عناصر سازنده آیین نوروزی
عناصر سازنده آیین نوروزی
الف) رستاخیز طبیعت
اگر بخواهیم از نگاه قرآن به آیین نوروز بنگریم نخستین چیزی که به چشم می آید، مساله بهار و رویش دوباره گیاهان و رستاخیز طبیعت است. شاید این از مهم ترین علل و عوامل و نیز از عناصر اصلی جشن بهار و نوروز است. در نگاه ایرانیان فرهنگی (که شامل گستره ای جغرافیایی از آن سوی هند و چین تا سوریه و کناره های مدیترانه و تا روسیه و ارمنستان و گرجستان و قفقاز و آسیای میانه است) نوروز آغاز رستاخیز طبیعت است.
با ورود خورشید به اعتدال بهاری زمستان سرد مرگ بار از دامن کوه و دشت کوچ می کند و طبیعت دوباره زندگی جدید و نوینی را آغاز می کند. دشت و دمن به گل می نشیند و آن چه تا پیش از این مرده و مرده نما بود زندگی را از سر می گیرد. این مساله مانند رستاخیز انسان است. آدمی را نیز در سن کهولت که به مرگ به دامن زمین بازگشته است همانند نوروز دوباره از خاک سر بر خواهد آورد و رستاخیزش آغاز می شود.
از این روست که ایرانیان میان طبیعت و بهار و زندگی دوباره ارتباط تنگاتنگی را یافته اند. در آغازین روزهای بهار به سراغ مردگان گورستان ها می روند و با آنان پیمان دوباره می بندند. یادشان را گرامی می دارند و برای آنان خیرات و مبرات می کنند. آن گاه در روزهای پسین به دشت و دمن می روند و جشن می گیرند. جامگان زیبا می پوشند و خود و زندگی خود را نو می کنند. خانه تکانی از مولفه های اصلی آیین نوروزی است. این نیز همانند زمستان تکانی است که بهار با خود به ارمغان می آورد.
ب) تشبیه رستاخیز انسان به احیای طبیعت
قرآن هنگامی که می کوشد تا برای مشرکان و کافران مساله رستاخیز و چگونگی زنده شدن مردگان را تبیین کند، به مساله بهار اشاره می کند و می گوید: همان گونه که در بهار طبیعت دوباره زنده می شود و دانه هایی که در خاک بوده و به ظاهر بی جان و مرده بودند دوباره جان می گیرند و زندگی و حیات دوباره می یابند، همین گونه است، رستاخیز انسان که از آغاز بر می آید و دوباره جان می گیرد و زندگی را پس از دادرسی روز رستاخیز ادامه می دهد. آنان که خرم دین بودند و راستی را برگزیده و دانه های خویش را به تباهی نداده اند آنان هنگامی که دوباره سر از خاک بر می آورند، به سعادت می رسند و از بهشت برین بهره مند می گردند و آنان که خود را تباه ساخته اند، در آن روز سر در گریبان کرده و در آتش دوزخ فرو می روند و از آب زقوم می نوشند و جان ها و تن هایشان به تباهی می رود، می میرند و زنده می شوند و این عذاب سخت دردناک است از برای کافران و مشرکان.
بنابراین یکی از علل ماندگاری سنت نوروز را باید در ارزشی دانست که قرآن به مسئله بهار و رستاخیز طبیعت و رستاخیز انسانی می دهد. نوروز در اندیشه اسلامی همانند رستاخیز است. در اندیشه اسلامی رستاخیز نیز روزی نو است. اگر هستی را دو روز بدانیم روزی در دنیا و روزی در آخرت، رستاخیز همان روز نویی است که انسان دوباره برمی خیزد.
در بخشی از گفت وگوهایی که قرآن درباره روز رستاخیز نقل و بیان می کند به این مسئله اشاره شده است که مردگان در روز قیامت از بقای روزی و یا نیم روزی در دنیا سخن می گویند. این خود نشان می دهد که دنیا در نگره اسلامی و قرآنی روزی و یا نیم روزی بیش نیست. چنان که در مسئله نوروز بر آن اشاره رفته است. در روایات اسلامی نیز آمده است که الدهر یومان یوم لک و یوم علیک؛ روزگار و هستی دو روز است روزی به سود تو و روزی به زیان تو. به هر حال سخن از روز و دو روز است و این همان چیزی است که در نگره ایرانی نوروز نیز دیده می شود. یک روز کهنه که با بهار تازه می شود و روز دیگری آغاز می شود. این روز یعنی عمری جدید و تازه و زندگی نوین و آغازی دیگر.
ج) صله رحم
اسلام، آدمی را موجودی فرد محور، تنها و جدای از جماعت نمیداند، بلکه او را به طور فطری اجتماعی میشناسد که باید در کنشهای متقابل با دیگران، بخش مهمی از نیازهای خویش را برطرف سازد و به رشد و کمال دست یابد. اساساً اسلام، دینی اجتماعی و مبتنی بر قواعد و دستورهای جمعی است که هر گونه فردپرستی، رهبانیت و گوشهگیری در آن ممنوع است. مسئله مشورت، نماز جماعت و جمعه، حج و جهاد، لزوم تشکیل حکومت و بسیاری دیگر از مؤلفههای اجتماعی اسلام، نشان دهنده اهمیت این گونه مسائل در این دین حیاتبخش است.
یکی از اموری که آموزههای دینی اهمیت بسیاری برای آن قائل است، مسئله «صله ارحام» است. «صله» از نظر لغتشناسی به معنای پیوستن، احسان و عطاست. «ارحام» نیز جمع «رَحِم» و به معنای عضو خاصی از بدن زن است که محل استقرار فرزند و کانون نشو و نمای طبیعی اوست. خویشاوندان نیز به اعتبار انتساب به یک رحم، «ارحام» خوانده میشوند.
بر اساس روایتی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، خداوند به هنگام خلق رَحِم با خطاب به او فرمود:
من رحمانم و تو رَحِم، اسمت را از اسم خود گرفتم. هر کس با تو بپیوندد، من نیز با او میپیوندم و هر کس از تو جدا شود، من هم از او جدا میشوم.
صله ارحام به معنای «ارتباط با خویشاوندان» اعم از سببی و نسبی است، ولی از آنجا که «صله ارحام» از واجبات دینی بوده و قطع آن از امور حرام به شمار میرود، منظور از خویشاوندی که صله و ارتباط با او واجب و قطع آن حرام است، «هر خویشاوند نسبی است که به خویشی معروف باشد، اگر چه نسب دوری داشته باشد و محرمیتی در میان نباشد.» در تعریف آن گفتهاند: «صله رحم» عبارت از نیکی کردن به خویشاوندان و همدردی و کمک به آنان با جان و مال و هر چه از خیر است که در توان انسان باشد و قطع رحم به آن اموری گفته میشود که مخالف این رویه باشد.
هر کاری که در عرف، پیوند را برساند، صله است، هر چند در کار کوچکی مانند سلام کردنی نیکو یا جواب دادن سلام یا دادن جرعه آب به خویشاوندان باشد.