اخلاق كريمانه
اخلاق كريمانه
سخاوت، عفو و گذشت، احسانگرى و دستگيرى بينوايان نمودهايى از اخلاق كريمانهاى است كه در جاى جاى قرآن مىتوان آنها را جست و امام حسين، شاگرد مكتب قرآن تجسم عينى اين صفات و اوصاف ديگر قرآنى است و ما در اينجا به عنوان نمونه به ذكر پارهاى از آنها مىپردازيم.
3-1. گذشت
گذشت عالىترين كرامت انسانى است بويژه آنكه آدمى قدرت بر انتقام نيز داشته باشد آموزههاى قرآنى نه تنها به عفو در مقابل بدى تأكيد دارند بلكه در سطحى بالاتر توصيه مىكنند كه جواب را با خوبى پاسخ دهيد «وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛ گذشت كردن شما به تقوى نزديكتر است».
«وَ لَا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَن؛ و نيكى با بدى يكسان نيست [بدى را] به آنچه بهتر است دفع كن».
«عصام بن المصطلق» گويد: وارد مدينه شدم، حسين بن على(ع) را مشاهده نموده و خوشنامى و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونهاى كه حسدى كه در سينه نسبت به پدرش داشتم مرا به شدت برانگيخت به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستى؟ ايشان فرمود: آرى. شروع كردم به شتم و سب او و پدرش، حسين(ع) نگاهى رئوفانه به من كرد و فرمود: «اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم * خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِين»
آنگاه فرمود: آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت كن اگر از ما يارى مىخواستى ما تو را كمك مىكرديم و اگر طالب حمايت بودى، تو را پشتيبانى مىنموديم و اگر هدايت و ارشاد طلب مىكردى تو را رهنمون مىشديم… عصّام مىگويد آثار ندامت و پشيمانى در چهرهام نقش بست. آنگاه امام فرمود: سرزنشى بر تو نيست خداوند تو را مىبخشايد كه مهربانترين مهربانان است. آيا تو اهل شامى؟ گفتم: بلى، گفت: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد، هر حاجت و نيازى داشتى با ما در ميان بگذار، اميدوارم كه به خواست خدا هرچه مىخواهى به بهترين وجهى آن را بيابى. عصّام گويد: زمين با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم كه مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فكر كردم كه در سرتاسر زمين محبوبتر از او و پدرش نزد من هيچ كس وجود ندارد.»
3-2. تواضع و فروتنى
تواضع صفت ارزشمند مردان الهى است و آنان كه پيشواى مردمند و الگوى آنان، وجود اين صفت در آنان لازمتر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسانهاى ستمكشيده نوعى جوانمردى، صبر و شجاعت، اما در مقابل مستكبران و كافران نشانهى ذلت است. قرآنكريم از يك سو به نكوهش تكبر مىپردازد:«وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا؛ در روى زمين با تكبّر راه مرو»؛ «فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِين؛ بد جايگاهى است جايگاه متكبران» و از سوى ديگر لزوم تواضع را گوشزد مىكند «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا؛بندگان خداى رحمان كسانىاند كه در روى زمين به نرمى [و بدون تكبّر] گام بر مىدارند»؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِين» امام حسين(ع) نيز صاحب اين سيرهى ارزشمند قرآنى بود.
«مسعده» گويد: گذر امامحسين(ع) به فقيرانى افتاد كه گليم خود را پهن كرده و خود را بر آن افكنده بودند (و غذا مىخوردند) و حضرت را دعوت نمودند، حضرت(ع) به زانو، نشست و با آنان هم خوراك شد. سپس اين آيه فوق را تلاوت نمود آنگاه فقرا را به منزل خويش دعوت نمود. پس برخاستند و همراه حضرت(ع) به منزل او آمدند. حضرت(ع) به كنيز خود فرمود: «آنچه را ذخيره مىكردى بيرون بياور.»
