حق نسبت به ابعاد بیرونی انسان
ابعاد بیرونی انسان ،یا گفتاری است و یا رفتاری که این ها با هم فرق دارند . برخی وقتی حق به نفعشان است سخن از حق می گویند ،امّااگر به نفع نباشد از آن روی گردان می شوند و طوری رفتار می کنند که انگار حق را نمی فهمند. *افرادی هستند که زباناً به حق اعتراف می کنند امّا به آن عمل نمی کنند . امام علی علیه السلام در روایتی سر فصل های حق را مطرح می کنند اوّل علم و شناخت حق ،بعد پیوند به حق و اعتراف به آن و در آخر هم عمل به حق «کن عالماًبالحق عاملاًبه ینجیک الله تعالی »(غررالحکم ،ص68)
اگر انسان بخواهد به حق عمل کند ، فشارها و سختیهای زیادی از درون ، متوجّه او می شود ، تا آنجا که با فضیلت ترین افراد شمرده می شود .
*عمل به حق باید از سر فرو آوردن به باطل ،محبوب تر باشد.
مشاهده شده توسط نویسنده وبلاگ در کتاب سلوک عاشورایی ،ص 146
خصوصیات حق در آیات و روایات
مانع تشخیص حق هواهای نفسانی است. در آیات سخن از ((پوشاندن حق )) است نه ((پوشیده بودن آن)) .
«وَلا تَلبِسواالحَقَّ بِالباطِل ِ»(بقره ،24)
علی علیه السلام «مَن کَانَ غَرَضُهُ الباطِلَ لَم یُد رِکِ الحقَّ وَ لَو کَنَ أشهَرَمِنش الشَّمسِ»
*چرا حق ،معرّف خودش است . نیاز به معرفی ندارد و نباید آن را پوشاند؟
سرّش در مسألهء عقل نهفته است ؛ چه عقل نظری و چه عقل عملی . انسان مفطور به این فطرت است و حکمت نظری و عملی در سرشت او است . انسان مفطور به حق است و در سرشت او وجود دارد .
مشاهده شده توسط نویسنده وبلاگ در کتاب سلوک عاشورایی،ص 145
شرط لازم برای کسب شعور
هر وقت انسان خود را از وابستگی های مادّی نجات دهد،آنجا است که فرهنگ دینی خود را می شناسد.
انسان باید از نظر درونی ،وابستگی و تعلّقاتش را ترک کند تا بتواند معیار حق را به دست بگیرد و گر نه انسان با فریبکاریِ دنیامداران بازی می خورد . برای مصون ماندن در برابر اضلال و اغوای شیاطین ،باید شعور دینی را به وسیله تقوا کسب کرد.
نمونه ((إن تَتَّقُوا الله یَجعَل لَکُم فُر قاناً))(انفال 29)
تقوا ملکه قدسیّه ای است که نتیجه ایمان مستمر و عمل مکرّر است .
مشاهده شده توسط نویسنده وبلاگ در کتاب سلوک عاشورایی ،ص144
چگونگی سلب نعمت ها
اگر من نسبت به یک نعمت بی انصافی کردم ، خدا تنها آن نعمت را از من سلب نمی کند ،بلکه این بی انصافی من ،روی نعم دیگر هم اثر می گذارد.
این طور نیست که اگر دروغ بگویی ،خدا همان جانعمت سن را از تو بگیرد و لالت کند !ولی چنان چوب در چرخ زندگیت می گذارد که دادت به هوا بلن شود !به ((چه کنم چه کنم ))می افتی و به هیچ نحو هم نمی توانی آن گره را باز کنی .
((خدا با یک گناه ، نعمت هایدیگری ا از انسان سلب می کند ))
مشاهده شده توسط نویسنده وبلاگ در کتاب سلوک عاشورایی،ص 220
تقابل دین و دنیا
مردم متدین و مسلمان به دو دسته تقسیم می شوند:
الف: کسانی که به ظاهر مدّعی اند ولی دین ندارند. این ها برای حفظ دنیایشان دین را سپر قرار می دهند. مثل عبدالله بن عمر .
ب. کسانی که خودشان را سپر می کنند تا اسلام آسیب نبیند.
کسانی که می خواهند حکومتی بر طبق هوای نفس و خودخواهی داشته باشند در دسته اوّل قرار می گیرند . تصمیم امام حسین بر حکومت الهی بود ودر این راه هیچ گاه از حربه های شیطانی استفاده نکرد. ایشان دنبال این بود که به مردم بصیرت و بینش بدهد تا کسی مغرور نشود .
