حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


اسوه جاوید(سید جمالالدین اسدآبادی)
ولادت
سید جمالالدین در ماه شعبان 1254 ق(آبان 1217 ش) در شهر اسدآباد همدان در محله قدیمی«امامزادهاحمد» در فضایی پاک و معنوی پا به عرصه وجود نهاد. پدر و مادر وی هر دو از خاندان بافضیلت و پرهیزگاری بودند. مادر بزرگوار سید، زنی باسواد و آشنا به قرآن بود که همچون شوهر خویش از تربیت خانوادگی و نجابت ذاتی برخوردار بود و پیوسته در رونق کانون گرم زندگی میکوشید.
بازیهای کودکانه
نبوغ ذاتی و هوش سرشار سیدجمال وی را از همان دوران کودکی به آفاقی دیگر سوق میداد و از همان ایام کودکی به فکر چاره و درمان دردها و رنجها بود.سیدجمالالدین با اینکه کودک بود، بازیهایش بزرگمنشانه مینمود و در رفتار، گفتار و کردارش آثار بزرگی و کمال هویدا بود.«حیرت افزاتراین که بازیهایش اکثر، تهیه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان [و] بوده زاد راحله خود را بر اسبهای چوبی میبسته [و] خود و یکی دو نفر از اطفال را منتخب میکرده [و] … با پدر و مادر و همشیرههای خود وداع میکرده است که باید به هند و مصر و روم و افغان و … بروم. ایشان به زبان کودکانه با او همساز میشدند و او هم نویدهایی چند از مسافرت خود به پدر و مادرش شرح میداد.»
تحصیلات سید
سید جمال از پنج سالگی در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز کرد و مقدمات عربی را طی سالهای اول تحصیل به خوبی فراگرفت. در همین ایام به موجب اختلافات موجود میان قبایل آن دیار و همچنین تنگنظری بعضی و نیز در پی وسعت بخشیدن به دانستههای خود، زادگاه خویش را ترک میگوید و در سال 1264 ق به همراه پدرش، سیدصفدر، وارد قزوین میشود و چهار سال در آنجا ماندگار میگردد. وی با پشتکار در حوزه علمیه این شهر به درس و بحث پرداخت و در ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول سرآمد هم در سان خود شد.
سید جمال در تهران
سیدجمالالدین پس از تحصیل در قزوین به تهران میرود. او پس از سلک استراحتی کوتاه، اقدام به شناسایی پایتخت و اوضاع و احوال حکومتی آن میکند و آنگاه سراغ بزرگترین مجتهد وقت(آقا سیدمحمدصادق طباطبایی همدانی) را میگیرد و در پای درسش مینشیند، تا ضمن افزودن به معلومات خود، محیط درس و دایره نفوذ حکم آن سرور را از نزدیک ببیند. او بیدرنگ مباحثه علمی را با استاد آغاز میکند، به طوری که آقاسیدمحمدصادق را خیلی زود شیفته خود میگرداند و استاد نیز وقتی از فضل و کمال سید آگاه میشود برای اولین بار عمامه بر سر شاگردش میگذارد.
سید در نجف اشرف
سیدجمالالدین اسدآبادی از تهران به همراه پدر بزرگوارش عازم حوزه علمیه نجف میشود. او پس از سه ماه توقف در بروجرد و مباحثه علمی با عالمان آن شهر، به عتبات عالیات مشرف شده، به خدمت شیخ مرتضی انصاری رحمهالله میرسد. وی چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصیل علوم اسلامی میشود و در علوم تفسیری، حدیث، فقه، اصول، کلام، منطق، فلسفه، ریاضی، طب، هیئت و نجوم به تحقیق میپردازد و در تمام این مدت مخارج سیدجمالالدین را شیخ انصاری به عهده میگیرد و در نهایت درجات علمی او را تصدیق میکند و در فتوا دادن در امور شرعی به او اجازه میفرماید. این در حالی بود که آوازه فراست و نبوغ سیدجمال، عالمان نجف، کربلا و سامرا را به حیرت واداشت. پس از آن به توصیه استاد بزرگش، روانه شهر بمبئی در هندوستان شد.