3-3. سخاوت
«جود و سخاوت» از فضايل مهم اخلاقى است، هر اندازه «بُخل» نشانهى پستى و حقارت و ضعف ايمان و فقدان شخصيت است «جود و سخاوت» نشانهى ايمان و شخصيت والاى انسانى است. در آيات قرآن هر چند واژهى «جود» و «سخاوت» به كار نرفته اما تعبيراتى ديده مىشود كه بر اين دو مفهوم منطبق است، انفاق اموال در راه خدا، ايثار اموال و جانها، انفاق از آنچه خود به آن نيازمنديم يا آن را دوست داريم، و… از جمله تعبيرات قرآن براى توصيف سخاوت است كه اكنون به چند مورد آن اشاره مىكنيم:
«يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَة…؛[انصار]… هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرد. دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده در دلهايشان حسد نمىيابند، هر چند در خودشان احتياجى، [مبرم ]باشد.»
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا؛ و غذاى (خود) را با اين كه به آن، علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مىدهند (و مىگويند) ما شما را به خاطر خدا اطعام مىكنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم.»
امام حسين(ع) اسوهى سخاوت بود. روايت شده كه «ابوهشام قناد» از بصره براى حسين(ع) كالا مىآورد و آن حضرت از جاى برنخاسته همه را به مردم مىبخشيد.
«ابن عساكر» روايت كرده است: گدايى، ميان كوچههاى مدينه قدم برمى داشت و گدايى مىكرد تا به در خانهى حسين(ع) رسيد در را كوبيد و اين چنين سرود «نااميد بر مىگردد امروز آن كسى كه به تو اميدوار باشد و حلقهى درخانه تو را حركت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششى و پدرت كشندهى فاسقان بود».
حسين(ع) مشغول نماز بود. نماز را به زودى به جاى آورد و بيرون آمده و در سيماى اعرابى اثر تنگدستى را مشاهده كرد. برگشت و قنبر را صدا زد. قنبر جواب داد (لبيّك يابن رسولاللَّه) فرمود: از پول مخارج ما چه قدر مانده است. عرض كرد دويست درهم كه فرمودى در بين اهل بيت تقسيم كنم. فرمود: آن را بياور، كسى آمده كه از آنها به اين پول سزاوارتر است… اعرابى پولها را گرفت و رفت در حالى كه مىگفت: «اللَّهُ اَعْلم حَيْثُ يجعل رسالَتَهُ؛ خداوند داناتر است به اينكه رسالت خويش را نزد چه كسى قرار دهد»
3-4. احسانگرى
«أنس» گويد نزد امام حسين(ع) نشسته بودم در اين هنگام يكى از كنيزان آن حضرت وارد شد و با دستهى ريحانى كه به آن حضرت هديه كرد سلام و تحيّت گفت، حضرت نيز به او فرمود: تو در راه خدا و براى خدا آزادى.
أنس مىگويد: من به آن حضرت عرض كردم: اين كنيز با چند شاخهى ريحان كه اهميتى ندارد به شما تحيّت گفت، حال شما او را آزاد مىكنيد؟ حضرت فرمود: حقتعالى ما را چنين تربيت كرده و فرموده است:
«وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا؛ و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى] بهتر از آن درود گوييد يا همان را [در پاسخ] بر گردانيد»
اخلاص و رضايت الهى
اخلاص و رضايت الهى
اكسير حياتبخشى كه به كارها و افكار رنگ جاودانگى مىبخشد اخلاص و انجام عمل براى رضاى الهى است خداوند در قرآن از بندگان مؤمن خويش خواسته است كه كارها را فقط براى رضاى او انجام دهند.
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة؛رنگ الهى بگيريد و چه چيز از رنگ الهى نيكوتر است».
و در آيهى ديگر خداوند به پيامبر مىفرمايد: «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَ دَى؛ دو دو به تنهايى براى خدا به پا خيزيد»
قرآن در ستايش طبقهاى از مجاهدان راه حق و تشويق آنها مىفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛در حقيقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى ]اينكه بهشت براى آنان باشد خريده است».
چنانكه ملاحظه مىشود خداوند در اين آيه بهشت را بهاى جان و مال مؤمنان جهادگر مىشمارد اما در آيهاى ديگر در ستايش تعدادى از انسانهاى بلند پرواز مىفرمايد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه» در اين آيه آنانكه جانشان را با عشق به خدا مىفروشند هدفشان در بهشت فقط رضاى الهى است.