رجال الهی از ابزار شیطانی استفاده نمی کنند ؛بلکه قضیه بر عکس است و آن ها مدام دنبال ایجاد بصیرت و بینش صحیح در مردم هستند.
مشاهده توسط نویسنده وبلاگ ،کتاب سلوک عاشورایی ، ص 267
گزارش تصویری از برگزاری اولین کلاس وبلاگ نویسی در مدرسه
عطش عشق
فراز ها یی از نیایش شهد دکتر مصطفی چمران:
ای خدای بزرگ! دست از جهان شسته ام و برای ملاقات تو به کربلای خوزستان آمده ام . از تو می خواهم که مرا با اصحاب حسین محشور کنی . آرزو دارم که بر خاک داغ خوزستان در خون خود بغلتم و به یاد عاشورای حسین علیه السلام خود را در قدم مقدّسش بیفکنم و این عقده ی هزار و چهار صد ساله را که بر دلم فشار می آورد و همیشه با تو می گویم :«یا لیتنی کنت معک» را بر آورده کنم.
ای حسین ! ای سرورم ! من هم آمده ام تا در رکابت علیهکفر و ظلم و جهل بجنگم . با همه ی وجود آمده ام . تاسوعاست ؛گروهی بزرگ از یزیدیان با تانک ها ،توپ ها ، زره پوش ها ، ماشین ها ی زیاد و یربازان فراوان در حر کتند. حق با باطل روبرو شده است ، دشمن سیل آساپیش می آید و من می خواهم مثل یکی از اصحاب تو در کربلا بجنگم .
ای حسین ! در کربلا ، تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی،می بوسیدی ،وداع می کردی ،آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می غلتیم،تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی ؟
مشاهده شده توسط نویسنده وبلاگ در کتاب سفر نامه عشق
دیگر شهدا تشنه نیستند !
دیگر شهدا تشنه نیستند!
برادری از گروه تفحص نقل می کند:
مدتی پیش وقتی با برادران یگان تفح لشکر 27 در محور فکه مشغول تجس پیکرهای مطهر شهدا بودیم در حد فاصل یک کانال ، پیکر شهید را کشف کردیم که معلوم بود از رزمندگان عزیز گردان حنظله بوده است … در لابلای لباس های شهید به دفتر چه یادداشتی برخوردیم که نوشته های آن مربوط به 11 سال پیش بود . در آخرین برگ آن دفتر چه نوشته شده بود:
«امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم ،آب را جیره بندی کرده ایم ،نان را جیره بندی کرده ایم …عطش همه را هلاک کرده ؛همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند . دیگر شهدا تشنه نیستند . فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه. »
اگر سحر برسد ...
اگر سحر برسد … وای اگر سحر برسد،
همین که قافله شام از سفر برسد،
همین که زینب، قصه به قصه مویه کند،
همین که طاقت ام البنین به سر برسد
بگو… چه بغضی یارای صبر خواهد داشت
که نشکند… که به داد غم بشر برسد…
…چه آسمانی بی رعد و برق خواهد ماند
که یک دقیقه به فریاد چشم تر برسد؟
…دروغ گو باش ای فجر و در دروغ بمان
بمان و نگذار امروز این خبر برسد …
بمان که روز، فراموشکارتر بشود
بمان که شاید این زهر دیرتر برسد ….
بمان و آنقدر این لحظه را ادامه بده
که وقت رجعت آن غایت از نظر برسد
…بیاید و علم انتقام سر بدهد…
…بیاید و اجل انتظار سر برسد …
…چقدر مشتاقم زودتر سحر برسد
مگر به ریشه بت خانهها تبر برسد…
شهید اول
شهید اول
من پرستويم و مانده ز سفر بال و پرم
گرچه خاکسترم اما ز غمت شعلهورم
من سفير توام و بانگ انالحق زدهام
آخرين کار نمازيست که بر دار برم
ملکالموت به اعجاز سرانگشت غمت
جان طلب کرد به شوق تو فقط جان سپرم
شوق پرواز بود از قفس تنگ تنم
تا مگر همره باد از سر کويت گذرم
قاصد باد به سوي تو فرستم که ميا
مهر اين نامه به خون جگر و اشک ترم
سر به راه تو نهادم همه جا تا دم مرگ
که سر راه تو و خواهرت افتاده سرم
پيش مرگ توام و جان من اي دوست تويي
بي تو من شمع فنا گشته پاي سحرم