خواهد رساند. امام خميني رهبر و مديري است كه همواره در راه وصول به مقاصد الهي كوشش نمود و درصدد اجراي احكام شريعت اسلام برآمد. همين امر باعث گرديد تا خداي سبحان، قلوب مردم مسلمان را به سوي وي متمايل سازد. آن حضرت در اين باره ميفرمايد:
راه به دست آوردن قلوب ملّت اين است؛ دل مردم مسلم، با اسلام به دست ميآيد. رگ خوابشان را ما فهميديم؛ قلوب مسلمين را بايد توسط اسلام جلب كرد ــ الي الله تطمئن القلوب؛ تمام قلوب دست خداست؛ «مقلب القلوب» خداست. به خدا متوجه شو تا دلهاي مردم به تو متوجه شود [صحيفه امام 1378 ج1: 121].
همچنانكه ديديم عمل به احكام اسلامي، خود ضامن بقاي سازمانها و نهادهاي اسلامي است و اگر مديري بتواند با سياستگذاري خود زمينههاي عمل به احكام اسلامي را فراهم نمايد، اعضاي سازمانها نسبت به عملكرد وي خوشبين شده و او را امين خود ميخوانند.
در نگرش اسلامي اگر كاركنان، مدير را تابع محض قرآن و عامل به احكام اسلامي بيابند، در سازمان محيطي حاكم خواهد شد كه بتدريج محبت مدير اسلامي را در پي خواهد داشت و همين امر به تشنجزدايي در محيط كار و فعاليتهاي سازماني كمك خواهد كرد.
ج) سختگيري نكردن با مردم
يكي از مسائلي كه در رفتار سازماني مورد مطالعه قرار ميگيرد چگونگي رفتار مدير با كاركنان است. طبيعي است كه نوع رفتار مدير ميتواند هدايت، تغيير و كنترل رفتار افراد را محك بزند و در اين عرصه، داشتن مهارتهاي انساني از اهميت زيادي برخوردار خواهد بود. بنابراين مهمترين مهارت يك مدير، توانايي وي در كار با مردم است كه با داشتن اين مهارت، درك بهتر رفتار گذشته، پيشبيني رفتار آينده و هدايت و كنترل رفتار انسانها براي مدير آسان خواهد شد.
حال بايد دانست كه يكي از روشهاي مهم به دست آوردن مهارت انساني، رفتار مناسب و شايسته با مردم است. به عبارت ديگر، براي نفوذ در اعماق روح انسانها بايد تا جايي كه ممكن است با مردم كنار آمد و بر آنها سختگيري ننمود.
امام خميني(س) با نگرش مردمسالاري، رفتار سازمانها و نهادها با مردم را مهم دانسته و گذشت از آنان و سختگيري نكردن با آنها را موجب جلب رضايت عامة مردم دانسته و ميفرمايد:
مسألة ديگر رفتار نهادها [سازمانها] با مردم است. بايد حركت ما به صورتي باشد كه مردم بفهمند كه اسلام براي درست كردن زندگاني دنيا و آخرت آمده ما است تا ملّت احساس آرامش كند. اينكه آمده است: «الاسلام يجب ما قبله» اين يك امر سياسي است. اسلام ديده است اگر بخواهد با كساني كه تازه مسلمان شدهاند سختگيري كند، هيچ كس به اسلام رو نميآورد «جب ما قبل» كرده است و از آنچه در قبل كردهاند گذشته است [صحيفه امام 1378 ج19: 44].
امام نمونهاي از سختگيريها دربارة مردم را ذكر نموده و آن را مخالف روش اسلامي ميشمرد. چنانچه ميفرمايد:
در جايي ديدم كميته صنفي گفته است تمام اصنافي كه از چند سال قبل از انقلاب گرانفروشي كردهاند، بايد بيايند و مجازات شوند. اين برخلاف اسلام و رضاي خداست [صحيفه امام 1378 ج19: 44].