امام حسين(ع) هدف اصلى سفر به كربلا را تحصيل رضاى الهى مىداند از اينرو در آغاز سفر و كنار قبر جدّ بزرگوارش(ص) از خداوند مىخواهد كه او را به اين همه موفق بدارد و راهى در پيش رويش بگذارد كه رضاى او و رضاى رسولش در آن است.
اين معنا در خطابههاى ديگر آن بزرگوار نيز كاملاً مشهود است.
انس با قرآن
انس با قرآن
انس آدمى با هر چيز ريشه در ارج و اهميتى دارد كه انسان براى آن چيز قائل است رهپويان راه يقين و سالكان وادى علم و معرفت از آنجا كه محبوبترين محبوب را ذات اقدس خداوند مىدانند و فقط دل در گرو او دارند، كتاب او را كه پرتوى از ذات او و واسطه سخن خداوند با بندگان است - پر منزلت و تنها طريق هدايت مىدانند از اينرو با آن انس ويژهاى داشته و قلب و جان و اعمال خويش را با آن گوهر حياتبخش خدايى مىكنند.
قرآن كريم به لزوم اين انس اشاره كرده است. از مؤمنان مىخواهد با تلاوت آيات آن، اولين مرحلهى انس را بپيمايند. «فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛ هر آنچه برايتان امكان دارد قرآن بخوانيد».
در آيهى ديگر آنانكه در قرآن انديشه نمىكنند مورد نكوهش قرار داده، مىفرمايد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛ آيا به آيات قرآن نمىانديشند؟ يا بر دلهايشان قفلهايى نهاده شده است؟»
امام حسين(ع) انس ويژهاى با قرآن داشت چون منزلتى بزرگ براى آن قائل بود. نمونهاى از اين منزلت را مىتوان در حكايت زير مشاهده كرد:
«عبدالرحمان» به فرزند امام حسين(ع) «الحمدللَّه رب العالمين» را آموخت، وقتى كه آن را بر پدر خواند، حضرت هزار دينار را به او بخشيد و دهان او را پر از طلا كرد. از آن حضرت دليل آن سؤال شد. حضرت پاسخ دادند: «چگونه مىتوان كار او را [تعليم قرآن ]با اين پاداش مقايسه كرد؟!»
انس امام حسين با قرآن را مىتوان در تمام زواياى زندگيش ملاحظه كرد، نصايح و مواعظش، سيرهى علمى و عملىاش و حماسه خونينش همه و همه در قرآن و الهام گرفته از آن بود. بنابراين كوتهبينانى كه شخصيت حماسى و قيام مردانهاش را زير سؤال مىبرند و گاه بر چسب خشونتطلبى، عدم توجه به مصالح، بىسياستى، انتقامجويى و… را به آن حضرت نسبت مىدهند اگر ريشههاى قرآنى عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پى حق و يقين باشند نه بهانهجويى، به حقيقت رهنمون خواهند شد.
آرى، اهلبيت و بويژه امام حسين(ع) فرزندان پيامبر و شاگرد مكتب قرآنند پس چگونه گفتار و مواعظشان متكى به قرآن نباشد حركت و قيام حسينى از همان آغاز بر مبناى قرآن همراه بود. نه تنها ريشههاى اين حماسه را مىتوان با قرآن بدست آورد بلكه امام(ع) خود با استناد به آيات قرآن حركت خود را الهام گرفته از آن مىدانست كه نمونههايى از آن را ذكر مىكنيم.
الف) در نخستين برخورد با والى مدينه، خود و اهلبيت را معدن رسالت و… معرفى مىكند و مىفرمايد: «در حالىكه يزيد مردى فاسق و شرابخوار و… است پس چگونه امام را شايسته است كه با او بيعت كند.»
ب) هنگامى كه مروان اصرار مىكند كه والى مدينه از امام حسين(ع) بيعت بگيرد امام(ع) او را پليد و خود را با استناد به قرآن «مُطهّر» بيان مىدارد: «اِلَيك عَنّى، أَنا مِنْ بَيْتِ الطَّهارةِ الّذين أنْزلَ اللَّهُ فيهم عَلى نَبيّه: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»
ج) آنگاه كه با كاروان خود از مدينه بيرون آمد اين آيه را تلاوت فرمود: «رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين» و اين همان دعايى است كه حضرت موسى(ع) به هنگام خروجش با بنىاسرائيل آن را بر زبان جارى ساخت.
