حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد



میگه: چیه گیر دادید به حجاب؟! مملکت ما دیگه هیچ مشکلی نداره؟!
میگم: اتفاقا هیچ کس به حجاب به قول شما “گیر” نداده که اگر داده بودیم وضعیت، این نبود!
فقط حرف زدیم… کار نکردیم!
گفتیم حجاب خوبه، باحجاب بشید اما نگفتیم چراحجاب خوبه؟چرا باید با حجاب باشیم!
حجاب و چادر خیلی مظلوم اند!خیلی!
مملکت هم خیلی مشکلات داره(مثل خیلی از کشورهای دیگه) اما وجود مشکلات نباید باعث بشه کسی به حجاب ومسئله تهاجم_فرهنگی و ابتذال توجه نکنه! مثلا اگر خدای نکرده شما ناراحتی قلبی داشته باشید و دکترا بهتون بگن مبتلا به سرطان هم شدید، میگید من مشکل قلبی دارم به سرطانم کاری ندارم؟ عاقلانه است؟
بی حجابی، همون سرطانیه که به زودی عفت و پاکدامنی زنان و غیرت مردان رو میکشه!
میگه: اگه حجاب درست بشه دزدی و اختلاس و مال مردم خوری بعضی آقازاده ها کمتر میشه؟
میگم: با درست شدن حجاب همه مشکلات حل نمیشه! اما خیلی از مشکلات حل میشه مثلا:
فحشا و فساد و ابتذال های خیابونی!
امنیت اجتماعی!
بالارفتن ارزش زنها و حذف نگاه نر و مادگی به اونها و دیدن شخصیت زن!
بهبود وضعیت اقتصادی به خاطر کمتر شدن مصرف گرایی در جامعه و چشم و هم چشمی برای دیده شدن!
کمتر شدن واردات در کشور!
تمرکز بهتر روی کار و فعالیت های اجتماعی و تحصیلی با ایجاد فضای سالم در دانشگاه ها و محیط های علمی، فرهنگی!
پایین تر اومدن آمار طلاق به خاطر عدم جلوه گری بعضی زنان در محل کار و کوچه و خیابون و استحکام خانواده! خانواده ای که مهم ترین نهاد یک کشوره!
و خیلی چیزهای دیگه!
اما نمیفهمم اختلاسی که گفتی دقیقا چه ارتباطی به حجاب و بی_حجابی داره؟
سوال: هرچقدر بی حجاب تربشیم اختلاس ودزدی و مال مردم خوری کمتر میشه؟
سوال: آیا حجاب(چادر) مشوقی هست برای اختلاس بیشتر؟
واقعا مسخره و کودکانه نیست این دو چیز رو به هم ربط دادن؟
میگه: شما همش میگید حجاب_خونبهای_شهداست! کی گفته؟
شهدا فقط روی حجاب حساس بودن؟ روی اختلاس حساس نبودن؟ روی حق_الناس حساس نبودن
میگم:چرا، شهدا روی همه این چیزها حساس بودن
شهید ما کسی بود که وقتی میخواست معبر رو باز کنه تا بقیه رزمنده ها راحت رد بشن… برگشت پوتینش رو درآورد، تحویلش داد و گفت: این بیت_الماله… بعد با پای برهنه به سمت میدون مین دوید… با پای برهنه
اما همین شهدا ما رو قسم دادن به خونشون که حجاب و غیرت رو ترک نکنیم
شهدا فقط به حجاب حساس نبودن اما به حجاب خیلی خیلی حساس بودن
حجاب، فقط چادر نیس، اما چادر، برترین حجابه
زندگانی حضرت علی اکبر (ع)

حضرت علي اكبر (ع) فرزند ابي عبدالله الحسين(ع) بنا به روايتي در يازدهم شعبان،(1)سال43 قمري در مدينه منوره ديده به جهان گشود.
پدر گرامي اش امام حسين بن علي بن ابي طالب (ع) و مادر محترمه اش ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است.(2)
در کتاب اعلام النساء آمده :هِیَ مِن فَواضِلِ نِساءِ عَصرِها
ولی تاریخ ولادت و وفاتش معلوم نیست،همچنان که آمدن او در کربلا معلوم نیست،وَ لَعَلَّها کانَت مُتَوَفّاه قَبلَ الطَّفِّ
یعنی شاید {لیلی}قبل از جریان کربلا از دنیا رفته باشد.
درسنّ شريف حضرت علی اکبر به هنگام شهادت، اختلاف است. برخي مي گويند هجده ساله، برخي مي گويند نوزده ساله و عده اي هم مي گويند بيست و پنج ساله بود.(3)
ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت كرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت كیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو كسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست. بلكه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثقیف تبلور یافته است. (4)
اما از اين كه وي از امام زين العابدين(ع)، فرزند ديگر امام حسين(ع) بزرگتر يا كوچك تر بود، اتفاقي ميان مورخان و سيره نگاران نيست. روايتي از امام زين العابدين(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر اين كه وي از جهت سن كوچك تر از علي اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لي اخ يقال له عليّ اكبر منّي قتله الناس …(5)مقبره حضرت علي اكبر عليه السلام در كربلاي معلي پايين پاي اباعبدالله الحسين عليه السلام است و در سلام زيارت عاشورا منظور از وعلي علي ابن الحسين آقا علي اكبر عليه السلام مي باشد.
