اسوه های نیکوکاری
اسوه های نیکوکاری
الف) اهل بیت(علیهم السلام)
قرآن کریم با ارائه الگوهای شایسته در عرصه نیکوکاری، مسلمانان را به این صفت پسندیده ترغیب و تشویق می کند. در آیاتی از کلام الهی، خداوند متعال ضمن اشاره به نیکوکاران راستین، به نحو شایسته ای از آنان تجلیل می کند.
در سوره انسان، اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان الگوی نیکوکاران مطرح شده اند و قرآن در این زمینه می فرماید: « طعام خود را با اینکه به آن نیاز شدید دارند، به مسکین و یتیم و اسیر می دهند و می گویند: ما به خاطر خدا شما را اطعام می کنیم و هیچ گونه پاداش و سپاسی از شما انتظار نداریم.» (انسان/ ۸ و ۹) در ادامه آیه به پاداش شایسته این گونه نیکوکاران اشاره کرده و جزای آنان را سربلندی در قیامت، غرق شدن در شادی و سرور و دخول در بهشت و بهره مندی از نعمتهای فراوان آن مقرر می دارد و می فرماید: «به خاطر عمل پسندیده احسان و نیکوکاری، خداوند آنان را از بدیهای روز قیامت نگه می دارد و آنان را می پذیرد، در حالی که غرق شادی و سرورند و در برابر صبرشان در انجام کارهای نیک، بهشت و لباسهای حریر بهشتی را به آنان پاداش می دهد.» (همان/ ۱۱ و ۱۲)
ب( پیامبران الهی
در سوره یوسف(علیه السلام) از نیکی آن پیامبر الهی به برادران و پدر و مادر خود خبر می دهد و در سوره مریم حضرت یحیی(علیه السلام) را در زمره رهبران نیک رفتار به شمار آورده، می فرماید: «او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار و خوش رفتار بود و هرگز متمرد و نافرمان نبود.»
در سوره قصص به بیان دو ویژگی مهم انسانهای نیکوکار (شایستگی و امانتداری) پرداخته و با نقل داستان حضرت موسی (علیه السلام) خدمات شایسته آن پیامبر آسمانی را متذکر شده و می فرماید که موسی(علیه السلام) هنگامی که به چاه آب در مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا مشاهده کرد که چهارپایان خود را سیراب می کنند و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند و به چاه نزدیک نمی شوند. موسی(علیه السلام) به آن دو گفت: کار شما چیست؟ چرا گوسفندان خود را آب نمی دهید؟ گفتند: ما آنها را آب نمی دهیم تا چوپانها همگی خارج شوند. و پدر ما پیرمردی کهنسال است. موسی(علیه السلام) برای گوسفندان آن دو آب کشید. سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هر خیر و نیکی که بر من بفرستی، به آن نیازمندم.
ج) افراد شایسته
«حبیب نجار» از دیگر چهره های قرآنی در عرصه احسان و نیکوکاری است که مورد تمجید و ستایش ویژه خداوند متعال قرار گرفته و به عنوان اسوه خیرخواهان معرفی می شود. آن مرد مؤمن برای حمایت از رسولان الهی به نیکترین عمل دست زد و از هدف و مرام آنان در سخت ترین شرایط دفاع نمود و در این راه به شهادت رسید. خداوند متعال نیز او را در جایگاه نیکوکاران مسکن داد. (تفسیر مجمع البیان، ج ۸، ص۶۵۵)
نشانه اهل ایمان
نشانه اهل ایمان
خداوند متعال در آیات خود یکی از نشانه های اهل ایمان را احسان و نیکی در بذل اموال اعلام کرده و در کنار ایمان به غیب و اقامه نماز، می فرماید: «پارسایان هدایت یافته، غیب را باور کرده و نماز را به پا می دارند و از نعمتهایی که برایشان ارزانی داشته ایم، در راه خدا احسان و انفاق می کنند.»(بقره/۳)
علامه طباطبایی در تفسیر آیه «ان ا… یأمر بِالعدل والاحسان» می نویسد: «احسان، خیر و نیکی رساندن به دیگری است، بدون اینکه عوض آن را از طرف مقابل توقع داشته باشد.
احسان و نیکوکاری علاوه بر اینکه مشکلات فقرا و درماندگان را برطرف می کند و محبت و رحمت را در جامعه توسعه می دهد، آثار مهمترش به خود نیکوکار برمی گردد؛ چون باعث می شود ثروت در اجتماع به گردش درآید و امنیت و رفاه عمومی پدید آید و نگرانی و اضطراب به مودت و اعتماد و اطمینان تبدیل گردد.» (تفسیرالمیزان، ج ۱۲، ص ۳۳۲) و در مقابل به ثروتمندان بی درد و کسانی که از داراییهای خود به شدت مواظبت کرده و از احسان و نیکوکاری خودداری می کنند، به عذاب دردناک وعده داده و فرموده است: « کسانی را که سرمایه ها و اموال بی شمار خود از طلا و نقره را ذخیره می کنند و در راه خدا احسان و انفاق نمی کنند، به مجازات دردناک و سختی بشارت بده!»( توبه/ ۳۴) در ادامه آیه به وضعیت اسفبار آنان در روز قیامت اشاره کرده و چگونگی مجازات آنان را بیان می کند. از منظر وحیانی قرآن، شاخص ترین ویژگی اهل ایمان سبقت در انجام کارهای خیر و احسان و انفاق است. در سوره مؤمنین، اهل ایمان را این گونه توصیف می کند: «آنان در کارهای نیک شتاب می ورزند و در انجام آن سبقت می جویند.» (مؤمنون/ ۶۱)
انفاق و احسان یک قانون عمومی در جهان آفرینش است و اساساً زندگی اجتماعی بدون نیکوکاری معنا و مفهوم ندارد. انفاق فقط در محدوده بذل اموال نیست، بلکه در حوزه تمام مواهب مادی و معنوی است و خداوند هم می فرماید که از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق و احسان می کنند، اعم از مال و علم و نفوذ اجتماعی و… این خصلت نیکو یکی از ویژگیهای اهل ایمان به شمار می آید.
(تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۷۴) در هر صورت، احسان و انفاق از مصادیق نیکوکاری به شمار می روند و در قرآن بارها از آنها یاد شده است. در کلام امام صادق (علیه السلام) هم این دو لفظ مترادف و با هم به کار رفته است. وقتی «ابی وداد حناط» از امام صادق (علیه السلام) پرسید: احسان به پدر و مادر که در قرآن آمده یعنی چه؟ حضرت فرمود: «یعنی با پدر و مادر نیک رفتاری کنید و نگذارید که آنان نیازهای خود را از شما در خواست کنند. مگر خداوند نمی فرماید که شما به مقام ابرار نمی رسید، مگر اینکه از آنچه دوست دارید، انفاق کنید.» (الکافی، ج ۲، ص ۱۵۷)
خواهرم این یک مسأله شرعی است
بدترین خودتان
#سلام بر ابراهیم#
حرم تو همسر توست...
صدقه برای وجود مقدس وليعصر(ع)
صدقه برای وجود مقدس وليعصر(ع)
يكي از وظايفي كه در زمان غيبت كبرا براي منتظران عنوان گرديده، صدقه دادن جهت سلامتي وجود مقدس امام عصر(ع) است. قبل از آنكه روايات در اين موضوع را يادآور شويم سؤالي را مطرح ميكنيم و آن اينكه: وجود و بقاي آن امام بزرگوار با عنايت ذات اقدس الهي انجام گرفته و ميگيرد، حال چنين وجود مباركي كه ساليان سال است بر طبق اعتقاد شيعه به دنيا آمده و خداوند او را حفظ فرموده، چه نيازي به صدقه دارد؟!
در پاسخ به اين سؤال، ابتدا بيان ميكنيم كه صدقه براي حضرت به چه صورتهايي تصور ميشود:
1.صدقه از جانب وليعصر(ع): انسان به نيابت از آن حضرت صدقاتي را ميدهد تا بدين وسيله براي آن حضرت ثواب و اجري حاصل گردد، همانطوري كه به نيابت آن حضرت حج انجام ميگيرد. در اينگونه نيابتها هيچ اشكال و ايرادي نيست، زيرا سخني از سلامتي براي آن حضرت، مطرح نشده است.
2.صدقه براي سلامتي آن حضرت: در اين مورد است كه اشكال مطرح ميشود كه وجود آن حضرت چه نيازي به صدقه دارد؟ در جواب ميتوان بيان داشت كه صدقه براي سلامتي آن حضرت ميتواند از بيماريها باشد نه به خاطر تحفّظ از مرگ. توضيح اينكه آن وجود مقدس همانند انسانهاي ديگر مريض ميشوند و در معرض آفات قرار ميگيرند. در تاريخ زندگاني امام صادق(ع) چنين آمده كه بر حضرتش تبي عارض گشت، حضرت چندين بار «يا فاطمه» گفتند،1 يا در جاي ديگر آمده كه امام صادق(ع) در شب بيست و سوم ماه رمضان مريض بودند دستور دادند با همان حال بيماري، ايشان را به مسجد ببرند،2 ظاهراً به خاطر اهميت احياء شب بيست و سوم رمضان.
خلاصه در تاريخ زندگاني ائمه(ع) بسيار مشاهده ميشود كه امامان بزرگوار مريض ميشدند و در بعضي موارد دستور ذبح گوسفند و اطعام ميدادند. وجود مقدس امام زمان(ع) هم يكي از آن ائمة اثنيعشر است و از آن قاعده مستثنا نيست. نكتهاي كه هست اينكه ائمه(ع) در معرض آسيبهاي ديگر بودهاند و دشمنان آنان را از پاي درآوردند، ليكن ارادة خداوند بر اين قرار گرفته كه وجود مقدس وليعصر(ع) حفظ شود تا ظهور برسد و بر همگان آشكار گردد.
