سحر، بهترین زمان تنهایی
سحر، بهترین زمان تنهایی
هنگام تنهایی بهتر میتوان خود را یافت، همچنان که بیشتر میشود خود را باخت. هنگام تنهایی زمان جمعآوری امتیازات کلان و نیز زمان از دست دادن امتیازات فراوان است. بهترین زمان تنهایی، برای به دست آوردن امتیازات فراوان، سحر است. سحر میتوان تنها با مرور آرزوهای خوب به خیلی جاها رسید.
همه چیز به عقل محتاج است و عقل نیز به ادب
جوانی مقطع مهمی از زندگی است زیرا خداوند هر قدر هم بر عمر افراد اضافه کند، بر پیری آنها اضافه میکند و زمان جوانی بیشتر نمیشود؛ نباید جوانی را به بطالت گذراند چون میتوان در جوانی عقل را کامل کرد و عقل کامل باعث میشود فریبهای نفس کمتر شود. حدیثی از معصوم(ع) است که می فرمایند: ” همه چیز به عقل محتاج است و عقل نیز به ادب” ادب عقل را تقویت میکند و عقل و ادب در کنار هم ایمان را اضافه میکند و تمام اینها در فصل جوانی حاصل میشود.
این نظام نیازمند جوان متدین، بصیر و با ادب است؛ جوان داغ و تندرو خوب نیست زیرا داغی زود سرد میشود اما پختگی سرد نمیشود. جوانان مراقب باشند که پیاده نظام سیاسیون نشوند و نگاهشان تنها به کلام مقام معظم رهبری باشد، زیرا ایشان همه چیز را با صراحت و بی پرده بیان میکنند. با آرامش، نشاط و شادی به دنبال موضوعاتی که مقام معظم رهبری تاکید دارند، مانند نماز، قرآن، اعتکاف، راهیان نور و غیره بروید و در این حوزه ها کار کنید.
پی نوشت :
سخنرانی حجت الاسلام مرادی در مسجد محمد رسول الله قزوین خرداد 94
عملی که مانع سلوک و رسیدن به انسانیت است
حضرت رضا علیه السلام فرمود، از رسول اکرم صلوات الله علیه پرسیدند: ممکن است مومن ترسو باشد؟ فرمود بلی. گفتند: ممکن است بخیل باشد؟ فرمود بلی و گفته شد: ممکن است کذاب باشد؟ فرمود نه. بعداز آن پیامبر فرمودند: کسانی دروغ می گویند که ایمان ندارند. دروغگو زیر نظر خدا نیست. تحت سرپرستی و نظر شیطان است.
اگر میخواهیم در زندگی خداباور باشیم باید دروغ را کنار بگذاریم. آدم آدم نمیشود مگر اینکه سلوک کند، و شیطان اجازه نمیدهد سلوک کند، مانعش است. برای اینکه بالن به بالا برود باید موانع آن برطرف شود. دروغ مانع سلوک و رسیدن به انسانیت است.
رجائی و باهنر از نگاه امام(ره) و مقام معظم رهبری
رجائی و باهنر از نگاه امام(ره) و مقام معظم رهبری
امروز سالگرد شهادت محمد علی رجایی و حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر بر اثر انفجار بمبی که توسط منافقین در ساختمان نخست وزیری کارگذاشته شده بود، است.
به مناسبت سالگرد شهادت محمد علی رجایی و حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر بر اثر انفجار بمبی که توسط منافقین در ساختمان نخست وزیری کارگذاشته شده بود،گزارش نبض سحر، به مناسبت بیانات حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری را در خصوص این دو شهید والا مقام مرور می کنیم:
امام خمینی در سخنرانی به مناسبت شهادت محمدعلی رجایی (رئیس جمهور) و محمدجواد باهنر (نخست وزیر) در تاریخ ۹ شهریور ۶۰ در جمع اقشار مختلف مردم می فرمایند:
«منطق ملت ما، منطق مؤمنین، منطق قرآن است: انا للَّهِ وَ انّا الَیْهِ راجِعُونَ. (۱) با این منطق، هیچ قدرتی نمیتواند مقابله کند. جمعیتی که – ملتی که – خود را از خدا میدانند و همه چیز خود را از خدا میدانند و رفتن از اینجا را به سوی محبوب خود، مطلوب خود میدانند، با این ملت نمیتوانند مقابله کنند. آن که شهادت را در آغوش، همچون عزیزی میپذیرد، آن کوردلان نمیتوانند مقابله کنند. اینها یک اشتباه دارند و آن اینکه شناخت از اسلام و شناخت از ایمان و شناخت از ملت اسلامی ما ندارند. آنها گمان میکنند که با ترور شخصیتها، ترور اشخاص، میتوانند با این ملت مقابله کنند؛ و ندیدند و کور بودند که ببینند که در هر موقعی که ما شهید دادیم ملت ما منسجمتر شد. ملتی که قیام کرده است. در مقابل همه قدرتهای عالم، ملتی که برای اسلام قیام کرده است، برای خدا قیام کرده است، برای پیشرفت احکام قرآن قیام کرده است، این ملت را با ترور نمیشود عقب راند. آنها گمان میکنند که افکار مؤمنین و ملت بپا خاسته ما همچون افکار غربزدهها و غرب است که جز به دنیا فکری نمیکنند و جز متاع دنیا را نمیبینند، آنها هم آن طورند.»