سیدجمال در هند
سیدجمالالدین در شانزده سالگی به همراهی یکی از عمای مورد وثوق، وارد شهر بمبئی شد، ولی از آن جایی که بمبئی بیشتر بندر تجاری بود تا شهر علمی، نتوانست به روح پرخروش سید آرامش دهد. از این رو پس از مدتی به طرف ایالات مرکزی هند حرکت کرد و خود را به مرزهای شرقی هند(کلکته) رسانید. وی در مدت اقامت در آنجا ضمن ملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگی مردم به خوبی دریافت که هندوستان یکسره در اختیار دولت انگلیس است و کشور بریتانیا اگرچه به اندازه یک ایالت هندوستان نیست، اما توانسته است به آسانی این کشور پهناور را زیر سلطه درآورد و تمامی منابع ملی و محصولات باارزش و حتی جان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد. از این زمان بود که فعالیتهای سیاسی و اصلاحی سیدجمالالدین آغاز شد. او پس از شناسایی دشمنِ استعمارگر و بررسی جنبههای قوت و رمز موفقیتشان، به تجزیه و تحلیل علل ضعف و انحطاط مسلمین برآمد و در پی یافتن راه حلهای اساسی، شب و روز تلاش کرد.
مبارزه با انگلیس در هند
سیدجمالالدین از پیشگامان مبارزه با استعمار انگلیس در هندوستان به شمار میرود. او در مدت اقامت در هند، مردم این کشور استعمارشده را از نقشههای خطرناک انگلیس آگاه ساخت و آنان را بر ضد استعمار تحریک و تشویق نمود. سیّد بیدارگر، شجاعانه وارد میدان نبرد شد و با سخنرانیهای آتشین به روشنگری مردم آن دیار پرداخت. دولت انگلیس بیش از این نتوانست تماشاگر این صحنهها باشد و دستور اخراج وی را از هند صادر کرد.
سیدجمال بر کرسی تدریس در مصر
سیدجمالالدین از هند و از راه دریاوارد مصر شد و در مدرسه جامعالازهر با علمای بزرگ آن کشور ملاقات کرد و در اقامتگاه خود برای جوانان عرب کرسی درس برپا نمود و با سخنرانیهای پرشور، آنان را مجذوب خویش ساخت. در این سفر، پس از دیداری که میان سید و ریاضپاشا(رئیس دولت مصر) انجام پذیرفت، ریاض پاشا سخت شیفته کمالات روحی و معنوی سید شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزیند. سیدجمالالدین از این فرصت طلایی استفاده کرد و جلسه درس و بحث برای جوانان دانشگاهی و طلاب پرشور تشکیل داد. او علاوه بر استادان و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفکران و مردم ارتباط برقرار میکرد. حتی در قهوهخانههای مصر حاضر میشد و افکار و اندیشههای خود را برای مردم بیان میداشت، به طوری که در طول چند سال اقامت در آن کشور توانست تحولات بزرگی از نظر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در اذهان مردم ایجاد کند.
فعالیتهای اصلاحی سید در افغانستان
سیدجمالالدین مدتی از عمر خود را در افغانستان سپری میکرد. او حدود پنج یا شش سال در آن کشور اقامت کرد و فعالیتهای اصلاحی چشمگیری را به انجام رساند و رهبران سیاسی و مردم افغانستان را از نقشههای پشت پرده انگلیس، آگاه ساخت که نمونهای از آنها چنین است:1 ـ تألیف و نشر کتاب تتمةالبیان فی تاریخ الافغان؛ 2. انتشار روزنامه شمسالنهار؛ 3. اصلاح اموری از قبیل تشکیل کابینه وزرا، تنظیم سپاه، ایجاد مکتبهای لشکری و کشوری برای جوانان، توجه دادن مردم به زبان فارسی و پشتو، تأسیس بیمارستان، مرکز دامپزشکی، پستخانه و کاروانسراها و …
انتشار مجله عروةالوثقی و دیدار با حکیم فرانسوی
سیدجمالالدین از جمله متفکرانی است که در اروپا به ستیز با استعمارگران پرداخت و چهره استعمار وقت را برای ملل دنیا معرفی و افشا نمود. از مهمترین فعالیتهای سید در اروپا، میتوان این موارد را نام برد: 1. راهاندازی مجله معروف عروة الوثقی که با مقالههای پرشور و مستدل آن، چهره پلید استعمار انگلیس را برای مردم، سیاستمداران و روشنفکرانِ غافل افشا نمود و دشمنان جهان اسلام را به شدت به محاکمه کشید که سرانجام دولت فرانسه به فشار و اصرار انگلیس حکم به تعطیل این مجله داد؛ 2. دیدار با «ارنست رنان» حکیم و مورخ مشهور فرانسوی. در این ملاقات بحثهای فلسفی درباره علم و اسلام و حقیقت قرآن انجام پذیرفت که رنان به درستی از فرهنگاسلامیآگاه شد و از بسیاری از عقاید نادرست خود درباره اسلام و قرآن دست برداشت.
