حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


عده:
عده در جاهلیت به دو معنا بود؛ یکی به معنای طهری که زن در آن طلاق داده میشد و دیگری مدت زمانی بود که زن بعد از فوت یا طلاق همسرش صبر میکرد تا ازدواج با دیگران بر وی حلال شود.
عدهی وفات:
در جاهلیت، برای عقد ازدواج حرمتی قائل بودند و وقتی شوهران زنان جاهلی از دنیا میرفتند، باید به مدت یک سال عده نگاه میداشتند و در مدت این یک سال حق نداشتند از خانه خارج شوند. در بدترین قسمت خانه سکونت میکردند. بدترین لباسها را میپوشیدند و حق نداشتند مو را شانه کنند یا ناخنها را بچینند و بوی خوش استعمال کنند و حتی حق استحمام هم نداشتند و از آرایش و تزیین و استفاده از سرمه خودداری میکردند و در پایان یکسال با بدترین منظره از خانه خارج میشدند. به هنگام اتمام عده گوسفند یا الاغی را نزد خود نگه میداشتند و به آن آب و غذا نمیدادند و آنقدر میزدند تا بمیرد. سپس فضلهی آن را به نقطهی دوری میانداختند. این کار کنایه از دورانداختن زجر و مصیبت بود.
عدهی طلاق:
دربارهی عدهی زن بعد از طلاق شوهر، اختلاف نظر هست. بعضی بر این باورند که زنان جاهلی عدهی طلاق داشتند و مدت عدهی آنها یک حیض بود و معتقد بودند که اگر زنی یک حیض ببیند و معلوم شود که حامله نمیشود، حق ازدواج با شخص دیگری را پیدا میکند. عدهی زن حامله نیز وضع حمل بود؛ اگر مردی همسرش را در حاملگی طلاق میداد، باید صبر میکرد تا زن وضع حمل کند.
بعضی دیگر بر این باورند که عدهی طلاق در میان زنان جاهلی رواج نداشت و زن مطلقه بدون مراعات عده، ازدواج میکرد. اگر زنی حامله بود، بچهای که از همسر قبلی به دنیا میآمد، متعلق به همسر جدید بود و او پدر شرعی بچه به حساب میآمد، اگر چه مادر میدانست که این بچه از شوهر اول اوست. این گروه ازدواج برخی از زنان حامله را مؤید بر دیدگاه خود میدانند که پس از حاملگی از شوهر اول، ازدواج میکردند و در خانهی شوهر دوم وضع حمل میکردند؛ از آن جمله: ناقمیة، درحالی که از معاویة بن بکر حامله بود، با سعدبن زید ازدواج کرد و در فراش سعد، پسرش صعصعه را به دنیا آورد و وقتی که سعد فوت کرد، پسران سعد، صعصعه از ارث محروم و او رابه اصلش ملحق کردند.
مادر ربیعة بن عاصم، همسر هبیرة بن نعمال، درحالی از وی جدا شد که ربیعه را حامله بود و با عاصم ازدواج کرد. هبیرة پس از تولد بچه، به عمروبن عبدالمطلب شکایت کرد و با اینکه مادرش او را به هبیره نسبت میداد، عمرو بچه را متعلق به عاصم میدانست؛ زیرا در فراش او به دنیا آمده بود. این موضوع در میان قریش و بیشتر اعراب رواج داشته است.
به نظر میرسد که آن ها به عده در طلاق قائل بودند؛ زیرا از انواع طلاقهای آنها طلاق رجعی بود که مرد بعد از طلاق در ایام عده برای آزار و اذیت زن بارها رجوع میکرد و اگر گفته شود که آن ها در طلاق عده نداشتند، در این صورت طلاق رجعی طلاقی بی مورد و بی معنا خواهد بود.
اما دربارهی نمونههای وضع حمل در فراش شوهر دوم، باید گفت که گاه بعضی از افراد، عده در طلاق را رعایت نمیکردند یا حمل خود را کتمان مینمودند، چنان که خداوند نیز در نهی کتمان حمل به آنها چنین میفرماید: «وَ الْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ وَ لاَ یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ؛ زنهایی که طلاق داده شدند، از شوهر نمودن خودداری کنند تا سه پاکی بر آنان بگذرد و حملی که خدا در رحم آنها آفریده کتمان نکنند، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارند».
نظام تعدد زوجات در میان اعراب جاهلی شایع بود و نظر مشهور این است که هیچ قانونی تعدد زوجات را در میان آنها محصور نمیکرد و آنها ازدواج با هر تعداد از زنان را که مایل بودند، از حقوقشان محسوب میکردند. در عین حال، برخی دیگر نیز بر این باورند که تعدد زوجات به ده زن محدود بود که این مسئله با نقلهای متفاوت بیان شده است.