د) آنگاه كه به مكه رسيد اين آيه را تلاوت نمود: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّى أَن يَهْدِيَنِى سَوَاءَ السَّبِيل»به اين ترتيب هجرت خود را به هجرت موسى كه هر دو در جهت كوبيدن بيداد و ظلم بود تشبيه مىكند.
ه) پس از ورود به مكه نامهاى براى سران قبايل بصره نوشت و آنان را به كتاب خدا دعوت كرد: «وَ اَنا ادعوكم اِلى كتابِ اللَّه و سُنة نبيّهِ»
و) وقتى كه عصر پنجشنبه نهم محرّم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشكر به حركت در آمد از برادرش اباالفضل(ع) درخواست مىكند كه يك شب از امويان مهلت بگيريد تا در آن شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نياز با خدا داشته باشد:
«فَهُوَ يَعْلَمُ أنّى كُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوة و تلاوة كتابِهِ و كثرة الدَّعاء و الاستغفار» و خداوند مىداند كه من نماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسيارى دعا و استغفار را دوست مىداشتم» امام آن شب به خيمه باز مىگردد و تمام شب را چنين مىكند.
اُنس امام با قرآن به دوران حيات جسمى محدود نمىشود بلكه بعد از شهادت نيز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گويد، چون سر مطهّر امام(ع) را به دمشق آورده بر نى حمل مىكردند، من پيش روى او بودم. شخصى سورهى كهف را مىخواند تا رسيد به آيهى شريفهى «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُواْ مِنْ ءَايَتِنَا عَجَبًا؛ آيا پنداشتى كه داستان اصحاب كهف و رقيم از آيات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصيح فرمود: «شگفتتر از اصحاب كهف، واقعهى شهادت و بردن من بر نى است»
«سلمة بن كهيل» گويد: سر مطهّر را ديدم كه بر نى اين آيه را مىخواند «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم؛ خداوند شما را از شر ايشان نگه خواهد داشت و او شنواى داناست».
دوران خلافت اميرمؤمنان علي (عليه السلام)
دوران خلافت اميرمؤمنان علي (عليه السلام)
پس از آنکه عثمان بن عفان در ذي الحجه سال 35 هـ.ق به دست مسلمانان انقلابي کشته شد، حضرت علي (عليه السلام) با پافلشاري مسلمانان، خلافت را پذيرفت، ولي انتخاب حضرت علي (عليه السلام) به خلافت، کاملاً ديني و مردمي بود. ديني بودن آن از اين روست که پيامبر به فرمان خداي متعال، حضرت علي (عليه السلام) را در غدير خم به جانشيني خويش برگزيد و با اين انتخاب، دين اسلام را کامل کرد.
مردمي بودن خلافت حضرت علي (عليه السلام) نيز از اين نظر است که پس از قتل عثمان، مردم به سوي خانه علي (عليه السلام) به راه افتادند و او را به خلافت دعوت کردند.
در آن عصر که حکومت ها بر اساس استبداد و ظلم و زور بنا شده بود، حضرت علي (عليه السلام) با رأي مستقيم مردم و به شکل مردمي ترين حکومت ها، به خلافت برگزيده شد و رهبري امت را بر عهده گرفت.
در اين زمان، امام حسين (عليه السلام) نيز مانند امام حسن مجتبي (عليه السلام) در کمال جواني بود و در ماجراهاي سياسي و اجتماعي در کنار پدرش اميرمؤمنان علي (عليه السلام) حضوري فعال داشت و ذره اي از سيره و سنت پدرش، فاصله نگرفت و همواره در خط و جهت آن حضرت حرکت مي کرد. امام حسين (عليه السلام) در ماجراي شورش مسلمانان بر ضد عثمان و انتخاب اميرمؤمنان علي (عليه السلام) به خلافت اسلامي، نظري غير از نظر حضرت علي (عليه السلام) نداشت و بر پيروي محض از آن حضرت تأکيد داشت. امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در جنگ هاي اميرمؤمنان علي (عليه السلام) مانند جمل، صفين و نهروان، نقش حساسي را بر عهده داشتند و افزون بر هم فکري با پدر، فرماندهي بسياري از نيروها را بر عهده مي گرفتند و مأموريت انجام دادن بسياري از کارهاي مهم و سرنوشت ساز، به آنها سپرده مي شد.
