آسمانی ترین جوان!
حماسه از چشمهای تو آغاز میشود در روزی داغ و خون آلود.
رشادت یعنی «تو»؛
وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی.
امروز می آیی؛
عَلَم عشق بر دوشت، با نشانهای از آن سوی آسمان، و زمین با خنده های نخستینت، شکفتن آغاز میکند.
روشنای چهره ات با اُفقهای دور و درخشان نسبت دارد.
قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان میخورند.
تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت
آئینت جوانمردیست.
صدایت، لرزه بر اندام آنان میاندازد که نفسهای شیعه را بریده بریده میخواهند.
در آغوش باران زاده شده ای و از سینه بهار، شیر نوشیده ای.
از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب.
کوهستانها، هوای پاک نفسهایت را به عاریت گرفته اند.
محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا میدرخشد.
لبهای ترک خورده ات، سالهاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است.
صفحات آن ظهر سرخ را که ورق میزنم،
ردّ نگاههای پر هیبت توست که بر جا میخکوبم میکند. تو اردیبهشت فصلهای جهانی.
خاکستری ترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا میدارد.
امروز میآیی و ما فانوسهای عاشقی در دست،
میلاد خجسته ات را نور میپاشیم.
میآیی و چکاوکان روشنی،
روز آمدنت را به ترانه مینشینند و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز میخوانند.