حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


شروع يك شكوه
در بيستم جمادي الثاني 1320 هجري قمري مطابق با 30 شهريور 1281 هجري شمسي (24 سپتامبر 1902 ميلادي) همزمان با زاد روز بانوي پاكي و معرفت؛ زهراي اطهر، خمين از توابع استان مركزي حلول ماه تاباني از سلاله پاك نبوي وعلوي را به تماشا نشست و سيد روح الله الموسوي الخميني پاي بر خاكدان طبيعت نهاد تا تاريخ مردي را به خود ببيند كه وارث سجاياي آباء و اجدادي و چراغ روشنگر مسيرهاي تاريكي باشد كه هزاران انسان با ضميري روشن اما بي راهنما را به هدف اصلي خلقت كه همان معارف الهي و شكوه معرفت ديني مي باشد، نزديك و نزديكتر كند.
هنوز بيش از 5 ماه از ولادت روح الله نمي گذشت كه طاغوتيان زمان نداي حق طلبي پدر روح الله را تحمل نكردند و هادي مردمان آن دوران سياه را در مسير خمين به اراك، با گلوله به شهادت رساندند.
روح الله دوران كودكي و نوجواني را تحت حمايت بانو هاجر(مادرمحترمه اش) كه خود از خاندان علم و تقوا و از نوادگان مرحوم آية الله خوانساري (صاحب زبده التصانيف) بوده است و همچنين نزد صاحبه خانم (عمه مومنه اش) كه بانويي شجاع و حق جو بود سپري كرد، امام از نوجواني روحيه اي انتقادي و انقلابي را در خود پرورش مي داد و بدون ترس و واهمه در مقابل مسايل مختلف اجتماعي و سياسي موضعگيري مي كرد، به گونه اي كه حتي در حالي كه سنشان كم بود، در رابطه با حركتهاي ضد طاغوت زمان فعاليتهاي خودجوشي را به نمايش مي گذاشتند. ايشان در رابطه با اين گونه اقدامهاي صورت گرفته مي فرمايد: «…. من از بچگي در جنگ بودم … مورد هجوم رجبعليها بوديم و خودمان تفنگ داشتيم و من در عين حالي كه تقريبا شايد اوايل بلوغم بود، بچه بودم، دور اين سنگرهايي كه بسته بود ند در محل ما و اينها مي خواستند هجوم كنند و غارت كنند، آنجا مي رفتيم سنگرها را سركشي مي كرديم.»
اما در 15 سالگي از نعمت وجود آن دو بزرگوار نيز محروم گرديد و براي تعالي روحي و تحصيل دروس تكميلي و تدريس علوم اسلامي به قم هجرت نمود.
امام خشمگين از اين وضعيت، بيانيه «شاهدوستي؛ يعني غارتگري» را صادر کرد. ماجرا به محرم، که مصادف با خرداد بود، کشيده شد. سخنراني شگفت امام در عصر عاشورا در فيضيه با حضور صدها هزار نفر، آغازي بر مخالفتهاي عمومي بود. دستگيري امام در شب 5 خرداد، دامنه مخالفتها را بيشتر کرد و تظاهرات بر ضد رژيم و اين بار شخص شاه در بيشتر شهرها بر پا شد که طي آن، صدها نفر به شهادت رسيدند. در تهران، بازار مرکز اين تظاهرات و شعارهاي اصلي ضدسلطنت و در دفاع از امام بود…
وقتي امام توبه روحانيت را شکست- شرح کوتاه 15 خرداد و نکاتي درباره آن
داستان 15 خرداد از آنجا آغاز شد که شاه، پس از بيرون کردن علي اميني از ميدان، به آمريکاييها تعهد داد که خود اصلاحات مورد نظر آنان را انجام دهد. درگذشت آيتالله العظمي بروجردي در فروردين ماه 40 راه را براي اين حرکت آغاز کرد.
نخستين اقدام آن بود که در مهر 41 در تعطيلي طولاني مجلس شوراي ملي و سنا، هيأت دولت، مصوبه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را تصويب کرد که ضمن آن، اولا شرط اسلام از انتخاب کنندگان برداشته شده و ثانيا قسم خوردن به کتاب مقدس، جاي قسم خوردن به قرآن را گرفته بود.
مرجعيت قم، که اين زمان، ميان چند نفر تقسيم شده و بخشي هم به نجف منتقل شده بود، وضعيت روشني نداشت. در اين زمان، امام خميني با جمع کردن مراجع و توضيح مشکل، زمينه را براي تلگرافهاي مخالفت آغاز و جو عمومي هم زمينه را فراهم کرد تا آن که اسدالله علم در پاسخ مراجع – بدون ياد از امام – خواستههاي آنان را پذيرفت.
اما براي اين که اين عقب نشيني به معناي شکست نباشد، بحث لوايح ششگانه در دي ماه همان سال 41 مطرح شد و به دنبال آن، طرح رفراندم. اين بار امام، علماي بيشتري را جمع کرد و مخالفتها عمومي تر شد. رژيم که يک بار عقب نشيني کرده بود، مقاومت کرد. رفراندم برگزار شد و شاه براي اهانت به علما در 4 بهمن 41 به قم آمد و در حرم اعلام کرد که تنفر او از ارتجاع سياه، بيش از ارتجاع سرخ است.
اين توهين مقاومتهاي قم را بيشتر کرد. نوروز عزاي عمومي اعلام شد و رژيم که مصمم به سرکوبي بود در 2 فروردين، به مجلس عزاي امام صادق (علیه السلام) با حضور آيتالله گلپايگاني در مدرسه فيضيه حمله کرد.
امام خشمگين از اين وضعيت، بيانيه «شاهدوستي؛ يعني غارتگري» را صادر کرد. ماجرا به محرم، که مصادف با خرداد بود، کشيده شد. سخنراني شگفت امام در عصر عاشورا در فيضيه با حضور صدها هزار نفر، آغازي بر مخالفتهاي عمومي بود. دستگيري امام در شب 15 خرداد، دامنه مخالفتها را بيشتر کرد و تظاهرات بر ضد رژيم و اين بار شخص شاه در بيشتر شهرها بر پا شد که طي آن، صدها نفر به شهادت رسيدند. در تهران، بازار مرکز اين تظاهرات و شعارهاي اصلي ضدسلطنت و در دفاع از امام بود.
امام تا مرداد ماه در زندان بود و سپس در منزلي تحت نظر، تا آن که در فروردين 43 آزاد شد. به مناسبت ورود امام به قم، جشن بزرگي برگزار شد.
در مهر ماه 43 بار ديگر لايحه کاپيتولاسيون مطرح شد که امام به مخالفت با آن برخاست و به دنبال آن، در آبان 43 به ترکيه تبعيد و يازده ماه بعد به نجف منتقل شد.
درباره 15 خرداد چند نکته مهم و قابل اشاره است:
1. در هشت سال که از نهضت ملي شدن صنعت نفت گذشته بود، مبارزه با شاه، به طور کامل، براي کمونيستها، مليها، و ملي ـ مذهبيها با بن بست رو به رو شد. در هشت سال ، از کودتاي 28 مرداد سال 32 تا سال 41، استبداد، چنان استوار شده بود که گويي، شکست دادن آن، امري محال مي نمود. جبش خرداد اين جو را شکست و نه تنها با دولت، که با شخص شاه آن هم بدون واهمه در افتاد.
2. مبارزه در قالب ادبيات مشروطه و مجلس آزاد بي نتيجه مانده بود. سه سال مبارزات ملي شدن صنعت نفت که اوج قدرت ملي گرايان بود، در حالي که آنان، و همه چيز، حتي ارتش و نيروي انتظامي را در اختيار داشتند، شکست خورده و مردم را هم سرخورده کرده بود. اين سرخوردگي، معلول آن هم بود که آن جناح؛ يعني رهبران ملي، طي مدتها، متدينان را به بازي گرفته بودند و پس از استفاده از آنان، ايشان را به بيرون از دايره قدرت پرتاب و حتي بدنام هم کردند.
3. در اين دوره، مبارزه سياسي بدون اعتقاد مذهبي، امري بي محتوا شده بود. البته براي کمونيستها، همان باورهاي خودشان کارساز بود، اما ديگر اقشار جامعه، نمي توانستند مبارزه سياسي طولاني مدت با چنين استبدادي را بدون پشتوانه فکري ـ ديني انجام دهند؛ بنابراين، خلأ فکري بزرگي وجود داشت که تنها پر کردن آن، مي توانست راه را براي تودهاي کردن مبارزه با شاه هموار کند. جنبش اسلامي خرداد، اين خلأ را پر کرد و اسلام، دوباره مبناي سياست شد. از آن پس هم سازمانهاي اسلامي متعددي پديد آمد.
4. در جنبش خرداد، فقط مذهبيها آمدند و مليها از حرکت بازماندند. جبهه ملي که اصلا قابل ذکر نبود. اين جبهه آن قدر گرفتار اختلافات داخلي و در طمع رياست و خواب ديدنهاي پنبه دانهاي بود که ذرهاي اميد به آن نبود، اما ملي ـ مذهبيها که همان نهضت آزاديها بودند، قدري با تأمل به ميدان آمدند و البته مورد استقبال روحانيت قرار گرفتند. اما مهم اين بود که جنبش خرداد، اين بار، روي پاي خود ايستاد و حرکت کرد و آنان را هم به دنبال خود کشاند. براي نخستين بار، دانشجويان دانشگاه تهران به قم آمده و به ديدن آيتالله خميني رفتند. زان پس، جنبش دانشجويي، راهي براي پيوستن به روحانيت پيدا کرد و امام با هدايت اين جريان، آنان را در کنار نهضت نگاه داشت (حيف که در سالهاي اخير، بخشي از جنبش دانشجويي، که مدعي هم هست، نه تنها از مرجعيت، که راه خود را از تدين هم جدا کرده است).
5 . راستش آن که روحانيت و جناح متدين جامعه، تا اين زمان، دو بار کلاه سرش رفته بود؛ بار نخست در مشروطه که روحانيت، آن هم در حد مرجعيت، با تمام قوا به ميدان آمد و دست خالي که سهل است، لت و پار ميدان را ترک کرد يا به زور ترکش داد. روحانيت در مشروطه به ميدان مبارزه آمد تا شريعت را زنده کند. استبداد را محدود سازد و استعمار را از ميان ببرد، اما با کمال شگفتي ديد، هم استبداد ماند، هم استعمار بازگشت و هم شريعت و روحانيت به نام تجدد، مورد حمله قرار گرفت.
بار دومي که در نهضت ملي کلاه به سرش رفت؛ اين بار خوشبختانه با تمام قوا نيامد و آيتالله بروجردي به مصدق اعتماد نکرد و روحانيت همه چيز خود را فداي نهضت ملي نساخت، اما همان چند نفري هم که در تهران و اصفهان به مليها اعتماد کردند، ناظر بودند که چگونه کنار گذاشته شدند. اين جماعت هم توبه کار شدند. اکنون روحانيت جنبش جديدي را آغاز کرده و اين بار، تا انقلاب 57 حتي يک زمينه ساده هم براي حضور مليها در صحنه جنبش اسلامي نوين فراهم نشد. البته يک اشتباه کوچک رخ داد که ميداني براي ملي ـ مذهبيها فراهم شد که آن هم خيلي زود جبران شد.
