حکمت های نهج البلاغه6
حكمت6
وَ قَالَ [عليه السلام] صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَ الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ وَ رُوِيَ أَنَّهُ قَالَ فِى الْعِبَارَةِ عَنْ هَذَا الْمَعْنَى أَيْضاً الْمَسْأَلَةُ خِبَاءُ الْعُيُوبِ وَ مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ .
سينه خردمند صندوق راز اوست و خوشرويى وسيله دوست يابى ، و شكيبايى ، گورستان پوشاننده عيب هاست . و يا فرمود : پرسش كردن وسيله پوشاندن عيب هاست ، و انسان از خود راضى ، دشمنان او فراوانند.
حکمت های نهج البلاغه5
حكمت 5
وَ قَالَ [عليه السلام] الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ .
دانش، ميراثى گرانبها ، و آداب ، زيورهاى هميشه تازه ، و انديشه ، آيينه اى شفاف است.
حکمت های نهج البلاغه 4
حكمت 4
وَ قَالَ [عليه السلام] الْعَجْزُ آفَةٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ وَ نِعْمَ الْقَرِينُ الرِّضَى .
ناتوانى ، آفت و شكيبايى ، شجاعت و زُهد ، ثروت و پرهيزكارى ، سپرِ نگه دارنده است : و چه همنشين خوبى است راضى بودن و خرسندى .
حکمت های نهج البلاغه 3
حكمت 3
وَ قَالَ [عليه السلام] الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ وَ الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَ الْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِى بَلْدَتِهِ .
بْخل ننگ و ترس نقصان است . و تهيدستى مرد زيرك را در برهان كُند مى سازد و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است.
حکمت های نهج البلاغه 2
حكمت 2
وَ قَالَ [عليه السلام] أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ.
آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پُست كرده ، و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده ، و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى ارزش كرده است.
حکمت های نهج البلاغه
حكمت 1
قَال َ[عليه السلام] كُنْ فِى الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.
در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند.
به خدا پناه مى بريم!
امام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش موعظه كرد :
«اى پسرم! از خدا چنان بترس كه اگر قيامت را با همه خوبى هاى انس و جن دريابى، باز هم بهراسى كه خداوند عذابت كند. و به خدا چنان اميدوار باش كه اگر قيامت را با همه بدى هاى انس و جن دريابى، اميدوار باشى كه خداوند تو را بيامرزد » .
پسرش به او گفت: اى پدرم! چگونه مى توانم چنين باشم ، در حالى كه تنها يك قلب دارم؟
لقمان گفت: «اى پسرم! اگر قلب مؤمن بيرون آورده و پاره شود، دو نور در آن دريافت مى گردد : نورى براى خوف و نورى براى رجا ، كه اگر وزن شوند ، هيچ يك ذرّه اى بر ديگرى ترجيح نخواهد داشت . هر كس به خدا ايمان آورَد ، سخن خدا را تصديق مى كند و هر كس گفته خداوند را تصديق كند، به دستور او جامه عمل مى پوشد . و هر كس به دستور او جامه عمل نپوشد، گفته خدا را تصديق نكرده است زيرا اين خلق و خوى ها ، بر درستىِ يكديگر شهادت مى دهند. پس هر كس به خدا ايمان صادقانه داشته باشد، در عمل نيز با خدا خالصانه و خيرخواهانه رفتار مى كند و هر كه در راه خدا خالصانه و خيرخواهانه عمل كند ، حقيقتا صادقانه به خدا ايمان آورده است . و هر كه خدا را اطاعت كند، از او مى ترسد و هر كه از او بترسد، او را دوست مى دارد و هر كه او را دوست بدارد، از فرمانش پيروى مى كند و هر كه از فرمانش پيروى كند ، مستحقّ بهشت و رضوانش مى گردد ، و هر كه از رضوان الهى پيروى نكند، غضب خدا بر او هموار مى گردد. از غضب خدا ، به خدا پناه مى بريم!» .
ای پسرم....
امام صادق عليه السلام ـ در بيان موعظه لقمان عليه السلام به پسرش ـ :
اى پسرم! اگر در كودكى ادب آموختى ، در بزرگى سودش را مى برى . هر كس آهنگ ادب كند ، به آن اهتمام مى ورزد، و هر كس بدان اهتمام ورزد ، زحمتِ دانستن آن را تحمّل مى كند، و هر كس زحمت دانستن آن را بپذيرد ، جستجويش [در پى دانش] زياد مى شود، و هر كس جستجويش زياد شود، سودش را درمى يابد .
پس آن را عادت خود قرار دِه؛ چرا كه تو جانشين گذشتگانى و به وسيله آن ، جانشين خود را سود مى بخشى و علاقه مند ، براى آن به تو اميد مى بندد و ترسان، از عظمت تو مى هراسد . و از تنبلى نسبت به آن و از رفتن در پىِ غير آن بپرهيز ؛ زيرا اگر در برابر دنيا شكست بخورى ، در برابر آخرت ، مغلوب نمى شوى ؛ ولى اگر جستجوى دانش در جايگاه هاى خودش را از دست بدهى ، در برابر آخرت ، مغلوب مى شوى .
بخشى از روزها و شب ها و لحظاتت را براى جستجوى دانش قرار بده ؛ چرا كه تو زيانى شديدتر از ترك آن را نمى يابى. و در آن ، با هيچ فرد لجوجى مستيز، و با هيچ فقيهى مجادله، با هيچ پادشاهى دشمنى، و با هيچ ستمگرى همراهى نكن و او را تصديق منما . و با فاسقِ آلوده به گناه ، همنشينى نكن، و با متّهم [نيز] همنشينى نكن، و دانش خود را ذخيره كن ، همان طور كه پولت را ذخيره مى كنى.
همه کس ،اوست
در زمان پیامبر،کافری را غلامی بود مسلمان و پاک نهاد.روزی به غلامش گفت که لوازم حمام برگیر تا به حمام رویم.در راه پیامبر با صحابه درمسجدنماز می خواندند .غلام گفت : ای خواجه اجازه بده تا نمازی بخوانم وبعد به خدمت آیم.خواجه اذن داد و غلام به مسجد رفت و مشغول نماز خواندن شد.پیامبر و صحابه بیرون آمدند و غلام تنها در مسجد ماند و مشغول مناجات و دعا بود.خواجه اش تا ظهر منتظر ماند و چون غیبت غلام طولانی شد او را صدا زد که چرا نمی آیی؟ غلام گفت : مرا نمی گذارند که بیرون آیم.خواجه به در مسجد آمد،سر در مسجدکرد تاببیند کیست که نمی گذارد.کفش و سایه ای ندیدصدایی هم نمی آمد.گفت آخر کیست که نمی گذارد تو بیرون آیی؟غلام گفت:آن کس که نمی گذارد تو اندرون آیی.
همه کس اوست و تو از کوری او را نمی بینی.