ايشان با تأكيد بر سختگيري نكردن و داشتن رفتار شايسته با مردم، ملّت را عامل پياده شدن اسلام دانسته و ميفرمايد:
ما بايد اين قدر سخت نگيريم و به فكر مردم باشيم. مردم ما خيلي زحمت كشيدهاند. مردم عادي غير از طبقه مرفه هستند. مردم عادي ما، اسلام را پياده كردهاند و تمام زحمات حكومت را متحمل ميشوند. پس ما بايد بسيار به فكر مردم باشيم و بر آنان سخت نگيريم كه از صحنه خارج شوند [صحيفه امام 1378 ج19: 44].
از اين رو مردم عادي كه متحمل رنجهاي طاقتفرسا شدهاند بايد ارج نهاده شوند، چون همين تودهها هستندكه باعث تحقق آرمانهاي اصيل اسلامي گرديدهاند. پس مدير مسلمان با عنايت به اين نكته، رأفت و مهرباني را نسبت به افراد عملي نموده و همين امر باعث گرايش مردم به سوي مدير ميشود.
د) شركت دادن مردم در كارها
مشاركت كاركنان در كارها و تصميمات سازمان، روشي است كه در سازمانها براي بهبود روابط كار و ايجاد انگيزة كاري انجام ميگيرد. اينكه مردم حس كنند كه سازمان از خودشان است و به نظريات آنها در مورد سازمانشان بها داده ميشود، اين خود موجب انگيزة كاري شده و تعلق خاطر اعضا به سازمان را زياد ميكند.
امام خميني(س) با يادآوري اينكه مديران ما بايد به گونهاي عمل كنند كه ذائقه تلخي كه مردم در گذشته از ديگران داشتند، به ذائقة شيرين مبدل شود، احساس خودي بودن را موجب حل مشكل در زمان بحراني توسط مردم ميداند و علت آن را اينگونه ذكر ميكند:
مردم احساسشان اين است كه از خود ما هست، هر چه هست؛ خودشان را غريبه ديگر نميدانند با شما، خودشان را خودي ميدانند، شما را فرزند خودشان ميدانند. شما هم بايد يك كاري بكنيد كه اگر خداي نخواسته برايتان يك مشكلي پيدا شد، همين بازار و همين محله و همين كوچه بريزند و مشكل شما را رفع بكنند [صحيفه امام 1378 ج17: 265ـ 264].
مشاركت افراد در كارها موجب ايجاد انگيزه در آنها شده و كارها به نحو مطلوبي انجام ميپذيرد. بارها بر اين مطلب تكيه شده كه مشاركت افراد روشي سنجيده براي ياري و كمك به دولت است. امام خميني درباره مشاركت مردمي چنين اظهار ميدارد كه:
همينطور شركت دادن مردم را در امور، اين را كراراً گفتم… وقتي بنا شد كه مردم شركت كردند در كارها، شما شركت داديد مردم را، آنهايي كه الآن خدمت ميكنند و سابق هم خدمت كردند به شما، به ما، به همه، به اسلام و شما را رساندند به اينجا، آنها را كنار نگذاريد، رد نكنيد، آنها را وارد كنيد در كار [صحيفه امام 1378 ج19: 409].
امام با تأكيد بر مشاركت مردمي در كارها به مديران اجرايي كشور توصيه ميكند:
دنبال اين نباشيد كه هي هر چيزي را دولتياش كنيد. نه، دولتي در يك حدودي است، آن حدودي كه معلوم است، قانون هم معين كرده، وليكن مردم را شركت بدهيد، بازار را شركت بدهيد [صحيفه امام 1378 ج19: 409].
پس در كلام و سيرة امام، بر مشاركت افراد تأكيد فراواني شده و حضور آنها در عرصههاي مختلف كار موجب بهبودي روابط كار، كارآيي و اثربخشي فعاليتهاي اقتصادي و مديريتي تلقي شده است.