دلايل روايي:
روايات مورد نظر دو دسته هستند:
ـ روايات راجع به نيابت از حج
ـ روايات صدقه
در اينجا رواياتي را متذكر ميشويم، ابتدا روايات مربوط به صدقه ذكر ميشود:
الف ـ امام صادق(ع) ميفرمايد: «صدقه در شب، خشم و غصب خداوند را خاموش، گناه بزرگ را محو، و حساب روز قيامت را آسان ميكند و صدقه در روز، موجب بركت در مال و زيادي عمر ميشود».3
ب ـ امام صادق(ع) ميفرمايد: «صدقه دادن آشكار، هفتاد نوع بلا را دفع، و صدقه دادن پنهان، خشم و غضب خداوند را برطرف ميسازد.»4
و اما روايات مربوط به انجام طواف، حج و صدقه به نيابت از ائمه(ع):
1.موسي بن قاسم ميگويد: به امام جواد(ع) عرض كردم تصميم داشتم كه به نيابت از شما و پدرتان ـ علي بن موسي الرضا(ع) ـ طواف نمايم، اما مردم ميگويند به نيابت امامان و اوصيا نميتوان طواف كرد. حضرت فرمودند: هر مقدار كه برايت ممكن است به نيابت از ما طواف كن و اين امر جايز است…
سپس از آن حضرت سؤال كردم كه آيا ميتوانم از طرف مادرتان حضرت فاطمه(س) طواف كنم؟ حضرت فرمودند: اين كار را بسيار انجام بده همانا اين بهترين چيزي است كه انجام خواهي داد.
2.علي بن ابي حمزه ميگويد: «به حضرت ابو ابراهيم ـ موسي بن جعفر(ع) ـ عرض كردم: آيا از طرف زندگان و مردگان از خويشان و دوستان، حج به جا آورم و نماز بخوانم و صدقه بدهم؟ حضرت فرمود: بله، از سوي آنها صدقه بده، و نماز بگزار و به خاطر صله و پيوندت با او پاداش ديگري [نيز] برايت خواهد بود.5
3.مرحوم حاج شيخ عباس قمي در كتاب خودش6 به وظايف بندگان در زمان غيبت پرداخته و از جملة آن وظايف، صدقه براي حفظ وجود مقدس آن حضرت و نيز حج به نيابت آن حضرت اشاره كرده و نوشته است: اين عمل (حج نيابتي) انجام ميگرفته و مورد تقدير حضرتش واقع شده است.
سيد اجل عليّ بن طاووس به فرزندش چنين سفارش كرده است:7 پس در پيروزي و وفاداري و تعلّق خاطر و دلبستگي نسبت به آن حضرت(ع) به گونهاي باش كه خداوند و رسول او(ص) و پدران آن حضرت و خود او از تو ميخواهند و (هنگامي كه نماز حاجت به جاي ميآوري) حوائج آن بزرگوار را بر خواستههاي خود مقدم بدار و صدقه دادن از سوي آن جناب را پيش از صدقه دادن از سوي خودت و عزيزانت قرار ده و دعا براي آن حضرت را مقدم بدار كه سبب ميشود به سوي تو توجه كند و به تو احسان نمايد.8
4.امام صادق(ع) ميفرمايد: چه چيز باز ميدارد شما را كه نسبت به والدين خود در حال زنده بودن و پس از مرگشان نيكي نمايد، از سوي آنان نماز بگزارد، از طرف ايشان صدقه بدهد، حج بجاي آورد و روزه بگيرد، پس آنچه انجام داده براي آنان خواهد بود و مثل آن ثواب براي او است. پس خداوند عزّوجلّ به خاطر نيكي و صلهاش، خير بسياري براي او خواهد افزود.9
از مجموع اين روايات و نظاير آنها روشن ميشود كه صدقه دادن و نماز خواندن و حج به جا آوردن و انجام ديگر امور خير به نيابت از زندگان و مردگان جايز، بلكه مستحب است، و از آنجا كه امام(ع) نسبت به شيعيانشان اولي به نفس خودشان ميباشند و بايد در تمام امور آن حضرت را مقدم بر خودشان بدارند، پس به جاست كه در صدقه دادن هم مانند دعا كردن، آن حضرت را بر خود مقدم نمايند، حال فرق نميكند كه بدون نيابت، اين صدقه را براي سلامتي آن وجود مقدس و به خاطر ثوابش به ايشان هديه كند يا به نيابت از آن بزرگوار، چه اين كه در سيره و روش?علماي رباني و سفارشات آنها، هر دو وجه وجود داشته است.
توضيح بيشتر: در اينجا ممكن است اشكالي بيان شود و آن اينكه بين دعا و صدقه چه فرق است همانطور كه دعا براي آن حضرت است صدقه هم مطلقاً جايز بلكه مستحب است.
در بعضي از ادعيه براي وجود و بقاي آن حضرت دعا ميشود يكي از آن دعاهايي است كه سيد بن طاووس و شيخ در مصباح و مرحوم حاج شيخ عباس قمي در مفاتيحالجنان ذكر كردهاند و اما آن قسمت دعا كه براي حفظ آن حضرت است اين است كه ميفرمايد:
«و أعذه من شرّ جميع ما خلقت و برأت و أنشأت و صوّرت و احفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوقه و من تحته بحفظك الذي لا يضيع من حفظته به»
خدايا! او را پناه ده از شرّ همة آنچه كه آفريدهاي و پديد آوردهاي و ايجاد كردهاي و نقشه كشيدهاي، و حفظ كن او را از پيش رو و پشت سر و از طرف راست و ازطرف چپ و از بالاي سرش و زير پايش به نگهداري و حفظ خودت، آنچنان حفظي كه تباه نميگردد و ضايع نميشود آن كسي كه تو او را حفظ كني».