روایت کردهاند که مرد در جاهلیت با ده زن یا کمتر از ده زن ازدواج میکرد. نقل شده است قریش با ده زن یا کمتر ازدواج میکردند.
شاید بتوان از اقوال نتیجه گرفت که در هنگام ظهور اسلام بیشتر از ده زن اختیار نمیکردند. آوردهاند اهل حرم اولین کسانی بودند که تعدد زوجات را بنا کردند، ولی آنها محدودیتی در کنیز نداشتند و با هر تعداد کنیزی که میخواستند ازدواج میکردند؛ زیرا کنیز خریداری میشد و ملک مرد به حساب میآمد. البته کنیز از حقوق زوجه برخوردار نبود و برای مرد همسر محسوب نمیشد، مگر اینکه مالک او را آزاد و بعداً با او ازدواج کند.
از جمله مردانی که در هنگام ظهور اسلام در قبیلهی ثقیف ده زن داشتند عبارتند از: مسعودبن معقب، عروة بن مسعود، سفیان بن عبدالله، ابوعقیل مسعودبن عامر و غیلان بن سلمه. زمانی که غیلان، سفیان و ابوعقیل اسلام آوردند، زنان خود را به چهار عدد محدود کردند و شش زن دیگر را کنار گذاشتند؛ یا حارث بن قیس هشت زن داشت که به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از چهار نفر آنها صرف نظر کرد. همچنین عبدالمطلب بنهاشم، ابی سفیان بن حرب و صفوان بن امیه شش زن داشتند.
اعراب جاهلی در بین زنان خود عدالت را رعایت نمیکردند و بعضی را بر بعض دیگر تفضیل میدادند.
آنچه دربارهی تعدد زوجات گفته شد، بدین معنا نیست که همه مردان عرب همسران متعدد داشتند، بلکه برخی از آنها به یک زن اکتفا میکردند؛ چنان که در ضرب المثلهای آنها نیز آمده: «خیر الرجال الذی یکرم الحرة و لا یجمع الضرّة؛ بهترین مرد آن کسی است که زن آزاد را تکریم کند و زنان متعدد نداشته باشد».
برخی از دختران نیز در زمان خواستگاری با مرد شرط میکردند که زن دیگری نگیرد.
عدی بن زید در این باره میگوید:
بنات کرام لم یُرَبن بضَرّة *** دُمّی شرقاتٍ بالعبیر روادعا
صورتهایی که از اشک پر شده در حالی که به بوی خوش آغشته است.
وقتی حاتم طایی از ماویه دختر عفرز خواستگاری کرد، وی بعد از اینکه حاتم را از میان خوستگاران متعدد برای ازدواج انتخاب نمود، شرط ازدواج را طلاق زن حاتم قرار داد، و چون حاتم این کار را انجام نداد، آن دو بعد از فوت همسر اول حاتم با همدیگر ازدواج کردند؛ یا حَرقُفه بلویه با خواستگارش مُرَّةبن عوف شرط کرد که با کس دیگری ازدواج نکند. او نیز قسم خورد که غیر از او با کس دیگری ازدواج ننماید.
روابط بین هووها
یا ویح نفسی الیوم أدرکنی الکبر *** اابکی علی نفسی العشیة او أذر؟
فوالله لوادرکت فیَّ بقیة *** للاقیت مالاقی صواحبک الأخر
در مواقعی نیز مردها همسران را به سبب هووها تأدیب و تنبیه میکردند. سخن طهوی به خوبی بیانگر این مطلب است:
لقد خشیت أن یقوم قابری *** و لم تمارسک من الضرائر
ذاتُ شذاة جَمَّة الصراصر *** حتی اذا جرَّس کلُّ طائر
قامت تُغنظی بک سمع الحاضر *** تُصرُّاصرار العقاب الکاسر
آنچه گذشت بیانگر دو امر است: اولاً تعدد زوجات به صورت نامحدود نبود بلکه بیشترین تعدادی که ازدواج میکردند، ده زن بود و این مسئله حداقل در میان دو قبیلهی قریش و ثقیف با دقت نظر در نمونههایی که گذشته، به خوبی روشن است؛ ثانیاً تعدد زوجات امر شایعی بود ولی از ارزشهای آن جامعه محسوب نمیشد و امری پست در اذهان بود.
قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ مَعَ العِلمِ وَشَرُّ الدُّنيا وَالآخِرَةِ مَعَ الجَهلِ ؛
خير دنيا و آخرت با دانش است و شرّ دنيا و آخرت با نادانى.
(بحارالانوار، ج79، ص170)
******
قال رسول الله صلى الله عليه وآله :
طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ أَلا إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ بُغاةَ العِلمِ؛
طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است. خداوند جويندگان دانش را دوست دارد.
