تقوا و آزادی
تقوا و آزادی
گفتيم كه لازمه اينكه انسان از زندگی حيوانی خارج شود و يك زندگی
انسانی اختيار كند اينست كه از اصول معين و مشخص پيروی كند ، و لازمه
اينكه از اصول معين و مشخصی پيروی كند اينست كه خود را در چهار چوب
همان اصول محدود كند و از حدود آنها تجاوز نكند و آنجا كه هوا و هوسهای
آنی او را تحريك میكند كه از حدود خود تجاوز كند خود را ” نگهداری “
كند . نام اين ” خودنگهداری ” كه مستلزم ترك اموری است تقوا است .
نبايد تصور كرد كه تقوا از مختصات دينداری است از قبيل نماز و روزه ،
بلكه تقوا لازمه انسانيت است . انسان اگر بخواهد از طرز زندگی حيوانی و
جنگلی خارج شود ناچار است كه تقوا داشته باشد . در زمان ما میبينيم كه
تقوای اجتماعی و سياسی اصطلاح كردهاند . چيزی كه هست تقوای دينی يك علو
و قداست و استحكام ديگری دارد و در حقيقت تنها روی پايه دين است كه
میتوان تقوائی مستحكم و با مبنا به وجود آورد . و جز بر مبنای محكم ايمان
به خدا نمیتوان بنيانی مستحكم و اساسی و قابل اعتماد به وجود آورد . در
آيهای كه اول سخن قرائت كردم میفرمايد : « افمن اسس بنيانه علی تقوی من
الله و رضوان خير ام من أسس بنيانه علی شفا جرف هار »آيا آنكس كه
بنيان خويش را بر مبنای تقوای الهی و رضای او بنا كرده بهتر است يا
آنكه بنيان خويش را بر پرتگاهی سست مشرف بر آتش قرار داده است ؟
به هر حال تقوا اعم از تقوای مذهبی و الهی و غيره لازمه انسانيت است و
نه خود بخود مستلزم ترك و اجتناب و گذشتهائی است . با توجه به اين مطلب خصوصا با در نظر گرفتن اينكه در زبان پيشوايان
بزرگ دين ، از تقوا به حصار و حصن و امثال اينها تعبير شده ممكن است
كسانی كه با نام آزادی خو گرفتهاند واز هر چيزی كه بوی محدوديت بدهد
فرار میكنند چنين تصور كنند كه تقوا هم يكی از دشمنان آزادی و يك نوع
زنجير است برای پای بشر .
منبع : کتاب ده گفتار ،ص27