6. رهبري اين جنبش در اختيار يک مرجع تقليد قرار گرفت و اين يک استثنا در حرکتهايي بود که پس از مشروطه ايجاد شده بود. مرجعيت در قم که در زمان مرحوم آيتالله حائري يزدي با چراغ کاملا خاموش حرکت کرد و در زمان مرحوم بروجردي، با چراغ فتيلهاي ـ و اين از روي اجبار و سياستمداري بود ـ اين بار در جنبش خرداد، با نورافکن به ميدان آمد. آيتالله خميني درک مي کرد که دوران سياست مرحوم حائري و بروجردي گذشته است و اين بار، بايد روحانيت با تمام قوا به ميدان بيايد، براي همين، اعلام کرد «تقيه حرام است، ولو بلغ ما بلغ». و بدين ترتيب همه روحانيت را خواسته و ناخواسته به ميدان کشاند. سالها بود که حوزه علميه، جايش در صحنه رهبري جامعه خالي مانده بود و اين بار با چنان قوت و قدرتي آمد که کسي تصورش را نمي کرد. زماني که آيتالله خميني در مدرسه فيضيه «آقاي شاه را نصيحت مي کرد»، شاه گمان نمي کرد که به دست همين مرد و در اثر نشنيدن نصايح او، اين چنين مفتضحانه از کشور خارج شود. به طور مسلم، هيچ کس جز امام نمي توانست اين حرکت را ايجاد و رهبري کند. چنان که هيچ کسي هم جز او سهم اساسي ندارد. اگر کساني سهم دارند، شاگردان او هستند که با تمام قوا در آن سالها در کنارش بودند.
7. اگر انقلاب اسلامي در سال 57 رخ نداده بود، گمان مي شد که نهضت خرداد به هدر رفته است، اما نهضت اسلامي در همان سه سال، چندان استوار شده بود که نابود کردن آن کار سادهاي نبود که هيچ، روشن بود به زودي، دوباره شعله ور شده و آتش به خرمن سلطنت پهلوي، که همه ميراث مشروطه و نهضت ملي را نابود کرده بود، خواهد افتاد. پهلويها چندان به نابود کردن دستاوردهاي نهضتهاي ملي و اسلامي پرداختند که کمترين مدافعي در ميان ملت نداشتند و همان اندازه که مردم از رفتن رضا شاه خوشحال شدند، اين بار از رفتن فرزندش خشنود شدند. مرجعيت ديني و در رأس آن امام خميني، سرافراز از اين مبارزه بيرون آمد و با شجاعت تمام، دولت نوين اسلامي را تأسيس کرد.
اما يک سند شگفت هم در باره 15 خرداد بخوانيد:
موضوع: ابراهيم فخاري ، پديده اي شگفت در قيام پانزده خرداد قم
عنوان:
تظاهرات مردمي ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در قم
تاريخ:25 خرداد 1342
توضيحات:
[متن سند:]
وزارت کشور
شهرباني کل کشور
پرونده ۹۵۷/۵
به پيوست سه برگ پرونده ابراهيم فخاري نيز همراه است
به تاريخ ۲۵/۳/۱۳۴۲
گزارش
محترمآ به عرض مي رساند گزارش مامورين حاکي است که در روز ۱۵/۳/۴۲ شخصي به نام شيخ ابراهيم بزاز ( به اين نام معروف است )در حالي که گل به صورت خود ماليده و کفن به گردن انداخته در خيابان آذر همچنين دروازه کاشان اظهار نموده که[:]
من امام زمان را به خواب ديده و [ايشان] گفته است من خودم کار را تمام کرده ام و آقاي خميني را جانشين خودم قرار داده ام [،]
و [شيخ ابراهيم ] جمعيت را تحريک به اغتشاش و تظاهر نموده و چندين هزار نفر را با خود به صحن مطهر برده و در راه نيز در جلو[ي] جمعيت با شعار يا مرگ يا خميني حرکت مي نموده سپس در صحن مطهر خود را به بلندگو رسانده و جريان خواب خود را با اظهارات تحريک کننده بيان [کرده] و گفته است[:]
مادري دارم نابينا [،] صبح رفتم به مادرم وصيت کرده ام و اين کفن را مادرم به من پوشانده و من با او و پدر پيرم وداع کرده ام و اکنون آماده فداکاري هستم [.]
و ضمنآ در خيابان به مردم گفته است [:] امروز روز جهاد است و روز غيرت است[.]
و در ضمن نيز مردم را به قيام و مقاومت و حمله به مامورين تحريک مي نموده است[،] لزومآ براي دستگيري شخص مزبور اقدام [گرديد] در ساعت ۱۸ روز ۲۴/۳/۴۲ [ به ] وسيله مامورين دستگير [شد] از ابراهيم فرزند اصغر شهرت فخاري اهل و ساکن قم [،] گذر يعقوب بيگ [،] منزل شخصي [،] شغل کارگر کوره پزخانه [،] معروف به شيخ ابراهيم بزاز [،] دارنده شناسنامه شماره ۲۹۷۱۷ [،] سن درحدود ۳۵ سال [،] داراي عيال و اولاد [،] داراي سواد جزئي [،] بازجوئي [شد] اظهار مي دارد [:]
عصر روز ۱۴/۳/۴۲ به مسجد جمکران رفته شب را آنجا بوده خواب ديدم که سيدي به من گفت ما کار آقا (منظورش خميني است) [را] اصلاح مي کنيم [.] صبح براي نماز مي خواستم چائي بخورم از طرف آبادي سروصدا بلند بود و فرياد مي زدند که آقا را بردند [،] من با دوچرخه فوري آمدم [،] جمعيت هم زياد بود از زن و مرد از جمکران به طرف قم مي آمدند [،] آمدم دم دروازه کاشان که رسيدم ديدم جمعيت زياد است و آنها هم مي گفتند آقا را گرفته اند [،] همانطور که روي دوچرخه سوار بودم با صداي بلند گفتم [:] من امام زمان را به خواب ديدم که گفت کار آقا [=امام خميني] را درست مي کنم [.] با دوچرخه آمدم منزل [،] خريت مرا گرفت [،] سر و صورت خود را گل ماليدم يک تکه چلوار در حدود سه چارک به گردنم انداختم [،] مادرم گفت نمي خواهد بروي [،] با او خداحافظي کردم و بيرون منزل هم با پدرم خداحافظي نمودم [.] در خيابان آذر نزديک حسين آباد با صداي بلند خوابم را به مردم گفتم [،] آمدم صحن ديدم پسر حاجي وکيلي پشت بلندگو صحبت مي کند [،] من هم رفتم پشت بلندگو چون دهانم خشک بود با اشاره آب خواستم و گفتم من از مسجد جمکران مي آيم و خواب ديدم که سيدي به من گفت خودم کار آقا را اصلاح مي کنم [،] و موضوع مادرم را هم گفتم[.]
ولي [وي] از گفتن بقيه اظهارات خود خودداري مي نمايد و اظهار مي دارد[:] من اشخاصي که در صحن بودند نشناختم ولي [مردم] مي گفتند از پائين شهر جمعيت دارد مي آيد مسلح است -
چون با اعتراف خود شخص مزبور که به جمعيت اظهار نموده من امام زمان را خواب ديده ام و همچنين گزارش مامورين که در باره وي داده اند و نحوه رفتار و حرکات وي مسلم است که در تحريک جمعيت و مردم بسيار موء ثر بوده و گرچه در مقابل سئوالي که در باره محرک وي شده اظهار مي دارد خريت خودم[،] ولي قدر مسلم اين است که با اعمال وي جمعيت در صحن مطهر و همچنين در خيابان آذر به شدت تحريک شده اند [،] چون براي تحقيق از وي وقت بيشتري لازم است [،] پرونده کار با خود متهم تقديم [مي شود] در صورتي که اجازه فرمايند به سازمان محترم اطلاعات و امنيت شهرستان قم ارسال و اعزام گردد -
رئيس شعبه اطلاعات [امضاء]
[پي نوشت در حاشيه بالاي سمت چپ :]
پرونده و متهم به سازمان اطلاعات و امنيت شهرستان قم ارسال و اعزام گردد - رئيس شهرباني قم - سرهنگ سيد حسين پرتو [امضاء و مهر]
ریشه ها و دستاورد های قيام 15 خرداد ۴۲
«… 15 خرداد را متن مردم با انگيزه اسلامي و با انگيزه عشق به روحانيت و با انگيزه عشق و ايمان به امام خودشان به وجود آوردند و ستون فقرات حادثه 15 خرداد علاقه به اسلام و امام بود و مردم بودند كه اين حركت را ميدان دادند و به وجود آوردند. پس آنچه در 15 خرداد به وجود آمد، عبارت بود از پيوند مستحكم ملت و امام آن هم به بركت اسلام…»
از سخنان حضرت آيتالله خامنهاي امام جمعه موقت تهران ـ در خطبههاي نماز جمعه 18 خرداد 1363.
در تاريخچه زندگي سراسر حماسه و مبارزه امام خميني عليه رژيم پهلوي و حاميان امريكايي و صهيونيستي آن، نهضت 15 خرداد 1342 يك نقطه عطف محسوب ميشود، به طوري كه انقلاب اسلامي ايران را تداوم نهضت 15 خرداد ميدانند. قيام 15 خرداد، مبارزهاي بود كه سه عنصر اسلام، امام خميني و مردم، پايهها و عوامل اصلي تشكيل آن بودند.
ريشههاي شكلگيري
انتخابات رياست جمهوري سال 1960 امريكا كه به روي كارآمدن دمكراتها به رهبري كندي منجر شد، با تغييراتي در سياست خارجي آن كشور همراه شد. كندي بر خلاف پيشينيانش معتقد به سياست انعطاف پذيرتر در رويارويي با بحرانها به ويژه كشورهاي جهان سوم بود. او معتقد به پيمانهاي اقتصادي به جاي نظامي، فعال سازي قواي امنيتي و اطلاعاتي به جاي استفاده از ارتش و تقويت برنامههاي فرهنگي از قبيل سپاه صلح، ترويج انتخابات كنترل شده و دمكراسيهاي هدايت شده و… بود.
روي كارآوردن دولتهاي غيرنظامي دست نشانده از جمله ابزارهاي دولت كندي براي رسيدن به اين هدف بود. در بعد اقتصادي نيز ايجاد طبقه متوسط، به راه انداختن صنايع وابسته و مونتاژ و گسترش اقتصاد مصرفي از برنامههاي اصلي بود. لازمه رونق اقتصاد سرمايهداري، داشتن بازار مصرف گسترده و قدرت خريد بيشتر مردم است و براي رسيدن به اهداف اقتصادي ميبايست ساختار سياسي ـ اجتماعي مناسبي فراهم شود. در اين ميان در ايران كه شاه ـ پس از كودتاي 28 مرداد ـ خود را مديون امريكا ميدانست براي ادامه سلطنت، عليرغم ميل باطني خود از سياستهاي جديد كندي راه گريزي نداشت.
محصول اين سياست روي كار آوردن دولت شريف امامي و طرح شعارهاي آزادي احزاب و فضاي باز سياسي و اصلاحات اداري بود. اما وي چندان مورد تاييد كندي نبود و هيأت حاكمه جديد امريكا بر روي علي اميني حساب ويژهاي باز كرده بود.
اميني در 17 ارديبهشت 1340 به نخست وزيري منصوب شد و شعار مبارزه با فساد و همچنين انحلال مجلس، اولين ژست وي براي ايجاد اصلاحات مورد نظر امريكا بود. در اين راستا قانون موسوم به «اصلاحات ارضي» در دي 1340 مورد حمايت مقامات امريكايي قرار گرفت و سپس براي تأمين هزينه اين «انقلاب» كنسرسيوم نفت، با اشاره امريكا توليد نفت را افزايش داد و ايران را به سومين صادركننده نفت جهان رساند.1
با اين حال اميني با توجه به تجارب دوران حكومت مصدق، بر كنترل ارتش نيز اصرار داشت، چيزي كه مخالف خواست شاه بود. اين اختلاف به تدريج عميق تر شد. در پي سفر فروردين 1341 شاه به امريكا و اطمينان دادن وي به كندي در مورد اجراي برنامههاي مورد نظر واشنگتن، باعث شد كندي با تغيير دولت در ايران به عنوان راه تضمين حكومت شاه موافقت نمايد. در نتيجه شاه در بازگشت دولت اميني را بركنار و در 28 تير 1341 اسدالله علم را جايگزين وي كرد. از اين رو دوران حكومت علم سرآغاز يكپارچگي در ساختار حكومت شاه و شروعي بر ديكتاتوري مطلق وي در كشور بود.
