شناسایی آفات بصیرت در نهج البلاغه 6
بی بصیرتان، ابزار دشمنان
دین اسلام با ولایت تکمیل می شود و درست آن زمان است که قرآن کریم وعده می دهد، دیگر از دشمنان گزندتان نخواهد رسید:
(الیَومَ یَئسَ الَّذینَ کَفَروا من دینکم فَلا تَخشَوهم)
اما بالافاصله می افزاید، از من بترسید:
(وَ اخشَون)؛
این تعبیر اسرارآمیز، خواننده را به تعجب و کنکاش وا می دارد: چه رابطه ای بین تکمیل دین (که توسط تعیین ولی امر صورت گرفت)، و عدم ترس از کفار وجود دارد؟ از این هم که بگذریم، چرا پس از تکمیل دین، باید از خدا ترسید؟
مطهری، سرّ این تعبیر را در آن می داند که پس از تکمیل دین، آنچه جامعه ی اسلامی را تهدید می کند نقاطِ ضعف درونی است نه بیرونی. اگر هم دشمن بیرونی بتواند کاری انجام دهد با استفاده از نقاط ضعفی به منظور خود خواهد رسید که از درون افراد و جوامع اسلامی سرچشمه می گیرد؛ وگرنه هرگز نمی تواند گزندی به آنان برساند.
معنی این جمله [وَ اخشَون] چیست؟ مفسرین این جمله را چنین معنی کرده اند: خطر، بعد از این شما را از درون خودتان تهدید می کند نه از بیرون؛ یعنی خطر از بیرون رفع شده، ولی خطر درونی وجود دارد. می دانیم که به طور مطلق، ذات خداوند یک موجود
وحشتناک و ترسناک نیست، آن طور که انسان مثلاً از یک درنده یا گزنده می ترسد.
خدا بی جهت کسی را چه در دنیا چه در آخرت معذب نمی کند. از خدا ترسیدن یعنی از قانون خدا ترسیدن، از عدل خدا ترسیدن، از سنت خدا ترسیدن. در دعاها می خوانیم: «یا مَن لا یخاف الّا عَدله»؛ ای کسی که ترس از او به معنی ترس از عدالت اوست. در یک نظام اجتماعی عادلانه هم که واقعاً هیچ ظلم و اجحافی نباشد، انسان اگر بترسد از چه می ترسد؟ از عدلِ قانون می ترسد. عدالت هم که یک موجود وحشتناک و ترسناک نیست. پس، از عدالت ترسیدن یعنی چه؟ یعنی انسان از خودش باید بترسد، تخلف و گناه نکند. این است که می گویند ترس از خدا در نهایت امر، به ترس از خود یعنی ترس از تخلفات و جرائم خود برمی گردد. اینجا که آیه می گوید ای مردم در آستانه ی پیروزی از دشمن برون نترسید از دشمن درون بترسید، در یک معنا رابطه پیدا می کند با آن حدیث معروفی که پیغمبراکرم(ص) به جنگاوران مسلمان که از یک غزوه برمی گشتند فرمود: از جهاد کوچکتر برگشتید، جهاد بزرگتر باقی مانده، و مولوی با تعبیر برون و درون تفسیر کرده:
ای شهان کشتیم ما خصم برون
مانده خصمی زان بتر در اندرون
شیخ شهید، درست می گوید؛ علاوه بر منافقین (که به حساب آنها نیز می رسیم چه آنکه بحث جداگانه ای هم برای آنها کنار گذاشته ایم) مَنفذهای دیگری هم در بین امت اسلامی هستند که نفوذی نیستند، اما آلت دست دشمن چرا. این ها همان کسانی اند که در زبان مردم «غضنفر» خوانده می شوند؛ بی بصیرتانِ هواپرست. پیروی از هواهای نفسانی نقاط ضعفی در انسان پدید می آورد
که همچون سوءپیشینه، در کارنامه ی افراد ثبت شده و دایره ی عمل انسان را ضیق، و قدرت مانور و جولان را کم می کند؛ شیطان از این پاشنه آشیل نهایت استفاده را برده و در مواقع لازم از آن بهره برداری می کند. از همین خاطر، حضرت، افرادی که زمانی دنباله رو شیطان بوده اند را محل سرمایه گذاری شیطان می نامد و آنها را کسانی می داند که شیطان برای پیشبرد اهدافش در دشمنی با بنی بشر، آلت دست خود قرار می دهد. در حقیقت بی بصیرتیِ (منجر به هرگونه گناه و اشتباه) در یک زمان، سرمایه ای است در دست شیطان برای پرورش جوجه شیطان های جدید؛
