روحیه سالم و امیدوار:
روحیه سالم و امیدوار:
ویژگی ممتاز دوران جوانی، داشتن « روحیه سالم و امیدوار » میباشد. استاد شهید مطهری(ره) میفرماید: اگر درختی از لحاظ ریشه و تنه سالم بوده باشد و آن گاه به واسطه بعضی پیشامدها و در اثر برخی علل و عوامل خارجی، میوهاش از بین برود و یا برگش بریزد و یا شاخهاش قطع شود و … در عین این که موجب تأسف است، باعث نگرانی نیست؛ چرا؟ زیرا خود درخت اگر سالم باشد، بار دیگر برگ و شکوفه خواهد داد، از نو جوانه میزند و سایه خواهد انداخت. جوان نیز اگر روحیه قوی و سالمی داشته باشد، با شکستها و ضربه های روحی و روانی روحیه خود را نمیبازد، از خود نا امید نمیشود، رابطهاش را قطع نمیکند. این خصلت خوب که در درون جوان هست او را با ناامیدیها و شکستها رو به رو کرده تا او را بسازد، رشد دهد و کامل کند. وجود جوان نیز مانند یک درخت بارده و ثمر بخش است. اگر سالم و بی عیب باشد، خرم و با نشاط است، میوهها و شکوفهها میدهد بر سرها سایه میافکند، رهگذران در سایهاش از رنج آفتاب میآسایند و مانند همان درخت انواع حوادث و پیشامدها ممکن است داشته باشد. جوان گاه در اوایل جوانی سالها برای هدفش همت میکند، زحمت میکشد و رنج میبرد و دسترنجی تهیه مینماید، بعد در اثر حادثه ای آن از بین میرود، سرمای فقر او را بی برگ و نوا میسازد، در عین این که این حوادث موجب تأسف است برای یک روحیه سالم و بانشاط و امیدوار جای نگرانی نیست؛ روحیه سالم و با نشاط و امیدوار مثل بدن سالم و جوان میماند، هر نقص و ناملایمتی را جبران میکند، مصیبت جایی است که خدای ناخواسته جوان در ناحیه روح و قلب و احساسات پژمرده و افسرده باشد، به جهان بدبین باشد، خودش را تک و تنها و بی غمخوار ببیند، دیگر این جوان نه برای خودش و نه برای جامعه مفید خواهد بود، آنچه نان که زندگی او با مرگ چندان تفاوتی نخواهد داشت. در قرآن کریم این تعبیر زیاد آمده که خسران و بدبختی آنجاست که آدمی در ناحیه معنی و روح ببازد، باختن اثرات و ثمرات زندگی، چندان اهمیت ندارد. زندگی اگر باشد، همیشه اثرات و ثمرات دارد، ولی خدای ناخواسته اگر جوان مثلاً امید و رجاء خود را ببازد و از دست بدهد، اهمیت فوق العاده ای دارد. بالاتر از آن هنگامی است که ایمان و معرفت خود را ببازد، زیرا ایمان است که منبع سلامت روح و امید است. جوان با ایمان هیچ گاه خودش را تنها و بی یار و غمخوار نمیبیند؛ همیشه در نماز میگوید: « خدایا تو را میپرستیم و از تو مدد میخواهیم ». انسان مؤمن سخنش این است: « خدایا ما به تو توکل کردیم و به سوی تو بازگشت داریم ». روحیه والای جوان بالاتر است از اینکه خود را به چیزهای پست و ناچیز بفروشد؛ استعدادهای عظیم جوان نشان از قیمت و ارزش او دارد، رشد او زیاد خواهد بود اگر این قیمت را به ارزانی نخواهد بفروشد. دنیا و آن چه در دنیاست ارزش ما را ندارد، ولی غافل از این که ما را به بیش از اینها خریدارند و غافل از این که اینها قیمت یک لحظه ما نیستند. نه اینها، بلکه تمام الماسها و طلاها و نقرهها و تمام زمین و حتی تمام بهشت، قیمت یک لحظه ما نیست. جوان در یک لحظه میتواند بیش از زمین و بیش از بهشت به دست بیاورد، میتواند به رضوان و لقاء الهی برسد که «ورِضْوانُ من اللهِ أَکْبَر». اما در یک عمر به پشیزی قانع شدهایم و خوشحال هم هستیم. درست مثل این که طبیبی که در هر ساعت میتواند ده هزار تومان به دست بیاورد، یک سالش را به صد کیلو ذرت بفروشد؛ زهی تجارت پوچ.« والعصر»؛ به تمام این دورهها سوگند؛ « إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْر»، که انسان با این همه سرمایه، در خسارت مدفون است. چرا؟ چون سرمایههایش رشدی نکرده یا چون روحیه سالم خود را نگاه نداشته و در طلب بزرگیها نرفته و سودی نبرده است. درست است این انسان به ثروت و قدرت و پست رسیده و زیاد شده است، اما خود انسان کم شده و اسیر گشته و اسارتش علامت حقارت اوست. عامل این خسارتها، عصرها و دورهها و محیطها نیست؛ بلکه عامل اصلی خود انسان است. عصرها مقدس اند، به دلیل سوگندی که خدا یاد میکند؛ این سوگند به ما یاد میدهد که عصرها مقصر نیستند و این انسان است که خسارت را میپذیرد. این انسان است که سرمایهاش را به جریان نمیاندازد و از فکر و عقلش استفاده نمیکند.