محبت و عاطفه نسبت به خانواده
محبت و عاطفه نسبت به خانواده
محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضای خانواده در اوج رعایت ارزشهای دینی و الهی، چیزی است که تنها در مکتب اهل بیت به صحیحترین شکل آن دیده میشود.کسانی که از مکتب اهل بیت (علیه السّلام) دور ماندهاند، چه آنان که اصولا پایبند به دین نیستند و چه آنان که دین را از طریق غیر اهل بیت دریافت کردهاند، در ایجاد تعادل میان عواطف و ارزشها گرفتار افراط و تفریط شدهاند.
گروهی آنچنان دلبسته به فرزند و زندگی هستند که همه قوانین و ارزشهای دینی و اجتماعی را فدای آن میکنند، و دستهای آنچنان گرفتار جمود و جهالت شدهاند که گمان کردهاند، توحید و محبت به خدا مستلزم بیعاطفگی و بی مهری نسبت به غیر خداست.این گروه دوستی و محبت زن و فرزند را عار میدانند و در مرگعزیزانشان، حتی از قطرهای اشک دریغ دارند، ولی در مکتب امام باقر (علیه السّلام) خبری از این افراط و تفریطها نیست.
گروهی نزد امام باقر (علیه السّلام) شرفیاب شدند و به خانه آن حضرت وارد گشتند.اتفاقا یکی از فرزندان خردسال امام باقر (علیه السّلام) مریض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانی را در آن حضرت مشاهده کردند.امام باقر از مریضی فرزند به گونهای نگران و ناراحت بود که آرامش نداشت.آن گروه با مشاهده این وضع با خود گفتند که اگر این کودک طوری بشود (بمیرد) ممکن است امام باقر (علیه السّلام) چنان ناراحت و غمگین شود و از خود عکس العملهایی نشان دهد که ما از ایشان انتظار نداشته باشیم.در همین اندیشه بودند که ناگهان صدای شیون شنیده شد و دانستند که کودک جان سپرده و اطرافیان بر او میگریند، اما همچنان از وضع امام باقر (علیه السّلام) بیخبر بودند که ایشان با صورتی گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده کرده بودند.
میهمانان گفتند: وقتی که ما وارد شدیم و حال مضطرب شما را دیدیم، ما نیز نگران وضع و حال شما شدیم!
امام (علیه السّلام) فرمود: ما دوست داریم که عزیزانمان سالم و بی رنج و درد باشند، ولی زمانی که امر الهی سر رسید و تقدیر خداوندی محقق شد، خواست خداوند را میپذیریم و در برابر مشیت او تسلیم و راضی هستیم.
این بیان، مینمایاند که برخورداری از روحیه رضا و تسلیم به معنای کنار نهادن عواطف و احساسهای طبیعی نیست، بلکه عواطف در جای خود باید ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انسانی، روحیه رضا و تسلیم در برابر حکم الهی را نیز باید حفظ کرد.
صمیمیت و محبت با دوستان
صمیمیت و محبت با دوستان
یکی از دوستان امام باقر (علیه السّلام) به نام ابی عبیده میگوید:
در سفر، رفیق و همراه، امام باقر (علیه السّلام) بودم.در طول سفر همیشه نخست من سوار بر مرکب میشدم و سپس آن حضرت بر مرکب خویش سوار میشد. (و این نهایت احترام و رعایت حرمت بود) .
زمانی که بر مرکب مینشستیم و در کنار یکدیگر قرار میگرفتیم، آن چنان با من گرم میگرفت و از حالم جویا میشد که گویی لحظاتی قبل در کنار هم نبودهایم ودوستی را پس از روزگار دوری جسته است.
به آن حضرت عرض کردم:
ای فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفیقان به گونهای رفتار میکنید که از دیگران سراغ ندارم، و براستی اگر دیگران دست کم در اولین برخورد و مواجهه، چنین برخورد خوشی با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدیر خواهد بود.
امام باقر (علیه السّلام) فرمود: آیا نمیدانی که مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشی دارد؟ مؤمنان هر گاه با یکدیگر مصافحه کنند و دست دوستی بفشارند، گناهانشان همانند برگهای درخت فرو میریزد و در منظر لطف خدایند تا از یکدیگر جدا شوند.
شکیبایی و بردباری در روابط اجتماعی
شکیبایی و بردباری در روابط اجتماعی
شرط اصلی حضور سازنده و مفید در جامعه، برخورداری فرد از صبر و شکیبایی است.این ویژگی به عالیترین شکل آن در زندگی امام باقر (علیه السّلام) مشهود است.