نقل است در جنگ صفين، معاويه به يکي از لشکريان شام مأموريت داد که در هنگام نبرد، به حضرت علي (عليه السلام) و دو فرزندش امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) نزديک شوند و آنان را از پا درآورند. حضرت علي (عليه السلام) از اين نيرنگ معاويه باخبر شد و به ياران نزديک خود فرمود: «من در مرگ اين دو (حسن و حسين) دريغ دارم، مبادا که با مرگ آنان، نسل رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) قطع گردد. به اين ترتيب، آن حضرت دو يادگار پيامبر را در جنگ ها، از جمله صفين به خوبي حفظ کرد تا در آينده، رهبري جامعه اسلامي را بر عهده گيرند.
د) دوران امام حسن مجتبي (عليه السلام)
پس از شهادت حضرت علي (عليه السلام) امام حسن مجتبي (عليه السلام) در 21 رمضان سال 40 هـ.ق در اجتماع بزرگ مردم کوفه در مسجد اين شهر، به خلافت برگزيده شد و همگان با وي بيعت کردند.پس از اين انتخاب، معاويه ناسازگاري هاي خود را با امام حسن (عليه السلام) آغاز کرد. وي با ارسال نامه هاي متعدد براي امام حسن (عليه السلام) درصدد رخنه در سپاه کوفه برآمد. از ديگر سو با ارسال جاسوساني به کوفه، بصره و شهرهاي مهم ديگر، اطلاعات لازم سياسي و نظامي را درباره سپاه امام به دست مي آورد و شايعه هاي گوناگوني در ميان سپاهيان حضرت پخش مي کرد. امام حسين (عليه السلام) در تمام اين رويدادها در کنار برادرش امام حسن مجتبي (عليه السلام) بود و ايشان را در سفر به ساباط مدائن و کنترل جنگ با معاويه از راه دور، همراهي کرد. امام حسن (عليه السلام) سپاه قابل اطميناني براي نبرد با دشمن نداشت. از اين رو، با پيشنهاد امام حسين (عليه السلام) و ديگر بزرگان بني هاشم به صلح تحميلي و مشروط با معاويه تن داد. امام حسين (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد: «ابومحمد (حسن) راست مي گويد. هر يک از شما تا وقتي اين شخص (معاويه) زنده است، پلاس خانه خود باشد (تا ببينيم چه مي شود) اگر او مرد و شما زنده بوديد، اميدوارم که خداوند آن را براي ما پيش آورد که هدايت ما در آن باشد و ما را به خود وا نگذارد.» در حقيقت، امام حسين (عليه السلام) با اين گفتار، صلح برادرش را تأييد و پاي بندي خود به آن را اعلام کرد.
مواضع سياسي امام
مواضع سياسي امام
پس از رحلت پيامبر اسلام، گروهي از صحابه در سقيفه بني ساعد گرد هم جمع شدند. و درباره جانشيني آن حضرت به گفت وگو پرداختند. مهم ترين محور اين گفت و گو، انتخاب جانشين پيامبر بود که پس از گفت و گو، سرانجام مهاجران با انتخاب ابوبکر، نشان خلافت را براي هميشه به نام خود ثبت کردند.
دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان از ربيع الاول سال يازدهم تا ذي الحجه سال 35 هـ .ق به مدت 26 سال، طول کشيد. در اين زمان، امام حسين (عليه السلام) دوران نوجواني و جواني خود را پشت سر مي گذاشت. در ادامه، موضع گيري هاي امام حسين (عليه السلام) با خلفا و برخورد آنها با حضرت را بررسي مي کنيم.