افشاگری سید در روسیه
سیدجمالالدین در نهم شعبان 1304 ق به کشور روسیه هجرت کرد. وی در آنجا دو سال اقامت گزید و با رجال سیاسی، نظامی و مذهبی روسیه دیدار و مذاکره نمود. یک روز تزار روسیه از وی خواست تا «شیخ الاسلامیِ» مسلمانان آن کشور را به عهده گیرد ولی سید در جواب گفت: من خودم را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان میدانم. علاوه بر این، سید از تیرگی روابط میان دولت روس و انگلیس استفاده مناسب کرد و در نشریات روسیه افشاگریهای وسیعی بر ضد دولت بریتانیا انجام داد که تا آن روز نظیر نداشت.
حمله سید به ناصرالدینشاه و دربار
سیدجمالالدین اسدآبادی زمانی که در لندن زندگی میکرد، با شدت تمام اوضاع ناهنجار دربار ایران را در روزنامههای اروپایی افشا نمود و خطر استبداد داخلی و استعمار خارجی را به ملل مشرق زمین توضیح داد. او همچنین نامه هایی به سران قبایل و علمای برجسته عالم اسلام، از جمله نامهای به علمای بزرگ ایران تحت عنوان «حَمَلةالقرآن» ارسال داشت و از خیانتها و بیلیاقتی ناصرالدینشاه در اداره کشور پرده برداشت. او باایجاد نشریهای موسوم به ضیاءالخافقین ـ که اولین شماره آن در ماه رجب 1309 ق انتشار یافت ـ به فعالیتهای افشاگرانه خود گسترش بیشتری بخشید تا اینکه دولت بریتانیا احساس خطر کرد و مانع ادامه انتشار آن شد و خود سیّد را نیز به شدت در تنگنا قرار داد.
سیدجمال در مرکز خلافت اسلامی
سیدجمالالدین در سال 1310 ق با آرمانی بزرگ وارد مرکز خلافت اسلامی(کشور عثمانی) شد تا با تأسیس جبهه واحد اسلامی، عزت و شوکتِ از دست رفته مسلمانان جهان را به آنان بازگرداند. حدود چهار سال برای تحقیق این هدف مقدس سرمایهگذاری کرد و نامههای بسیاری به شخصیتهای سیاسی، مذهبی و فرهنگی جهان اسلامی نوشت و آنها نیز استقبال خوبی از این حرکت انقلابی کردند. سلطان عبدالحمید (خلیفه عثمانی) نیز به خیال اینکه خلیفه مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سیدجمالالدین همکاری میکرد. ولی هنگامی که احساس کرد تخت و تاج وی نیز باید فدای این آرمان بزرگ بشود، به بهانههای گوناگون مخالفت و کارشکنی را شروع کرد. او چاره را در آن دید که کار سید را یکسره کند و با ترفندی شیطانی آن دانشمندان سلحشور را به شهادت برساند. سرانجام این نقشه شوم عملی گردید و سیدجمال در سال 1314 ق به دیدار محبوب خویش شتافت. یادش گرامی و راهش پررهرو باد.