نقل است روزي علي اكبر(ع) به نزد والي مدينه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پيغامي را خطاب به او ميبرد، در آخر والي مدينه از علي اكبرسئوال كرد نام تو چيست؟ فرمود: علي سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علي آن شخص عصباني شد، و چند بار گفت: علي، علي، علي، « ما يُريدُ اَبُوك؟ » پدرت چه مي خواهد، همه اش نام فرزندان را علي مي گذارد، اين پيغام را علي اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسين (ع) برد، ايشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنايت كند نام همه ي آنها را علي مي گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نمايد نام همه ي آنها را نيز فاطمه مي گذارم.
درباره شخصيت علي اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (6)
روز عاشورا وقتى اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد، امام حسين (ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللّهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه…».
شجاعت و دلاورى حضرت على اكبر(ع) و رزم آورى و بصيرت دينى و سياسى او، در سفر كربلا بويژه در روز عاشورا تجلى كرد. سخنان و فداكاريهايش دليل آن است. وقتى امام حسين (ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بيدارى «انا لله و انا اليه راجعون» گفت و سه بار اين جمله و حمد الهى را تكرار كرد. حضرت على اكبر (ع) وقتى سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد، حضرت فرمود: در خواب ديدم سوارى می گويد اين كاروان به سوى مرگ می رود. پرسيد: مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا. پس گفت: «فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقين» پس باكى از مرگ در راه حق نداريم!
در روز عاشورا پس از شهادت ياران امام، اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداى دين كند، او بود. اگر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود، ولى از ايثار و روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود. وقتى به ميدان می رفت، امام حسين (ع) در سخنانى سوزناك به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشان كشيدند، نفرين كرد. على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانه اى با انبوه سپاه دشمن نمود. پس از شهادت، امام حسين (ع) صورت بر چهره خونين حضرت على اكبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد: «قتل الله قوما قتلوك…».
در روايتي به نقل از شيخ جعفر شوشتري در كتاب خصائص الحسينيه آمده است: اباعبدالله الحسين هنگامي كه علي اكبر را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:« يا قوم، هولاءِ قد برز عليهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله……. اي قوم، شما شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله (ص) است بدانيد هر زمان ما دلمان براي رسول الله(ص) تنگ مي شد نگاه به وجه اين پسر مي كرديم.
امام حسين (ع) در تربيت وي و آموزش قرآن ومعارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت.
به هر روي علي اكبر(ع) در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين(ع)بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد. شيخ جعفر شوشتري در خصائص نقل مي كند: هنگامي كه اباعبد الله الحسين عليه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا مي كرد، حالتي به حضرت(ع) دست داد بنام نوميه و در آن حالت مكاشفه اي براي حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » علي اكبر(ع) در كنار پدر بود، و مي دانست امام بيهوده كلامي را به زبان نمي راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودي؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان ديدم اين كاروان مي
رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علي اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: آري ما بر حق هستيم. علي اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكي نداريم،گفتني است، با اين كه حضرت علي اكبر(ع) به سه طايفه معروف عرب پيوند و خويشاوندي داشته است، با اين حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهيان يزيد، هيچ اشاره اي به انتسابش به بني اميه و ثفيف نكرد، بلكه هاشمي بدون و انتساب به اهل بيت(ع) را افتخار خويش دانست و در رجزي چنين سرود:
أنا عَلي بن الحسين بن عَلي
نحن بيت الله آولي يا لنبيّ
أضربكَم با لسّيف حتّي يَنثني
ضَربَ غُلامٍ هاشميّ عَلَويّ
وَ لا يَزالُ الْيَومَ اَحْمي عَن أبي
تَاللهِ لا يَحكُمُ فينا ابنُ الدّعي
وي نخستين شهيد بني هاشم در روز عاشورا بود و در زيارت شهداي معروفه نيز آمده است:السَّلامُ عليكَ يا اوّل قتيل مِن نَسل خَيْر سليل. (7)
علي اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دويست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانيد و سرانجاممرّه بن منقذ عبدي بر فرق مباركش ضربتي زد و او را به شدت زخمي نمود. آن گاه ساير دشمنان، جرأت و جسارت پيدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وي را آماج تيغ شمشير و نوك نيزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانيدند.