در 16 مهر 1341، اولين اقدام دولت علم در جهت اجراي سياستهاي جديد اعلام شد و لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در هيأت دولت به تصويب رسيد. اين لايحه در غياب مجلس، حكم قانون را داشت و در واقع، زمينه سازي براي لوايح و قوانين ديگر بود.
اين لايحه كه درآن به لزوم حذف اسلام از شرائط نمايندگي مجلس و لزوم سوگند به «كتاب آسماني» به جاي قرآن و همچنين به ضرورت آزادي زنان در فعاليتهاي اجتماعي اشاره شده بود، مقدمهاي براي اسلامزدائي و محو ارزشهاي اسلامي در جامعه ايران بود. لايحه با مخالفت قاطع و سرنوشت ساز حضرت امام به همراه اعتراضات مكرر علماء، وعاظ و مراجع، ارسال نامههاي سرگشاده به شاه و مقاومت مستمر در برابر توطئه «حذف اسلام» و تضعيف دين و روحانيت به شكست انجاميد و علم به ناچار در آذر 1341 طرح خود را پس گرفت.
علم در مرحله بعد وعده تحقق «انقلاب سفيد» را داد و تصميم گرفت تا نقشههاي امريكا را در قالب ديگري احيا كند. شاه در بهمن 1341 با سفر به قم تلاش كرد تا طرح «انقلاب سفيد» را براي مردم توجيه كند و اگر بتواند ميان علما و مراجع حوزه علميه راجع به نقشههاي ضداسلامي خود تفرقه ايجاد نمايد. اما تحريم شاه توسط مردم و روحانيون و تعطيل شدن شهر قم، خشم شاه را برانگيخت به طوري كه وي از روحانيت به عنوان «ارتجاع سياه» ياد كرد. با اين همه، رژيم شاه مبادرت به برگزاري يك رفراندوم صوري براي نشان دادن حمايت مردم از طرح «انقلاب سفيد» كرد.
امام در مراحل بعد با سخنرانيها و اقدامات خود از جمله با اعلام عزاي عمومي در نوروز 1342 و تحريم جشنهاي نوروزي، نقشههاي ضداسلامي شاه و توطئه ايجاد اختلاف در حوزه علميه را خنثي كرد.
اين مقاومت و هشياري زمينهساز فاجعه حمله به فيضيه در فروردين 1342 و يورش مأموران رژيم شاه به مجلس سوگواري شهادت امام جعفرصادق(ع) گرديد. در پي اين فاجعه كه در آن دهها تن شهيد و مجروح شدند، امام پيام مفصلي براي علما نوشتند كه در واقع از عوامل زمينه ساز قيام مردم در 15 خرداد 1342 و روند جديدي در مبارزه با رژيم بود2.
همچنين امام در چهلمين روز فاجعه فيضيه، پيامي خطاب به ملت صادر كردند. با صدور و انتشار پيام امام و حركت علما در نجف رژيم متوجه شد كه برنامه اجرا شده در فيضيه، آثار منفي براي رژيم دربر داشته و بنابر اين نياز به حركت ديگري است. چون اقدامات انجام شده نتوانسته بود اهداف مورد نظر را تأمين كند، لازم بود عمليات در مقياس وسيعتر و با شدت بيشتري به مرحله اجرا درآيد. شاه در سخنراني 28 ارديبهشت 1342 تهديد كرد كه اگر اين گونه كارها متوقف نشود، دست به كشتار وسيعي خواهد زد و كليه علمايي كه به نحوي در راهاندازي اين حركتها سهيم باشند، دستگير خواهند شد. او گفت:
«اگر متأسفانه لازم باشد كه انقلاب بزرگ با خون يك عده بي گناه، يعني مأموران دولت و يك عده بدبخت گمراه متأسفانه آغشته شود، اين كاري است كه چارهاي نيست و خواهد شد. 3
ماه محرم از راه ميرسيد و رژيم ترديد نداشت كه در اين ماه سخنگويان مذهبي پيرو امام از جنايتهاي دستگاه سلطنت سخن خواهند راند. ساواك براي پيشگيري از آنچه در وقوعش شكي نبود، جمعي از گويندگان مذهبي را احضار كرد و با تهديد و ارعاب به آنان يادآور شد كه در سخنان خود سه مطلب را رعايت كنند:
1ـ بر ضد شخص شاه مطلبي نگويند.
2ـ از اسرائيل و آنچه مربوط به اسرائيل است، مطلبي گفته نشود.
3ـ نگويند اسلام و قرآن درخطر است و دستگاه را ضداسلامي نخوانند.
زماني كه امام از اين امر مطلع شدند، با صدور بيانيهاي خطاب به وعاظ و گويندگان ديني چنين هشدار دادند: «اين التزامات علاوه بر اين كه ارزش قانوني نداشته و مخالفت با آن هيچ اثري ندارد، التزام گيرندگان مجرم و قابل تعقيب هستند… سكوت در اين ايام، تأييد دستگاه جبار و كمك به دشمنان اسلام است. 4
با صدور اين بيانيه، تحرك تازهاي در بين وعاظ و روحانيون پديد آمد تا در شهرها و روستاها، جنايتهاي رژيم را افشا كنند.
راهپيماييهاي مذهبي و شعارهاي تند انقلابي عليه رژيم و در طرفداري از مواضع امام در تهران و شهرستانها هر روز گسترش مييافت و اين موج به ويژه پس از سخنراني پرشور امام در روز عاشورا در فيضيه شتاب بيشتري به جريان جاري در قم، تهران و ساير شهرستانها داد. چنانكه به رغم دستگيري روحانيون انقلابي و ايجاد محيط رعب و وحشت، شب يازدهم محرم، تظاهرات باشكوهي از طرف دانشجويان دانشگاه تهران برگزار شد.
همچنين روز يازدهم محرم در مسجد شاه (مسجد امام خميني) نيز مجلس باشكوهي ترتيب يافت و شعارهايي چون «خميني، تو فرزند حسيني» در فضاي مسجد طنين افكند و تظاهركنندگان سپس به حركت درآمدند و با گذشتن از خيابان ناصرخسرو، وارد خيابان فردوسي شدند و در مقابل سفارت انگليس اجتماع كردند و سخنرانان به افشاگري عليه رژيم پرداختند. در اين شرايط و با همه گير شدن تدريجي مخالفت با حكومت شاه و برنامههاي ضد اسلامي آن، رژيم تنها چاره كار را دستگيري امام دانست.
15 خرداد
ساعت چهار صبح روز 12 محرم (15 خرداد 1342) نيروهاي امنيتي و انتظامي، پس از محاصره منزل امام در قم و ورود به منزل از طريق ديوار، ايشان را دستگير و به تهران منتقل نمودند و در يكي از بازداشتگاهها نگه داشته و پس از مدتي به پادگان عشرتآباد بردند. قبل از طلوع آفتاب خبر دستگيري امام در قم و سپس در ساير شهرها منتشر و موجب تشديد هيجان مردم گرديد. وضعيت فوقالعادهاي بر قم، تهران و ديگر شهرها حاكم گرديدو درگيريهاي گسترده به تدريج از ساعت ده صبح در تهران و قم آغاز شد و كشتار در خيابانهاي اطراف صحن مطهر حضرت معصومه(س) تا ساعت 5 بعد از ظهر ادامه يافت. تعداد زيادي از مردم در روز پانزده و شانزده خرداد بازداشت و بعضي از آنها پس از مدتي مرخص و عدهاي نيز به حبسهاي طولاني مدت محكوم شدند وحكومت نظامي اعلام شد. دستگيري، زندان، حصر و آزادي امام تا نيمه دوم فروردين 1343 ادامه يافت و طي اين 10 ماه ايران دستخوش رويدادهاي فراواني بود. رژيم با وجود امكانات تبليغاتي وسيع و به رغم مصرف ميليونها تومان توسط سفارتخانههاي خود در كشورهاي خارجي به منظور خريد صفحات جرايدو سانسور شديد مطبوعات داخلي، نتوانست بر اراده مردم مسلمان ايران فايق آيد و دستگيري علما، روحانيون و ديگر قشرهاي ملت نتيجهاي نبخشيد.
رژيم كه گمان ميكرد با دستگيري امام و يارانش، سركوب خونين قيام 15 خرداد و دستگيري و تبعيد ياران امام، به رويارويي خاتمه داده شد، به تدريج متوجه شد هيچ تغييري نه در مواضع امام صورت گرفته، نه از محبوبيت ايشان كاسته شده و نه مردم صحنه را خالي كردهاند؛ به ويژه اين كه بار ديگر سخنرانيهاي افشاگرانه امام كه اينك در جايگاه رهبري نهضت كاملاً مورد قبول عامه بودند، ادامه يافته بود.
ويژگيهاي قيام 15 خرداد
نهضتي كه به رهبري امام خميني در مقام مرجعيت در 1341 از درون حوزه علميه قم آغاز شد، هرچند در پانزدهم خرداد 1342 به صورت بيرحمانهاي توسط رژيم سركوب شد، اما نابود نشد، بلكه بذري شد كه در خاك سرزمين افشانده گشت و پس از پانزده سال كه مردم مسلمان ايران با تحمل سختيها و مرارتها آن را با اشك و خون آبياري كردند، سرانجام در بيست و دوم بهمن 1357 سر از خاك برآورد و سبز گشت و شكوفه كرد و ثمر داد.
رژيم شاه و حاميان امريكايي او گمان ميكردند ميتوانند با اعمال خشونت و افزايش كنترلهاي پليسي و امنيتي، نهضت پانزدهم خرداد را ريشهكن سازند و به فراموشي بسپارند. پس از پانزدهم خرداد رژيم در دادگاههاي نظامي خود، گروهي از كساني را كه مانند ساير مردم مسلمان در مبارزه شركت داشتند به محاكمه كشيد و با اعدام دوتن از بارفروشان تهران به نامهاي «طيب حاج رضايي» و «حاج اسمعيل رضايي» كه از پيروان امام خميني بودند، اولاً كوشيد تا آنان را عامل اصلي حركت پانزده خرداد قلمداد كرده، و ذهن مردم را از عظمت و اهميت نهضت و رهبري آن منحرف سازد و ثانياً با نشان دادن آشكار و وسيع واقعة اعدام آنان به توده مردم، قدرت نمايي كرده و مردم را بترساند. اما نهضت اسلامي امام(ره) كه از فرهنگ الهي چهارده قرن اسلام تغذيه ميشد و بر تجربه لااقل يكصدساله ملت ايران از مبارزه مستقيم با استبداد و استعمار استوار بود خاموش نشد و با نفوذ در عمق جامعه و گسترش در سراسر ايران، سرانجام دوباره شعلهور گرديد و موجب انفجاري عظيم گشت كه به عمر دوهزار و پانصدساله نظام شاهنشاهي در ايران خاتمه داد. براي آشنايي بيشتر با تحولي كه در فاصلة سالهاي 42 تا 57 در ايران روي داد، لازم است به ويژگيهاي قيام پانزده خرداد كه به انقلاب اسلامي ايران منتهي شد اشاره كنيم.