آثار جاودان
با اینکه سیدجمالالدین از ده سالگی همواره در سفر و مشغول مبارزه بود، در هر زمان که فرصتی به دست میآورد در امر تألیف و تصنیف تلاش میکرد. آثار مکتوب این مرد بزرگ را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: الف: آثاری در موضوعات مختلف که نام برخی از آنها چنین است: 1. تتمةالبیان فی تاریخ الافغان؛ 2. القضاء و القدر؛ 3. اسلام و علم؛ 4. نیجریّه یا ناتورالیسم؛ 5. الوحدة الاسلامیه؛ 6. الواردات فی سر التجلیات.
ب: نامهها، سخنرانیها، مقالات، مذاکرات و مصاحبهها. که تعدادی از اینها با عناوین مقالات جمالیّه، نامههای سیدجمالالدین، شرح حال و آثار سیدجمالالدین، یا در کتابهایی که درباره زندگی و آرمان سید نوشته شده، به چاپ رسیده است.
گفتوگو با رجال انگلیس در مورد سودان
یکی ار کارهای مهم و اساسی سیدجمالالدین، گفتوگوهای وی با رجال انگلیس از قبیل «چرچیل» و« لردسالیسبری» در مورد حل مسئله سودان است. در این مذاکرات، رهبران سیاسی انگلستان پس از تعریف و تمجید از وی، پادشاهی کشور سودان را به سید پیشنهاد کردند. او برآشفت و گفت:«این تکلیف بسی شگفتانگیز است و این کارها دلیل نادانی در امور سیاسی شماست. آقای لرد! اجزاه دهید که از شما سؤالی نمایم: آیا سودان را مالک شدهاید که میخواهید مرا پادشاه آن کنید؟! مصر از آنِ مصریان، و سودان هم جزء جدان نشدنی آن است».
عملیات والفجر سه
در عملیات والفجر سه، به قرارگاه نجف رفتیم. حدود یک ربع بود نشسته بودیم که دیدیم تلفن زنگ زد. یکی از برادران گوشی را برداشت و گفت از دفتر امام است. برادر دیگری گوشی را گرفت و صحبت کرد. کنجکاو شدیم ببینیم چه خبر است. وقتی پرسیدم، گفتند: «در طول عملیات، ساعت به ساعت از دفتر امام زنگ میزنند و اخبار را میپرسند. نصف شب، روز و خلاصه در تمام لحظات امام میخواهند از حرکات رزمندگان باخبر شوند.»
وقتی این مسأله را به چشم خود دیدیم، حالت عجیبی به ما دست داد. گفتیم: خدایا! نکند که ما لیاقت رهبری امام را نداشته باشیم. نکند که در ما سستی و تزلزلی به وجود آمده است که امام این قدر دلش شور میزند و نسبت به جبهه حساس شده. وقتی دوباره پرسیدم، گفتند: «امام به جنگ حساس شدهاند. میخواهند که در جریان مسایل قرار بگیرند و از اخبار جنگ اطلاع داشته باشند, به همین خاطر مدام از تهران تماس میگیرن
حمله شمشير
در تاريخ دوازدهم تيرماه 1360، چند روز پس از شهادت هفتاد و دو تن، براي اولين بار در غرب کشور، عمليات «شمشير» را شروع کرديم؛ در يک شب ظلماني، در ارتفاع دو هزار و دويست متري، آن هم در حاليکه تمام منطقه مين گذاري شده بود. شب قبل از حمله در مسجد نودشه براي آخرين بار براي برادران پاسدار اعزامي از خمين، اراک و ساير افراد صحبت کردم. عزيزان ما تا ساعت دو نيمه شب عزاداري کردند و گريه و تضرع و التماس به درگاه خدا داشتند.
آن شب، يکي از برادران اهل خمين خواب حضرت امام( رحمت الله علیه ) را ميبيند. امام ( رحمت الله علیه ) پشت شانه او زده و فرموده بود: «چرا معطل هستيد؟ حرکت کنيد، حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با شماست.» صبح با پخش اين خبر، حالت عجيبي به بچهها دست داده بود. همه ميگفتند ما ميخواهيم همين الآن عمليات را انجام بدهيم. هرچه گفتم دشمن در بالاي ارتفاعات است، شما چهطور ميخواهيد از ميدان مين رد بشويد، گفتند: «نه، به ما گفتهاند حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با ماست.»