امام حسين(ع) در شهادتش بسيار اندوهناك و متأثر گرديد و در فراقش فراوان گريست و هنگامي كه سر خونين اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدي علي عَلَي الدّنيا بعدك العفا.(8)
فرز ندم علي ،ديگر بعد از تو اف بر اين دنيا
حضرت على اكبر (ع)، نزديكترين شهيدى است كه با امام حسين«ع» دفن شده است. مدفن او پايين پاى ضریح مقدس اباعبد الله الحسين«ع»، در کربلای معلّی قرار دارد.
پی نوشت ها:
1- مستدرك سفينه البحار (علي نمازي)، ج 5، ص 388
2- أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبين (ابوالفرج اصفهانی)، ص 52.
3- مقاتل الطالبین، ص 52؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 373 و ص 464
4- الارشاد، ص 458
5- نسب قريش (مصعب عبن عبدالله زبيري)، ص 85، الطبقات الكبري (محمد بن سعد زهري)، ج 5، ص 211
6- منتهي الامال ، ج1، ص
7- منتهي الآمال، ج 1، ص 375
8- همان
اعتراف معاویه به شایستگی علی اکبر (ع)

حضرت علی اکبر (ع) فرزند حسین بن علی بن ابیطالب(ع) و لیلی بنت ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی ، در اوایل خلافت عثمان بن عفان، يازدهم شعبان سال 33 هجری قمری در مدينه به دنیا آمد و در سن 28 سالگی در کربلا به شهادت رسید.
از نظر وجاهت وزيبايي، ملاحت و دلربايي، شبيهترين مردم به رسول خدا(ص) بود. همچنین دارای صورت و سيرتى جذاب و طبع بلند، منظره مليح، داراى ادب و تربيت بىنظير، و پيوسته با خضوع و خشوع و با صلابت و بزرگوار بود.
علی اکبر همچنین دارای صدای خوشی بود به گونه ای که گاهي كه اباعبداللّه الحسین(ع) براي صوت قرآن جدّ عزيزش دلتنگ ميشد، به علي ميفرمود: “علي جان! برايم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره برم.”
او در ويژگىهاى معنوى و فضايل علمى و اخلاقي، رشد جسمى و اجتماعى و کمالات روحى و مناقب نفسانى و سجاياى ملکوتى در ميان تمام بنى هاشم و ياران پدر بزرگوارش امام حسين بن علی(ع) کم نظير بود. اين روحيه قوي و صفات شايسته، چنان ابهت و عظمت به علي اكبر داده بود كه افزون بردوستان، دشمنان اهل بیت نيز به برتريهايش اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف ميكردند.
روزی معاویه از اطرافيانش پرسيد: “چه كسي در اين زمان براي خلافت مسلمانان برديگران برتري دارد و براي حكمراني بر مردم از ديگران سزاوارتر است؟” اطرافیان متملق به ستايش خليفه پرداختند و او را لايق اين منصب معرفي كردند. ولی معاويه گفت: “نه چنين نيست، اولي الناس بهذا الامرعلي بن الحسين بن علي، جدّه رسول اللّه و فيه شجاعة بنيهاشم و سخاه بني اميه و رهو ثقيف؛ شايستهترين افراد براي امر حكومت، علي اكبر فرزند حسين است كه جدّش رسول خدا است و شجاعت بنيهاشم، سخاوت بني اميه و زيبايي قبيله ثقيف را در خود جمع كرده است.”
شجاعت و دلاورى على اكبر و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر كربلا به ویژه در روز عاشورا تجلى كرد. از ميان خاندان هاشمي، نخستين كسي كه در كارزار كربلا به ميدان شتافت، علي اكبر بود. همچنین زمانی که امام حسین بن علی(ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، و خوابی به او دست داد و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و خداوند را حمد کرد، وقتی على اكبرسبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: “در خواب دیدم سوارى مىگوید این كاروان به سوى مرگ مىرود.” علی اکبر پرسید: “مگر ما بر حق نیستیم؟” امام فرمود: “چرا.” علی اکبر عرض کرد: “فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین؛ پس باكى از مرگ در راه حق نداریم!”
در پایان خوب است راجع به اینکه آيا حضرت على اکبر(ع) داراى خانواده و فرزندانى بوده است يا نه، مطلبی گفته شود که با توجه به زیارت نامه های حضرت به نظر می رسد که ایشان نیز دارای عهد و عیال بوده اند.
زیارت نامه ایشان عبارت است از: “صلى الله عليک و على عترتک و اهل بيتک و آبائک و ابنائک.” همچنين سفارش امام صادق (ع) به ابو حمزه ثمالى که فرمود: “چون به قبر حضرت رسيدي، ضع خدک على القبر! و قل: صلى الله عليک يا ابا الحسن! ” که با توجه به این فراز، ایشان فرزندى به نام “حسن” داشته است.
به علاوه طبق برخى روايات، نظير روايت “احمد بن نصر بزنطي"، حضرت على اکبر(ع)، ام ولد (کنیز) داشته است و از او صاحب فرزند بوده است.