الف) در زمان عمر
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و با وصيت مستقيم او و بدون توجه به آراي عمومي مردم به خلافت رسيد. روزي وي در مسجد النبي به ايراد خطبه پرداخت. جمعيت بسياري از مردم مدينه در اين مراسم بودند. حضرت علي (عليه السلام) و فرزندان او (امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) نيز در آن جمع حضور داشتند. چون عمر به ايراد خطبه پرداخت، يک باره امام حسين (عليه السلام) از جا برخاست و نزديک منبر آمد و به عمر فرمود: «از منبر پدرم فرود آي!» و به نقلي فرمود: «از منبر پدرم فرود آي و برو به منبر پدرت بنشين!» عمر از شيوه اعتراض امام حسين (عليه السلام) بهت زده شده بود، ولي به دليل جايگاه مستحکم نواده رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در ميان مردم، چاره اي جز خويشتن داري نديد از اين رو، براي جلب نمازگزاران گفت: «راست گفتي، اين منبر پدر تو است، نه منبر پدر من» و از بالاي منبر، منتظر واکنش حضرت علي (عليه السلام) بود و به آن حضرت مي نگريست. حضرت علي (عليه السلام) فرمود: «او، از طرف من نگفت. آنچه گفت، نظر خودش بود». اي اباالحسن! راست گفتي من تو را به چيزي متهم نمي کنم.» و چاره اي نديد جز اينکه تسليم خواسته اعتراض آميز سبط پيامبر شود. آن گاه به حالت انفعال از منبر پايين آمد و دست حسين (عليه السلام) را گرفت و کنار خود در نزديکي منبر نشاند و خود نشسته براي مردم خطبه خواند.
عمر در سخنانش اين گونه اعتراف کرد: اي مردم! شما گفتار پيامبرتان حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را به خاطر داريد که فرمود: «حقوق مرا با پاس داشتن حريم و حرمت عترت و نسلم حفظ کنيد. پس هر کسي که حريم مرا حفظ کند، خدا او را از گزندها حفظ خواهد کرد. آگاه باش که لعنت خدا بر کساني خواهد بود که مرا «با آزار عترت و اهل بيتم» بيازارند «و اين جمله را سه بار تکرار فرمود».
عمر بن خطاب براي حسن و حسين (عليهما السلام) احترام ويژه اي قائل بود و در تقسيم بيت المال، آن دو را جزو صحابه اهل بدر به شمار آورد و مقدار سهميه آن دو را به اندازه سهميه افراد اين گروه قرار داد. افزون بر آن از عامل خويش در يمن خواست تا دو مجموعه از زيورآلات را به حسنين (عليهما السلام) دهد. وي همچنين، براي تکريم از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) حقوق آنان را برابر با حقوق حضرت علي (عليه السلام) قرار داد.
ب) در زمان عثمان
عثمان، سومين خليفه اي بود که زمام امور مسلمانان را به دست گرفت و به سبب انحراف از مسير خلافت و اعمال تبعيض و بخشش هاي ناروا به اطرافيان و وابستگان خود، خشم و اعتراض مسلمانان اصيل و حقيقت جويان را برانگيخت، چنان که مسلمانان شهرهاي گوناگون از شدت ستم کاري هاي عمال عثمان به ستوه آمدند و براي شکايت به خليفه، در مدينه جمع شدند.
شخصيت هاي معتبر و معروف حجاز، از جمله حضرت علي (عليه السلام) و فرزندان گرامي اش، عمار ياسر، اويس قرني، مالک اشتر نخعي، محمد بن ابي بکر، طلحه، زبير، عايشه و عبدالله بن مسعود از مخالفان عثمان پشتيباني کردند و اعتراض آنان را بجا و شايسته دانستند.
حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش، از جمله امام حسن مجتبي (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) با مردم ستم ديده هم صدا شدند و در انتقال اعتراض و انتقادهاي آنان به خليفه، نقش ميانجي را بر عهده داشتند.
عثمان به جاي تقدير از حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش، براي بيان واقعيت هاي موجود در ميان امت اسلامي، از آنان دلگير و رنجيده خاطر شد و حتي در اواخر عمرش دستور داد حضرت علي (عليه السلام) مدينه را ترک کند و به ينبع کوچ کند. حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش، بدون توجه به اين فرمان و به منظور حفظ وحدت اسلامي و احترام به مقام خلافت، عثمان را تحمل کردند و از خود واکنشي نشان ندادند. آنان با بزرگواري کوشيدند خليفه را اصلاح کنند تا به خير و صلاح امت بينديشد و از انحراف و افساد، دست بردارد. سرانجام، خودکامگي و استبداد عثمان در امور حکومتي و برخوردار نبودن از حمايت مردمي، او را به آتش خشم انقلابيان مدينه و ديگر مناطق اسلامي گرفتار کرد، چنان که وي در يک يورش شبانه به قتل رسيد.