الف: اسلامي شدن مبارزه: پانزده خرداد سرآغاز جنبشي در ميان مردم ايران شد كه صد در صد اسلامي بود. اسلامي بودن اين جنبش به صورت كاملاً مشخص در شخصيت رهبر آن كه مرجع تقليد و فقيه و زعيم حوزه علميه قم بود جلوهگر شده بود. با رهبري امام خميني افسانه جدايي دين از سياست كه دهها سال توسط رژيم و دشمنان اسلام تبليغ شده بود، عملاً باطل شد و مردم مسلمان ايران در مبارزهاي قدم نهادند كه ادامه آن براي آنها مانند نماز و روزه، شرعاً واجب بود. ايدئولوژي و مكتب اين مبارزه، اسلام بود و اصول و مباني و انگيزههاي آن از قرآن و سنت پيامبر و معصومين به دست آمده بود.
ب: اخلاص و قاطعيت در رهبري: رهبري امام خميني يكي از ويژگيهاي مهم نهضت اسلامي ايران بود. رهبري امام، اگرچه براي هميشه به جدايي دين از سياست خاتمه داد، اما انگيزة آن هيچ گونه شباهتي با انگيزههاي سياستمداران حرفهاي دنيا نداشت. بلكه قيامي الهي بود كه از سر اخلاص و براي انجام وظيفه و تكليف شرعي صورت گرفته بود و به قصد قربت به پروردگار آغاز شده بود. امام در طول اين نهضت بارها فرمودهاند كه ما همانند رسول خدا(ص) و ساير انبياي الهي موظف به اداي تكليف هستيم، آنچه براي ما در درجه اول اهميت قرار دارد، همين اداي تكليف است نه پيروزي. در حقيقت پيروزي واقعي ما در اين است كه توانسته باشيم به وظيفه ديني خود عمل كنيم. اين اخلاص به نوبة خود در رهبري امام خميني قاطعيتي پديد آورد كه از عوامل مهم پيروزي نهضت بوده است. از آنجا كه امام مبارزه را يك تكليف شرعي ميدانند در راه آن هرگز سازش ومماشاتي نشان ندادهاند، همچنان كه سازش در انجام عبادات معني ندارد.
ج: مردمي شدن مبارزه: نهضت پانزده خرداد نهضتي كاملاً مردمي بود. اين نهضت به هيچ قشر خاصي تعلق نداشت. بلكه همه قشرها از شهري و روستايي و بازاري و دانشگاهي، و زن و مرد و پير و جوان در آن شركت داشتند. آنچه همه اقشار را به ميدان مبارزه كشاند و آنها را به هم پيوند داده بود، اسلام بود. مردمي بودن نهضت نتيجه عمومي بودن و ريشهدار بودن مكتب آن بود. رابطه رهبري و تودههاي مردم از طريق روحانيون برقرار ميشد كه همه جا بودند و در عمق زندگي تودههاي مردم با آنان حشر و نشر داشتند. پايگاه اصلي برقراري اين ارتباط نيز مساجد، مجالس ديني و ساير اماكن مذهبي از قبيل زيارتگاهها و حسينيهها بود.
د: مخالف با اصل سلطنت: خصوصيت مهم ديگر نهضت پانزده خرداد اين بود كه برخلاف عموم حركتها و مبارزههاي قبل، هدف اصلي را نشانه گرفته بود و شاه را مقصر اصلي ميدانست. پيش از اين نهضت، سياستمداران و مبارزان سياسي يا جرأت مخالفت با اصل رژيم سلطنتي را نداشتند و يا اصولاً به براندازي آن معتقد نبودند و يا احياناً با مطرح كردن شعار «شاه بايد سلطنت كند نه حكومت» به وجود شاه مشروعيت ميدادند. آنان درصدد بودند تا با انتقاد از دولت و با قوانين انتظامي، آزادي هايي كسب كنند و روزنامه و نشريهاي داشته باشند و بتوانند نمايندگاني به مجلس بفرستند. آنان ميخواستند با بودن ريشه، با شاخه مبارزه كنند. اما ويژگي حركتي كه به رهبري امام خميني آغاز شد اين بود كه حرف دل مردم را كه شاه و دربار را عامل فسادهاي داخلي و خيانتهاي بيگانگان ميدانستند، شعار خود قرار داده بود و تيشه بر ريشه رژيم پوسيده وكهن و فاسد سلطنتي ميزد.
هـ: بيگانه ستيزي: ويژگي چهارم نهضت اسلامي پانزده خرداد اين بود كه هيچ نوع گرايشي، نه در مكتب و نه در عمل، به بيگانه نداشت. اين نهضت به دليل اسلامي بودنش از بطن مردم جوشيده بود. از آنجا كه در انديشه اسلامي نهضت، انحرافي از صراط مستقيم الهي وجود نداشت، در خط مشي سياسي و مبارزاتي آن نيز انحرافي به سوي شرق و غرب در كار نبود. امام خميني از همان آغاز امريكا، انگليس و شوروي را عامل بيچارگي مردم ايران معرفي كردند و مبارزه با بيگانگان را آغاز نمودند. مردم ايران عاليترين جلوه استقلال سياسي را كه ناشي از استقلال مكتبي بود در نهضت امام خميني مشاهده ميكردند.
و: حضور روحانيت در صحنه مبارزات: خصوصيت ديگر اين نهضت حضور بسياري از روحانيون در صحنه مبارزه بود. اين ويژگي نتيجه مستقيم اسلامي بودن مبارزه بود كه در درجه اول در شخصيت رهبري نهضت جلوهگر شده بود و به همين دليل بسياري از روحانيون را به صحنه مبارزه آورده بود. حضور اين روحانيون در نهضت سبب گستردگي و فراگيري نهضت بود، زيرا آنان با همه قشرهاي مردم ارتباط داشتند و در سراسر كشور، از شهرهاي بزرگ تا بسياري از روستاهاي دورافتاده در كنار مردم زندگي ميكردند و به دليل اخلاق اسلامي و تقواي خود نزد مردم مورد احترام و اعتماد بودند. روحانيون به اين ترتيب در برقراري ارتباط ميان تودة مردم و رهبري نهضت تأثير بزرگي داشتند.
تأثيرات سياسي و اجتماعي قيام 15 خرداد
نهضت اسلامي پانزده خرداد در جامعه ايران آثار عميقي به جاي گذاشت و در حقيقت سرنوشت سياسي و اجتماعي آينده ايران را ترسيم كرد. پنج تأثير مهم اين نهضت به شرح زير است:
1ـ محو شدن جاذبه گروههاي سياسي: پس از پانزده خرداد، بازار فعاليتهاي سياسي و غيراسلامي و مخصوصاً جريان چپ و ملي گرايي از رونق افتاد. امام خميني در مبارزه، آخرين كلام راكه همانا سرنگوني رژيم بود، آشكارا اعلام كرده بود، بنابر اين همه گروههاي سياسي كه به كمتر از اين حد قانع بودند جاذبه سياسي خود را از دست دادند. كمونيسم نيز كه ميرفت تا با گذشت ده سال از حوادث 28 مرداد و قبل از آن، دوباره در ايران نفسي تازه كند با قيام امام خميني، با مانع پرقدرتي مواجه شد كه نيروي آن برخاسته از ملت مسلمان بود و برخلاف كمونيستها به هيچ نيروي خارجي تكيه نداشت.
2ـ تكامل مبارزات سياسي و رشد تودة مردم: نهضت پانزده خرداد موجب تكامل مبارزه سياسي مردم شد و رشد و بينش آنان رادر تشخيص هدف اصلي مبارزه افزايش داد. در اثر همين تكامل بود كه پس از پانزده خرداد شعار براندازي رژيم، شعار كليه گروههايي شد كه قصد مبارزه سياسي داشتند و اگر گروهي پيدا ميشد كه ميخواست درچارچوب قانون اساسي و از طريق آزاديهاي سياسي مبارزه كند در نظر ملت محافظه كار و سازشكار تلقي ميشد. شعار براندازي رژيم، پس از پانزده خرداد هدف كليه حركتهايي شد كه ميخواستند براي خود پايگاهي مردمي پيدا كنند.
3ـ مذهب، مكتب و اسلام به عنوان يك سيستم حكومتي: پيش از پانزده خرداد مذهب درميان بسياري از دانشجويان و تحصيلكردهها و روشنفكران به عنوان مكتبي كه اساس و راهنماي مبارزه محسوب ميشد، مورد توجه نبود. تبليغات چند ده ساله استعمار به دست رضاخان و فرزند او و تبليغات كمونيستها كه مذهب را افيون ملتها ميدانستند از يك سو و كوتاهي بعضي از روحانيون از سوي ديگر، در ذهن جوانان تصوير غلطي از اسلام به وجود آورده بود. آنان اسلام را مكتبي جامع كه بتواند همه نيازهاي فردي و اجتماعي انسان را برآورده سازد، نميدانستند و حداكثر تصور ميكردند دين مجموعهاي از آداب و عبادتهاي فردي است كه ارتباطي با مسايل اجتماعي و حوادث جديد روزگار ندارد. وقتي با قيام پانزده خرداد عاليترين مقام مذهبي اسلامي ـ مرجع تقليد ـ عاليترين هدف يعني براندازي رژيم و تأسيس حكومت اسلامي را وجهه همت خود قرار داد و عملاً با تحمل زندان و تبعيد، قدم در ميدان مبارزه نهاد، تبليغات ديرينه استعمارگران وكمونيستها باطل شد و مذهب مانند آتشي كه در زير خاكستر خرافات و اتهامات پنهان مانده باشد، شعلهور گرديد و توجه بسياري از جوانان دبيرستاني و دانشگاهي و بسياري از نويسندگان و روشنفكران را به خود جلب كرد. وحدت مقدس روحاني و دانشگاهي و فيضيه و دانشگاه كه از آرمانهاي اصلي انقلاب اسلامي و از اصول اجتماعي مبارزه امام خميني است، در حقيقت با قيام پانزده خرداد پايه گذاري شد.
4ـ برملا شدن چهره منافقانه شاه: با نهضت پانزده خرداد پرده رياكاري از چهره شاه و حكومت او برافتاد و شاه ناچار شد ماهيت ضدديني و ضداسلامي خود را آشكار كند و همين امر يكي از عوامل مهم آگاهي مردم و يكي ازموجبات سقوط وي شد. پيش از پانزده خرداد، از آنجا كه تضاد ميان اسلام و سلطنت به صراحت اعلام نشده بود شاه و ايادي او ميتوانستند در فرصتهاي مناسب خود را طرفدار اسلام و مرجعيت و روحانيت وانمود كنند و با تظاهر به مذهبي بودن، براي خود در ميان توده مردم مسلمان، كم و بيش پايگاهي دست و پا كنند. اما پس از پانزده خرداد براي رژيم شاه دو راه بيش باقي نمانده بود؛ يا قبول شكست در برابر نهضت اسلامي و يا مبارزه صريح با اسلام و روحانيت و مرجعيت، و شاه ناچار براي نجات خود راه دوم را انتخاب كرد. هرچند كه اين راه، با آنكه در ابتدا براي او پيروزيهاي زودگذري فراهم آورد، ولي وي رابه صورت قطعي در سراشيب سقوط قرار داد زيرا ماهيت منافقانه وي را برملا ساخت و دشمني وي را با اسلام علني كرد.
5ـ افزايش رشد سياسي در روحانيت و حوزههاي علميه و مردم: با قيام امام خميني، روحانيون به سرعت و به مراتب بيش از گذشته وارد صحنه مسايل سياسي ـ اجتماعي شدند و با مسايل مبارزاتي و اجتماعي آشنا گشتند. قبل از آن، به دلايل گوناگون، مسايل سياسي و اجتماعي براي بسياري از طلاب و روحانيون حوزهها، اولويت نداشت، اما وقتي امام، با آن سابقه طولاني علم و تقوي و ايمان و تسلط بر معارف اسلامي و فقاهت، با استناد به قرآن و سنت، چهره سياسي ـ اجتماعي اسلام را معرفي كرد، انديشه و عمل وي همچون چراغي فرا راه حوزههاي علميه و روحانيوني كه بسياري از آنها از شاگردان خود ايشان بودند قرار گرفت و اين روحانيون به نوبه خود رشد سياسي خود را در ارتباط وسيعي كه بامردم داشتند در مراسم و فضاهاي مذهبي به توده مردم مسلمان انتقال دادند و از اين طريق حساسيت و آگاهي سياسي هم در حوزههاي علميه و هم در ميان توده مردم مسلمان اندك اندك افزايش يافت و تكامل پيدا كرد.