(مصباح الشریعه،ص13)
******
قال على عليه السلام :
زَكاةُ العِلمِ بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ وَإجهادُ النَّفسِ فِى العَمَلِ بِهِ؛
زكات دانش، آموزش به كسانى كه شايسته آنند و كوشش در عمل به آن است.
(غرر الحکم و درر الکلم،ص391
******
قال على عليه السلام :
اَلعِلمُ کَنزٌ عَظیمٌ لایَفنی؛
علم گنج بزرگی است که با خرج کردن تمام نمی شود.
(غرر الحکم و درر الکلم،ص66)
******
پيامبر صلى لله عليه و آله :
اَلْعِلْمُ رَأسُ الْخَيْرِ كُلِّهِ، وَ الْجَهْلُ رَأسُ الشَّرِّ كُلِّهِ ؛
دانايى سرآمد همه خوبىها و نادانى سرآمد همه بدى هاست.
(بحارالأنوار، ج74، ص 175)
******
امام على عليه السلام :
رَأْسُ الْعِلْمِ التَّمْييزُ بَيْنَ الاْخْلاقِ وَ اِظْهارُ مَحْمودِها وَ قَمْعُ مَذْمومِها؛
بالاترين درجه دانايى، تشخيص اخلاق از يكديگر و آشكار كردن اخلاق پسنديده و سركوب اخلاق ناپسند است.
(غررالحکم و دررالکلم،ص378)
******
پيامبر صلى لله عليه و آله :
اَلْعِلمُ إمامُ الْعَمَلِ وَالْعَمَلُ تابِعُهُ يُلهَمُ بِهِ السُّعَداءُ وَ يُحْرَمُهُ الأْشقياءُ؛
دانش پيشواى عمل و عمل پيرو آن است. به خوشبختان دانش الهام مىشود و بدبختان از آن محرومند.
(امالى طوسى، ص 488)
******
پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله):
مَن عَمِلَ بِما يَعلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلمَ ما لَم يَعلَم.
هر كس به آنچه می داند عمل كند، خداوند دانش آنچه را كه نمی داند به او ارزانى می دارد.
(مرآة العقول ج3،ص286)
******
امام صادق (سلام الله علیه) :
لَستُ اُحِبُّ أن أرَى الشّابَّ مِنكُم إلاّ غادِياً في حالَينِ: إمّا عالِماً أو مُتَعَلِّماً.
دوست ندارم جوانى از شما [شيعيان] را جز بر دو گونه ببينم: دانشمند يا دانشجو.
(امالی طوسی ص303)
******
امام علی (سلام الله علیه) :
لا عَمَلَ كَالتَّحقيِقِ.
هيچ عملى مانند پژوهش نيست.
(غررالحكم ودررالكم - ص768)
*******
امام على عليه السلام :
أَعقَلُ النّاسِ أَبعَدُهُم عَن كُلِّ دَنيَّةٍ؛
عاقل ترين مردم كسى است كه از همه پَستى ها دورتر باشد.
(تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص197)
******
امام على عليه السلام:
زكوةُ العَقلِ احتِمالُ الجُهّالِ؛
زكات عقل تحمّل نادانان است.
(تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص56)
******
:امام على عليه السلام:
رَدعُ النَّفسِ عَن زَخارِفِ الدُّنيا ثَمَرَةُ العَقلِ؛
دورى از تجمّلات دنيا ميوه عقل است.
(تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص241)
******
امام صادق عليه السلام:
لا يَسْتَيْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا يَسْتَيقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا؛
هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند.
تفسير العياشى، ج 2، ص 53
*******
پيامبر صلى الله عليه و آله:
اَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَرْبَعَةٌ: اَلنَّصيحَةُ لِلّهِ فى عَمَلِهِ وَ تَرْكُ الْباطِلِ وَ لُزومُ الْحَقِّ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْخَيْرِ ؛
نشانه توبه كننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها كردن باطل، پايبندى به حق و حريص بودن بر كار خير.
تحف العقول، ص 20
*******
امام صادق علیه السلام:
اِیّـاکُـم اَن یَحسُـدَ بَعضُکـُم بَعضـاً فَـاِنَّ الکُفـرَ اَصلُه الحَسَـد؛
از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است..
کافی(ط-الاسلامیه) ، ج8 ، ص8 - تحف العقول، ص 315
*******
امام صادق عليه السلام:
إنَّ مِمّا يُزَيِّنُ الاسلامَ الاخلاقُ الحَسَنَةُ فيما بَينَ النّاسِ؛
خوش اخلاقى در بين مردم زينت اسلام است.