به هر صورتي که بود، برادران را راضي کرديم. عمليات در نيمههاي شب شروع شد و در ساعت هفت صبح، نيروها به نزديک سنگرهاي دشمن رسيدند. به محض روشن شدن هوا، عمليات شروع شد. طولي نکشيد که به خواست خدا، در ساعت ده صبح، تمامي ارتفاعات مورد نظر سقوط کرد. برادران ما با صداي اللهاکبر، آنچنان وحشتي در دل دشمن ايجاد کرده بودند که نزديک به دويست نفر از مزدوران بعثي يکجا اسير شدند.
به يکي از افسران عراقي گفتم: «فکر کرديد که ما با چه مقدار نيرو به شما حمله کرديم؟»
گفت: «دو گردان!»
گفتم: «نه، خيلي کمتر بود.»
تعداد نيروهاي حملهکننده را گفتم. گفت: «مرا مسخره ميکنيد!»
وقتي برايش قسم خورديم و باورش شد، گريهاش گرفت. گفت: «وقتي شما حمله کرديد، تمامي کوه ها اللهاکبر ميگفتند. اگر ما ميدانستيم تعدادتان اينقدر کم است، ميتوانستيم همه شما را اسير کنيم.»
اين مصداق آيات قرآن که در هنگام حمله جندالله، نيروي کفر احساس ميکند با لشکر عظيمي در جنگ است و بيست مؤمن در مقابل صد نفر دشمن و صد نفر در مقابل هزار نفر دشمن برتري جنگي دارند، در اين عمليات به عينه ثابت شد. پس از سقوط ارتفاعات و در آن هواي گرم، هنوز به برادرانمان آب نرسانده بوديم که يک تيپ عراقي اقدام به پاتک کرد. خوشبختانه اين تيپ هم شکست خورد و در مجموع، عراق در اين عمليات، چندين نفر کشته به جاي گذاشت که اکثر آنها را برادرانمان به خاک سپردند.
خبر
در عمليات والفجر سه، به قرارگاه نجف رفتيم. حدود يک ربع بود نشسته بوديم که ديديم تلفن زنگ زد. يکي از برادران گوشي را برداشت و گفت از دفتر امام است.برادر ديگري گوشي را گرفت و صحبت کرد. کنجکاو شديم ببينيم چه خبر است. وقتي پرسيدم، گفتند: «در طول عمليات، ساعت به ساعت از دفتر امام زنگ ميزنند و اخبار را ميپرسند. نصف شب، روز و خلاصه در تمام لحظات امام ميخواهند از حرکات رزمندگان باخبر شوند.»
وقتي اين مسأله را به چشم خود ديديم، حالت عجيبي به ما دست داد. گفتيم: خدايا! نکند که ما لياقت رهبري امام را نداشته باشيم. نکند که در ما سستي و تزلزلي به وجود آمده است که امام اين قدر دلش شور ميزند و نسبت به جبهه حساس شده. وقتي دوباره پرسيدم، گفتند: «امام به جنگ حساس شدهاند. ميخواهند که در جريان مسايل قرار بگيرند و از اخبار جنگ اطلاع داشته باشند, به همين خاطر مدام از تهران تماس ميگيرند.»
مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: مرحوم حاج آقا حسین قمی خیلی مقید بود که در مجلسش غیبت نشود، حتی بعضی از معاصرین به او اعتراض میکردند که تو نمیگذاری ما حرف بزنیم، فورا می گویی: غیبت نکن!
مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی(از مراجع تقلید نجف اشرف) نیز تقیدی را که حاج آقا حسین – رحمت الله- در ترک و جلوگیری از غیبت داشت، دارا بود. ما در ابتدا میگفتیم گویا محال است که کسی چنین تقیدی را داشته باشد ولی وقتی با او اختلاط و معاشرت کردیم، دیدیم نه بابا ممکن است و هیچ هم محال نیست.