گرچه برخى از علماى انساب تصريح کردهاند که از آن بزرگوار اولادى نمانده و نسل امام حسين (ع) تنها از طريق امام چهارم حضرت سجاد(ع) ادامه پيدا کرده است.
حضرت علی اکبر (ع) در کلام امام خمینی (ره)

حضرت امام خمينی (قدس سره) در درس اخلاقشان فرمودند: تمام مدايح و گفتار اهل بيت (عليهم السلام) خصوصاً حضرت اباعبدالله (عليه السلام) در مورد حضرت علی اکبر (عليه السلام) حاکی از اين است که اگر علی اکبر (عليه السلام) در کربلا به شهادت نمی رسيد، خود، امام « مفترض الطاعه » می بود. ( يعنی امامی که اطاعت او واجب است) . در اين مختصر بهتر است به يک نمونه از کرامات ايشان بپردازيم:
فردی به نام حاج عبدعون، برادرش را که به مرض سختی دچار شده بود نزد حافظ الصحه، يکی از سه پزشک معروف کربلا مي برد. پس از چند ماه معالجه سودی نمی کند و هر روز حال او بدتر می شود عبدعون نزد پزشک می رود و سخنان زشتی به او می گويد و خطاب می کند که:اسمت خيلی بزرگ است ولی از معالجه تو سودی نديديم. بعد بدون خداحافظی می رود. ولی بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر می شود و يک دفعه شفا می يابد. نزد حافظ الصحه می رود و عذر خواهی می کند.
طبيب می گويد: بنشين تا برايت بگويم. من بعد از سخنان تو خيلی دل شکسته شدم. ظهر، هنگام ادای نماز به حضرت علی اکبر (عليه السلام) متوسل شدم و عرض کردم ای نور چشم حسين (عليه السلام) تو را به حق پدرت قسم می دهم که شفای اين مريض را از خدا بخواه. ديدی چگونه به من توهين کرد؟ بسيار گريه کردم. همان شب در خواب خدمت آقا علی اکبر (عليه السلام) شرف ياب شدم عرض ادب کردم و همان مطلب را تکرار کردم. فرمودند: من شفای آن مريض را از خدا خواستم و از هاتفی شنيدم که « اين مريض مردنی است و تا نه روز ديگر ميميرد ولی به برکت دعا و شفاعت شما خدا با شفای او سی سال به عمرش افزوده است و از همين ساعت او را شفا داديم.» آن مرد سی سال ديگر عمر کرد و در هفتاد سالگی در گذشت. وصيت کرد پيکرش را پايين پای حضرت علی اکبر (عليه السلام) دفن کنند.
جمال و زیبایی
%20و%20روز%20جوان-%20---Moving%20images%20of%20Birth%20Hazrat%20Ali%20Akbar%20(AS)%20and%20the%20younger%20days.41.gif)
ویژگی ممتاز دوران جوانی « جمال و زیبایی» میباشد.دوره جوانی دوران شکوفایی جمال است. طراوت، شادابی و جمال ظاهری یکی از مزایای دلپسند و از سرمایه های ارزشمند نسل جوان است. با فرا رسیدن دوران جوانی، نه تنها بدن نیرومند میشود، بلکه فرّ و شکوه جوانی نیز به صاحبش زیبایی میبخشد و او را در نظر مردم عزیز و محبوب میکند. در ایام بلوغ به طور طبیعی دو صفت مطبوع و جذاب در جوانان نورس بروز میکند: یکی شکفته شدن غریزه جنسی و دیگری طراوت و زیبایی ایام شباب. جمال و زیبایی دوران بلوغ مخصوص نوع بشر نیست، بلکه خداوند در نظام آفرینش، بسیاری از حیوانات را نیز از این ویژگی برخوردار فرموده است و غریزه شهوتشان را با زیبایی اندام همراه کرده است.
اهتمام اسلام به مسأله زیبایی:
اسلام نیز در ضمن پرورش کلیه تمایلات فطری بشر، عاطفه جمال دوستی را نیز مورد حمایت قرار داده و استفاده از زیباییهای طبیعی و مصنوعی را توصیه نموده است.
الف: زیبایی طبیعی: اسلام از زیبایی آسمان و ستارگان و از جمال طبیعی بشر سخن گفته و در آیات و روایات بسیاری به موضوع جمال اشاره کرده است. قرآن کریم میفرماید:« أَفَلَمْ یَنظُرُواْ إِلیَ السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَ زَیَّنَّاهَا؛ آیا نمیبینید که آفریدگار جهان چگونه کاخ بلند پایه کیهان را بالای سر مردم بنا کرده و آن را با ستارگان درخشنده زینت داده است».
زیبایی رخسار یکی از عوامل محبوبیت اجتماعی و رمز نفوذ در دیگران است. جوان باید قدر این جمال و زیبائیش را بداند و شکر این نعمت را به جای آورد. امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: « روی زیبای مردم با ایمان، عنایت نیکوی خداوند است به آنان ».