مشکات الانوار فی غرر الاخبارص240
*******
امام صادق عليه السلام:
اثافى الاسلامِ ثَلاثَةٌ: الصَّلوةُ وَ الزَّکوةُ وَ الوِلایة،لا تَصِحُّ واحِدَةٌ مِنهُنَّ اِلا بِصاحِبَتَیها؛
سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى شود.
کافى(ط-الاسلامیه)، جلد2، ص 18
******
امام صادق عليه السلام:
سِتَّةٌ لاتَكونُ فِى المُؤمِنِ: اَلعُسرُ وَالنَّكَهُ وَالحَسَدُ وَاللَّجاجَةُ وَالكَذِبُ وَالبَغىُ؛
شش (صفت) در مؤمن نيست: سخت گيرى، بى خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز.
وسایل الشیعه ،ج15 ،ص349 - تحف العقول، ص 377
******
امام على عليه السلام:
عِلمُ الْمُنافِقِ في لِسانِهِ وَعِلْمُ الْمُؤْمِنِ في عَمَلِهِ؛
دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در كردار اوست.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم، ج 4 ، ص 350، ح 6288 و ح 6289
*******
امام موسی کاظم علیه السلام:
أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ؛
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند، انتظار فرج و گشایش است.
تحف العقول ص 403 - بحارالانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 326 ، ح
*******
امام کاظم علیه السلا م:
فَقَّهُوا فی دینِ اللّه، فَاءنَّ الفقهَ مفتاحُ البصیرَةِ وَ تَمامُ العِبادَة
در دین خدا دانا شوید،همانا دین شناسی و فقه ،کلید بصیرت و کمال عبادت است.
مسند الامام الکاظم لیه السلام:ج3،ص249
*******
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
خَصلَتانِ ليسَ فَوقَهُما مِنَ البِرِّ شَيءٌ الإيمانُ بِاللّه و النَّفعُ لِعبادِ اللّه
دو خصلت است كه هيچ كار خوبى بالاتر از آن دو نيست : ايمان به خدا و سود رساندن به بندگان خدا.
تحف العقول ص 35 - نهج الفصاحه ص 457 ، ح 1446 - بحار الانوار(ط-بیروت) ج 74 ، ص 137 ، ح 2
*******
رسول اكرم صلى الله عليه و آله:
اَصدَقُ القَولِ و َاَبلَغُ المَوعِظَةِ و َاَحسَنُ القَصَصِ كِتابُ اللّه ؛
راست ترين سخن، رساترين پند و زيباترين حكايت، كتاب خدا (قرآن) است.
رحلت جابر
پس از آنکه جابر، پیام رسول خدا (صلی الله علیه واله)را به امام باقر(علیه السلام)رساند، امام باقر(علیه السلام)به جابر فرمود: وصیتخود را آماده کن; زیرا تو در مسیر حرکت به سوی خدایی! قطرات اشک از چشمان جابر سرازیرشد و به امام باقر(علیه السلام)عرض کرد: آقای من، این خبر را قبل ازشما رسول خدا(صلی الله علیه واله)به من داد و فرمود: «چند روز پس از دیدار با محمد بن علی (امام باقر-ع-) از دنیامیروی.» امام باقر(علیه السلام)فرمود: «ای جابر، سوگند به خدا، خداوند علم گذشته و حال و آینده تا روز قیامت را به من عنایتفرموده است.» جابر وصیت کرد; آماده سفر شد. و سر انجام در 73یا 74 یا 78 قمری در 94 سالگی در مدینه از دنیا رفت. طبق بعضی از روایات، امام صادق(علیه السلام) فرمود: جابر، آخرین نفر از اصحاب بود که باقی مانده بود. ابان بن عثمان ، که در آن وقتحاکم مدینه بود، بر جنازه جابر نمازخواند. او به فرزندان جابر پیام فرستاده بود وقتی پدرتان از دنیا رفت، او را به خاک نسپارید تا من بر جنازهاش نماز بخوانم. زیرا حاکمان نماز خواندن بر جنازه بزرگان را امتیاز و افتخار میدانستند. گرچه جابر بن عبد الله انصاری، در میدان نبرد با دشمن به شهادت نرسید، ولی با شمشیر قلم و بیان و در مسیر مبارزه پیوسته با دشمنان بود. او با افشاگریهایش بینی دشمنان کینهتوز را به خاک مالید و از حریم مقدس امامان معصوم(علیه السلام) دفاع کرد. بیتردید ، جابر از مصداقهای روشن این سخن رسول خدا (صلی الله علیه واله) به شمار میرود: « اذا کان یوم القیامه یوزن مداد العلماء مع دماء الشهداء فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء» هنگامی که روز قیامت میشود ، مرکب قلم دانشمندان را با خون شهیدان میسنجند; پس مرکب قلم دانشمندان بر خون شهیدان برتری مییابد.