برای نمایاندن این ویژگی ارزشمند در زندگی آن حضرت نقل این حدیث کافی است که:
مردی غیر مسلمان (نصرانی) در یکی از روزها با امام باقر (علیه السّلام) روبرو شد.آن مرد به دلیلی نامشخص نسبت به آن حضرت، کینه داشت، از این رو دهان به بدگویی گشود و با تغییر اندکی در اسم امام باقر (علیه السّلام) گفت:
تو بقر (گاو) هستی!
امام بدون این که خشمناک شود و عکس العمل شدیدی نشان دهد، با آرامش خاصی فرمود: من باقرم .
مرد نصرانی که از سخن قبل به مقصود نرسیده بود و احساس میکرد نتوانسته است امام را به خشم وادارد، گفت:
تو فرزند زنی آشپز هستی!
امام فرمود: این حرفه او بوده است (و ننگ و عاری برای او نخواهد بود)
مرد نصرانی، پا فراتر نهاد و با گستاخی هر چه تمامتر گفت:
تو فرزند زنی سیاه چرده و زنگی و…هستی!
امام (علیه السّلام) فرمود: اگر تو راست میگویی و مادرم آن گونه که تو توصیف میکنی بوده است، پس از خداوند میخواهم او را بیامرزد، و اگر ادعاهای تو دروغ و بی اساس است، از خداوند میخواهم که تو را بیامرزد!
در این لحظه، مرد نصرانی که شاهد حلم و بردباری اعجاب انگیز امام باقر (علیه السّلام) بود و مشاهده کرد که این شخصیت اصیل و پر نفوذ، علیرغم پایگاه عظیم اجتماعی و علمی خود که صدها شاگرد از درس او بهره میگیرند و در میان قریش و بنی هاشم از ارج و منزلت و حمایت برخوردار است، به جای عکس العمل منفی و مقابله به مثل در برابر بد زبانیهای او، چون کوه صبر و شکیبایی، آرام و مطمئن ایستاده و با او سخن میگوید، ناگهان در دادگاه وجدان خویش، خود را محکوم وشکست خورده یافت، و بی تأمل از گفتههای خود معذرت خواهی کرد و اسلام آورد .
ارزش و اهمیت این گونه شکیبایی و بردباری، چه بسا برای بسیاری از انسانها، نامفهوم باشد، ولی کسانی چون خواجه نصیر الدین طوسی که از یک سو افضل عالمان عصر خویش در علوم عقلی و نقلی شناخته شده، و از سوی دیگر منصب وزارت را در دستگاه حکومت به وی واگذار کردهاند، در اوج موقعیت علمی و اجتماعی، به امام خویش اقتدا کرده و در مقابل بدگویان به صبری شگفت نایل میشود.
شخصی به او خطاب میکند: ای سگ، و ای سگ زاده!
اما او در پاسخ میگوید، این سخن تو درست نیست، زیرا سگ بر چهار دست و پا راه میرود و من چنین نیستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمیاندیشد، ولی من چنین نیستم و…
براستی چنین شکیبایی و تحملی را جز در پیروان مکتب اهل بیت نمیتوان پیدا کرد.
سخاوت و مروت نسبت به دوستان
سخاوت و مروت نسبت به دوستان
عمرو بن دینار و عبد الله بن عبید میگویند: ما هرگز به ملاقات امام باقر (علیه السّلام) نرفتیم، مگر این که به وسیله هدایا و پوشاک و امکانات مالی، از ما استقبال و پذیرایی کرده، میفرمود : اینها را از قبل برای شما تدارک دیده بودم.
ظاهرا منظور امام از بیان جمله اخیر این بوده است که دوستان و میهمانانش احساس شرم و نگرانی نکنند و گمان نبرند که با دریافت آن هدایا و امکانات، بر زندگی شخصی امام باقر (علیه السّلام) کم و کاستی را تحمیل کردهاند.سلمی یکی از خدمتکاران خانه امام باقر (علیه السّلام) است.او میگوید:
برخی از دوستان و آشنایان امام باقر (علیه السّلام) به میهمانی آن حضرت میآمدند و از نزد وی بیرون نمیشدند، مگر این که بهترین غذاها را تناول کرده و چه بسا گاهی لباس و پول از آن گرامی دریافت میکردند.