پی نوشت:
1ـ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، جلد اول، صفحه 16
2ـ صحيفه نور ـ جلد اول.
3ـ سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1372، ص 426.
4ـ كوثر، مجموعه سخنرانيهاي حضرت امام خميني، جلد اول، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثا امام خميني، 1371، ص 84. * براي اطلاعات بيشتر دربارة قيام پانزده خرداد رجوع كنيد به:
1ـ خاطرات 15 خرداد؛ به كوشش علي باقري؛ 4 جلد، از انتشارات دفتر ادبيات انقلاب اسلامي.
2ـ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك؛ 6 جلد؛ از انتشارات مركز بررسي اسنادتاريخي .
3ـ نهضت امام خميني؛ جلد اول؛ سيد حميد روحاني.

ما به تجربه دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها راضی بوده اند ، دست به هرچه زده اند طلا شده و همچنین دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند ، حالا به هر دری که میزنند کارشان درست نمیشود.
بعد پیش ما می آیند و می پرسند: «چرا ما هرکاری میکنیم ، کارمان اصلاح نمی شود؟» خبر هم ندارند که به خاطر این است که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند.
امکان دارد که پدر و مادر در زمان حیات از فرزندشان راضی باشند، ولی حالا که مردهاند ناراضیاند که چرا یادشان نمیکنند. قدیم چه قدر مردم در ماه رجب و شعبان برای پدر و مادرهایشان ختم قرآن میدادهاند.
من یادم هست هفتاد سال پیش، کنار چهار راه مولوی کسی داد میزد؛ «خیر مردهها» مردم هم یک کیلو سیب میخریدند و خیرات میدادند.
پس برای پدر و مادرهایتان ختم قرآن بکنید، سر قبرشان بروید، قرآن برایشان بخوانید و کار خیر برایشان بکنید.
در روایت آمده است که «ارواح مؤمنین شبهای جمعه به پشت بام خانهها میآیند و میگویند: آن لقمهای که جلوی سگهایتان میاندازید، خیر ما کنید!»
«آیت الله مجتهدی تهرانی»

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرارمیداد:
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.
این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.
آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد.
در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد، اما…
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان
در این اردوگاه گزارش شده بود.
عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند.
با این که حتی امکانات فرار وجود داشت.
اما زندانیان فرار نمیکردند.
بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند،
و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت.
و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.
هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت.
اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.
در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که:
— با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
— با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
— با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.
نتيجه :
اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن پنبه همدیگر هستيم،
به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ايم.
این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم …
دلار گران شده …
طلا گران شده …
کار نیست …
مدرسه ای آتش گرفت …
دانش آموزان راهیان نور در جاده کشته شدند…
زورگیری در ملاءعام…
این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
شما چطور فکر میکنید؟ …
ما ایرانیها دزدیم! …
ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است..
ما ایرانیها هیچی نیستیم! …
ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم! …
ما هیچ پیشرفتی نکردیم!…
ما ایرانیها هیچ هنری نداریم!
ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم! …
توی همین محیطای مجازی چقدر بادلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم.
به خودمان فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم.
اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را ! …
بزرگان علمی٬ هنری٬ ادبی و دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است.
این همان جنگ نرم است.
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟
این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار، دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟
این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟
بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، (((احترام))) بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم.
استاد علامه حسن زاده آملى مثالی میزدند ، میفرمودند:اگر به صحرایی بروی که مار افعی آنجا باشد ،فرار میکنی تا افعی تو را نزند، حالا اگر کسی نامردانه پای تو را ببندد ، نمیتوانی فرارکنی، افعی تو را میزند و میکشد ، ایشان میفرمودند: وقتی گناه میکنی ، جوری گناه نکن که گناه پای شما را ببندد، نتوانی فرارکنی، حداقل دورکعت نماز شب بخوان ، مناجاتی بخوان ، سعی کن در بن بست گیر نکنی که نتوانی فرار کنی . .

دراخبار آمده است که پنجمین حراجی تهران با مجموع فروش 25ملیارد تومان رکورد دیگری در این زمینه به جای گذاشت. در میان آثار به فروش رسیده تابلویی از سهراب سپهری با قیمت 3میلیارد تومان !!!!!!!! ……
این روز ها که هرروز از گوشه و کنار دنیا و همین ایران خودمان خبر بدتر شدن وضعیت اقتصادی و کاهش قدرت خرید مردم و سختتر شدن اوضاع معیشتی قشر متوسط و پایین جامعه به گوش می رسد ف شاهد برگزاری حراج آثار هنری در تهران بودیم که به مانور دیگری برای تجمل گرائی و به رخ کشیدن دارائی های قشر مرفه و پردرد شده است.
دراین میان حضور مسئولین و شادمانی ظاهری آنها از این اتفاق بیانگر این موضوع است که احساس میکنند این گونه برنامه ها به مثابه ایجاد شور و تحرک در جامعه هنری و ترویج هنر و فرهنگ در میان مردم است حال آنکه این کار علاوه بر ایجاد بستری رایظهور وبروز تجمل گرائی و تجمل پرستی در جامعه ، زمینه را برای کشیدهشدن هنر به سمت یک فعالیت اقتصادی سود آور فراهم می کند که باعث کمرنگ تر شدن جنبه تربیتی و اخلاقی هنر می شود .
هنر با رفتن به سمت سود آوری روز به روز از محتوی خالی و به سمت جذابیت کشیده می شود .
صرف پولهای هنگفت جهت خرید یک تابلوی صرفاً هنری( آنهم خالی از هرگونه محتوی )که یک دهم هرکدامشان زندگی را دگرگون و نابسامانی را سروسامان می دهد ،نشان دهنده سوق جامعه به سمت تفاوت طبقاتی بیشتروشکاف فرهنگی عمیقتر بین لایه های اجتماع است.
کاش حداقل خرید و فروش این گونه آثار در راستای امور خیریه و فرهنگ ساز می بود تا شاید کمی از بار ضرر و زیان آن کاسته شود .
درد آنجاست که گاهی صرف مقادیر کمتر از اینها در امور مذهبی و تربیتی صدای همین به اصطلاح انسانهای سطح بالا را در می آورد و ندای انسان دوستی آنها گوش فلک را کر می کند در حالیکه با گذاشتن نقاب ترویج هنر بر این گونه مراسم خود به تبلیغ ثروت اندوزی و چشم وهم چشمی و دنیا پرستی می پردازند.
به گزارش مصاف، سعيد اوحدي روز يكشنبه در برنامه “من طهران” شبكه خبري العالم گفت: متأسفانه عدم هماهنگي، عدم انسجام و عدم اختيار تام وزارت حج عربستان به منظور پذيرش زائران ايراني، موجب شد كه امسال زائران ما محروم شوند، و دولت سعودي بايد حتما پاسخگوي اين رفتار در مجامع بين المللي و مجامع اسلامي باشد.
اوحدي افزود: «متأسفانه در مذاكرات اخير نوع نگاهها كاملا سياسي بود، به صورتيكه طي آن با واژه اي جالب مواجه مي شديم كه ميگفتند امنيت بحث سياسي است، و نمي توانند پيشنهادهاي ما را در قرارداد لحاظ كنند».
اوحدي تأكيد كرد: «آنها خودشان هميشه تأكيد مي كنند كه حج را از مسائل سياسي جدا كنند، ولي چرا اينقدر سعي كردند كه حج را متأثر از فضاي سياسي دو كشور قرار دهند».
اوحدي خاطرنشان كرد: سعوديها براي موانع ايجاد شده براي زائران ايراني هيچ توجيهي ندارند.
رئيس سازمان حج و زيارت گفت: «20 راهكاري كه ما به عنوان پيشنهاد ارائه كرديم در حوزه تأمين امنيت زائران و رعايت، حفظ و تضمين عزت و كرامت زائران بود».
اوحدي افزود: «ما در مبادي ورودي عربستان فرودگاه هاي جده و مدينه مشكل جدي داريم. به وزير حج عربستان گفتم كه چرا عوامل پليس سعودي بايد قرآن زائران را بگيرند، و با اهانت قرآن پرت شود. چرا با اين رفتارها و جسارتي كه به ارزشهاي مقدس اسلامي صورت مي گيرد، برخورد نمي شود .ما به طرف سعودي اعلام كرديم، قرآني را كه در پايان سفر ميدهند، در اول سفر بدهند.
زائران مي خواهند قرآن را در سفر مكه و مدينه بخوانند.».
وي خاطرنشان كرد: «در مبادي ورودي متأسفانه عليرغم ادعاي رعايت آموزههاي ديني و شريعت اسلامي، ميبينيم كه عوامل گمرك سعودي بعضا چمدان خانمها را به هم ميريزند. كجاي اسلام چنين كاري تأكيد شده است؟».
اوحدي با بيان اينكه پيشنهادهاي ارائه شده در مذكرات كاملا منطقي بود، اظهار داشت: «با تكنولوژي متداول در همه فرودگاهاي دنيا مانند ايكس ري و دستگاه هاي بازرسي، چرا سعوديها از آن دستگاه ها استفاده نمي كنند.در كدام كشور ديدهايد كه لباس يك روحاني و يا زائر را به بهانه تفتيش از بدنش خارج كنند، در كدام آموزه هاي ديني آمده است كه اين بدعت و رفتار را در عربستان شاهديم؟».
اوحدي خاطرنشان كرد: «به نظر مي آيد علت اساسي كه باعث كندي و عدم پيشرفت و به بن بست رسيدن مذاكرات و محروم شدن زائران از حضور در اين ضيافت الهي شد، عدم هماهنگي بين دستگاه هاي عربستان بود».
وي ادامه داد: «اگر ميخواهيد مانعي براي كسي درست كنيد كه در محلي حضور نيابد، اول سعي مي كنيد كه حركت او را به تأخير بيندازيد. 5 ماه تأخير صورت گرفت تا اينكه مذاكرات اخير انجام شد. اين كارشكني بود و آنان سعي كردند مانع تراشي كنند».
اوحدي گفت: «به نظر ميآيد كه سردرگمي بين مسؤولان دستگاههاي مختلف عربستاني نسبت به اين عدم اراده براي پذيرش زائران ايراني وجود داشت».
اوحدي خاطرنشان كرد: «به عربستان اعلام كرديم كه حداكثر تا امروز يكشنبه فرصت دارد و همانطور كه پيش بيني مي كرديم نوع رفتار سعودي ها و عدم انسجام بين دستگاه ها و سردرگمي در خصوص زائران، پيش بيني ما همين بود كه آنان تا يكشنبه نمي توانند اين همانگي را ايجاد كنند و همچنان اين مانع تراشيها ادامه خواهد يافت».
وي افزود: «لذا در بعثه مقام معظم رهبري و سازمان حج و زيارت بيانيه اي را صاد كرديم كه در آن خواستههاي به حق و مطالبات خودمان را براي امنيت زائران اعلام كرديم، و در مقابل موانع و كارشكنيهاي دولت عربستان هم در آن قيد شده است. به نظر مي رسد كه با اين كار در واقع بدعت ديگري از طرف عربستان گذاشته شده و حق مسلم زائران عزيز ما سلب شد».