جواب از اين اشكال اين است كه شايد منظور از حفظ در دعاي وارده حفظ از بلاها باشد و اگر به فرازهاي قبل از اين جملات كه در دعا ذكر شده رجوع كنيم مطلب روشنتر ميشود، در اوّل دعا ميفرمايد: «اللّهم ادفع عن وليّك و خليفتك…؛ خدايادفع كن بلا را از وليّ خودت و خليفة خودت» بنابراين، جملات بعدي هم بر همان روال است، ميخواهد بفرمايد: « الله اعلم» خدايا! او را از همة اطراف محافظت فرما تا اينكه او را از هر گونه آسيبي در امان باشد. آسيبها شامل هرگونه بلا، مريضي، سوء قصد و اهانت ميشود.
اگر بگوييد در دعاي وارده، كلمة بلا و گرفتاري نيست، جواب اينست كه مناسب با جملة « اللّهم ادفع عن وليّك…» همان دفع از بلايا خواهد بود؛ معمولاً وقتي ميخواهند از بيماري و مانند آن جلوگيري كنند با كلمة «دفع» عنوان ميشود.
در خاتمه ميخواهيم به عللي بگوييم كه اساس ايراد و اشكال بر هم ميريزد و آن به اين خاطر است كه صدقه و همچنين دعا براي آن حضرت (مطلقاً) شايسته است يعني چه براي دفع بيماريها و چه براي حفظ آن وجود مقدس؛ بيان اين مطلب آنست كه لزومي ندارد شيعيان و مسلمانان كه به دعا و صدقه در زمان غيبت موظف هستند توجه به غايت كنند و چون حفظ حضرتش را خداوند به عهده گرفته) بلكه ما مكلف هستيم براي آن حضرت صدقه دهيم و دعا كنيم (مطلقاً) يعني چه براي حفظ باشد و چه براي سلامتي آن حضرت از بيماريها و به تعبير ديگر لازم نيست علت و حكمت ?ين وظيفه شايسته را لازم نيست بدانيم، ما بايد بر طبق دستورات شرع ـ چه واجب و چه مستحب ـ عمل كنيم.
پينوشتها:
1.بيت الاحزان، خلج شيخ عباس قمي.
2.مفاتيح الجنان، اعمال وارده در شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان.
3.ينابيع الحكمة، ج 3، ص 459.
4.ينابيع الحكمة، ج 3، ص 459.
5.وسايل الشيعه، ج 5، ص 367، ح 9.
6.منتهي الآمال.
7.كشف المحجة، علي بن طاووس، صص 152 ـ 151.
8.كشف المحجة، علي بن طاووس، صص 152 ـ 151، فصل 150.
9.اصول كافي، ج 2، ص 159، باب والدين، حديث 1.
مظلوميّت برترين بانو
مظلوميّت برترين بانو
نويسنده: آيت الله سيّدعلي حسيني ميلاني
نگاهى به جايگاه و منزلت حضرت زهرا عليها السلام از ديدگاه روايات
بديهى است كه احاديث فراوانى در شناسايى شخصيّت حضرت فاطمه ي زهرا عليها السلام، و منزلت و شؤونات آن حضرت در پيشگاه خدا و رسولش صلّى اللّه عليه و آله وجود دارد، تا جايى كه بزرگانى از شيعه و سنّى، به منظور جمع آورى آن ها، كتاب هاى جداگانه اى را سامان داده اند.
ما پيش از ورود به مباحث مورد نظر، ابتدا به ذكر چند روايت در اين زمينه مى پردازيم. اين احاديث ـ كه در كهن ترين منابع اهل سنّت مندرج است ـ نقش مهمّى را در زمينه ي شناخت آن حضرت عليها السلام ايفا مى نمايد.
فاطمه عليها السلام، سرور بانوان
در حديثى كه از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است، حضرتش مى فرمايد:
«فاطمة سيّدة نساء أهل الجنّه»
«فاطمه سرور بانوان بهشتيان است».
اين حديث با تعابير ديگرى نيز از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است؛ مثلاً: در سخنى مى فرمايد:
«فاطمة سيّدة نساء هذه الأُمّه»
«فاطمه سرور بانوان اين امّت است».
در تعبير ديگرى مى فرمايد:
«فاطمة سيّدة نساء المؤمنين»
«فاطمه سرور بانوان مؤمن است».
در سخن ديگرى آمده است:
«فاطمة سيّدة نساء العالمين»
«فاطمه سرور بانوان جهانيان است».
شايان ذكر است كه اين حديث با الفاظ مختلف، در كتاب هاى: صحيح (تأليف: بُخارى)، المسند (تأليف: احمد بن حنبل)، الخصائص (تأليف: نَسايى)، المسند (تأليف: ابى داوود طيالسى)، صحيح (تأليف: مُسلم)، بخش فضائل الزهرا عليها السلام، المستدرك (تأليف: حاكم نيشابورى)، صحيح (تأليف: تِرمذى)، صحيح (تأليف: ابن ماجه) و ديگر منابع آمده است.