سلمی میگوید: گاهی من با امام در این باره سخن میگفتم که خرج خانواده
شما، خود سنگین است و از نظر در آمد وضع متوسطی دارید (بهتر این است که در پذیرایی از دوستان و مهمانان با احتیاط بیشتری رفتار کنید!) اما امام میفرمود: ای سلمی! نیکی دنیا، رسیدگی به برادران و دوستان و آشنایان است، و گاهی حضرت پانصد و تا هزار درهم هدیه میداد .
اسود بن کثیر میگوید: تهیدست شدم و دوستانم به من رسیدگی نکردند.نزد امام باقر (علیه السّلام) رفتم و از نیازمندی خود و جفای برادران شکوه کردم، آن حضرت فرمود:
بد برادری است آن برادری که به هنگام ثروت و توانمندی، حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد، ولی زمانی که تهیدست و نیازمند شدی، از تو ببرد و به سراغت نیاید! سپس امام به خدمتکارش دستور داد تا هفتصد درهم نزد من گذارد، و فرمود: این مقدار را خرج کن و هر گاه تمام شد و نیاز داشتی باز مرا از حال خود با خبر ساز.
رسیدگی به محرومان
رسیدگی به محرومان
درباره امام باقر (علیه السّلام) گفتهاند: هرگز شنیده نشد که نیازمندی نیازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفی، مواجه شده باشد.
امام باقر (علیه السّلام) همواره توصیه میکرد که وقتی نیازمندان به شما رو میآورند و یا شما میخواهید آنان را صدا بزنید، بهترین نامها و عناوین را درباره آنان به کارگیرید و با عناوین و اوصاف زشت و بی ارزش و با بی احترامی با ایشان برخورد نکنید) .
امام صادق (علیه السّلام) میفرماید: پدرم با این که از نظر امکانات مالی، نسبت به سایر خویشاوندان، در سطح پایینتری قرار داشت و مخارج زندگی وی، سنگینتر از بقیه بود، هر جمعه به نیازمندان انفاق میکرد و میفرمود: انفاق در روز جمعه، دارای ارجی فزونتر است، چنان که روز جمعه، خود بر سایر روزها برتری دارد.
و نیز این سخن را هم امام صادق (علیه السّلام) فرموده است:
در یکی از روزها به حضور پدرم رسیدم در حالی که میان نیازمندان مدینه، هشت هزار دینار، تقسیم کرده و یازده برده را آزاد ساخته بود.
مرجعیت و پاسخگویی به پرسشهای مردم
مرجعیت و پاسخگویی به پرسشهای مردم
ابو بصیر میگوید: امام باقر (علیه السّلام) در مسجد الحرام نشسته بود و گروه زیادی از دوستدارانش برگرد او حلقه زده بودند.در این هنگام طاووس یمانی به همراه گروهی به من نزدیک شد و پرسید: آن مردم در اطراف چه کسی حلقه زدهاند؟
گفتم: محمد بن علی بن الحسین (باقر العلوم علیه السلام) است که نشسته و مردم دور او گرد آمدهاند.
طاووس یمانی گفت: من نیز به او کار داشتم.آنگاه پیش رفت، سلام کرد و نشست و گفت: آیا اجازه میدهید مطالبی را از شما بپرسم؟
امام باقر (علیه السّلام) فرمود: آری بپرس! طاووس یمانی سؤالهایش را مطرح کرد و امام (علیه السّلام) به او پاسخ بایسته را ارائه داد.ابو حمزه ثمالی نیز میگوید: در مسجد رسول خدا نشسته بودم که مردی پیش آمد، سلام کرد و گفت: تو کیستی؟
به او گفتم: مردی از اهل کوفهام.چه میخواهی و در جستجوی چه هستی؟
مرد گفت: آیا ابو جعفر، محمد بن علی (علیه السّلام) را میشناسی؟
گفتم: بلی، به آن گرامی چه کار و حاجتی داری؟
گفت: چهل مسأله آماده کردهام تا از وی سؤال کنم و آن چه حق بود بپذیرم.
ابو حمزه میگوید: از آن مرد پرسیدم، آیا تو فرق بین حق و باطل را میدانی؟
مرد گفت: آری…
در این هنگام امام باقر (علیه السّلام) وارد شد در حالی که گروهی از اهل خراسان و مردم دیگر در اطراف وی بودند و مسایل حج را از آن حضرت میپرسیدند.
آن مرد نیز نزدیک امام نشست و مطالب خود را با آن حضرت در میان گذاشت و جواب لازم را دریافت داشت.