۲۲ بهمن ۱۳۵۷، مردم ایران به رهبری آیتالله خمینی(ره) انقلابی را به ثمر نشاندند که نهتنها به دنبال سرنگونی یک رژیم ظالم و مستبد بود، بلکه قیامی علیه سازوکارها و ارزشهای فرهنگی سلطنت پهلوی بود که تلاش میکرد فرهنگ جامعه ایران را با فرهنگ غربی منطبق کند. از این رو و پس از پیروزی انقلاب، افزون بر تلاش برای برپایی جمهوری اسلامی و ساختن کشوری مستقل، تلاشها و تدابیری نیز برای ترویج فرهنگ ایرانی و اسلامی آغاز شد، که جشنوارههای فرهنگی در سالگرد انقلاب اسلامی را میتوان از جمله اینگونه تلاشها دانست؛
جشنوارههایی که با پسوند فجر هر ساله با فرارسیدن سالگرد پیروزی انقلاب برگزار میشوند و جشنواره فیلم فجر را میتوان سرآمد آنها دانست؛ جشنوارهای که سیوچهارمین دوره آن هفته گذشته به پایان رسید و تصاویر و خبرهای منتشرشده از آن سؤالی بزرگ در ذهن جامعه به وجود آورده است که آیا جشنواره فیلم فجر در راستای انقلاب اسلامی است؟
تصاویر منتشر شده از بازیگران با پوششهای نامتعارف، حضور پررنگ فیلمهای سیاه، تقلید از رسمهای جشنوارههای خارجی و در انتها نیز اهدای سلیقهای جوایز و بیمهری به فیلمهایی چون بادیگارد، سیانور، دلبری، دختر و…
نشان از دور شدن جشنواره فیلم انقلاب اسلامی از هدفگذاری اولیه خود است؛
*جشنوارهای که قرار بود تحکیمبخش مبانی انقلاب اسلامی در داخل و مبلغ جمهوری اسلامی در فراسوی مرزها باشد، این روزها به ضد خود تبدیل شده است و به ویژه در چند سال اخیر شاهد آن هستیم که با فاصله گرفتن از جامعه، سبک زندگی مغایر با فرهنگ مردم ایران را ترویج میکند یا به بهانه نقد، تصویری زشت از ایران را بر پرده سینما مینشاند و به آنها سیمرغ بلورین میدهد.
البته در این میان نباید از رویشهای سینمای ایران غافل ماند، به شکلی که در جشنواره اخیر جهش در تولید فیلمهای ارزشی را شاهد هستیم تا آنجا که با همه کجسلیقگیها جای انکار و نادیده گرفتن فیلمی، چون ایستاده در غبار حسین مهدویان باقی نمیماند.
رویشهایی که اگرچه دلگرمکننده و مایه مباهات هستند؛ اما نباید مانع از تجدید نظری جدی در برگزاری جشنوارهای متعلق به انقلاب اسلامی شود.
امام علی (علیه السّلام) فرموده اند: ای مردم کوفه!
بدن های شما در کنار هم، امّا افکار و خواسته های شما پراکنده است؛ سخنان ادّعایی شما، سنگ های سخت را می شکند، ولی رفتار سُست شما دشمنان را امیدوار می سازد؛
در خانه هایتان که نشسته اید، ادّعاها و شعارهای تند سر می دهید، امّا در روز نبرد، می گویید ای جنگ، از ما دور شو، و فرار می کنید.
آن کس که از شما یاری خواهد، ذلیل وخوار است، و قلب رها کننده ی شما آسایش ندارد. بهانه های نابخردانه می آورید، چون بدهکاران خواهان مهلت، از من مهلت می طلبید و برای مبارزه سسُتی می کنید.
