سیره سیاسی - اجتماعی پیامبر اعظم (ص)
سیره سیاسی - اجتماعی پیامبر اعظم (ص)
باید توجه داشت که براساس مستندات تاریخی ایجاد تحولات اجتماعی و انقلابهای مهم بشری زمانی صورت می گیرد که سیر جامعه به پایین ترین مرحله ی انحطاط و سقوط رسیده باشد. براساس شواهد تاریخی و آیات قرآن و روایات اهل بیت و صحابه پیامبر (ص) در زمان بعثت نبی اکرم نیز چنین بود. سرزمین حجاز از هر جهت در چنگال [ضد] ارزشها و رفتارها و دیدگاه های جاهلی گرفتار آمده، مردم در بدترین وضعیت به سر می بردند؛ گاه ملائکه را به عنوان دختران خداوند منتسب می کردند و گاه به زنده به گور کردن دختران روی می آوردند؛ زمانی به بت پرستی می گراییدند و گاه جهالت و گمراهی آنان سبب تعطیلی عقل و روی آوردن به اوهام و خرافات می شد.
علی (ع) در این باره می فرماید: «خداوند پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، را هشدار دهنده ی جهانیان مبعوث فرمود تا امین و پاسدار وحی الهی باشد، آن گاه که شما ملت عرب، بدترین دین را داشته و در بدترین خانه زندگی می کردید. میان غارها، سنگهای خشن و مارهای سمی خطرناک فاقد شنوایی بسر می بردید.
آب های آلوده می نوشیدید و غذاهای ناگوار می خوردید. خون یکدیگر را به ناحق می ریختند و پیوند خویشاوندی را می بریدید، بتها میان شما پرستش می شد و مفاسد و گناهان، شما را فرا گرفته بود.
آری در چنین زمانی خداوند پیامبرش را مبعوث فرمود آن گاه که دنیا به مراحل پایانی رسیده نشانه های آخرت نزدیک و رونق آن به تاریکی گراییده و اهل خود را به پا داشته، جای آن ناهموار و آماده نیستی ونابودی… در این هنگام خداوند، پیامبر را ابلاغ کننده رسالت و افتخار آفرین امت، چونان باران بهاری برای تشنگان حقیقت آن روزگاران، مایه ی سربلندی مسلمانان و عزت و شرافت یارانش قرار داد. آن گاه که از بعثت پیامبران پیشین مدتها گذشته و ملتها در خواب عمیقی فرو خفته بودند، فتنه و فساد جهان را فراگرفته و اعمال زشت رواج یافته بود، آتش جنگ همه جا زبانه می کشید و دنیا بی نور و پر از مکر و فریب گشته بود. برگهای درخت زندگی به زردی گراییده، از میوه آن خبری نبود. آب حیات فروخشکیده و نشانه های هدایت کهنه و ویران شده بود. میوه درخت دنیا در جاهلیت، فتنه و خوراکش مردار بود. در درونش اضطراب و بر بیرون، شمشیرهای ستم حکومت داشت. نشانه های هدایت از یاد رفته و راههای دین ویران شده بود. جهل و نادانی بر اندیشه ها غالب و قساوت بر دلها مسلط بود و مردم، حرام را حلال می شمردند و دانشمندان را تحقیر می کردند. جدای از دین الهی زندگی می کردند و در کفر و بی دینی جان می سپردند. خواب آنها بیداری و سرمه چشم آنها اشک بود، در سرزمینی که دانشمندان لب فروبسته و جاهل گرامی بود.»
آری در چنین روزگارانی پیامبر، دعوت خود را شروع کرد؛ دعوتی که مراحل گوناگون داشت؛ دعوت در خفا و پنهانی، دعوت خویشاوندان و نزدیکان، دعوت آشکار و سرانجام دعوت از سران دیگر کشورها و ارسال نامه به آنان و این وجود نازنین پیامبر (ص) بود که هر روز به نوعی متحمل سختی ها و آزارها می گردید و این یاران با وفای او سمیه ها و یاسرها بودند که زیر شکنجه جام شهادت می نوشیدند. برخی به حبشه مهاجرت کردند و بعضی پایداری نمودند و تمام سختی ها را به جان خریدند تا پرچم حق به اهتزاز درآید و سرانجام این خاندان پیامبر بودند که بنا به فرمایش علی (ع) «هرگاه جنگ بالا می گرفت و مردم از ترس واپس می رفتند پیامبر اعضای خاندانش را پیش می انداخت و به وسیله آنها، یاران خود را از سوزش شمشیرها و نیزه ها حفظ می کرد و اما دشمنان و مخالفان اسلام به دنبال اعلام همگانی پس از نزول آیه «فاصدع بما تؤمر» چنان به تکذیب و آزار پیامبر پرداختند که با استخوانهای حیوانات او را نشانه گرفتند و این رفتار بر پیامبر گران آمد و دل تنگ گردید پس خداوند او را چنین دلداری داد: «قد نعلم انه لیحزنک الذی یقولون فانهم لا یکذبونک و لکن الظالمین بایات الله یجحدون و لقد کذبت رسل من قبلک فصبروا علی ما کذوبا و اوذوا حتی اتاهم نصرنا».
اما خداوند او را به صبر دعوت کرد که این امر تازگی ندارد بلکه پیامبران قبل از او نیز تکذیب شدند تا اینکه نصرت ما به آنان رسید و پیامبر نیز صبر نمود تا اینکه باز تکذیبش کردند و او را زدند و آزار دادند ولی آن گاه که دشمنان، خداوند را یاد نموده و تکذیب نمودند پیامبر فرمود: درباره ی خود و اهلم و آبرویم صبر کردم اما در مقابل بدگویی آنها از خدایم صبر نمی توانم».
آری این وجود مبارک بود که در راه رضایت حق در کام هرگونه سختی فرو رفت و جام مشکلات و ناگواریها را سرکشیده، خویشاوندان او به دورویی و دشمنی پرداختند و بیگانگان در کینه توزی و دشمنی با او متحد شدند. احزاب برای نبرد با پیامبر، عنان گسیخته و با تازیانه بر مرکبها نواخته و از هر سو گرد می آمدند و از دورترین سرزمین و فراموش شده ترین نقطه ها، دشمنی خود را بر پیامبر فرود آوردند. نعمتهای خدا را ناسپاسی کردند و بر لاشه و مرداری روی آوردند که با خوردن آن رسوا شدند. با این حال پیامبر چیزی از وقت خود را دریغ نمی فرمود و اهل فضل را با اجازه دادن به آنها به اندازه فضلشان در دین بر دیگران ترجیح می داد و در میان مردم تحبیب قلوب می کرد و آنان را از خود نمی راند، بزرگ هر قومی را گرامی می داشت و رئیس آنان قرار می داد. خود را از مردم دور نگه می داشت بدون آن که خوش رویی را از آنان دریغ کند. با فقیر و مستمند آنان همدردی می کرد به گونه ای که از بدو بعثت تا پایان عمر هرگز سه روز پیاپی از نان گندم سیر نخورد نه اینکه چیزی نداشته باشد بلکه گاه خود به یک نفر صد شتر جایزه می داد پس اگر می خواست می توانست بخورد.»