و درباره شهیدان رجایی و باهنر می فرمایند:
«ملت ما چون علی بن ابی طالب را فدا کرده است از برای اسلام، فدا کردن امثال این شهدا برای ملت ما یک مسئله مهم نیست، گرچه خود واقعه و خود این افرادی که شهید شدهاند در نظر همه ما عزیز و ارجمندند؛ و آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی که باهم در جبهههای نبرد با قدرتهای فاسد همجنگ و همرزم بودند. و مرحوم شهید رجایی به من گفتند که من بیست سال است که با آقای باهنر همراه بودهام و خداوند خواست که باهم از دنیا هجرت کنند و به سوی او هجرت کنند.»
«کشوری از رفتن شخصیتهای خود تزلزل پیدا میکند که ملت او و افراد آن ملت دل به شخص بسته باشند، دل به اشخاص بسته باشند. اما کشوری که دل او به خدا پیوسته است و برای خدا قیام کرده است و از اول، «نه شرقی و نه غربی و جمهوری اسلامی» را ندا داده است و با بانگ «الله اکبر»، صغیر و کبیر و زن و مردش در صحنه حاضر شدهاند و این نهضت را و این انقلاب را بپا کردهاند، همین ملت هستند؛ برای اینکه خدا هست. رجایی و دیگران اگر نیستند، خدا هست.»
سخنان امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در مورد شهیدان رجایی و باهنر
امام خمینی رحمت الله علیه:«( آقای رجایی و آقای باهنر) این طور نبوده که ریاست در آنها تأثیر کرده باشد؛ آنها در ریاست تأثیر کرده بودند؛ یعنی آنها ریاست را آورده بودند زیر چنگ خودشان، ریاست، آنها را نبرده بود تحت لوای خودش، و این یک درسی است که انسان باید از اینها یاد بگیرد.»
آیت الله العظمی خامنه ای(مد ظله العالی):«من، شهید رجایی را به عنوان یکی از اسوه های بزرگ تقوا و اخلاص و ایمان می شناسم.»«این دو عنصر خدمتگزار (رجایی و باهنر) را باید به عنوان عناصر فراموش نشدنی در تاریخ دولت و انقلاب خودمان همواره به یاد داشته باشیم.»«این دو بزرگوار، حقاً و انصافاً، از عناصر برگزیده و برجسته این کشور و نظام بودند. امتحان داده و دلسوز و مردمی بودند. وجودشان با آرمان های انقلاب آمیخته بود. طعم سختی ها را چشیده بودند. دوران مجاهدت و مبارزه برای پیروزی اسلام را با توفیقات و سربلندی پشت سر گذاشته بودند. همه اینها ارزش هایی بود که در این عزیزان وجود داشت.»«مرحوم شهید آقای رجایی و مرحوم شهید آقای باهنر، حقیقتاً دو نمونه برجسته از یاران انقلاب و امام بودند».
احترام به زمان
مهمترین علامت بلوغ اکتسابی انسان، درک زمان است. اینکه آدم بتواند عبور زمان و سرعت آن را بفهمد. قیمت آن را درک کند و بداند این زمان به پایان خواهد رسید. برای رسیدن به این بلوغ باید به زمان احترام گذاشت و منظم زندگی کرد و برای هر کاری زمانی قرار داد.
اُبهت زمان
این دو را به هم برسانیم
اثر آیات قرآن بر انسان قابل تعریف نیست. هرکس خود را در معرض آیات قرار می دهد و آن را تلاوت میکند؛ در معرض یک معجزه قرار میگیرد. هم انسان موجود پیچیدهای است و هم قرآن بسیار ژرف و عمیق است. این دو را به هم برسانیم. این دو برای هم آفریده شدهاند.