به همين دليل بايد مردم را با روشهاي منطقي همراه و همگام با خود كرد تا بقاي انقلاب تضمين شود و نيز كشور در پناه پشتيباني ملّت به توسعة روزافزون دست يابد. چه اينكه همراهي مردم لازمة حركت، ايجاد، بقا، استمرار نظام و حلاّل تمام مشكلات و بحرانها بوده و بدون آنها انجام هيچ كاري ممكن نميباشد. تمام اين نكات، اين نتيجه را به همراه دارد كه بايد مردم را همراه حكومت نگه داشت، آنها را جذب كرد و در يك كلام تحصيل رضايت و خشنودي و تأليف و تصرف قلوب و ايجاد انگيزة سياسي آنها امري ضروري است. بايد به گونهاي با مردم برخورد نمود و در رفتار سازماني با افراد طوري عمل كرد كه مردم احساس كنند كه به نظرياتشان توجه شده و به شخصيت آنها بها داده ميشود. حضرت امام پيوسته به مردم شخصيت و هويت ميدادند و رأي مردم را ميزان معرفي كرده و براي آن احترام تام قائل ميشدند و تصميمات سياسي نظام را در پرتو مشاركت سياسي مردم و اعمال نظر آنها مورد ارزيابي قرار ميدادند.
سيرة امام همواره بر اين بود كه در جهت جلبنظر، اعتماد، رضايت مردم و تداوم تفكر عدم جدايي دولت (دستگاه مديريت كشور) از مردم تلاش كند و مردمي بودن مسئولين و پذيرش و مقبوليت مردمي را در ساختار اداري كشور به محك تجربه گذارد:
تا ملّت در كار نباشد، نه از دولت و نه از استانداران كاري نميآيد… همه بايد كوشش بكنيد كه رضايت مردم را جلب بكنيد در همه امور … [صحيفه امام 1378 ج18: 378].
5. الگوهاي رفتاري امام(س) در مردمداري
ديديم كه در نگاه امام، مردم از جايگاه بالايي برخوردارند و ملّت آنچنان اهميت دارد كه ايشان جمهوري اسلامي را بدون اتكاي به مردم بيمعنا ميشمردند، و نيز آنچنان دم از مردمسالاري ميزنند كه بين خود و اعضاي سازمان بزرگ اسلامي هيچ تمايزي قائل نبودند. اينك به قضايايي دربارة مردمي بودن امام خميني(س) اشاره ميشود تا نگرش امام نسبت به ملّت بيشتر درك شده و الگوهاي رفتاري آن رهبر فقيد در اين حوزه بيان گردد.
الف) عدم تبعيض بين رهبر و ديگران
حجتالاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خميني در خاطرهاي از روزهاي بمباران تهران بيان ميدارند:
در آن روزها خانوادة ما هم مثل بقية مردم عمل ميكردند. به شيشهها نوار چسب زده بوديم و كار ديگري نميكرديم … در روزهاي اول جنگ از تيم مهندسي ستاد مشترك، شخصي به جماران آمد و يك محل ضد بمب براي امام درست كرد وقتي كه آنجا را ميساختند امام گفتند: «من به آنجا نميروم».
ظرف چهار يا پنج ماه آن محل درست شد اتاقي بود به شكل (L ) انگليسي و به اندازه پنج متر در چهار متر. امام تا آخر هم درون آن پناهگاه نرفتند، حتي من يك مرتبه به امام گفتم: «شما بياييد و حداقل اينجا را ببينيد» امام گفتند: «از همين بيرون پيداست و از بيرون دارم ميبينم ساختمان چيست».
باز يك روز بعد از ظهر حدود هفت الي هشت موشك به اطراف جماران اصابت كرد، من خدمت امام رفتم و عرض كردم: «اگر يك مرتبه يكي از موشكهاي ما به كاخ صدام بخورد و صدام طوري بشود ما چقدر خوشحال ميشويم؟ اگر موشكي به نزديكيهاي اينجا بخورد و سقف پايين بيايد و شما طوري بشويد چه؟» امام در پاسخ گفتند: «والله من بين خودم و آن سپاهي كه در سه راه بيت است هيچ امتيازي و فرقي قائل نيستم والله اگر من كشته شوم يا او كشته شود، براي من فرقي نميكند». گفتم ما كه ميدانيم شما اينگونهايد اما براي مردم فرق ميكند. امام فرمودند: «نه مردم بايد بدانند اگر من به يك جايي بروم كه بمب، پاسداران اطراف منزل مرا بكشد و مرا نكشد من ديگر به درد رهبري اين مردم نخواهم خورد من زماني ميتوانم به مردم خدمت كنم كه زندگيام مثل زندگي مردم باشد، اگر مردم يا پاسداران يا كساني كه در اين محل هستند يك طوريشان بشود بگذار به بنده هم بشود تا مردم بفهمند همه در كنار هم هستيم».