این نمونهها و موارد دیگر، بروشنی مینمایاند که امام باقر (علیه السّلام) چگونه مورد رجوع مردم بوده و به نیازهای مختلف آنان رسیدگی میکرده است.
حضور سازنده و مؤثر در جامعه
حضور سازنده و مؤثر در جامعه
امام باقر (علیه السّلام) با این که توجه به استغنای نفس و لزوم تلاش برای کسب معاش داشت و عملا در این راستا گام مینهاد، اما هرگز زندگی خود را وقف تأمین معاش نکرده بود، بلکه همت اصلی آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود.
این درست است که نباید برای تأمین زندگی، سربار دیگران بود، ولی این نکته را نیز باید در نظر داشت که هدف اصلی و عالی زندگی، دستیابی به رفاه، و ثروت نیست و نباید در طریق تلاشهای دنیوی، از ارزشهای اصیل زندگی غافل بود.
امام باقر (علیه السّلام) در روزگار خود، بزرگترین تأثیر علمی و عملی را برای جامعه خویش داشت.
حضور در مجامع علمی و تأسیس جلسات فرهنگی، یکی از بهترین و ارزندهترین نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست، زیرا هر گونه تکامل اجتماعی در ابعاد اخلاقی و معنوی و اقتصادی و…منوط به تکامل فکری و فرهنگی است.
برای تبیین نقش حیاتی امام باقر (علیه السّلام) در جامعه اسلامی، یاد همین نکته کافی است که:
جمع عالمان بر این عقیده اتفاق دارند که فقیهترین مردم در آغاز سلسله فقیهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر (علیه السّلام) و امام صادق (علیه السّلام) بشمار میآیند. و سخن حسن بن علی الوشاء که از معاصران امام رضا (علیه السّلام) میباشد، خود گواهی روشن بر مدعای ماست که میگوید: نهصد شیخ و بزرگ راوی حدیث را در مسجد کوفه مشغول تدریس یافتم که همگی از امام صادق (علیه السّلام) و امام باقر (علیه السّلام) نقل حدیث میکردند.
محققان بر این عقیدهاند که امام باقر (علیه السّلام) و امام صادق (علیه السّلام) در حقیقت بنیانگذار دانشگاه اهل البیت هستند که حدود شش هزار رساله علمی از فارغ التحصیلان آن به ثبت رسیده است .
اصول اربعمائه همان رسالههای چهار صد گانهای است که در میان محدثان شیعه، به عنوان کتب اصول شناخته میشود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار میآید، و چه بسا بیشتر محتویات کتب چهارگانه شیعه (کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) از همین رسالههای اربعمائه گرفته شده باشد.
کار و تلاش در اوج زهد و تقوا
کار و تلاش در اوج زهد و تقوا
انسانهای کم ظرفیت و کوتاه اندیش، گمان میکنند که لازمه زهد و تقوا، این است که خرقهای پشمینه بر دوش افکنده و زاویه خلوتی را انتخاب کنند و روی از خلق بگردانند تا به خدا نزدیک شوند!
اینان گمان میکنند که تلاش برای تأمین معاش و کسب روزی، مخالف زهد و توکل است، و وظیفه انسان فقط ذکر گفتن و پرداختن به نماز و روزه میباشد و روزی از هر جا که باشد میرسد ! ولی برنامه امامان (علیهم السّلام)، و از جمله امام باقر (علیه السّلام) غیر از این بوده است.آنان، در اوج زهد و تقوا و در نهایت عبادت و بندگی خدا، اهل کار و تلاش بودهاند، و از این که دیگران روزی آنها را تأمین کنند و خرج زندگی ایشان را بپردازند، بشدت بیزار بودهاند.
محمد بن منکدر یکی از زهاد معروف عصر امام باقر (علیه السّلام) است که همانند طاووس یمانی و ابراهیم بن ادهم و عدهای دیگر، دارای گرایشهای صوفیانه بوده است.او خود نقل میکند:
در یکی از روزهای گرم تابستان، از مدینه به سمت یکی از نواحی آن، خارج شدم، ناگاه در آن هوای گرم، محمد بن علی (علیه السّلام) را ملاقات کردم که با بدنی فربه و با کمک دو نفر از خدمتکارانش مشغول کار و رسیدگی به امور زندگی است.با خود گفتم: بزرگی از بزرگان قریش، در چنین ساعت گرم و طاقت فرسا و با چنین وضعیت جسمی، به فکر دنیا است! به خدا سوگند، باید پیش رفته و او را موعظه کنم.