«اتَّخَذوا الشَّیطَانَ لأمرهم ملَاکأ وَ اتَّخَذَهم لَه أشرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فی صدورهم وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فی حجورهم فَنَظَرَ بأعینهم وَ نَطَقَ بأالسنَتهم فَرَکبَ بهم الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهم الخَطَلَ فعلَ مَن قَد شَرکَه الشَّیطَان فی سلطَانه وَ نَطَقَ بالبَاطل عَلَی لسَانه»؛
آنها، شیطان را ملاک کارشان قرار داده اند، او هم آنان را دام خویش برگزیده و سپس تخم های پستی و رزالت را در سینه هاشان گذارده و جوجه هایش را در دامن آنها پرورش داده است؛ با چشم آنان می نگرد و با زبان آنان سخن می گوید. با دستیاریشان بر مرکب گمراه کننده ی خویش سوار شده. کردار ناپسند را به نظرشان جلوه می دهد. (اینان به کسی مانند که) اعمالشان گواه آن است که با همکاری شیطان انجام شده و سخنان باطل را او به زبانشان نهاده است.
نقطه ی ضعف خوارج را باید در همین مسئله جستجو کرد. اینان، با ارتکاب اشتباهی که در جنگ صفین، و تکمیل آن، با اشتباه دوم (تعیین حَکَم)، که همگی از بی بصیرتی و عدم همراهی با ولایت (مهم ترین عامل در رشد بصیرت که در صفحات قبل از آن سخن گفتیم) نشأت می گرفت، چراغ سبزی به شیطان (هر دو نوع جنی و انسی) نشان دادند و شیطان که فرصت ها را خوب می شناسد و کار خود را خوب تر بلد است، از آنها نهایت استفاده را برد و از آن ها جامه ای برای گمراهی امت اسلامی دوخت. مولا(ع) در وصف خوارج دور از بصیرت، پس از معرفی آنها به عنوان «شرار الناس» می فرماید: شما کسانی هستید که وسیله ی دست و دستار شیطان و معاویه ها شده اید.
«ثمَّ أنتم شرَار النَّاس وَ مَن رَمَی به الشَّیطَان مَرَامیَه وَ ضَرَبَ به تیهَه»؛
همانا بدترین مردم هستید. شما تیرهایی در دست شیطانید که از وجود پلید شما برای زدن نشانه ی خود استفاده می کند و به وسیله ی شما، مردم را در حیرت و تردید و گمراهی می افکند.
شهید مطهری که گویا دل پری از دست جاهلان مقدس نمایی از این دست داشته است در چندین مورد از آثار خویش به شدت از جهل و بی بصیرتی این گونه افراد گلایه کرده و در جایی می نویسد:
هر وقت جاهل ها و نادان ها و بی خبرها، مظهر قدس و تقوا شناخته شوند و مردم آن ها را سمبل مسلمان عملی بدانند، وسیله ی خوبی به دست زیرک های منفعت پرست می افتد. این زیرک ها همواره آنها را آلت مقاصد خویش قرار می دهند و از وجود آنها سدی محکم جلوی افکار مصلحان واقعی می سازند. بسیار دیده شده است که عناصر ضد اسلامی رسماً از این وسیله استفاده کرده اند، یعنی نیروی خود اسلام را علیه اسلام به کار انداخته اند. استعمار غرب تجربه ی فراوانی در استفاده از این وسیله دارد و در موقع خود، از تحریک کاذب احساسات مسلمین خصوصاً در زمینه ی ایجاد تفرقه میان مسلمین بهره گیری می نماید. چقدر شرم آور است که مثلاً مسلمان دلسوخته ای درصدد بیرون راندن نفوذ خارجی برآید و همان مردمی که او می خواهد آنها را نجات دهد با نام و عنوان دین و مذهب، سدی در مقابل او گردند.
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره؟ زکه پرسی؟ چه کنی؟
چون باشی؟