بر اساس اين سخنانِ پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله كه از منبع وحى سرچشمه مى گيرد، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام سرور بانوان جهانيان از پيشينيان و پسينيان است.
فاطمه عليها السلام، پاره تن پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله
در حديث ديگرى كه در منابع معتبر شيعه و سنّى آمده است، پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
«فاطمة بضعة منّي من أغضبها أغضبني»
«فاطمه، پاره ي تن من است؛ هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».
اين حديث، با همين متن، در كتاب صحيح (تأليف: بُخارى)و ديگر مصادر ديده مى شود.
در تعبير ديگرى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«فاطمة بضعة منّي يريبني ما أرابها و يؤذيني ما آذاها»
«فاطمه، پاره ي تن من است؛ مرا آشفته مى كند، هر آن چه او را آشفته كند و مرا ناراحت مى سازد، هر چه كه او را ناراحت كند».
اين تعبير در كتاب هاى صحيح (تأليف: بُخارى)، مسند (تأليف: احمد بن حنبل)، صحيح (تأليف: ابى داوود)، صحيح (تأليف: مُسلم) و ديگر مصادر آمده است .
در صحيح مُسلم آمده است كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«إنّما فاطمة بضعة منّي يؤذيني ما آذاها»(4)
«به طور حتم، فاطمه، پاره ي تن من است؛ آن چه كه او را بيازارد، مرا مى آزارد».
احمد بن حنبل در المسند نقل مى كند كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«إنّما فاطمة بضعة منّي يؤذيني ما آذاها وينصبني ما أنصبها»
«بى ترديد، فاطمه، پاره ي تن من است؛ آن چه كه او را بيازارد، مرا مى آزارد و آن چه كه او را اندوهگين سازد، مرا اندوهگين مى كند».
همين حديث را تِرمذى نيز در كتاب صحيح خود نقل كرده است . حاكم نيشابورى نيز پس از نقل اين حديث در المستدرك مى گويد:
اين حديث بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحيح است .
احمد بن حنبل در جاى ديگرى از كتاب المسند اين گونه نقل مى كند كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«فاطمة بضعة منّي يقبضني ما يقبضها و يبسطني ما يبسطها»
«فاطمه، پاره ي تن من است؛ آن چه كه او را اندوهگين كند، مرا اندوهگين مى كند و آن چه كه او را شاد كند، مرا شاد مى كند».
همين تعبير در المستدرك و ديگر منابع نيز آمده است و حاكم نيشابورى در ذيل آن مى گويد:
اَسناد آن، صحيح هستند .
خشم و خشنودى فاطمه عليها السلام، خشم و خشنودى خداست
در حديث زيبايى، پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله، دختر گرامى خود را اين گونه توصيف مى نمايد:
«إنّ اللّه يغضب لغضب فاطمة ويرضى لرضاها»
«خداوند به خشم فاطمه، خشمگين و به خشنودى او، خشنود مى گردد».
اين حديث را در كتاب هاى: المستدرك، الإصابه و تهذيب التهذيب مى توانيد بيابيد؛ البتّه نويسنده ي كنز العمّال نيز آن را از ابى يَعْلى، طَبَرانى و ابى نعيم، روايت مى كند. همچنين نويسندگان ديگرى نيز اين حديث را روايت كرده اند .
نخستين فردى كه به پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ملحق مى گردد
سرانجام، هنگام وفات پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرا رسيد، حضرتش در آن لحظات حسّاس، دخترش فاطمه عليها السلام را خواند و آهسته به او چيزى گفت؛ فاطمه عليها السلام گريست. ديگر بار او را فرا خواند و آهسته به او چيزى گفت؛ فاطمه عليها السلام خنديد .
هنگامى كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله دار فانى را وداع گفت، عايشه، فاطمه عليها السلام را سوگند داد تا اين راز را باز گويد تا بداند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او چه گفته است.
فاطمه عليها السلام فرمود:
«سارّني رسول اللّه (أو: سارّني النبيّ) فأخبرني أنّه يقبض في وجعه هذا فبكيتُ، ثمّ سارّني فأخبرني أنّي أوّل أهل بيته أتْبعه فضحكتُ»
«پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله(12) آهسته به من گفت كه در اين بيمارى، دار فانى را وداع خواهد گفت؛ من گريستم. آن گاه ديگر بار آهسته به من خبر داد كه من نخستين فرد از اهل بيتش هستم كه در پى او خواهم رفت؛ پس من خنديدم».
اين حديث در صحيح مُسلم و بُخارى و سنن تِرمذى و المستدرك حاكم و كتاب هاى ديگر نيز آمده است .
راستگوترين فرد پس از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله
عايشه در مورد شخصيّت والاى حضرت فاطمه ي زهرا عليها السلام لب به سخن گشوده و مى گويد:
«ما رأيت أحداً كان أصدق لهجة منها غير أبيها»
«هيچ شخصى را راستگوتر از فاطمه، جز پدرش نديدم».
حاكم نيشابورى اين روايت را در المستدرك آورده است و در ذيل آن مى گويد: اين روايت بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحيح است و ذهبى نيز بر صحّت آن اقرار دارد؛ همچنين اين حديث در كتاب هاى الإستيعاب و حلية الأولياء نيز آمده است .