رنج رسیدن به لذت عمیق، مثل رنج ورزشکارهاست نه ریاضتکشها!
در فرهنگ عامه، لذت بردن و نشاط پیدا کردن از امور سطحی دنیایی، خیلی عمده شده است، اما خودِ کسانی که از دنیا-به هر صورتی- لذت میبرند، میدانند که این لذتها سطحی و موقت است. انواع لذتهای دنیایی-چه حلال و چه حرام- و نشاط و سروری که از دنیا بهدست میآید؛ کم، سطحی، آسیبزا و غمافزا است و مشکلاتی را برای انسان ایجاد میکند.
مردم یک چیزی به نام «نشاط برآمده از دنیا» را پیش خودشان عمده کردهاند و اسیر آن شدهاند. به حدّی که اگر کسی این نشاط سطحی را داشته باشد، به او حسادت میکنند و حسرتش را میخورند! بخشی از این تصور غلط، بهخاطر تبلیغات منفی از سوی ابلیس و جبهۀ باطل است.
ابلیس دو تا کار را با هم انجام میدهد؛ یکی اینکه شادی کم و بیمزۀ دنیا را برای آدم عمده میکند که آدم بگوید: «من نمیتوانم از اینهمه شادی و لذت دست بردارم!» دیگر اینکه رنج کارهای خوب و سختی رسیدن به لذت و نشاط عمیق را برای ما عمده میکند که آدم بگوید «من نمیتوانم آدم خیلی خوبی بشوم؛ خیلی سخت است!» هر دوی اینها دروغ و فریب است.
البته برای رسیدن به یک نشاط عمیق، طبیعتاً آدم باید یکمقدار رنج و سختی تحمل کند. کمااینکه خیلیها برای رسیدن به نشاطها و لذتهای یکمقدار عمیق، سختیهایی را تحمل میکنند؛ مثلاً مدتها درس میخوانند تا رتبۀ بالایی در کنکور یا دانشگاه بهدست آورند و از فوائدش لذت ببرند.
دشمنانِ حقیقت دربارۀ مقدارِ رنج کشیدن برای رسیدن به لذت عمیق، خیلی مبالغه کردهاند و با تبلیغات خود اینطور به مردم القاء کردهاند که دینداری و رسیدن به آن نشاط عمیقی که دین میخواهد ما را به آن برساند، خیلی سخت و طاقتفرساست! البته برای رسیدن به شادیهای عمیق یکمقدار ریاضت لازم است ولی این ریاضت، هم فینفسه شیرین است، هم بردارندۀ بسیاری از رنجهاست، و هم اینکه سختتر از این ریاضتها را با بیدینی کردن، داریم میکشیم!
ریاضتهایی که در دین معرفی شده تا انسان به آن لذت عمیق برسد، مثل سختیهایی که ریاضتکشهای هندوستان تحمل میکنند، نیست(مثلاً اینکه میخ را به دستشان بکوبند!) یک نمونهاش نماز اول وقت خواندن است. اینکار مگر چقدر رنج دارد؟ وقتی یک مدتی انجامش میدهی، میبینی که رنج چندانی ندارد بلکه خیلی هم شیرین است. سحرخیزی و بلند شدن برای نماز شب نیز همینطور است.
آقای بهجت(ره) میفرمود: «در تعبدیات، کوه کندن از ما نخواستهاند؛ سختترینش نماز شب خواندن است که در حقیقت، تغییر وقت خواب است نه اصل بیخوابی، بلکه نیمساعت زودتر بخواب تا نیمساعت زودتر بیدار شوی»(در محضر بهجت/2/170)
دربارۀ رنج و سختیِ رسیدن به لذت عمیق مبالغه کردهاند درحالی که اصلاً اینطور نیست! دو تا ریاضت اصلی در دین ما یکی سرِ خوردن است و یکی سرِ خوابیدن. مثلاً اینکه وقتی دو سه لقمه مانده که سیر شوی، دیگر غذا نخور! خُب حالا اینرا رعایت نکن، ببین چقدر اذیت میشوی و سختی میکشی! سنگین میشوی، گوارشت دچار مشکل میشود و خیلی عوارض دیگر بهدنبال دارد.
مثلاً فرمودهاند: نگاه حرام نکن! وقتی چشمت هرزگی نمیکند برای لذت جنسی تمرکز پیدا میکنی و بعد میتوانی-در رابطۀ مشروع خودت- عمیقاً لذت ببری. از آنطرف، هرزگی چشم موجب میشود آدم اعصابش خُرد و روحیهاش خراب شود.