ب: زیبایی مصنوعی( تزیین و خودآرایی): زیبایی مصنوعی و خود آرایی نیز مانند جمال طبیعی مورد عنایت مخصوص قرآن و روایات است. پوشیدن جامه زیبا، مسواک زدن، شانه زدن، معطر بودن و خلاصه خود را آراستن در حال عبادت و در مواقع معاشرت با مردم، از مستحبات مؤکد است. قرآن کریم میفرماید: « یَابَنیِ ءَادَمَ خُذُواْ زِینَتَکمُْ عِندَ کلُِّ مَسْجِد ».
ج: زیبایی معنوی: زیبایی جامع و کامل این است که سیمای ظاهر و باطن، هر دو زیبا باشد؛ و پرداختن به زیبایی جسم و ظاهر به تنهایی و رها کردن باطن، از حربه های نفس و شیطان است که زیبایی ظاهری را نسبت به زیبایی باطن و درون زینت میدهد. جمال طبیعی و تجمل مصنوعی ظاهر مردم را زیبا میکند و علم به آدمی زیبایی باطنی و معنوی میبخشد. امام حسن عسگری(ع) میفرمایند: « زیبایی صورت جمال ظاهری انسان، و زیبایی عقل و فکر جمال باطنی اوست». در رابطه با این که جمال طبیعی و مصنوعی محترم است، شکی نیست و روایات بسیاری در این باب وجود دارد؛ از جمله پیامبر (ص) فرمودند:« خیر و خوبی را نزد خوشرویان بجوئید؛ زیرا کرده های آنها به زیبایی زیبنده تر است». و نیز امام علی (ع) فرمودند: « زیبایی رخسار مؤمن از حسن عنایت خداوند است ». و این مطلب که خداوند جوان زیبارو را دوست دارد، امتیاز بسیار بالایی است که نسل جوان ما از آن برخوردار است؛ این زیبایی هرچه بیشتر باشد، مراعات و حفاظت از آن بیشتر خواهد بود. پیامبر (ص) فرمودند: « خداوند متعال زیباست و زیبایی را دوست دارد، و دوست دارد اثر نعمت خود را در بندهاش ببیند. او فقر و فقرنمایی را دشمن دارد ». اما مسئله مهم و اصلی در جمال جوانان، جمال و زیبایی درونی و زیبایی در کردار و رفتار آنهاست. چه بسا که جوانی از زیبایی ظاهری برخوردار نباشد، لکن رفتار و کردار و نحوه برخوردش با مردم و نوع سخن گفتن و طرز معاشرتش با دیگران سبب قرار گرفتن مهر او در قلوب دیگران گردد. روایات متعددی از ائمه اطهار (ع) وجود دارد در باب این که زیبایی در رفتار و منش انسان است، نه در ظاهر او. رسول اکرم (ص) میفرمایند: « لا جَمالَ أَحْسَنُ مِنَ الْعَقل؛ هیچ جمالی زیباتر از خرد نیست ». و در روایتی دیگر میفرمایند: « اَلْجَمالُ فِی الْلِّسانِ؛ زیبایی در زبان است ».
حسن سلامتی و صحت جسم
ویژگی ممتاز دوره جوانی « حسن سلامتی و صحت جسم» میباشد. انسان تا زمانی که در سلامتی و عافیت هست، کار و تلاشش ترک نخواهد شد. کسی که از بدنی سالم برخوردار است، خداوند بهترین نعمت را به او عنایت کرده است. و بهترین دوره سلامتی نیز در نوجوانی و جوانی است. جوان با تنی سالم و جسمی آماده، آمادگی و توانایی انجام هر کاری، اعم از کارهای فردی و اجتماعی، مذهبی و غیر آن را دارد. طبق روایات اسلامی، سلامتی و عافیت نعمتی است که هرگاه از دست برود، قدرش معلوم میگردد. امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند: « شَیئانِ لایَعرِفُ فَضْلَهُما اِلاّ مَنْ فَقْدِهما، اَلشَّبابُ وَ الْعافِیه؛ دو نعمت است که قدر آن نداند مگر کسی که از دستش دهد؛ جوانی و تندرستی». ایام شادابی جسم و سلامت بدن در دوران جوانی در اوج خودش قرار دارد که اگر قدر دانسته نشود در ایام پیری و ناتوانی ندامت و پشیمانی به بار خواهد آورد. امام صادق (ع) روایت فرموده که در وصیت پیامبر(ص) به علی(ع) بیان شده است:« بادِرُ بِأَربَعِ قَبلِ أَربَع؛ شَبابِکَ قَبلَ هَرَمِکَ وَ صِحَّتُکَ قَبلَ سِقمُک وَ غَناکَ قَبلَ فَقرُکَ َو حَیاتُکَ قَبلَ مَوتِکَ ؛ پیش از چهار چیز به چهار چیز مبادرت کن:
ا. جوانی را قبل از پیری
2. سلامتی را قبل از بیماری
3. ثروتمندی را قبل از فقر
4. زندگی را قبل از مردنت.