استقبال پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله از فاطمه ي زهرا عليها السلام
عايشه در روايت ديگرى مى گويد:
«كانت إذا دخلت عليه - على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله - قام إليها فقبّلها ورحّب بها و أخذ بيدها فأجلسها في مجلسه»
«هنگامى كه فاطمه، حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب مى شد؛ پيامبر به استقبالش برمى خاست، او را مى بوسيد و به او خوش آمد مى گفت و دستش را مى گرفت و او را در جايگاه خود مى نشاند».
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى نويسد: اين روايت، بنا بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحيح است و ذهبى نيز بر صحّت آن اقرار دارد (15).
محبوب ترين بانو
طَبَرانى روايت مى كند و مى گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله به على مرتضى عليه السلام فرمود:
«فاطمة أحبّ إليّ منك و أنت أعزّ عليّ منها»
«فاطمه نزد من محبوب تر از توست، و تو در نزد من، از او عزيزترى».
هيثمى پس از آن كه اين روايت را در مجمع الزوائد نقل مى كند، مى گويد: رجال اين حديث، رجال صحيح هستند (16).
نگاهى به گفتارهاى علماى اهل سنّت
آن چه گذشت، احاديثى بود كه آن ها را به عنوان مقدّمه اى براى بحث هاى آينده برگزيديم و در مطالبى كه بيان خواهد شد و در تحليل رويدادهايى كه مطرح خواهد شد، از اين احاديث بهره هاى بسيار خواهيم برد.
همان گونه كه ملاحظه گرديد، اين احاديث از مصادر مهمّ اهل سنّت و با اَسنادى كه نزد آن ها صحيح است، گزينش شده بود؛ البتّه در دلالت آن ها نيز هيچ گونه مناقشه اى راه ندارد.
يكى از دلالت هاى اين احاديث، اثبات عصمت حضرت فاطمه عليها السلام است، افزون بر آن كه آيه ي تطهير و ديگر دلايل نيز اين نكته را ثابت مى كند.
علاوه بر اين، افراد بسيارى از محدّثانِ حافظ و بزرگان علماى اهل سنّت قائل اند كه حضرت زهرا عليها السلام از خليفه اول و دوم، برتر است.
حتّى برخى از آن ها با استدلال به دلالت اين احاديث، به ويژه حديثى كه از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه حضرتش فرمود: «فاطمة بضعة منّي»، فاطمه عليها السلام را از همه خلفاى چهارگانه نيز برتر شمرده اند و دليل آن ها، فقط همين احاديثى است كه بيان كرديم.
اكنون، جا دارد كه عبارت «مَنّاوى» را كه مشتمل بر اقوال برخى از علماى بزرگ اهل سنّت است، ذكر كنيم.
او در كتاب فيض القدير و در شرح حديث «فاطمة بضعة منّي» مطلبى را از «سُهيلى» ـ از بزرگان علماى حافظ اهل سنّت كه سيره ي ابن هُشام و كتاب هاى ديگرى را شرح كرده است - مى آورَد و مى گويد:
«استدلّ به السهيليّ على أنّ من سبّها كفر، لأنّه يغضبه و أنّها أفضل من الشيخين»
«سُهيلى، طبق اين روايت، بر كفر كسى كه به فاطمه دشنام دهد، استدلال مى كند. و مى گويد: هر كس او را دشنام دهد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به خشم آورده است و فاطمه عليها السلام برتر از ابوبكر و عمر است».
به راستى ملاحظه ي چه امرى را كردند؟ مگر نه اين است كه سبّ او موجب خشم پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله است؟ و هر كس موجب خشم پيامبر شود، كافر محسوب مى گردد.
اگر اين لام در «لأنّه يغضبه» لام علّت باشد، با توجّه به اين كه علّت، يا عموميّت دهنده است و يا تخصيص دهنده، ناگزير و به دلايل مختلف، لام علّت در اين جا، عموميّت دهنده خواهد بود كه كفر را به اثبات مى رساند.
پس هر چه موجب خشم فاطمه عليها السلام شود، موجب كفر خواهد بود.
پس آزار فاطمه عليها السلام نيز موجب كفر است، چون بى ترديد، آزار فاطمه عليها السلام، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به خشم مى آورَد.
مَنّاوى در ادامه مى گويد:
«قال ابن حجر: وفيه - أي في هذا الحديث - تحريم أذى من يتأذّى المصطفى بأذيّته، فكلّ من وقع منه في حقّ فاطمة شيء فتأذّت به فالنبيّ (صلّى اللّه عليه و آله) يتأذّى به بشهادة هذا الخبر، ولا شيء أعظم من إدخال الأذى عليها في ولدها، ولهذا عرف بالاستقراء معاجلة من تعاطى بالعقوبة بالدنيا و لعذاب الآخرة أشد»
«ابن حجر گويد: در اين حديث، تحريم آزار كسى است كه با آزار او، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مورد آزار قرار مى گيرد. بنا بر اين، هر كوتاهى و آزارى كه در حقّ فاطمه عليها السلام واقع شود و او را آزار دهد، به گواهى اين حديث، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را مورد آزار قرار داده است و چيزى فاطمه عليها السلام را بيش از آن نمى آزارد كه فرزندانش را بيازارند. به همين دليل، با استقراء به دست مى آيد: كسى كه چنين كند، به زودى در دنيا كيفر خود را خواهد ديد و البتّه عذاب جهان آخرت شديدتر خواهد بود».
