دین پاسخی به نیاز انسان به مدیریت علاقههایش!
اگر در تعریف دین بگوییم: «دین پاسخی است به یکی از نیازهای انسان؛ به نام حسّ پرستش یا معنویت» این پاسخ دقیقی نیست و آسیبهایی دارد. یکی از آسیبهایش این است که یک دوقطبی بین نیازهای مادی و نیازهای معنوی انسان ایجاد میکند و اینگونه تصور میشود که: «دین فقط در جهت پاسخ به نیازهای معنوی انسان است و لابد یک چیز دیگری هم باید باشد که پاسخی به نیازهای مادی انسان است!»
همیشه وقتی دوقطبی ایجاد شد، زمینه برای دعوا هم فراهم میشود. اگر شما در وجود انسان نیازها را به «نیازهای مادی و معنوی» تقسیم کنید و دین را فقط پاسخگو به نیازهای معنوی بدانید، دوقطبیِ نیازهای مادی و معنوی، دعواهای بیهوده و باطل درست میکند؛ مثلاً دعوای بین «دنیاگراها و معنویتگراها»!
ولی ما دین را آنگونه تعریف نمیکنیم؛ ما ابتدا انسان را طوری معرفی کنیم که «یک نیاز حیاتی، بیشتر ندارد» و بعد میگوییم: دین پاسخی است به همان نیاز حیاتی.
تعریف انسان این است: انسان موجودی است علاقهمند؛ داری علاقههای متنوع و متعدد و پیدا و پنهان. و انسان برای رسیدن به علاقههای خود، حرکت و تلاش میکند. انسان یک نیاز حیاتی دارد و آن شناختن و رسیدن به علاقههای خود است. اقدامی که برای این منظور باید انجام دهد «مدیریت علاقهها» است و «دین پاسخی است برای نیاز انسان به مدیریت علاقههایش».
این تعریف از دین، با آن تعریف قبلی که میگوید «دین پاسخی است به نیاز شما به پرستش» خیلی تفاوت دارد؛ در آن تعریف قبلی به نوعی، سکولاریسم(جدا کردن دین از دنیا) هم پیریزی میشود.
بعضیها سکولار هستند و دین را هم قبول دارند؛ اما ترکیب دین و دنیا را ترکیب نخود-لوبیایی میدانند! یعنی نخود و لوبیا هر کدام سر جای خود و در کنار هم قرار دارند. ولی ما میگوییم که این ترکیب مثل ترکیب هیدروژن و اکسیژن در آب است که نمیشود آنها را از هم جدا کرد؛ چون اینها در همدیگر حل شدهاند.
خدا میخواهد دین و دنیای ما در همدیگر حل شوند. پس باید یک تعریفی از دین ارائه دهیم که دنیا در آن حل شده باشد؛ نه اینکه از همان اول دین از دنیا جدا شود. تعریف ما از دین این است: «دین پاسخی است به نیاز انسان به مدیریت علاقههایش». مدیریت علاقه، یعنی: شناخت علاقهها و برنامه ریزی برای پاسخ به علاقهها.
( استاد پناهیان )