ریاضتهای دین از این نوع است؛ کمخوردن، سحرخیزی و نگاه حرام نکردن، که همهاش برای ما آثار مثبت دارد. آیا اینها سخت است یا این زندگیهای پر از گناهی که داریم؟! خیلیها متوجه نیستند که با گناه کردن، در واقع دارند خودشان را اذیت میکنند و زندگی خودشان را سخت و پرآسیب میکنند. یک نمونهاش موسیقیهای اعصابخُردکنی است که خیلی از جوانها با آن اُنس پیدا کردهاند.
سختیها و ریاضتی که دین به ما میدهد، از سختیهایی که ما در راه گناه و بطالت میکشیم کمتر است و حتی سختیهای دین، یک لذتی هم دارد؛ مثل لذت ورزش. اگر ورزش کنی، راحتتر و لذتبخشتر زندگی میکنی و جسمت سالمتر و قویتر است و اگر ورزش نکنی و مدام استراحت کنی، بعد از مدتی سلامتی و راحتی جسمیات را از دست میدهی و دچار رنج و سختی بیشتر میشوی.
حجت الاسلام پناهیان
منبع : بیان معنوی
لحظههای ناب زندگی
لحظههای بیقراری و دلگرفتگی، لحظههای ناب زندگی انسان است. شاید خدا میخواهد در این لجظهها که ارتباط تو با دیگران به هر دلیلی قطع میشود، خود را به تو نشان دهد و ارتباط عمیقی بین تو و خدا ایجاد کند. این لحظهها را از دست ندهیم، از آن فرار نکنیم، دلگرفتگی یعنی دل ما از همه خسته شده و خدا را میخواهد.
محبتِ کم را خیلیها دارند
آنچه باعث میشود حبالدنیا از دلمان برود «محبت شدید به اهلبیت(ع)» است؛ محبتِ کم را خیلیها دارند
بسیاری از ما «محبتِ کم» نسبت به اهلبیت(ع) را در دلمان داریم، اما آنچه باعث میشود حبّالدنیا از دلمان برود و خیلی از پاکیها و نعمتها به ما هدیه داده شود، محبت شدید به اهلبیت(ع) است.
محبت به اهلبیت(ع) این ویژگی را دارد که وقتی در دلت حبّالدنیا باشد هم میتواند وارد دلت شود. یعنی میشود آدم محبت به اهلبیت(ع) داشته باشد در حالی که حبّالدنیا هم دارد. و بعد کمکم اگر این محبت به اهلبیت(ع) زیاد شود، میتواند حبالدنیا را از دل بیرون کند؛ اما حبّالله اینطور نیست!
پیامبر(ص) میفرماید: «حُبُّ الدُّنْیَا وَ حُبُّ اللَّهِ لَا یَجْتَمِعَانِ فِی قَلْبٍ أَبَدا»(مجموعه ورام/2/122) ابداً حبالدنیا و حبالله باهم جمع نمیشود! تا یک ذره حبالدنیا داری یک ذره حبالله نمیآید! البته این چیزی که ما از حبالله داریم و گاهی احساس میکنیم خدا را دوست داریم با آن «حباللهِ اکتسابی»-که در روایات آمده- خیلی فرق میکند!
محبت اهلبیت(ع) بهگونهای است که آدم میتواند دلش به حبالدنیا آلوده باشد و در عینِ حال، اهلبیت(ع) را هم دوست داشته باشد، اهلبیت(ع) سهلالوصولتر هستند! آدم اگر یکمقدار در دلش صفای باطن داشته باشد، همینکه اهلبیت(ع) و اولیاء خدا را ببیند خوشش میآید، حتی اگر اسمشان را هم بشنود، خوشش میآید.
من چطور دل خودم را از حبالدنیا خالی کنم؟ خُب کار بسیار سختی است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: مردم فرزندان دنیا هستند و بچه طبیعتاً مادرش را دوست دارد «النَّاسُ أَبْنَاءٌ الدُّنْیَا وَ الْوَلَدُ مَطْبُوعٌ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ»(غررالحکم/1850) حبّالدنیا داشتن، طبیعی است. اگر بخواهی حبالدنیا را کامل از دلت بیرون کنی تقریباً محال است!
راه اصلیاش این است که یک محبت قویِ دیگر، در دلت بگذاری، این محبت قوی، محبتی است که بشود در کنار حبالدنیا، آنرا هم داشته باشی، و آنهم محبت اهلبیت(ع) است. کمااینکه خیلی از آدمها با همۀ بدیهایی که دارند میتوانند امام حسین(ع) را دوست داشته باشند!
حجت الاسلام پناهیان
منبع: بیان معنوی