از اين رو، اين حديث، حكم به حرمت آزار فاطمه عليها السلام مى نمايد، چرا كه او، پاره ي تن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است؛ بلكه - آن سان كه گذشت - آزار او، موجب كفرورزى است.
سپس مَنّاوى مى افزايد:
«قال السُبكي: الّذي نختاره و ندين اللّه به أنّ فاطمة أفضل من خديجة ثمّ عائشه.
قال شهاب الدين ابن حجر: ولوضوح ما قاله السُبكي تبعه عليه المحقّقون.
وذكر العَلَم العراقي: إنّ فاطمة وأخاها إبراهيم أفضل من الخلفاء الأربعة باتّفاق»
«سُبكى گويد: آن چه ما اختيار مى كنيم و در برابر خداوند، آن را بر گردن مى گيريم، اين است كه فاطمه عليها السلام برتر از خديجه و عايشه است.
شهاب الدين ابن حجر گويد: به دليل روشنى سخنِ سُبكى، محقّقان و پژوهشگرانِ پس از او، در اين نظر از او پيروى كرده اند.
علم الدين عراقى گويد: فاطمه و برادرش ابراهيم - به اتّفاق علما - از خلفاى چهارگانه برتراند».
بنا بر اين، بين ما و اهل سنّت در اين كه فاطمه عليها السلام از ابوبكر و عمر برتر است و آزار او موجب دخول در آتش است، هيچ اختلافى مشاهده نمى شود.
همان گونه كه ملاحظه كرديد، اين احاديث به طور كامل، مطلق هستند و هيچ گونه قيدى در آن ها به چشم نمى خورد؛ وقتى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: «خداوند، به غضب فاطمه، غضب مى كند»؛ نمى فرمايد: اگر چنين و چنان بود، يا به فلان شرط، يا اگر غضبش به فلان علّت بود؛ بلكه بدون هيچ قيدى مى فرمايد: «خداوند، به غضب فاطمه، غضب مى كند».
اين غضب به چه سببى باشد؟ نسبت به چه كسى باشد؟ در چه زمانى باشد؟ هيچ اشاره اى ندارد و به طور كامل، مطلق است.
و آن گاه كه حضرتش مى فرمايد: «آن چه او را اذيت مى كند، مرا اذيت مى كند»؛ ديگر نمى فرمايد: اگر چنين بود، يا اگر اذيّت كننده فلانى بود، يا اگر در فلان وقت بود، بلكه حديث به طور كامل، مطلق است و هيچ قيد و شرطى ندارد.
از طرفى، اين احاديث بيانگر آن است كه پذيرش سخن فاطمه عليها السلام - هر چه باشد - ضرورى است و تكذيب او - در هر ادّعايى كه بنمايد - حرام است. همچنين ملاحظه شد كه عايشه گواهى مى دهد كه او بعد از پدرش، راستگوترينِ مردم است.
آرى! پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله با علم به آن چه كه بعد از او اتّفاق خواهد افتاد، اين سخنان را فرمود و ديگران را بر اين خصوصيّات آگاه نموده است.
نگاهي به منزلت امام علي عليه السلام در پيشگاه پيامبر خدا
آزار على عليه السلام، آزار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله است
پيش تر، سخن در اين بود كه به راستى، آزار فاطمه عليها السلام در واقع، آزار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله است، اينك روايتى را مى خوانيم كه در آن، آزار على عليه السلام، همان آزار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله دانسته شده است.
احمد بن حنبل در المسند مى گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«من آذى عليّاً فقد آذاني»
«هر كه على را بيازارد، در واقع مرا آزرده است».
اين حديث، در منابع بسيارى از جمله: صحيح (تأليف: ابن حِبّان)، المستدرك (تأليف: حاكم نيشابورى)، الإصابه (تأليف: ابن حجر) و أُسد الغابه (تأليف: ابن اثير) نقل شده است .
متّقى هندى اين روايت را در كتاب كنز العمّال از ابن شِيبه و احمد بن حنبل نقل كرده است .
بُخارى در تاريخ خود، و طبرانى و ديگران نيز اين حديث را آورده اند .
كينه ورزى با على عليه السلام، نفاق است
مُسلم در صحيح خود، روايتى را از على عليه السلام - با تأكيد و سوگند - نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:
«و الّذي فلق الحبّة وبرأ النسمة! إنّه لعهد النبيّ الأُميّ إليّ: أن لا يحبّني إلاّ مؤمن ولا يُبغضي إلاّ منافق»
«سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد! عهد و پيمانى است از پيامبر اُمّى به من، كه: جز مؤمن مرا دوست نمى دارد و جز منافق مرا دشمن نمى شمارد».
اين روايت، با همين متن و نظير آن، در منابع بسيارى از پيشوايان اهل سنّت از جمله: نَسايى، تِرمذى، ابن ماجه نقل شده است (23).
همچنين احمد در المسند، حاكم در المستدرك و متّقى هندى در كنز العمّال، آن را نقل كرده اند .