گفتم: «پس شما تا كي ميخواهيد اينجا بنشينيد؟» به پيشاني مباركشان اشاره كردند و فرمودند: «تا زماني كه موشك به اينجا بخورد» [ستوده 1373 ج 1: 86ـ 84].
ديديم كه امام بين خود و ديگران هيچ امتيازي قائل نبودند و خود را با مردم همسان ميديدند و حتي براي بيان مردمي بودنشان شرط شايستگي رهبري خود را خدمتگزاري خويش عنوان كرده و بين كشته شدن خويش و ديگران فرقي قائل نيستند. اين در حالي است كه رهبران مادي دنيا در مواقع خطر خود را چنان استتار ميكنند كه از هرگونه گزندي در امان باشند.
ب) معرفي مديران مردمي و خدمتگزار
امام خميني با معرفي چهرههاي مردمي و مديران خدمتگزار، آنها را الگوهايي براي بقية مديران نظام مطرح ميسازد و شاخصة اصلي مديران مردمي را روح بلند آنها و تأثيرناپذيري از مقام و پست ميداند و ميفرمايد:
من از خصوصياتي كه در اين آقايان بود: آقاي رجائي، آقاي باهنر، آقاي عراقي، آني كه به نظرم خيلي بزرگ است اين است كه آقاي رجائي يك نفر آدمي بود كه دستفروشي [ميكرد] در بازار از قراري كه گفتند، من در مطالعاتي كه در ايشان كردم به نظرم آمد كه از حال دستفروشياش تا حال رياست جمهوري، در روح او تأثيري حاصل نشد. چه بسا اشخاصي هستند كه اگر كدخداي ده بشوند، تغيير ميكنند. به واسطه ضعفي كه در نفسشان هست، تحت تأثير آن مقامي كه پيدا ميكنند واقع ميشوند و اشخاصي هستند كه مقام تحت تأثير آنهاست از باب قوت نفسي كه دارند و آقاي رجائي، آقاي باهنر در عين حالي كه خوب يكيشان رئيس جمهور بود، يكيشان نخستوزير بود، اينطور نبود كه رياست در آنها تأثير كرده باشد، آنها در رياست تأثير كرده بودند يعني آنها رياست را آورده بودند زير چنگ خودشان، رياست آنها را نبرده بود تحت لواي خودش و اين يك درسي است كه انسان بايد از اينها ياد بگيرد [صحيفه امام ج 20: 124].
چنانكه ديديم در نگرش امام، مديري لايق و شايستة رياست و مسئوليت است كه سوار بر رياست شده و عنان آن را محكم در دست گرفته باشد، نه اينكه رياست بر او غالب شده باشد و او را به هر سويي بكشاند. امام خميني با معرفي مديران مردمي چون رجائي و باهنر قوت نفس آنها را يادآور شده و آنها را به عنوان بهترين خدمتگزاران و مردميترين مديران قلمداد ميكردند.
در بيانات ديگري نشانة مردمي بودن مديران عالي نظام را گريه كردن مردم عادي و راهپيمايي آنها در واقعه شهادتشان ميداند و گواهي مردم بر خوب بودن آنها را موجب نزول رحمت الهي و بخشش خداوندي ميشمرد. ناگفته نماند كه اين شاخص يعني داغدار شدن مردم در فراق ياران انقلاب در مورد خود ايشان شديداً مصداق داشت. چه اينكه مردم در رحلت ايشان گريهها سر داده و زاري و شيون نمودند. اين نشاندهندة مردمي بودن اين رهبر فرزانه بود كه خود را خدمتگزاري كوچك براي ملّت ميدانست و محرومين و مستضعفين را بر خويش مقدم ميداشت.