☝️ بدانید که افراد ضعیف وناتوان هرگز نمی توانند ظلم وستم را دور کنند، و حقّ جز با تلاش و کوشش به دست نمی آید، شما که از خانه ی خود دفاع نمی کنید چگونه از خانه ی دیگران دفاع می نمایید؟
و با کدام امام پس از من به مبارزه خواهید رفت؟
به خدا سوگند! فریب خورده، آن کس که به گفتار شما مغرور شود، کسی که به امید شما به سوی پیروزی رود، با کُند ترین پیکان به میدان آمده است، و کسی که بخواهد دشمن را به وسیله ی شما هدف قرار دهد، با تیری شکسته، تیر اندازی کرده است!
به خدا سوگند! صبح کردم در حالی که گفتار شما را باور ندارم، و به یاری شما امیدوار نیستم، و دشمنان را به وسیله شما تهدید نمی کنم. راستی شما را چه می شود؟
دارویتان چیست؟ و روش درمانتان کدام است؟
مردم شام نیز همانند شمایند؟ آیا سزاوارست شعار دهید و عمل نکنید؟ و فراموشکاری بدون پرهیزکاری داشته، به غیر خدا امیدوار باشید؟


طبعاً برخی از مشاورین و دلسوزان ممکن است به رهبری توصیه هایی بکنند مبنی بر اینکه بهتر است به جای اینهمه هواداری از جریان انقلابی و حزب الهی، کمی خود را به ادبیات دیگران نزدیک کنند؛ یا دست کم بپرسند اصلا چه ضرورتی دارد ایشان تا این اندازه از حزب الهی ها دفاع کنند و حتی خود را سپر آنها کنند؟! مثلا بهتر نبود مساله لیست انگلیسی را طرح نمی کردند تا فضا بین حزب اللهی ها و رقیب مورد حمایت اجانب دوقطبی نشود؟! و این اشاره های مداوم مبنی بر رای دادن به لیستی که بسیار محتمل است رای نیاورد، آیا هزینه کردن از اعتبار خودشان نبود؟!
✅آنها که وقایع را صرفاً سیاسی تحلیل می کنند براى این پرسشها پاسخی ندارند و آنها را موضوعاتی برای نقد رهبری می دانند. ولی رهبری فراتر از تحولات کوتاه مدت سیاسی، به اصول و خطوط کلی نظر دارند که انقلاب را در چارچوب خودش حفظ می کند. سیاست بازی و تغییر مواضع براى جلب رای کار سیاست بازان و دیپلمات هاست نه کسی که می گوید: “من انقلابی ام".
✅تاکید معظم له بر اینکه رفتار سیاسی باید برخلاف نظر دشمنان باشد (و در این برهه به معنای رای ندادن به لیست مورد حمایت انگلیس) ممکن است در کوتاه مدت براى ایشان پرهزینه باشد کمااینکه اینروزها شماتت هایی می شنویم که لیست مورد نظر رهبری شکست خورد. اما اصول قطعی انقلاب بواسطه همین تاکیدات حیات شان حفظ می شود نه با عقلانیت محاسبه گر و ابن الوقت بودن.
✅هر انتخاباتی تجربه ای است براى هدایت امت در مسیر تاریخ. ده ها واقعه ی سیاسی دیگر برای ایرانیان رخ خواهد داد که باید از طریق توجه به اصول آنها را پشت سرگذاشت. هرچند که همواره گروهی هستند که توصیه می کنند با کاستن از غلظت انقلابی گری، می توان رای بیشتری کسب کرد؛ ولی دستور این است: قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر! (کهف. 29)
رهبر جامعه دینی مکلف به گفتن حق است حالا هرکس میخواهد بپذیرد یا نپذیرد. چرا که: ودوا لو تدهن فیدهنون(قلم. 9) آنها منتظرند تا نرمش نشان دهی ولی تو حق چنین کاری را نداری!
✅به امام راحل هم مدام توصیه می شد که با حمایت از برخی جریانها، جبهه انقلاب را گسترش دهند، ولی ایشان هیچ وقت از چپ ها یا لیبرال ها حمایت نکردند و صراحتا در دعواهای سیاسی جانب حزب الله را گرفتند.
امام_خامنه_ای _من_انقلابی_ام
اف بر سیاسیونی که این فداکاری های رهبری را می بینند ولی همچنان زبان در کام گرفته اند و خود را برای کاسبی های آینده احتکار می کنند.