در مسند احمد و صحيح تِرمذى اين گونه آمده است:
اُمّ سلمه گويد كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله همواره مى فرمود:
«لا يحبّ عليّاً منافق ولا يبغضه مؤمن»
«منافق هرگز على را دوست نمى دارد و مؤمن، هيچ گاه او را دشمن نمى شمارد».
جالب توجّه اين كه از اين احاديث، چنين استفاده مى شود كه:
دوست داشتن على عليه السلام با دوستى منافقان، قابل جمع نيست؛ لذا، اگر كسى به امامت على عليه السلام و ولايت آن حضرت پس از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله معتقد باشد و از طرفى، منافقان را دشمن ندارد، چنين فردى، خودش منافق است و از جانب هر دو گروه مؤمنان و منافقان نيز رانده خواهد شد؛ چرا كه از يك سو، منافقان، به ولايت على عليه السلام معتقد نيستند و اين فرد، معتقد است؛ از طرفى، مؤمنان، منافقان را دوست نمى دارند و اين فرد، منافقان را دشمن نمى دارد.
بنا بر اين، در هيچ حالى و به هيچ شكلى، اين دو موضوع با يكديگر قابل جمع نيستند.
پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله از خيانت امّت خبر مى دهد
حاكم نيشابورى در المستدرك، روايتى را از على عليه السلام نقل مى كند كه حضرتش فرمود:
«إنّه ممّا عهد إليّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّ الأُمّة ستغدر بي بعده»
«از پيمان هايى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از من گرفته اين است كه اُمّت پس از او، به من خيانت خواهند كرد».
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى نويسد: اَسناد اين روايت صحيح است.
ذهبى نيز در تلخيص المستدرك مى نويسد: اين روايت صحيح است .
اين در حالى است كه علماى اهل سنّت مقرّر كرده اند كه هر حديثى كه در تصحيح آن، ذهبى با حاكم نيشابورى همراه و موافق باشند، در حكم دو حديث صحيح است.
گفتنى است كه اين حديث را ابن ابى شِيبه، بزّار، دارقُطْنى، خطيب بغدادى، بيهقى و ديگران نيز نقل كرده اند .
اطاعتپذيري و ولايتمداري شهيد خرازي در حد اعلا بود
اطاعتپذيري و ولايتمداري شهيد خرازي در حد اعلا بود
اطاعتپذيري و ولايتمداري شهيد خرازي در حد اعلا بود و امام خميني(ره) را نائب برحق امامزمان (ارواحنالهالفداء) ميدانست و آيه«اطيعوا الله واطيعوا الرسول و اولو الأمر منكم» را به زيبايي بيان ميكرد و معتقد بود كه ما بايستي مطيع امر ولايت فقيه باشيم و علاوه بر عمل در سخنان خويش نيز اينگونه رفتار ميكرد.
زماني كه وي در جريان عمليات كربلاي 5 مجروح شد به نيروها ميگفت مرا در كنار شهداي كربلاي 5 به خاك سپاريد كه بنا بر خواسته خود شهيد، او را در گلستان شهداي اصفهان دفن كردند.
شهيد خرازي و تلفيق مديريت فرهنگي با نظامي
شهيد خرازي و تلفيق مديريت فرهنگي با نظامي
سال 1360 در عمليات طريقالقدس به عنوان فرمانده يكي از گردانهاي لشكر امام حسين(ع) براي اولين بار با شهيد خرازي آشنا شدم. صداقت و صفاي باطني را از خصوصيات بارز شهيد خرازي بود. شهيد خرازي، افرادي را كه به عنوان فرمانده در كنارش فعاليت ميكردند نه تنها از منظر و جايگاه فرمانده لشكر با آنها برخورد نميكرد بلكه بسيار صميمي و دوستانه با زير دستان خويش صحبت ميكرد كه البته قاطعيت لازم را در زمان انجام عملياتها نيز از خود نشان ميداد.
شهيد خرازي در بحث كادرسازي معتقد بود كه بايد به نيروها اعتماد كرده و فرصت لازم در اختيار آنها قرارداد تا به رشد و پيشرفت برسند از اينرو لشكر امام حسين(ع) يكي از لشكرهاي محوري و تعيين كننده بهشمار ميرفت و شخص شهيد خرازي در ارتباط با مباحث مديريتي از جهت فرهنگي، بسيار تأثير گذار بود.
شهيد خرازي كارهاي باقيات و صالحاتي از خود بر جاي ميگذاشت، زماني كه افرادي در كنار وي به شهادت ميرسيدند او به فكر اين بود كه سريعاً اشخاص ديگري را جايگزين آنها كند تا مبادا روند عمليات كمرنگ جلوه داده شود از اين رو با قدرت و قوت ادامه پيدا كند.
شيوه مديريت شهيد خرازي باعث شد از ذخاير موجود براي آينده نظام كه شامل مسئوليتها و دستگاههاي مختلف ميشد، استفاده بهينه شود لذا تفكر عميق، اعتقاد و اعتماد بالاي اين شهيد به نيروهاي تحت فرمان خويش منجر به بروز توانمنديهاي آنها در عرصههاي گوناگون ميشد.