جندب بن جناده، معروف به ابوذر غفاري، از پيش گامان و از ياران نزديک پيامبر اسلام بود که پس از رحلت پيامبر به اهل بيت (عليهم السلام) و شخص حضرت علي (عليه السلام) ارادت ويژه داشت و از پيروان ولايت و امامت بود. وي در برابر تبعيض هاي بي حد خليفه سوم؛ عثمان بن عفان و رفتار غير اسلامي عاملان وي در شهرها و مناطق اسلامي، انتقاد و اعتراض مي کرد. از اين رو، از جانب عثمان و کارگزارانش آزارها و خستگي هاي روحي و جسمي فراواني ديد. وي يک بار به شام و بار ديگر به سرزمين خشک و بي حاصل ربذه در منطقه دور از مدينه تبعيد شد و در تبعيد دوم، دارايي و همسر وفادارش را از دست داد و در نهايت غربت و تنگ دستي، در آن بيابان وحشت زا، مظلومانه جان به جان آفرين تسليم کرد. و همان جا دفن شد. هنگامي که مي خواستند ابوذر را از مدينه به ربذه تبعيد کنند، خليفه فرمان داد کسي به وي توجه و او را بدرقه نکند. حضرت علي (عليه السلام) و دو فرزندش حسن و حسين (عليهما السلام)، برادرش عقيل، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس و عمار ياسر، با وجود تهديدهاي خليفه و سخت گيري هاي دامادش مروان بن حکم که مأمور اخراج و تبعيد ابوذر به ربذه بود، وي را همراهي کردند.
امام حسين (عليه السلام) که در آن زمان جواني برومند و مبارز بود، به ابوذر نزديک شد و به او فرمود: «عمو جان! خداوند متعال قادر است آنچه را تو مي بيني، تغيير دهد و ممکن است اين وضعيت را دگرگون کند؛ ]زيرا] او در هر روزي [با قدرت و حکمت خود] در جايگاه ويژه اي است. همانا اين مردم [خليفه و هوادارانش] دنيا را از تو دريغ کردند و تو دين را از گزند آنان حفظ کردي و تو چقدر از دنياي آنان بي نيازي و آنان چه قدر نيازمند دين تو هستند! بر تو باد شکيبايي؛ تمام خير در شکيبايي است و شکيبايي، از کرامت نفس است و بي تابي را رها کن؛ زيرا بي تابي، تو را [به هدف نمي رساند و ] بي نياز نمي کند».
احترام به همسر
احترام به همسر
از عوامل بسيار مؤثر که در تربيت فرزندان، احترام به همسر ماست. اگر مادر در خانه عزيز باشد و شوهر او را تکريم کند، فرزندانش را با روحي سرشار از محبت و عاطفه تربيت خواهد کرد. اين تأثير در روز عاشورا که تمام کفر در تقابل با تمام اسلام صف آرايي کرده بود، به روشني ديده مي شود هنگامي که هلال بن نافع رهسپار ميدان بود، همسرش به شدت مي گريست. امام متوجه شد و به هلال فرمود: «همسرت جدايي تو را نمي پسندد. تو آزادي و مي تواني خشنودي او را بر مبارزه با شمشيرها مقدم بداري».