در این روایت شریف، پیامبر(ص) ارزش نعمت سلامتی را قبل از بیماری متذکر میشوند. سلامتی و عافیت مسئله مهمی است که تا انسان آن را از دست میدهد، تازه میفهمد چه نعمت بزرگی را از کف داده است؛ و آن موقع است که حاضر است حتی همه مال و ثروتش را بدهد، ولی سلامتیاش را به دست آورد. جواب این نعمت بزرگ، شکر و سپاسگزاری خداوند متعال است. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: « نخستین چیزی که بر شما در قبال خدای سبحان واجب است، سپاسگزاری از نعمتهای او و فراهم آوردن موجبات خشنودی اوست ». شکر سلامتی جوان هم واجب است و قرآن اشاره دارد:"بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرین".امام صادق (ع) در اهمیت شکر میفرمایند: « اگر نزد خداوند عبادتی برتر از شکرگزاری در همه حال وجود داشت که بندگان مخلصش با آن عبادتش کنند، هر آینه آن کلمه را درباره همه خلقش بکار میبرد، اما چون عبادتی بهتر از آن نبود از میان عبادات آن را خاص قرار داد و صاحبان آن را ویژه گردانید و فرمود: ” وَ قَلِیلُ مِنْ عِبادِیَ الْشُکور” ».حال که خداوند متعال این نعمت ذی قیمت را به جوان عطا کرده است، او باید بدن سالمش را برای رسیدن روح به اوج کمال و سعادت بکار بگیرد. امام کاظم (ع) فرمودند: « إِنََّ أَبْدانَکُم لَیسَ لَها ثَمَنُ اِلاّ الْجَنَّهَ فَلا تَبِعُوها به غیرها ؛ به راستی بهای جسم شما غیر از بهشت نیست، پس به غیر از بهشت آن را نفروشید ». امام سجاد (ع) در دعای خود به هنگام بیماری و اندوه و بلا میفرمایند: « بارخدایا، تو را سپاس بر نعمت تندرستی بدن که همواره از آن برخوردار بودهام و سپاس تو را بر آن بیماری که در جسمم پدید آوردی؛ ای خدای من، نمیدانم که کدامیک از این دو حال برای شکر به درگاهت سزاوارتر است … بارپروردگارا، از لذت عافیت کامیابم فرما و گوارایی تندرستی را به من بچشان و لطفی کن از بستر مرض به سوی عفو تو راه خلاص یابم ».
جوان مؤمن:
جوان مؤمن فرضاً در اثر پیشامدهای روزگار لطماتی ببیند، چندان نگرانی ندارد. در مورد این افراد باید گفت، روحیه این جوانان باید سالم باشد وگرنه حوادث، ارمغان روزگارست. دین و ایمان در عین این که در مسائل زیادی به امید انسان قوت میبخشد، از طرفی نیز جلو یک سلسله آرزوها را میگیرد. آرزو در ذات خود منطق و قاعده ندارد؛ یعنی تابع منطق و قاعده عمل نیست. آرزوهای بی نظم و قاعده همان است که در زبان دین” آمال شیطانی” نامیده شده، همان است که جوان را میفریبد. قرآن کریم در این رابطه میفرماید: « شیطان وعدهها میدهد و آرزوهایی را در مردم میانگیزد، اما آن آرزوها، امیدهای واقعی نیست، فقط غرور است و فریب». این وعده های دروغ با قلب سلیم جوان منافات دارد. این طور نیست که آرزوها بتوانند جوان را به سعادت برسانند. اساس کار جوان قلب پاک است؛ اگر این دو باشند، با استمرار حرکت به هدف خواهد رسید. به هرصورت باید روحیه حفظ و تقویت گردد؛ چون روحیه حکم محرّک را دارد. ایمان و عمل صالح، مؤثرترین عامل برای تقویت روحیه جوان است؛ امید و رجاء که شهید مطهری (ره) فرمودند، ارزشمندترین عامل است برای ایجاد روحیه ای سالم در جوان.