یاور امام زمان(علیه السلام)
بعضی از دانشمندان و سیره نویسان، تاویل معنای آیه (ان الذیفرض علیک القرآن لرادک الی معاد) را به رجعت جابر با امام زمان حضرت مهدی(علیه السلام)مربوط میدانند. شاید رسول خدا(صلی الله علیه واله)یا یکی از امامان(علیهم السلام) با خواندن آیه فوق به جابر بشارت داد که ، هنگام ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)زنده میشوی; از یاران نزدیک و مخلصآن حضرت خواهی بود و در تثبیت و گسترش حکومت جهانی آن حضرتنقش بسزایی بر عهده خواهی داشت.
جابر در عصر پیامبر
هنگامی که پدر جابر به شهادت رسید، جابر 9 خواهر داشت. گروهی بر این باروند که جابر پنج فرزند داشت، سه پسر که عبد الرحمن، محمد و حمید نام داشتند. و دو دختر که میمونه و ام حبیب خوانده میشدند. به سبب نام پسرهایش، جابر را ابو عبد الرحمن و ابو محمد و گاه ابو عبد الله میخواندند. جابر در عصر پیامبر(صلی الله علیه واله)عنصری پاک، مجاهدی مخلص و صحابی رسولخدا (صلی الله علیه واله)شمرده میشد و همراه پیامبر(صلی الله علیه واله)در 19 غزوه از بیست و یک غزوه شرکت کرد. امام باقر(علیه السلام) فرمود: از جابر بن عبد الله انصاری شنیدم که میگفت: از رسول خدا (صلی الله علیه واله)در مورد سلمان پرسیدم ، فرمود: سلمان دریای علم و معرفت است که نمیتوان به آخر آن رسید. سلمان دارای علمگذشته و آینده است. خداوند دشمن دارد ، کسی را که با سلماندشمنی کند و دوست دارد آن را که با سلمان دوستی ورزد. عرض کردم درباره ابوذر غفاری، مقداد، و عمار یاسر چه میفرمایی؟حضرت پاسخ را تکرار کرد. از محضر رسول خدا (صلی الله علیه واله)بیرون آمدم، تا این چهار تن (سلمان، ابوذر، مقداد، عمار یاسر) را دیدار کنم و به آنها بشارت دهم. وقتی از حضور رسول خدا(صلی الله علیه واله)حرکت کردم ، فرمود: «الی یا جابر و انت منا، ابغض الله من ابغضک و احب مناحبک» ای جابر، تو از خاندان ما هستی، خداوند دشمن دارد آن را که با تو دشمنی ورزد و دوست دارد آن را که با تو دوستیکند.
جابر نخستین زائر امام حسین (ع)
یکی از راههای عمیق و در عین حال ساده و آسان برای شناخت اسلام و آثار سازنده آن، مطالعه زندگی اصحاب خاص پیامبر(صلی الله علیه واله) و امامانمعصوم (علیهم السلام) است. آنها که تا آخر عمر در خط پیامبر وامامان بودند و از جانب آن بزرگوران مورد تایید قرار گرفتند. جابر بن عبد الله انصاری از افراد نادری است که براستی شاگردفهیم، عارف، پارسا، مجاهد و وارسته پیامبر(صلی الله علیه واله)بود. وی بیش از90 سال عمر پربرکتخود را در راه اسلام و گسترش آن صرف کرد وشیرمردی مخلص و نستوه، عابدی وارسته و عاشق و عالمی پرتلاشبود. جابر پنج امام را درک کرد، از شاگردان و یاران مخصوص همهآنها بود و در نشر اندیشه آنان، سهمی بزرگ داشت.«جابر بن عبد الله انصاری» کسی بود که هم اسلام او را پرورشداد و هم او موجب رشد و گسترش اسلام شد. او در این میدان، گویسبقت از همگنان ربود و چنان درخشید که وی را از «اصفیا»میدانند.او به دو موضوع، که در مکتب اسلام بسیار مهم و سرنوشتساز است،اهمیتبسیار میداد: 1- پاسداری و نگهبانی عمیق و جدی از خط راستین ولایت و رهبریامامان برحق، 2- نقل و نشر احادیث پیامبر و امامان(علیهم السلام) و گسترشفرهنگ اسلام. او چنان به نشر روایات اهمیت میداد که در تمامکتب احادیث اسلامی، نام او به عنوان ناقل حدیث و ناشر فرهنگاهل بیت (علیهم السلام) میدرخشد
جابر کیست؟
جابر بن عبد الله انصاری یار باوفای پیامبر (صلی الله علیه واله)و شیفته حق وپاسدار جان برکف اسلام حدود پانزده سال قبل از هجرت در مدینه ودر خانوادهای محترم، از خاندان «خزرج» متولد شد. پدر جابر«عبد الله بن عمرو» از نخستین کسانی است که قبل از هجرتپیامبر(صلی الله علیه واله)از مکه به مدینه، اسلام را پذیرفت. او تمام زندگیاشرا وقف گسترش اسلام کرده بود. و بیش از صد سال داشت. در جنگ بدرشرکت کرد و در جنگ احد به درجه رفیع شهادت دستیافت. نام مادرجابر «نسیبه» بود و دختر، عقبه بن عدی به شمار میآمد.