به آن حضرت نزدیک شدم و سلام کردم.
او نفس زنان و عرق ریزان، سلامم را پاسخ گفت.
فرصت را غنیمت شمرده، به او گفتم:
خداوند، کارهایت را سامان دهد! چرا بزرگی چون شما در چنین شرایطی به فکر دنیا و طلب مال باشد! براستی اگر مرگ در چنین حالتی به سراغ شما بیاید، چه خواهید کرد!
امام باقر (علیه السّلام)، دست از دست خدمتکاران برگرفت و ایستاد و فرمود:
به خدا سوگند، اگر در چنین حالتی مرگ به سراغم آید، بحق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است.این تلاش من خود اطاعت از خداست، زیرا با همین کارهاست که خود را از تو و دیگر مردم بینیاز میسازم (تا دست حاجت و تمنا به کسی دراز نکنم) .
من زمانی از خدا بیمناک هستم که هنگام معصیت و نافرمانی خدا، مرگم فرا رسد!
محمد بن منکدر میگوید:
پس از شنیدن این سخنان، به آن حضرت عرض کردم: خدای رحمتت کند، منمیخواستم شما را موعظه کنم، اما شما مرا راهنمایی کردید.
امام باقر(علیه السلام) : مبارز خستگی ناپذیر جبهه فرهنگی
شهادت امام محمد باقر(علیه اسلام ) تسلیت باد
مقام معظم رهبری :
شهادت امام محمد باقر(علیه السلام) که یک شهادت دارای پیام بود؛ لذا خود امام باقر وصیت کرد که بعد از او تا ده سال در منا به مناسبت این رحلت، یادبود برپا شود. در میان ائمهی ما این بی سابقه است. بی نظیر است. یاد امام باقر، یعنی یاد سربر آوردن حیات دوبارهی جریان اصیل اسلامی در مقابلهی با تحریفها و مسخهائی که انجام گرفته بود.
.
امام باقر علیهالصلاةوالسلام در ایجاد تشکیلات تشیع و یک سازمان قوی و همگانی از همهی وسایل مشروع و ممکن استفاده کرد.
.
همینکه افرادی را تربیت کند، به عنوان وکیل و نایب خود بگذارد که کار آن حضرت را دنبال کنند، و ادامهی تبلیغات و تعلیمات آن حضرت را به عهده بگیرند. این سازماندهی پنهانی امام باقر بود، که از زمان قبل از امام باقر شروع شده بود، اما در زمان آن حضرت یک هیجان بیشتری پیدا کرد که کاری بسیار خطرناک بود
.
حاکمیت دین، هدف مهم همهی ادیان است؛ «لیقوم النّاس بالقسط» قیام به قسط، قیام به عدل و حاکمیت الهی، هدف بزرگ ادیان است. اصلاً ائمهی ما علیهمالصّلاةوالسّلام تمام زجر و مصیبتشان به خاطر این بود که دنبال حاکمیت الهی بودند؛ و الّا اگر امام صادق و امام باقر صلواتاللَّهعلیهما یک گوشه مینشستند و چندنفر دور خودشان جمع میکردند و فقط یک مسألهی شرعی میگفتند، کسی به آنها کاری نداشت
دلي شکسته و چشمي ز گريه، تر دارم
دلي شکسته و چشمي ز گريه، تر دارم گشوده ام پر اگر نيت سفر دارم
اگرچه ماه محرم خزان شدم اما هميشه چند دهه روضه در صفر دارم
همه ز مرگ پدر ارث مي برند و من بساط گريه ام ارثي ست کز پدر دارم
هشام! زخم دلم که براي حالا نيست من از غروب دهم زخم بر جگر دارم
زمانه دست ز قلب شکسته ام بردار من از بريدن رأسش خودم خبر دارم
به ياد ساقي لب تشنه امام شهيد ميان قاب دلم عکسي از قمر دارم
اگرچه قصه من مال سال ها پيش است هميشه يک سر بر نيزه در نظر دارم
غروب کرببلا زخمهاي سختي داشت ولي ز شام بلا زخم بيشتر دارم
از اينکه بودم و اصغر ز نيزه مي افتاد غرور له شده و آه شعله ور دارم
دلم گرفته از اينکه نشد درآن ايام ز روي دست رقيه طناب بردارم
((مهدي نظري))