روحیه سالم و امیدوار:
ویژگی ممتاز دوران جوانی، داشتن « روحیه سالم و امیدوار » میباشد. استاد شهید مطهری(ره) میفرماید: اگر درختی از لحاظ ریشه و تنه سالم بوده باشد و آن گاه به واسطه بعضی پیشامدها و در اثر برخی علل و عوامل خارجی، میوهاش از بین برود و یا برگش بریزد و یا شاخهاش قطع شود و … در عین این که موجب تأسف است، باعث نگرانی نیست؛ چرا؟ زیرا خود درخت اگر سالم باشد، بار دیگر برگ و شکوفه خواهد داد، از نو جوانه میزند و سایه خواهد انداخت. جوان نیز اگر روحیه قوی و سالمی داشته باشد، با شکستها و ضربه های روحی و روانی روحیه خود را نمیبازد، از خود نا امید نمیشود، رابطهاش را قطع نمیکند. این خصلت خوب که در درون جوان هست او را با ناامیدیها و شکستها رو به رو کرده تا او را بسازد، رشد دهد و کامل کند. وجود جوان نیز مانند یک درخت بارده و ثمر بخش است. اگر سالم و بی عیب باشد، خرم و با نشاط است، میوهها و شکوفهها میدهد بر سرها سایه میافکند، رهگذران در سایهاش از رنج آفتاب میآسایند و مانند همان درخت انواع حوادث و پیشامدها ممکن است داشته باشد. جوان گاه در اوایل جوانی سالها برای هدفش همت میکند، زحمت میکشد و رنج میبرد و دسترنجی تهیه مینماید، بعد در اثر حادثه ای آن از بین میرود، سرمای فقر او را بی برگ و نوا میسازد، در عین این که این حوادث موجب تأسف است برای یک روحیه سالم و بانشاط و امیدوار جای نگرانی نیست؛ روحیه سالم و با نشاط و امیدوار مثل بدن سالم و جوان میماند، هر نقص و ناملایمتی را جبران میکند، مصیبت جایی است که خدای ناخواسته جوان در ناحیه روح و قلب و احساسات پژمرده و افسرده باشد، به جهان بدبین باشد، خودش را تک و تنها و بی غمخوار ببیند، دیگر این جوان نه برای خودش و نه برای جامعه مفید خواهد بود، آنچه نان که زندگی او با مرگ چندان تفاوتی نخواهد داشت. در قرآن کریم این تعبیر زیاد آمده که خسران و بدبختی آنجاست که آدمی در ناحیه معنی و روح ببازد، باختن اثرات و ثمرات زندگی، چندان اهمیت ندارد. زندگی اگر باشد، همیشه اثرات و ثمرات دارد، ولی خدای ناخواسته اگر جوان مثلاً امید و رجاء خود را ببازد و از دست بدهد، اهمیت فوق العاده ای دارد. بالاتر از آن هنگامی است که ایمان و معرفت خود را ببازد، زیرا ایمان است که منبع سلامت روح و امید است. جوان با ایمان هیچ گاه خودش را تنها و بی یار و غمخوار نمیبیند؛ همیشه در نماز میگوید: « خدایا تو را میپرستیم و از تو مدد میخواهیم ». انسان مؤمن سخنش این است: « خدایا ما به تو توکل کردیم و به سوی تو بازگشت داریم ». روحیه والای جوان بالاتر است از اینکه خود را به چیزهای پست و ناچیز بفروشد؛ استعدادهای عظیم جوان نشان از قیمت و ارزش او دارد، رشد او زیاد خواهد بود اگر این قیمت را به ارزانی نخواهد بفروشد. دنیا و آن چه در دنیاست ارزش ما را ندارد، ولی غافل از این که ما را به بیش از اینها خریدارند و غافل از این که اینها قیمت یک لحظه ما نیستند. نه اینها، بلکه تمام الماسها و طلاها و نقرهها و تمام زمین و حتی تمام بهشت، قیمت یک لحظه ما نیست. جوان در یک لحظه میتواند بیش از زمین و بیش از بهشت به دست بیاورد، میتواند به رضوان و لقاء الهی برسد که «ورِضْوانُ من اللهِ أَکْبَر». اما در یک عمر به پشیزی قانع شدهایم و خوشحال هم هستیم. درست مثل این که طبیبی که در هر ساعت میتواند ده هزار تومان به دست بیاورد، یک سالش را به صد کیلو ذرت بفروشد؛ زهی تجارت پوچ.« والعصر»؛ به تمام این دورهها سوگند؛ « إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْر»، که انسان با این همه سرمایه، در خسارت مدفون است. چرا؟ چون سرمایههایش رشدی نکرده یا چون روحیه سالم خود را نگاه نداشته و در طلب بزرگیها نرفته و سودی نبرده است. درست است این انسان به ثروت و قدرت و پست رسیده و زیاد شده است، اما خود انسان کم شده و اسیر گشته و اسارتش علامت حقارت اوست. عامل این خسارتها، عصرها و دورهها و محیطها نیست؛ بلکه عامل اصلی خود انسان است. عصرها مقدس اند، به دلیل سوگندی که خدا یاد میکند؛ این سوگند به ما یاد میدهد که عصرها مقصر نیستند و این انسان است که خسارت را میپذیرد. این انسان است که سرمایهاش را به جریان نمیاندازد و از فکر و عقلش استفاده نمیکند.