پوشش نداشتن زنان جاهلی
به رغم گزارشهای حاکی از حجاب زنان عرب در دورهی جاهلیت، شواهد دیگری نیز بیانگر پوشش نداشتن آنها است.
1. قرآن:
قرآن وضعیت زنان را قبل از اسلام و در دورهی جاهلیت در مواردی یادآوری میکند از جمله:
1. زمانی که به زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان میدهد که در خانه بمانند، به آنان چنین خطاب میکند: «وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى »خود را مانند جاهلیت نخستین زینت نکنید.»
از آیهی مذکور و معانی متعددی که برای واژهی «تبرجن» در تفاسیر و کتب لغت بیان شده است، میتوان چنین نتیجه گرفت که در جاهلیت، زنان برخی از زیباییهای بدن را که پوشیدن آن در اسلام واجب شد، آشکار مینمودند.
2. خداوند خطاب به زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و زنان مؤمن چنین میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ …؛ «ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلبابها (روسریهای بلند) خود را بر خویش فرو افکنند».
غرض اصلی خداوند در این آیه تغییر پوششی بوده است که قبل از نزول آیه وجود داشته است. از ام سلمه روایتی دربارهی این آیه وارد شده که میگوید: من برتر از زنان انصار ندیدم؛ همین که آیات سورهی نور نازل شد، یک نفر از آنها دیده نشد که مانند سابق بیرون بیاید. سر خود را با روسریهای مشکی میپوشیدند، گویی که کلاغ روی سرشان نشسته بود.
می توان چنین نتیجه گرفت که قبلاً زنان عرب پوشش چندانی نداشتند و اعضایی از بدنشان پوشیده نبوده است.
دیدگاه جاحظ دربارهی پوشش زنان جاهلی:
جاحظ در این باره میگوید: «میان زنان و مردان عرب حجاب نبود و به نگاه اتفاقی و پنهانی خرسند نبودند؛ بلکه زن و مرد سخن میگفتند و شب نشینی میکردند و دو به دو کنار هم مینشستند و با هم بودند. مردی که خیلی به این گونه روابط علاقه داشت، «زِیر» - به معنای بسیار ملاقات کنندهی زنان – مینامیدند. این ملاقات نیز درجلوی چشم بزرگ ترها و شوهران بود. آنان را منع نمیکردند. وی سپس داستان جمیل و بثینه و عشق آن دو به یکدیگر و روابط، آنها را با هم (با آنکه بثینه شوهر داشت) بیان میکند و اضافه می کند: «بدین گونه همواره زنان و مردان عرب در جاهلیت و اسلام گفت و شنود داشته اند، تا اینکه حکم حجاب بر زنان پیامبر و مخصوص ایشان نازل شد».
- کنار گذاشتن پوشش در موارد خاص:
بسیاری از اشعار دورهی جاهلیت در شرایط خاصی زنان را بدون پوشش سر و صورت و در برخی موارد برهنه توصیف کرده اند.
عزاداری:
چنان که گذشت، ربیع بن زیاد عبسی زنان را این گونه توصیف میکند که در ماتم و اندوه مالک بدون پوشش و با سیلی زدن بر صورت بر مصیبت او نوحه سرایی میکنند. «هر کس که به کشته شدن مالک خشنود است، در روز نزد زنان قبیله ما بیاید. و زنان را میبیند که چگونه با کمال حسرت ناله میکنند و در سحرها بر صورت خود لطمه میزنند. این زنانی که قبلاً صورت خود را میپوشانیدند، امروز چهرههای خود را برای دیگران آشکار میکنند. زنان آزاد صورت خود را برای شخصی میخراشند که نرم خوی و خوش خبر باشد».
ترس از اسارت:
در زمان جنگ برخی زنان وقتی از شکست و عقب نشینی قوم خود مطمئن میشدند، از ترس اسارت حجاب را کنار میگذاشتند و خود را شبیه به کنیزان میکردند تا بتوانند فرار کنند و اسیر دشمن نشوند.