اوحدي اظهار داشت: «خداوند اين حق را براي مسلمانان دنيا قرار داده كه به عنوان فريضه واجب شرعي بيايند و اگر در طول 5 ماه ما اصرار كرديم و پيگير شديم، به دنبال اقامه اين حكم شرعي خداوند بوديم. احاديث و روايتهاي بسياري داريم كه كسي نبايد مانعي در سفر زائران حج واجب ايجاد كند، ولي متأسفانه شاهد اين موانع از سوي دولت سعودي در مقاطع مختلف براي حضور زائران عزيز ايراني در حج امسال بوديم».
اوحدي گفت: «مسؤولان سعودي در طول مذاكرات نسبت به همه موارد پيشنهادي با عينك ذره بيني سياسي نگاه ميكردند، وقتي كه صحبت از تأمين امنيت زائران شد، با جملهاي مواجه شديم كه خداوند امنيت زائران را حفظ مي كند».
اوحدي خاطرنشان كرد: «توقع خانواده هاي قربانيان حوادث اين بود كه دولت عربستان حداقل عذرخواهي كند از جوامع اسلامي و نسبت به پرداخت ديه شرعي كه در همه مذاهب اسلامي بر آن تأكيد شده اقدام كند. بايد رفتار و رويكردي جديد نسبت به اين فريضه بزرگ صورت بگيرد و تبعيضها برداشته شود، بايد عينكهاي سياسي و نوع رفتارهاي سياسي از طرف عربستان عوض شود و يك بار بيايند واقع بينانه مسير زائران و حضور حجاج ديگر كشورها را ببينند و و واقع بينانه از ظرفيت و همفكري كشورهاي مختلف براي برگزاري عزت مندانه مراسم حج تصميم جدي بگيرد».

در گرماگرم جنگهای منطقهای و جهانی، در فضایی که تمدن غرب با خلق تروریستهای خونخوار به جان مردم بیگناه جهان افتاده تا جان از زن و مرد، کودک و پیر، و جوان و میانسال بستاند و درست در زمانی که دین توسط استکبار جهانی بهعنوان جریانی خشن، غارتگر و متجاوز به همگان معرفی میشود، نواها و پیامهای عجیب و حیرتانگیزی از ینگهی دنیا به گوش میرسد. آنسوی دنیا در مهد رذالتها و خباثتها کمپانی معروف والت دیزنی که نام خود را مدیون والتر الیاس دیزنی (صهیونیست یهودی) میداند دست به خلق اثری انیمیشنی زده تا به گمان خود ماهیت واقعی انسان را به جهانیان نشان دهد و آنها را از تقابل درندهخویانه بازدارد و دریچهای از صلح به رویشان بگشاید.
دریغ از اینکه او حتی با گذشت سالهای متمادی از بشرهی خود خارج نشده تا بخواهد به انسانیت دست یابد و تعریفی بهحق از انسان ارائه دهد. دریغ از اینکه استکبارِ حامیِ امپراتوریِ الحادیِ رسانهای حتی یک روز را بدون جنایت و خونریزی، چپاول و غارت و نابودی حرث و نسل سپری نکرده است.
زوتوپیا …
زوتوپیا با آمدنش حیرت سینما دوستان را برانگیخت. انیمیشن خوش ساختی که از نظر تکنیکی جزو برترین آثار انیمیشنی سینمای هالیوود به شمار میآید و از نظر محتوایی ضمن کسب امتیازات بالا از مخاطبان و منتقدانش، در زمرهی مجموعههای کلاسیک والت دیزنی قرار میگیرد.
زوتوپیا که ۵۵مین اثر کلاسیک دیزنی است گوی سبقت را از رقبای خود ربوده و با تلاش هر چه بیشتر خود را به مرز فروش ۱ میلیارد دلاری نزدیک میکند. قریب به ۱۵۰ میلیون دلار برای ساخت زوتوپیا هزینه شده و شخصیتهای هنری برجستهای چون جنیفر گودوین، جیسون بیتمن، شکیرا و تنی چند از هنرمندان و صداپیشگان در آن به ایفای نقش میپردازند.
زوتوپیا در موسیقی نیز چیزی کم ندارد. مایکل جاکینو که آهنگسازی آثار سریالی شاخصی چون لاست، آلیاس، فرینج و بازیهای کامپیوتری معروفی نظیر مدال افتخار و ندای وظیفه و فیلمهای سینمایی شناخته شدهای چون مأموریت غیرممکن ۳، استارترک، راتاتوئی، بالا، سوپر ۸، ماشینهای ۲، سقوط سیارهی میمونها، جهان ژوراسیک، درون و برون و … را در کارنامهی خود به ثبت رسانده، آهنگسازی زوتوپیا را نیز عهدهدار شد.
جاکینو همچنین دارندهی جوایز متعددی در عرصه موسیقی است که در این میان میتوان به جوایز شناختهشدهای چون امی، گرمی، گلدن گلوب و اکادمی اشاره کرد.
زوتوپیا در کنار ارائه نوعی خاص از جهانبینی غربی که خود جای بررسیهای مفصل دارد روایتگر قصهای روتین و حتی کلیشهای از همراهی دو عنصر متضاد (که روزی دشمن هم بهحساب میآمدهاند) است.
یکسوی داستان خرگوشی به نام جودی هاپس ایفای نقش میکند که در آرزوهایش پلیس شدن را میگذراند درحالیکه آنسوی قصه روباهی استقرار دارد که مکارانه به دنبال کلاه گذاشتن بر سر مردم حیوان نماست تا از این راه معاش خود را تأمین کند؛ دست سرنوشت این دو را به هم میرساند و با متحد کردن آنها داستانی ماجراجویانه که با شوخی و طنز نیز همراه میشود را رقم میزند. اما این، همهی قصه نیست. جبههای از برهم زنندگان نظم در زوتوپیا شکل میگیرد. هدف آن تهییج خوی درندگی ساکنان اتوپیای باغوحشی است. خرگوش و روباه همراه میشوند تا شرایط را به دوران صلح و پیشادرندهخویی بازگردانند.
زوتوپیا برخلاف نام بامسمایش، به دنبال زدودن نظم حاکم نیست. از یک منظر زوتوپیا از قبل شکل یافته و دیگر نیاز نیست زوتوپیایی جدید پدید آید بلکه باید زوتوپیای قبلی را با چنگ و دندان حفظ کرد تا درندهخویی از آن محو شود. از منظری دیگر زوتوپیا در پی ارائهی نوعی آرمانشهر است. آرمانشهری حیوانی. اتوپیایی که در آن حیوان مبناست و غایت آن چیزی نیست جز حیوان طراز.
نقد و تحلیل پویانمایی:
عنوان اثر چه میگوید؟
نقد زوتوپیا را باید از نام آن آغاز کرد. زوتوپیا ترکیبی است از زو به معنی باغوحش و اتوپیا به معنی آرمانشهر یا مدینهی فاضله. پویانمایی، اتوپیایی از جنس باغوحش پیش روی مخاطب میگشاید. زوتوپیا به مخاطب میآموزد آرمانشهر تو ناکجاآبادی است که قانون باغوحش بر آن حاکم است. ای انسان! جهان تو جهانی است به وسعت یک باغوحش که ملزم به رعایت هنجارهای آن هستی و در صورت تمرد از خطوط قرمز، به تخت بسته خواهی شد یا در پشت میلههای سخت و فولادین درندهخویی گرفتار میآیی. درست مانند امیت اترتون و مانچس که به سلک درندهخویان درآمدند و زندانی شدند.
قدری تأمل در باب اتوپیا:
واژهی اتوپیا (که واژهای یونانی است) اولین بار توسط تامس مور (۱۴۷۸ – ۱۵۳۵ میلادی) ابداع شد.
او در کتاب اتوپیای خود به توصیف کشور-جزیره ای ایده آلیستی میپردازد. بااینوجود تامس مور اولین کسی نیست که از آرمانشهر و اتوپیا میگوید. در تاریخ فکر و فلسفه اولین آرمانشهر را افلاطون ابداع کرد.
افلاطون در کتاب جمهور به معرفی جامعهای آرمانی که در عصر او وجود نداشت میپردازد. او همچنین در اثر دیگرش، به شهر گمشدهای اشاره میکند و نام آتلانتیس را بر آن مینهد.
آتلانتیس جزیرهی گمشدهای است که سرزمین خوبیها خوانده میشود. مدتی در اروپا تصور میکردند که آتلانتیس افلاطون، جزیرهی گمشدهای در نزدیکی جزیرهی کرت یا سیسیل در مدیترانه است؛ اما شواهد تاریخی نشان میدهد آتلانتیس افلاطون به دوران استقرار ملک سلیمان در فلسطین بازمیگردد. درواقع آتلانتیس همان سرزمین موعود مدنظر یهود است. سرزمینی که یهود سودای احیای آن را در سر میپروراند. یهود به دنبال احیای سرزمین موعود یا آتلانتیس است اما نه برای تحقق حق و حقیقت که برای سیطره برجهان و ساخت امپراتوری شیطان.
اواخر عصر کلیسا در غرب و آغاز رنسانس و جنبش امانیسم دوم در اروپا بود که سه حرکت ویژه از غرب اروپا بهویژه انگلیس آغاز شد. با حمایت و فرمان دولتهای اسپانیا و انگلیس کریستف کلمپ به سمت غرب روانه شد و به سرزمین سرخپوستان رسید. این مرحله سرآغازی شد بر اشغال و غارت سرزمین سرخپوستان و شکلگیری دنبالهی تمدن غرب. تمدنی که نام امریکا را بر آن نهادند.
حرکت دوم نگارش کتاب اتوپیا توسط تامس مور (سیاستمداری در دربار انگلیس) بود. او در اتوپیا با ترکیب امانیسم جدید و برخی انگارههای کاتولیک، ضمن نقد جامعهی آن زمان غرب، طرح جامعه آرمان نوینی را ارائه میدهد. بهگونهای که در سدههای بعد، برخی نویسندگان غرب معتقد بودند کمونیسم موجود در اتوپیای تامس مور، مبنا یا الهامبخش کمونیسم مارکس شده است. اتوپیایی که متعاقباً در شوروی شکل گرفت.
حرکت سوم توسط فرانسیس بیکن کلید میخورد. بیکن آتلانتیس افلاطون را در قالبی متفاوت بازنویسی میکند. مجموعهی وقایع مذکور تولد امانیسم دوم را رقم میزند. اتوپیای پسا قرونوسطایی همان اتوپیایِ امانیستیِ کلاسیکِ یونانی است با این تفاوت که برچسب مدرنیسم بر آن خورده و شکل نوینی را ارائه میدهد.
تفاوت اتوپیا و آتلانتیس:
آتلانتیس که با افلاطون معرفی میشود، ریشه در سرزمین موعود یهود دارد. در اتوپیا، موضوع یک «ناکجاآباد» مطرح است درحالیکه در آتلانتیس مسئله «سرزمین موعود» است. در اتوپیا شنونده ترغیب میشود جامعهای آرمانی که تاکنون وجود نداشته را بجوید و آمادهی ساختن آن شود اما در آتلانتیس، درگذشته جامعهی مطلوب پدید آمده ولی گمشده است. در آتلانتیس مخاطب ترغیب میشود که در جستوجوی این مکان گمشده باشد. با این توصیف زوتوپیا یک اتوپیاست یا یک آتلانتیس؟

زوتوپیا؛ اتوپیا یا آتلانتیس؟
عنوان انیمیشن از اتوپیا میگوید. اتوپیایی باغوحشی… اما توجه صرف بهعنوان کافی نیست! باید به بطن قصه رفت و به جستجوی فلسفهی پشت پردهی آن پرداخت.