نتایج بلند همتی
بلند همتی و داشتن عزم راسخ، جوان را به رشد و تکاپو دعوت میکند و اجازه نمیدهد زندگی انسان یکنواخت و راکد بماند. بلند همتی، بزرگی و وقار، غیرت و حیا و شجاعت و عزت نفس به همراه دارد. جوان اگر بداند همه مکارم عالی در بلند همتی و عزم راسخ است، هیچگاه خود را دنبال رو مکاتب و افکار بیگانه قرار نمیدهد و حاضر نیست فکر و وقت با ارزش خود را صرف هر نوع اندیشه و آیینی کند. جوان مسلمان باید اسوه ای شود تا دیگر جوانان از ادیان و مذاهب دیگر او را الگوی خود قرار دهند؛ و الگو و اسوه شدن جز با بلند همتی به دست نمیآید. امیرالمؤمنین علی (ع) در روایات متعددی آثار بلند همتی را بیان میفرمایند، که به چند مورد آنها اشاره میکنیم: « اَلْحِلمُ وَ الْأَناة تُوأَمانِ یَنْتَجِهُما عُلُوِّ الْهِمَّه؛ بردباری و وقار دو همزادند که از بلند همتی زائیده میشوند ».اَلْکَرَمُ سَحَةٌ عُلُوِّ الْهِمَّه؛ کرم داشتن زائیده بلند همتی است ». « اَلْفِعْلُ الْجَمِیلُ یُنْبِیءُ عَنْ عُلُوِّ الْهِمَّه؛ کردار زیبا گویای بلند همتی است ». « شُجاعَهٌ الرَجُلُ علی قَدْرِ هِمَّتِه ؛ شجاعت مرد به اندازه همت اوست ».بنابراین، جوان با بلند همتی که در طبیعت وجود خود نهادینه شده، ارزش خود را پیدا میکند؛ برعکس اگر جوانی سست همت باشد، علاوه بر اینکه فضیلتش را از بین میبرد، انسان را پست میکند و از پی رفتن به مقامات عالی و اهداف بلند مانع میشود. امام صادق(ع) در روایتی شیوا میفرمایند: « سه چیز انسان را از رفتن در پی مقامات عالی و اهداف بلند باز میدارد: ا. کوتاهی همت 2. چاره اندیش نبودن 3. سستی اندیشه ».کوتاهی همت نتایجی در شخصیت و سیره زندگی جوان میگذارد؛ امام علی(ع) فرمودند:
« مَنْ صَغُرَتْ هِمَّتُهُ بَطَلَتْ فَضِیلَتُهُ؛ هر که همتش کوچک باشد، فضیلتش از بین برود ». بیماری دیگری که از کوته همتی و سستی اراده حاصل میشود، حسادت نسبت به دوستان است. جوانی که همت و اراده او متوقف شود و به امور پست بپردازد، به کمها و به زشتیها قانع و راضی میشود. امام علی(ع) فرمودند:« لاهمّةَ لِمَهینٍ؛ انسان پست، همت و اراده ندارد ». و نیز فرمودند:« مِن صِغَرِ الهمّةِ حَسدُ الصّدیقِ علی النِّعمة؛ حسادت بر نعمت دوست، از دون همتی است». گاه همت و اراده بلند، مسیر زندگی جوان را تغییر میدهد. اگر همت، بلند باشد و در مسیر عقل و فطرت قیام کرده باشد، ماندگار است و صاحبش را نیز ماندگار خواهد کرد.
همت و عزم راسخ
ویژگی ممتاز دوران جوانی « همت و عزم راسخ » میباشد. اشتیاق به حرکت و فعالیت جوان را دائماً به تصمیم گیریهای بزرگ و سخت وا میدارد. گاهی میخواهد آن قدر درس بخواند که استاد شود، گاه به کارهای فنی و حرفه ای علاقه نشان میدهد و عزم به یادگیری آن میکند، گاه میخواهد انواع ورزشهای رزمی را تعلیم ببیند و… عزم و تصمیم هر جوانی به همت او بستگی دارد؛ ویژگی بارز دوران جوانی همین تصمیمات و همتهای بلندشان است. لازمه کارهای بزرگ که خداوند دوست دارد، داشتن عزم راسخ و همت عالی است. رسول اکرم (ص) میفرمایند: « خداوند متعال کارهای والا و شریف را دوست دارد و کارهای پست و حقیر را خوش ندارد ».بنابراین، جوانی که همت پست و دنیایی تمام تصمیمش شده و چشمش را کور کرده است، هیچگاه موفق به تصمیم و همت والا نمیگردد. امام علی (ع) میفرمایند: « قدر الرجل علی قدر همّته …؛ ارزش آدمی به قدر همت اوست». همت عالی آن قدر مسئله مهمی است که اهل بیت (ع) نیز از خداوند متعال مسئلت داشتند. امام سجاد (ع) در دعایشان این گونه از خداوند درخواست مینماید: « بار خدایا، از گواهی و شهادت عادلانهترین آن را از تو مسئلت دارم و از عبادت با نشاطترین آن را، و از همت عالیترین آن را». متأسفانه برخی از جوانان شرافت و افتخار را در تحصیلات کذایی و به روز بودن و افکار غربی و مادیات میدانند، لکن امام باقر (ع) میفرماید: « هیچ شرافتی چون بلند همتی نیست ».