طرفه، زنان بی حجابی را که قصد داشتند از دشمن فرار کنند، چنین توصیف میکند:
سائلوا عنّا الّذی یعرفنا *** بقوانا یوم تحلاق اللمِّم
یوم تبدی البیضُ عن أسوُقها *** و تَلُف الخیل اعراجَ النَّعَم
سَبرةبن عمروالفقعسی در بیان عیبهای قبیلهی بنی نهشل میگوید که زنان آنها خود را از ترس اسارت شبیه کنیزان و برهنه میکنند:
و نسوتکم فی الرّوع بادٍ وجوهها *** یُخَلنَ إماء و الإماء حرائر
أعَیّرَّتنا البانها و لحومها *** وذلک عارٌ یا ابن رَیطَه ظاهر
هنگام طواف کعبه:
در آن دورهی تاریخی، افرادی که از قبایل دور و نزدیک برای زیارت خانهی خدا میآمدند، سه گروه بودند: 1- قبایلی که خانهی خدا را عریان میکردند که به آنها حِلّه گفته میشد. 2. افرادی که با لباس طواف میکردند که به حمس معروف بودند. 3. قبایلی که مخلوطی از این دو گروه بودند که طلس نام داشتند.
چنان که گذشت، گروه حلّه در آوردن لباس را در زمان طواف بر خود واجب میدانستند. آنها، معتقد بودند با درآوردن لباس، گناه از بین میرود. آنها اعتقاد داشتند که نباید خدا را با لباسهایی که در آنها گناه انجام داده اند، عبادت کنند، بلکه با درآوردن لباسهایی که در آن خدا را معصیت کرده اند، با طهارت خدا را عبادت کرده اند.
این قاعدهی عمومی در میان قبایل حلّه بود که کسی جرئت مخالفت با آن را نداشت. زنان نیز از این عموم مستثنی نبودند و آنها هم درحالی که خود را برهنه میکردند، طواف میکردند.
قرطبی و طبرسی نیز در شأن نزول آیهی 31 سورهی اعراف آورده اند: «یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ؛ ای فرزندان آدم، هنگام داخل شدن به مسجد، لباس دربرگیرید».
«مشرکان، کعبه را برهنه طواف میکردند. مردان در روز و زنان در شب. پس برهنه طواف کردن حرام شد و این آیه نازل شد».
مؤید این سخن گزارشی است که جاحظ دربارهی صباعه، همسر عبدالله بن جدعل نقل میکند که وقتی صباعه خواست از همسرش طلاق بگیرد و با شخص دیگری ازدواج کند، عبدالله برای ازدواج او با دیگری شرط کرد که باید صد شتر قربانی کند و نیز پارچهای به فاصلهی دو کوه ابوقیس و قُعَیقان ببافد و همچنین کعبه را برهنه طواف کند. او پذیرفت. جاحظ از قول مطلب بن ابی وداعه نقل میکند: «من پسربچهای بودم، آن زن را دیدم که برهنه طواف میکرد. وقتی پشت میکرد، دنبالش میرفتم و وقتی پیش میآمد، او را استقبال میکردم. از او قشنگتر مخلوقی ندیدم».
ج- عوامل مؤثر در بررسی حجاب زنان اهلی
استنباط دقیق و صحیحی از واقعیت پوشش زنان جاهلی نمیتوان بیان کرد، ولی بهتر است برای تبیین مسئله به نکاتی توجه کرد.
نوع پوشش:
زنان عرب تبار از لباسهای متنوعی برای پوشش استفاده میکردند؛ از جمله معروفترین آنها عبارت اند از:
1. خمار:
قطعهای جامهی نادوخته بود، همانند روسری و مقنعه امروزی، که در آن زمان زنان برای پوشش سر از آن استفاده میکردند.
2. جلباب:
جامهی وسیعی بود که از چارقد بزرگتر و از عبا کوچکتر بود که زن به وسیلهی آن، سر و سینهاش را میپوشاند و در هنگام خروج از منزل، از این پوشش استفاده میکردند.
3. نقاب:
روبندی است که با آن صورت را میپوشاندند که انواع متفاوتی داشت.
معروف بودن این پوششها و فرهنگ بودن آن در بین زنان عرب نشان دهندهی پوشیده بودن آنها است.
طبقات اجتماعی:
چنان که قبلاً بیان شد، جامعهی اهالی از گروههای مختلفی همچون طبقهی اصیل، موالی، بردگان، فقرا و ثروتمندان متشکل بودند. در چنین جامعه ای، زنان طبقهی بالا و اشراف به راحتی و بدون قید و بند با مردان در ارتباط بودند؛ جاحظ در این باره میگوید: زنان طبقهی بالای عرب برای گفتگو با مردان مینشستند و مجلس برگزار میکردند.