نتيجهگيري
در يك جمعبندي از مطالب پيشين ميتوان اظهار داشت كه امام راحل براي ملّت و ملّتگرايي مفهومي گسترده بيان كرده كه با مفاهيم طرح شده در رويكردهاي ديگر تفاوت ماهوي دارد. ايشان در مسير ملّتگرايي، قلمرو عقيدتي و نظام ارزشي نشأت گرفته از جهانبيني توحيدي را محور قرار داده و ملّت اسلامي را با محوريت انگيزة الهي ميپذيرد. در فرضية امام، همگرايي ملّت و دولت با اصل تلازم خدامحوري و مردمداري عجين شده و تفكر جديدي در مديريت و رفتار به وجود ميآورد. اين رويكرد، سبك مديريت بر قلوب است. در نظر رهبر فقيد انقلاب براي دستيابي به اين نوع از مديريت لازم است كه مديران و حاكمان خود را خدمتگزار و وامدار ملّت فرض كرده و مراقب باشند كه در سازمانهاي آنان:
از ايجاد نارضايتي جلوگيري شود.
به موازين اسلامي عمل گردد.
با مردم سختگيري نشود.
مردم در كارها مشاركت داده شوند.
خاطرنشان ميشود كه رهبر كبير انقلاب در عرصة عمل و خدمت، همگرايي با مردم را تجربه نموده و از شهد شيرين مديريت بر قلوب بهره بردند.
*رهبر و زمامدار، زاهد و عارف
شناخت شخصیت امام خمینی در فرمایشات رهبر فرزانه انقلاب
*رهبر و زمامدار، زاهد و عارف
آنچه که در دوره بعد از تشکیل نظام اسلامى، از ابعاد وجودى امام مشاهده شد، به نظر من به مراتب مهمتر و عظیمتر بود از آنچه که قبلاً دیده شده بود. در این دوران، امام - این شخصیت برجسته و ممتاز - در دو بُعد و دو چهره مشاهده مىشود: در دوران حکومت، یک چهره، چهره رهبر و زمامدار است؛ یک چهره، چهره یک زاهد و عارف. ترکیب این دو با هم، از آن کارهایى است که جز در پیامبران، جز در مثل داود و سلیمان، جز در پیامبرى مثل پیامبر خاتم صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم انسان نمىتواند دیگر پیدا کند. اینها حقایقى است که ملت ایران در طول سالهاى متمادى آنها را لمس کرده؛ ما هم که از نزدیک شاهدش بودیم و دیدیم. تربیت اسلامى و قرآنى این است. امام به چنین چیزى همه را دعوت مىکرد؛ نظام اسلامى را براى تربیت انسانهایى از این قبیل مىخواست و مىپسندید؛ همانطور که خود او مظهر اعلاى آن بود. در چهره یک حاکم و زمامدار و رهبر، امامِ بزرگوار مردى هوشیار، باشهامت، باتدبیر، باابتکار و دریادل بود. امواج سهمگین در مقابل او چیز کماهمیتى محسوب مىشدند. هیچ حادثه سنگینى نبود که بتواند او را شکست دهد و او را به خضوع در مقابل آن حادثه وادار کند…
امام در موضع یک انسان مقتدر و یک انسان بااراده بود؛ انسانى که اگر جنگ پیش بیاید، مىتواند تصمیم بگیرد؛ اگر صلح هم باشد، مىتواند تصمیم بگیرد. براى اداره یک کشور و براى مواجهه با دشمنان، مىتواند تصمیمگیرى کند. اما همین انسان، در چهره زندگى شخصى و خصوصى خود، یک انسان زاهد و عارف و منقطع از دنیاست. البته منظور، دنیاى بد است؛ همان چیزى که خود او مىگفت دنیاى بد، آن چیزى است که در درون شماست. این ظواهر طبیعت - زمین و درخت و آسمان و اختراعات و امثال اینها - دنیاى بد نیست. اینها نعمتهاى خداست؛ باید اینها را آباد کرد. دنیاى بد، آن خودخواهى، آن افزونطلبى و آن احساس تعلّقى است که در درون انسان است. امام از این دنیاى بد بهکلّى منقطع بود.
فرازی از خطبه نماز جمعه 14/3/1378