صدای اذان می آید
10 خرداد 1395
شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند:
«خلبان شیرودی کجا می رود؟» شیرودی همان طور که می رفت، برگشت. لبخندی زد و بلند
گفت: «نماز! صدای اذان می آید. وقت نماز است.»
کنار هلیکوپتر جنگیاش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند.
خبرنگار ژاپنی پرسید: «شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟»شیرودی خندید، سرش را بالا گرفت و گفت:
«ما برای خاک نمی جنگیم. ما برای اسلام میجنگیم، تا هر زمان که اسلام در خطر باشد.»