در چنین جامعه ای، پوشش زنان طبقه بالا و اشراف با زنان فقیر و کنیز متفاوت بود و استفاده از نقاب، نوعی لباس تجمل مخصوص زنان اشراف و آزاد به حساب میآمد. آنها همچنین از لباسهای دیگری همچون جلباب نیز استفاده میکردند که نشان دهندهی طبقهی بالای اجتماعی و مرفه بودن آنها بود. در مقابل، زنان فقیر و کنیز از کمترین لباس برای پوشش خود استفاده میکردند و صورت آنها باز بود و چه بسا سر را نیز نمیپوشاندند که این پستی و پایین بودن سطح فرهنگ و ابتذال آنها را نشان میداد. قبلاً گفته شد که در جنگها نیز در زمان شکست از دشمن، زنان برای مصون ماندن از اسارت، پوشش خود را برمی داشتند تا خود را شبیه کنیزان بکنند.
به هر حال، به طور کلی میتوان گفت که پوشش زنان عرب یکی از ارزشهای آن جامعه به شمار میآمد، چنانچه شنفری در وصف زنش یکی از خصوصیات او را پوشش او برمی شمارد یا هندبن صعصعه به حجاب خود افتخار میکند که خمار را جز نزد چهار نفر باز نکرد. یا سبرةبن عمرو در بیان عیوب قبیلهی بنی نفش، شباهت زنان آنها را به کنیزان و برداشتن پوشش را از عیوب آنها برمی شمارد. ولی این بدان معنا نیست که همهی قشرهای جامعه پوشش کافی داشتند و همهی اعضا خود را میپوشانیدند بلکه عموم جامعه با توجه به پوششی که داشتند، از خمار و جلباب استفاده میکردند و در عین حال قسمتی از مو و اعضای بدن خود را نیز آشکار میکردند.
همچنین برهنه بودن آنها در طواف را نیز به حساب بی حجابی آنها نمیتوان گذاشت؛ زیرا این حکم کلی در میان زنان و مردان گروه حلّه بود که در هنگام طواف به قصد و نیت عبادی و در مواقع خاص صورت می گرفت، یا برکناری پوشش در هنگام شکست را نیز نمیتوان دلیل بر پوشش نداشتن آنها دانست؛ زیرا اسارت و عواقب شومی که در پی آن میآمد، بدتر از بی حجابی آنها بود.
شركت خواهران در بسيج:
جهاد در مكتب اسلام از فروع دين و از واجباتي است كه استواري دين به آن بستگي دارد، زيرا اسباب سربلندي اعتلا و كمال و استقلال جامعه مسلمانان مي شود و آن را در برابر ديگر ملل و دشمن متجاوز آبرو و عزت مي بخشد. لذا به سبب آنكه دفاع در هر جامعه اسلامي حالت وجوب همگاني دارد، و چون مقدمه واجب نيز واجب مي گردد و بايد مسلمانان اعم از زن و مرد براي ايجاد زمينه آموزش و حفظ توانايي هاي دفاعي كه خود مقدمه است، كوشش نمايند.
به اين ترتيب بر زنان مسلمان نيز واجب است تا در جهات گوناگون، از جمله رزمي، نظامي براي مقابله با دشمن مهاجم به كشور اسلامي، آماده دفاع باشند.
بر همين مبنا آموزش نظامي خواهران نيز در بسيج آغاز شد و علاوه بر آن با فرموده هاي امام خميني(ره) در سالروز ولادت حضرت زهرا سلام الله عليها نكات مبهم آن نيز تبيين گرديد.
ايشان فرمودند:
‘حضرت زهرا سلام الله عليها مجاهده و مخاطبه با حكومتهاي وقت داشت و آنها را محاكمه مي كرده اند، شما بايد از ايشان تبعيت كرده و به او اقتدا كنيد تا در روز زن وارد شويد و اگر بپذيريد، هم بايد در ميدان تحصيل و علم و هم در ميدان دفاع از اسلام مجاهده نماييد، كه دفاع از اسلام از مهماتي است كه بر هر مرد و زن و هر كوچك و بزرگي است. البته در آن محيطي كه شما تعليم نظام مي بينيد بايد محيط آزاد و صحيح و همه جهات عفاف محفوظ گردد.’
مركز بسيج خواهران مأموريت جذب، آموزش و سازماندهي بانوان كشور را بر عهده دارد و تاكنون توانسته است در امر آموزش خواهران در زمينه هاي نظامي امدادگري، عقيدتي، سياسي و سوادآموزي، خدمات و اقدامات مؤثري انجام دهد.
همچنين خواهران بسيجي در دوران دفاع مقدس در پشت جبهه ها نيز حضوري فعال داشتند و در تهيه و تدارك وسايل مورد نياز رزمندگان اسلام، زحمات فراواني را متحمل شدند.
امام خمینی(ره)