پرستيژ فرماندهی
خاطره ای از شهید برونسی به نقل از:سيد کاظم حسيني
علاقه خاصي هم به حضرت فاطمه زهرا(ع) داشت،هم به سادات وفرزندان ايشان. عجب هم احترام سيدي را نگه مي داشت.يادم نمي آيد توي سنگر،چادر، خانه يا جاي ديگري با هم رفته باشيم واو زودتر از من وارد شده باشد. حتي سعي مي کرد، جلوتر از من قدم برندارد.يک بار با هم مي خواستيم برويم جلسه.پشت دراتاق که رسيديم،طبق معمول، مرا فرستاد جلو گفت: بفرما. نرفتم تو. بهش گفتم:اول شما برو!
لبخندي زد وگفت: تو که مي دوني من جلوترازسيد،جايي وارد نمي شم. به اعتراض گفتم:حاج آقا،اينجا ديگه خوبيت ندارده من اول برم!گفت براي چي؟ گفتم: ناسلامتي شما فرمانده هستي؛اينجا هم که جبهه است وبالاخره بايد ابهت و پرستيژ فرماندهي حفظ بشه.مکثي کردم وزود ادامه دادم: اينکه من جلوتربرم، پرستيژشما را پايين مي ياره. خنديد وگفت: اين پرستيژي که مي خواد با بي احترامي به سادات باشه، مي خوام اصلاً نباشه!