خرافه گرايى بازگشت به جاهليت3
جامعه سازى دينى، بدونِ ويران سازى بنيانهاى جامعه جاهلى، ممكن نيست. جامعه دينى، وقتى قد مى افرازد كه اركانِ جامعه جاهلى فرو بريزد:
ـ شرك، مهم ترين ركنى كه جامعه جاهلى بر آن استوار است. تباهى آفرين، خردسوز، خرافه، خرافه پراكن و بازدارنده از تجلى نور معرفت در سينه ها و ساحَتِ زندگيها و بازدارنده از بارش رحمتِ الهى به مزرعه دلها.
ـ باورها و انديشه هايى كه جاهليت، با نردبان آنها بر مغزها فرارفته است.
ـ انديشه ورزانى كه دَمادَم با دَميدن دَمهاى مسموم و زهرآگين خود بر كالبد خشك و بى روح آن، سر پا نگاه اش داشته و در چشمها زنده جلوه اش داده اند.
ـ آنان كه اين بناى هراس انگيز و تباه گر دين و دنياى مردم را معمارى و مهندسى كرده اند.
ـ زراندوزان و زرسالارانى كه ادامه حيات نكبت آلودشان بستگى تام و تمام به شرك ورزى، شرك آلودگى جامعه و خرافه سالارى دارد.
رسول گرامى اسلام، بر سر اين كه اركانِ جامعه جاهلى بايد فرو بريزد، آنى كوتاه نيامد. آن چه او، در پى آن بود، تنها فروريزى و برچيدن نُمادها، نُمودها، نشانه ها و سمبلهاى جامعه جاهلى نبود كه (لا اله الا اللّه) او، فروريزى و برچيده شدن (اله)ها بود. چه آن چه نگارگران جاهلى بر سينه ديوار كعبه و… نگاريده بودند و چه آن چه در بوم سينه ها و صفحه دلها نقش زده بودند. تمام سخت گيريها بر رسول خدا و ياران آن بزرگوار، از اين آبشخور، سرچشمه مى گرفت كه (الِهَ) بافان نمى توانستند برچيده شدن بِساطِ (الِهَ)باورى و (الِهَ)گرى را كه سرورى و آقايى آنان را در پى داشت، برتابند و پايان عمر نكبت بار خود را به تماشا بايستند. از اين روى نابخردمندانه براى دنياى لجن گرفته و بويناك خود، تن به مرگ نكبت آلود دادند و ناچار گردن به زير تيغِ توحيدباوران بردند.
رسول خدا(ص) بنيادهاى جاهلى را نشانه رفته بود. آنهايى كه جامعه جاهلى را سَرِپا نگاه مى داشتند. اگر آن بزرگوار به امور جزئى و خرافه فروشان و خرافه باورانى كه در گوشه و كنار بساط گسترده بودند، مى پرداخت و به آنان نهيب مى زد و كارى به بنيادها و اركان اصليِ نظام جاهلى و به انديشه هايى كه مردم را به لجن زار شرك مى كشاندند، نمى داشت، بى گمان اين همه آزار و شكنجه نمى ديد و ياران او زير ضربه شلاق مرداب بانان خرافه، از پاى درنمى آمدند.
رسول خدا، چون خردها را بيدار كرد و خرافى و نابخردى بودن شرك و نظام جاهلى را نماياند و سينه ها را از خرافه هاى خردسوز و توان فرسا پاك ساخت، به سرعت سرزمين دلها را فتح كرد و دروازه هاى سختِ آنها را گشود و پايه هاى مدينة النبى را بالا برد.
در اين برهه و هنگامه و رستاخيز بزرگِ (جان)ها، كه همگان شادمان بودند و شادمانانه (بت)ها را به زير مى كشيدند و خردمندانه خُردشان مى كردند، آن چه پيامبر(ص) را غمگين و دغدغه مند مى ساخت، برگشت جاهليت بود و رجعت طلبى كه نُمادها و نشانه هاى آن را، نه در ساحَتِ مقدس كعبه، كه در سينه هاى پركينه اى مى ديد كه نتوانسته بودند در برابر موج بيدارى پايدارى كنند و از روى اكراه، سر تسليم فرود آورده بودند، تا در مجالى، بى ايمانى خود را بروز دهند و خنجرها را از نيام بيرون كشند و بر سينه موحدان فرونشانند. على(ع) درباره اين گروه مى فرمايد:
(ما اَسلموا ولكن استسلموا واسرّوا الكفر، فلما وجدوا اَعواناً عليه اظهروه)1
مسلمانان نشدند، تنها اظهار مسلمانى كردند و كفر در دل پروراندند و چون يار، همدستانى يافتند، كفر پنهان خويش را آشكار ساختند.