در نگاه اول مخاطب ترغیب میشود تا ناکجاآباد و آرمانشهرش را در زوتوپیای قصه جستجو کند. مکانی که از ویژگیهای منحصربهفردی برخوردار است و هر کس و ناکسی اجازه حضور در آنجا را پیدا نمیکند. از بیرون جهان زوتوپیا مخاطب به سمت تشکیل آرمانشهری زوتوپیایی تشویق و ترغیب میشود؛ اما از درون زوتوپیا بازیگران اصلی در پی بازگرداندن زوتوپیا به شرایط پیش از درندهخویی مدرن هستند. ازاینرو زوتوپیا از دید نقشآفرینان درون آن به آتلانتیس شباهت بیشتری دارد. زوتوپیا برای مدتی گم میشود. آن هنگام که بذر درندهخویی توسط دستیار شهردار زوتوپیا (داون بلوزر) در زوتوپیا پراکندهشده و کابوسی میشود بر آرزوهای ایدهآلگرایانهی جانداران گیاهخوار و غیر درندهخو. رعب و وحشت شهر را فرامیگیرد، اعتمادها سلب میشوند و آرامش از زوتوپیای رؤیایی رخت برمیبندد و جای خود را به تقابلهای آشکار و نهان میدهد.
زوتوپیا دیگر زوتوپیا آرمانی گذشته نیست. زوتوپیا گمشده و باید دوباره پیدا شود. در این هنگام است که روحیهی آتلانتیسگرایانهی جودی و نیک گل کرده و زمینه را برای احیای مجدد زوتوپیا فراهم میآورد.
ویژگیهای زوتوپیا:

۱- حیوان مداری:
محال است بتوان موجودی با ظاهر انسان در زوتوپیای دیزنی پیدا کرد. ساکنان جهان زوتوپیا لباس حیوان به تن پوشیدهاند اما همگی انساناند. گویا انسانهای زوتوپیا هیچ تمایلی ندارند انسان باشند و حیوان بودن، حیوان ماندن و حیوان شدن را به حقیقت و صیرورت انسانی خود ترجیح میدهند. جامعهی زوتوپیایی جامعهای است که از انسان بودن خود خسته شده، حیران و هراسان به دنبال حیوانیت و نفسانیات میگردد.
حیوان ماندن و حیوان شدن شهروند زوتوپیایی موضوع جدیدی نیست. آتلانتیسگرایان اتوپیای باغوحشی بازگشتی (رنسانسی) دارند به گذشتهی خویش. زوتوپیای پیش رو، زوتوپیایی با خصوصیات مدرن است اما ادامهی عقبهای است که حیوان بودن انسان سنت رایج آن بوده است. فلسفه با شناخت مادهی اصلی جهان آغاز میکند. از تالس که ماده اصلی عالم را آب میداند تا سایرین که هر یک پاسخی متفاوت درباره چیستی عالم ارائه دادهاند در این موضع متفقالقولاند که اساس جهان بر ماده است. وقتی منشأ هستی و جهان بر ماده باشد قطعاً ماهیت ماورائی عالم و انسان که جزئی از آن است، در هالهای از ابهام فرورفته و در حجاب باقی خواهد ماند. حجابی که انسان خود برای خود ایجاد کرده است.
بهتبع این نگاه آنچه از انسان باقی میماند بشره، ماده و غریزهی اوست. ازاینرو دیگر انسان مخلوقی ماورایی و ملکوتی نیست بلکه حیوانی است در کنار سایر حیوانات که تنها برتری او برخورداری از ذهن و قوهی نطق اوست.
از طرفی مرور تاریخ فکر، فلسفه و علم غرب این موضوع را به اثبات میرساند که انسان حیوان است. از ارسطو گرفته تا داروین، فروید و دورتیه از فلسفه گرفته تا روانشناسی و جامعهشناسی همه بر یک اصل لایتغیر پای میفشرند که «انسان حیوان است». تنها تفاوت نگاهها در انسانشناسی امانیستی غربی صفاتی است که به ماهیت حیوانی انسان نسبت داده میشوند.
انسان حیوانی است ناطق، ضاحک، مدنی الطبع، غیرقابلاعتماد، شگفتانگیز، احساسی، بیرحم، استدلالگر و … . همهی این واژگان تنها صفات انسان بهعنوان حیوان را تعیین میکنند نه ماهیت و حقیقت او را. در اندیشهی غربی انسان همان حیوان است و تنها در صفت با سایر حیوانات متفاوت است. همانطور که درندهخویی یکی از صفات گرگ و کفتار است ناطق بودن نیز یکی از صفات انسان است. در جهانبینی بشر غربی انسان و گرگ از حیث حیوانیت خود مساویاند تنها تفاوت میان آنها در صفاتشان نهفته است. همانگونه که حیوانات هر یک از صفات مختلفی برخوردارند.

۲- اگزیستنسیالیسم:
جودی هاپس روی صحنه نمایش تاریخ جهان را روایت میکند. جهانی که در گذشته خود جولانگاه دشمنیها بود. جهانی دوئالیستی که در یکسوی آن درندگان و شکارگران و در سوی دیگر غیر درندگان و شکار شوندگان جبهه گرفته بودند. جهانی که صلح زمانی در آن بیمعنا بود و دشمنی حرف اول را میزد؛ اما در ادامه پیمانی دو جبهه را به هم رساند و به صلح کشاند. جودی در انتهای نمایش از آرمانشهری رؤیایی پرده برمیدارد:
«فقط ۲۱۱ مایل اونطرف تر شهر بزرگ زوتوپیا وجود داره. جایی که در ابتدا نیاکان ما در صلح دور هم جمع شدند و اعلام کردن که هر کسی هر چیزی می تونه بشه.»
هر کس میتواند هر چیزی بشود …
سخن از شدن است. جودی دیگر از درندگان نمیهراسد چون آنها رفتار درندهخویانهی گذشتهی خود را کنار گذاشته و در لباس حیواناتی متمدن ظاهرشدهاند. کتوشلوار به تن پوشیده، کراوات به گردن انداخته، گوشی هوشمند به دست گرفته، شغلی را برای خود برگزیده و در کنار شکار شوندگان به زندگی مسالمتآمیز خود ادامه میدهند. جودی با فراهم بودن امنیت ناشی از صلح نیاکانش اکنون سودای صیرورتی (شدنی) نو را در سر میپروراند. او میخواهد پلیس شود…
ابتدا مورد تمسخر قرار میگیرد اما ناامید نشده و بر هدف خویش مصرانه پای میفشرد. جودی در هستیشناسیاش صیرورتی را پی میگیرد که با گذشتهی نیاکانش سنخیتی ندارد. او میخواهد پلیس شود اما پدر و مادرش به هدف جودی باور ندارند و سعی میکنند مانع او شوند. از طرفی سایر شهروندان بههیچوجه نمیتوانند پلیس بودن خرگوش را بپذیرند. باوجود تمام موانع جودی متهورانه هدفش را پی میگیرد.
تهور جودی، تهوری اگزیستانسیالیستی (هستیگرایی یا وجودگرایی) است. اگزیستنسیالیستها بر این باورند که زندگی بیمعناست مگر اینکه خود شخص به آن معنا دهد. ژان پل سارتر انسان را محکوم به آزادی میداند و بر این اصل تأکید دارد که انسان آزادانه انتخاب میکند که چه بشود.
معنا بخشی به زندگی در وجودگرایی به اختیار و آزادی گره میخورد. اگر اختیار نباشد و تصمیم ناشی از اختیار به زندگی معنا نبخشد پس زندگی بیمعنا و پوچ است؛ اما آیا میتوان همین استدلال را برای فطرت و روح ملکوتی انسان نیز اقامه کرد؟ در اگزیستنسیالیسم وجود بر ماهیت مقدم است. ازاینرو در وجودگرایی غربی خلقت انسان توسط خداوند و روح و فطرتی که در وجود او نهاده شده، نفی و هیچ انگاشته میشود.
جودی میخواهد پلیس شود، آن دیگری میخواهد فضانورد شود، دیگری میخواهد لخت مادرزاد امیال شهوانیاش را دنبال کند و … . هر کس میخواهد چیزی شود و چیزی شدن به زلف اختیارش گره میخورد. اینکه جودی میخواهد پلیس شود مشکل اساسی نیست. اینکه دیگری میخواهد معلم، منجم، کارمند یا هر چیز دیگری شود اشکال بنیادین نیست بلکه مشکل اساسی آنجایی رخ مینماید که جعل انسان در اختیارش از چارچوب حد و عقل خارج شود. در این صورت جعل و اختیار انسان ویرانگر خواهد بود. از سوی دیگر غایت انسان تنها شدن و صیرورت اگزیستنسیالیستی نیست بلکه انسان قبل از اینکه قدم به عالم ماده بگذارد و به نظاره آن بنشیند از روح و فطرت الهی برخوردار بوده است. جودی تا زمانی که به اختیارش پلیس نشده هیچ نیست. چون به زندگیاش معنا نبخشیده است. پس شدن اگزیستنسیالیستی، شدنی بی روح و فطرت و عقل و ملکوت است. صیرورتی بهسوی ناکجاآباد هیچستان است.

زوتوپیا، آرمانشهری است اگزیستنسیالیستی که اختیار ساکنان آن به زندگیشان معنا میبخشد. آرزوی جودی بودن و ماندن در زوتوپیاست تا به اختیار در آنجا پلیس شدن را تجربه کند. قطعاً انسان مختار است اما تا کجا؟ اختیار در ناکجاآباد زوتوپیا ناکجاست. اختیار زوتوپیایی اختیاری بیحدوحصر است. بیقاعده و چارچوب است. زوتوپیا البته دارای قوانینی است اما آن قوانین، قوانینی اباحیگرایانه است. تا جایی که اصل اساسی «بگذار هر چه میخواهد انجام دهد» نقض نشود کسی مواخذه نمیشود؛ اما تمرد از لسه فر که اساس لیبرالیسم را شکل میدهد حکمی جز نابودی و عدم نخواهد داشت. وجود در گرو لیبرالیسم است. هر کس بخواهد وجود داشته باشد، دیده شود و به آرزوهایش برسد مجبور است به لسه فر تن دردهد. هر کس میخواهد اختیارش ولانگارانه فضا را پر کند به زوتوپیا بیاید.
۳- لسه فر و لیبرالیسم:
جودی پس از کسب مقام اول از آکادمی پلیس زوتوپیا، چمدانش را بسته از والدینش خداحافظی میکند و رهسپار زوتوپیا میشود. سوار بر قطار درحالیکه از دروازههای زوتوپیا عبور میکند، صدای ترانه try everything شکیرا خواننده زن مشهور امریکایی که نقش او را غزال ایفا میکند، به گوش میرسد.
قطار از مکانهای مختلفی عبور میکند و زیباییهای زوتوپیا جودی را مبهوت و مجذوب خود میسازند. شکیرا میخواند:
من امشب خراب کردم، من در مبارزهای دیگر باختم
من هنوز هم خراب میکنم اما دوباره شروع خواهم کرد
به سقوط کردن ادامه میدم، به زمین خوردن ادامه میدم
همیشه بلند میشم تا ببینم چه اتفاقاتی در راهه
پرندهها فقط پرواز نمیکنند، اونها سقوط میکنن و بلند میشن
هیچ کس بدون اینکه مرتکب اشتباه (خطا و گناه) بشه یاد نمیگیره
من شکست نمیخورم، نه من پا پس نمیکشم
تا وقتی که به آخر برسم و دوباره از نو شروع کنم
نه من دست بردار نیستم، من میخوام همه راهها رو امتحان کنم
من به انجام اشتباهات (خطاها و گناهان) جدید ادامه میدم
من هر روز انجام این اشتباهات (خطاها و گناهان) جدید رو ادامه میدم
همه چیز رو امتحان میکنم، هر چیزی رو انجام میدم
شکیرا مصمم است که به انجام اشتباهات، خطاها و گناهانش ادامه دهد. این حرف تنها حرف شکیرا نیست بلکه ماهیت جهان زوتوپیا را توصیف میکند. عنوان و محتوای شعر به زبان بیزبانی از لسه فر میگویند.