بله، رسول خدا غمگين و از آينده اى كه مسلمانان فراروى داشتند دغدغه مند و نگران بود و گاه ابراز مى فرمود:
(لتنتقِضَنَّ عُرى الاسلام عروةً عروةً فكُلَّما انتقضَت عروةُ تشبَّث الناس باللتى تليها. فاولهن ّ نقضاً الحكم واخرهن ّ الصلاة. )2
دستاويزها، روابط اسلامى [يا رشته هاى اسلام] را يكايك خواهيد گسست و چون رابطه، دستاويز و رشته اى گسسته شد، مردم به دستاويز بعدى چنگ مى زنند. نخستين دستاويزى كه شكسته مى شود، حكومت حق است و آخرين آن نماز است.
و يا مى فرمايد:
(بدء الاسلام غريباً وسيعود غريباً فطوبى للغرباء الذين يصلحون ما افسده الناس من السنّة. )3
اسلام غريبانه آغاز گشت و به زودى به حال غربت بازخواهد گشت. خوشا به حالِ غريبانى كه آن چه از سنت، توسط مردم به تباهى رفته، به صلاح باز مى آورند.
و از فتنه هايى كه پس از رحلت اش سر برمى آورند و (جان)ها را به آبشخورهاى تلخ فرود مى آورند، اين سان ياد مى فرمايد:
(ليغشَيَنَّ امَّتى من بعدى فتن كَقِطَع الليل المُظلِم يُصبحُ الرَجلُ فيها مؤمناً ويمسى كافراً. يبيعُ اقوامُ دينهم بعرضٍ من الدنيا قليل. )4
پس از من، امتم را فتنه ها خواهد گرفت، چون پاره هاى شب تاريك كه در اثناى آن، مرد صبح مؤمن است و شب كافر شود. و كسانى دين شان را به مال ناچيز دنيا فروشند.
و غمگينانه و دردمندانه مى فرمايد:
(لَو تعلمون ما اَعلمُ لبَكيتم كثيراً ولصحكتم قليلاً: يظهر النفاق وتُرتفَعُ الامانةُ وتُقبَض الرَّحمةُ ويُتهَّم الامين ويؤتمن غيرالامين يحيط بكم الفِتَن كامثال الليل المُظلِم. )5
اگر آن چه من مى دانستم، بدانستيد، بسيار مى گريستيد و كم تر مى خنديديد. نفاق آشكار شود و امانت برخيزد و رحمت برچيده شود. امين را متهم كنند و خيانت گر را امين شمارند و فتنه ها، چون شب تاريك، شما را فرا بگيرد.
اينها عبرت است و بسيار درس آموز، براى امروز و همه روزگاران. پيروان اسلام ناب، آنان كه در اين روزگار، جاهليت را از اين سرزمين برچيده و رايَتِ حق را افراشته و نام بلند محمد(ص) را احيا كرده اند و دَمادم از چشمه هاى حيات آن حيات آفرين مى نوشند و مى نوشانند و سخنان دلنشين و تحول آفرين آن عزيز از مأذنهاى برافراشته شده در جاى جاى شهر دين، مى نيوشند و مى نيوشانند، بايد هميشه و همه گاه هوشيار باشند كه تحول ناپذيرفتگان انقلاب اسلامى، و هدايت ناشدگان به دَم مسيحائى روح خدا، منافقان و هزار چهرگان و انقلابى نمايان، هر آن ممكن است كه بساط فتنه بگسترند و به تلاش برخيزند، تا بناى سترگ و سر به آسمان سوده حكومت اسلامى را خدشه دار كنند و زيباييها، شكوه ها، جلوه ها و روح نوازيها و دل انگيزيهاى آن را با رفتار زشت و تنفرانگيز خود بيالايند و لجن زارهاى خرافه را به سينه هاى مردمان اين سرزمين جارى كنند. كه چنين مباد.