هر راهی را امتحان کن، همهچیز را امتحان کن، هر چیزی (کاری) را انجام بده …
لسه فر عمق لیبرالیسم و اباحیگری را توصیف میکند. لسه فر میگوید «بگذار هر چه میخواهد انجام دهد» لسه فر با زبانی سادهتر ندای «ولش کن» را سر میدهد. درست مانند عنوان شعر شکیرا که با ورود جودی به زوتوپیا فضای انیمیشن را تحت تأثیر خود قرار میدهد. جودی با ورود به زوتوپیا در آستانه لیبرالیسم و اصالت اباحی و لسه فر قرار دارد. لسه فر همان try everything است. هر چیزی را امتحان کن و انجام بده … در زوتوپیا هیچ محدودیتی وجود ندارد. هر چه میخواهی انجام بده.
درجایی دیگر، جودی کنجکاوانه در جستجوی سرنخی از گمشدن امیت اترتون است که به باشگاه طبیعتگرایان برخورد میکند. یاکس (مالک باشگاه) که از فرط کثیفی غرق در مگسهاست، قصد دارد به جودی کمک کند. او پیشاپیش حرکت میکند در این هنگام جودی با مشاهدهی بدن لخت یاکس شوکه شده و بیدرنگ چشمان خود را میپوشاند. در این حین نیک (روباه قصه) پرده از راز بزرگی در زوتوپیا برمیدارد:
جودی: اوه! تو لختی؟!
منشی: اوه! بگم بدونی. ما از باشگاه طبیعتگرایان هستیم.
نیک: آره، تو زوتوپیا هر کس میتونه هر چی بشه. این رفقا لخت میگردن.

در زوتوپیا هر کس میتواند هر چه که میخواهد باشد. ظاهراً زوتوپیا جولانگاه نفسانیات است. اختیار قوهای است ارزشمند که از جانب خداوند متعال در وجود انسان نهاده شده است. درصورتیکه انسان از دایرهی حدود الهی خارج شود مرتکب گناه شده و مستوجب عذاب و عقاب الهی است. اگر بشر از اختیار که قوهای خدادادی است برای پیش برد مطامع شیطانی سوءاستفاده کند خود را بهسوی هلاکت و منجلاب خواهد کشاند. در چارچوب حدود حرکت کردن به معنای نفی اختیار نیست بلکه به معنای هدایت درست اختیار در جهت رشد و تعالی است. حقیقت اختیار به هیچ وجه باطل نیست بلکه این جعل باطل انسان است که از اختیار سوء استفاده میکند و باطل را رقم میزند. چاقو (کارد، تیزی، تیغ) در دست قاتل، جانی را میستاند اما در دست جراح جانی را نجات میدهد. این چاقو نیست که عمل قتل یا احیا را انجام میدهد بلکه جعل باطل انسان در استفاده سوء از اختیار خویش است.
جامعهی زوتوپیایی جامعهای است که شهروندان آن درحرکتی جمعی به دنبال سقوط در چاه لیبرالیزماند. درست مانند همان قطعهای که شکیرا میخواند.
به سقوط کردن ادامه میدم، به زمین خوردن ادامه میدم
من به انجام اشتباهات (خطاها و گناهان) جدید ادامه میدم

۴- زوتوپیا؛ اتوپیایی انگلوصهیون:
ساختمانهای سر به فلک کشیده و آسمانخراشهای رنگارنگ بر روی خشکیهای آنسوی آبها چشمان جودی را به خود خیره میکنند … او سوار بر قطار درحالیکه به آهنگ غزال گوش فرا میدهد از مناطق اتوپیای رؤیاهایش عبور میکند…
بیابان با شنهای زردرنگ و درخشانش، کوهستان با سرما و سپیدی برفهایش، جنگل با تمام زیبایی و شکوه سبز و فوارههای آب و آبشارهایش و شهر با تمام زرقوبرقش، نوید اتوپیایی چند اقلیمی و چند فصلی را به جودی میدهند … او همچنان مات و مبهوت عشوهگریهای اتوپیایی حیوانی است که قطار از حرکت بازمیایستد …
آن جنگلها و بیابانها، آن ساختمانهای سر به فلک کشیده و کوهستانهای پوشیده از برف هیچ یک صرفاً در آرزوهای ذهنی و خیالات و توهمات زوتوپیاسازان ثبتنشده تا زوتوپیا را پدید آورد. آنان زوتوپیا را از واقعیتی موجود پدید آوردهاند. زوتوپیا روگرفتی است از امالقریهای انگلوصهیون. لندن و نیویورک.
نیویورک پرجمعیتترین شهر امریکا است. مکانی که بیشترین یهودی امریکا را در خود جایداده و قمارخانههای (بازار بورس) آن در خیابان وال میعادگاه طمع ورزان و رباخواران جهان است. سازمان ملل در نیویورک، چماقی است بر سر ملتهای جهان تا نمایندگانی از آنها را زیر یک سقف آورد و رقمزنندهی تصمیمات جهانی شود اما در عمل هدفی جز اجرای سیاستهای خصمانهی استکبار جهانی دنبال نمیکند.

نیویورک با نگاهی سادهاندیشانه نقش تجمع سیاسی جامعهی جهانی را بازی میکند درحالیکه اساس آن بر تزویر بزرگان کفر استوار است. هر زمان هالیوود بخواهد جهان درتهدید را تصویر کند از نیویورک میآغازد. نیویورک درخطر بهمثابه جهان درخطر است. این استراتژی سینمایی در راستای اثبات جهانوطنی انگلوصهیون است.زوتوپیای قصه نیز ترکیبی از لندن که تاریخ آن پر است از خباثتها، چپاولها و غارتهای کاخنشینان این شهر (انگلیس نزدیک به ۹۰ درصد از کشورهای جهان را اشغال کرده است) و نیویورک که امالقرای انگلوصهیون است.در زوتوپیا فضایی چند فرهنگی و قومیتی حاکم است. همانگونه که نیویورک با تزویر نمایندگانی از کشورهای جهان را گرد یک میز میآورد، زوتوپیا نیز بستری میشود برای زیست انواع و اقسام حیوانات تا کنار هم قرار دادن آنها در رؤیایی اتوپیاگرایانه را توصیف کند. بافت شهری و کنار هم قرارگیری ساختمانها، تکنولوژیهای رایج، سیستم اداره شهر و … روگرفتی نزدیک به اصل از نیویورک و لندن را به نمایش میگذارد.
در این اتوپیای انگلوصهیون نقش سرمایهداران و مافیا صفتان ریزنقشی چون آقای بزرگ (که اقتباسی از ویتوکورلئونهی پدرخوانده و تونی مونتانای صورت زخمی است) دوستداشتنی، محبوب و بهدوراز خشونت ترسیم میشود. مخاطب از آقای بزرگ انتظار قتل و چپاول دارد اما زوتوپیا، اتوپیایی است که در کنار پایبندی به کپیتالیسم نقش مافیاصفتان را زیبا جلوه میکند؛ چراکه آنها را حامی کپیتالیسم میداند.
رؤیایی برای حفاظت از وضع موجود:
جودی از کودکی رویای پلیس شدن را در سر میپروراند. او میخواهد پلیس شود تا شاهد جهانی بهتر باشد؛ اما کدام جهان؟ جهانی که جودی در آرزوی حفاظت از دستآوردهای آن است چگونه جهانی است؟
جودی پلیس میشود تا از وضع موجود اتوپیای آرزوهایش دفاع کند. او خود را سپر بلا میکند تا زوال زوتوپیا را نبیند. جودی مخاطب را با خود همراه میکند تا مانع از سقوط اتوپیایی باغوحشی شوند. تا مانع از نابودی لیبرالیزم، صهیونیسم و حیوان مداری حاکم بر آنجا شوند. جودی بهعنوان قهرمانی ریزجثه اما جسور اجازه نمیدهد تا حکومت شکل یافته از باطل و طاغوت در معرض خطر قرار گیرد. او پلیس میشود تا وکیل مدافع شیطان باشد و هژمونی استکبار را استحکام بخشد.
جودی پروتاگونیست است. او موافق وضع موجود و مخالف بر هم زنندگان نظم حاکم است. نظمی که در سایهی مدرنیسم شکل و استمرار یافته. روباه نیز که نماد مکر انگلیس است با او همراه میشود تا در اتحادشان به حفاظت از انگلوصهیونیسم بپردازند. انگلوصهیونیسمی که شکل یافته از انگلوساکسونیسم و صهیونیسم است. از این رو رویای پلیس شدن جودی، رویایی است در راستای دفاع و حفاظت از جهانوطنی (کاسموپلیتنیسم) انگلوصهیونیسم است.
نتیجهگیری:
زوتوپیا، مخاطب بیرون را به ساخت اتوپیایی مدرن و مخاطب درون را به جستجوی آتلانتیس گمشدهی موعود ترغیب میکند. ناکجاآبادی که در آن مرزهای فرهنگی، اعتقادی، دینی، قومی و … محو و بهجای آن لیبرالیزم بهعنوان یک ایدئولوژی انگلوصهیون و جهانوطن معرفی میشود. آتلانتیسی گمشده که مخاطب را برای احیای مجدد سرزمین موعود یهود و بازگشت به آن با خود همراه میکند. از حیوانمداری انتروپومورفیک گرفته که تحقیر حقیقت روح و فطرت بشر را به همراه دارد تا اگزیستنسیالیسمی که از هیچ میآغازد و به پوچی منتهی میشود همگی بهسوی غوایت و ظلمات متکثر سوق میدهند. شکیرای زوتوپیا از سقوط میگوید، گناه را عیب نمیداند و پیروزی را در اشتباهات و پیروی از نفسانیات جستجو میکند. غزال قصه حیات بشر را در گروی «بگذار هر چه میخواهد انجام دهد» لیبرالیسم میداند و با سردادن نوای «هر چیزی و هر راهی را امتحان کن» به نبرد با نفس لوامه میشتابد.
زوتوپیا، آرمانشهری است که در رأس آن نه انسان بلکه حیوان مستقر است. انسان طراز زوتوپیا حیوانی طراز است که هژمونی حاکم را پذیرفته و در پی حفاظت از وضع موجود است. زوتوپیا درواقع همان نیویورک و لندن است، همان امریکا و انگلیس است. زوتوپیا طویلهای بزرگ است که در سایهی انگلوساکسونیسم و صهیونیسم روزگار میگذراند. انگلوصهیونهایی که شیطان اکبر و طاغوت اعظماند و با خوی استکباری خود مکارانه سودای به بند کشیدن ابناء بشر را در سر میپرورانند. بند و افساری از جنس شهوات و نفسانیات باطل.
![]()
شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند:
«خلبان شیرودی کجا می رود؟» شیرودی همان طور که می رفت، برگشت. لبخندی زد و بلند
گفت: «نماز! صدای اذان می آید. وقت نماز است.»
کنار هلیکوپتر جنگیاش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند.
خبرنگار ژاپنی پرسید: «شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟»شیرودی خندید، سرش را بالا گرفت و گفت:
«ما برای خاک نمی جنگیم. ما برای اسلام میجنگیم، تا هر زمان که اسلام در خطر باشد.»

دیدی نانوا چطور خمیر نان سنگک را پهن می کند و درون تنور می گذارد…
چه اتفاقی می افتد؟! خمیر به سنگها می چسبد!
اما نان هرچه پخته تر می شود، از سنگها جدا می شود…حکایت آدم ها همین است؛
سختیهای این دنیا، حرارت تنور است…و این سختی هاست که انسان را پخته تر می کنند…
و هر چه انسان پخته تر می شود سنگ کمتری بخود می گیرد…سنگها تعلقات دنیایی هستند…
ماشین من، خانه من، کارخانه من….
آنوقت که قرار است نان را از تنور خارج کنند سنگها را از آن می گیرند!
خوشا به حال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته می شود که به هیچ سنگی نمی چسبد!