امام حسين (عليه اسلام)نسبت به همسر و فرزندانش توجهي ويژه داشت و بسيار آنها را تکريم و احترام مي کرد، آنها نيز به امام عشق مي ورزيدند. حضرت رباب همسر امام حسين (عليه السلام) در سفر کربلا همراه امام بود. وي پس از شهادت امام اين گونه نجوا مي کند: «اي فرزند پيامبر! خداوند از طرف ما تو را پاداش نيکو داده و در وقت ميزان، تو را از هر زياني به دور دارد. تو چنان کوه محکمي بودي که من به آن بدان پناه مي بردم و تو با زحمت و از سر دين داري با ما هم نشيني داشتي. ديگر چه کسي براي يتيمان و فقيران مانده و مسکينان به چه کسي پناه برند تا او بي نيازشان سازد؟ به خدا سوگند، ديگر سايه اي پس از تو بر سرم نخواهم پذيرفت تا در ميان خاک پنهان شوم.» نقل است که امام حسين (عليه السلام) به درخواست هاي مشروع همسرانش احترام مي گذاشت. جابر بن عبدالله انصاري از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند: «عده اي بر امام حسين (عليه السلام) وارد شدند، ناگاه فرش هاي گران قيمت و پشتي هاي فاخر و زيبا را در منزل آن حضرت ديدند. عرض کردند: اين فرزند رسول خدا! ما در منزل شما چيزهايي مي بينيم که خوشايند نيست (وجود اين وسايل را در خانه شما مناسب نمي دانيم!) حضرت فرمود: «پس از ازدواج، مهريه زنان را پرداخت مي کنيم و آنها هر چه دوست داشتند، براي خود مي خرند. هيچ يک از وسايلي که ديديد، از آن ما نيست.» از اين روايت در مي يابيم که امام حسين (عليه السلام) به حس زيبايي دوستي همسرانش احترام مي گذاشت و امکانات لازم را در حد متعارف براي آنها فراهم مي کرد.
عزت مداري
عزت مداري
درس عزت، از درس هاي عاشوراست. امام با گفتار و عمل خود به ما آموخت که برخورد مسلمانان با يکديگر چه در داخل و چه در خارج از کشور بايد همراه با عزت باشد. در فرهنگ اسلامي، مسلمان عزيز است و هرگز نبايد تن به ذلت و خواري بدهد.
امام حسين (عليه السلام) با طرح شعارهايي در روز عاشورا، اهداف قيامش را مشخص کرد. در اين روز وقتي دشمنان از هر سو امام را محاصره کردند و ياران و اصحاب فداکارش را به شهامت رساندند، امام فرمود: «مرگ با عزت بهتر از زندگي با ذلت است.« همچنين در روز عاشورا ابن زياد به امام پيشنهاد داد تسليم شود. حضرت در پاسخ فرمود: «اي مردم! آن زنازاده پسر زنازاده، آن امير و فرمانده شما، به من پيشنهاد مي کند يا بايد خوار و ذليل من شوي يا بايد از زير شمشير بگذري. به اميرتان بگوييد حسين مي گويد: «هيهات من الذله». محال است تن به خواري دهد.
امام در ميدان کارزار، درس عزت، شرافت و آزادگي، به همه انسان ها آموخت و فرمود: «من هرگز دست ذلت به شما نمي دهم و مانند بردگان فرار نمي کنم.» مرگم در نظر آن حضرت جز سعادت نيست و زندگي با ستم کاران براي ايشان خستگي آور است».
ابراهيم فدايي حسين (عليه السلام)
ابراهيم فدايي حسين (عليه السلام)
امام حسين (عليه السلام) نزد خداوند متعال چنان جايگاهي داشت كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پسرش ابراهيم را فداي او كرد. خطيب بغدادي از ابوالعباس نقل مي كند: روزي به محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مشرف شدم. وقتي رسيدم، ابراهيم را بر زانوي چپ و حسين (عليه السلام) را بر زانوي راست نشانده بود. گاهي حسين (عليه السلام) را ميبوسيد و گاهي به ابراهيم اظهار علاقه مي كرد. در آن لحظه جبرئيل، پيك وحي نازل شد و پيام الهي را به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رساند. پس از آن پيامبر به ما فرمود: «اينك جبرئيل از سوي خداوند بر من نازل شد و پيام داد: اي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) پروردگارت سلام مي رساند و مي فرمايد: من اين دو فرزند را براي تو حفظ نخواهم كرد. لازم است يكي را فداي ديگري كني، انتخاب با توست».
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)پس از شنيدن اين پيام آسماني دگرگون شد. به ابراهيم نگريست و گريست و به سيماي حسين (عليه السلام) نگاهي کرد و حلقه هاي اشک از چشمانش سرازير شد. سپس فرمود: «مادر ابراهيم کنيز است و اگر ابراهيم را فداي حسين کنم، غير از من کسي سوگوار نيست، ولي حسين، فرزند فاطمه است و پدرش علي، پسر عموي من و گوشت و خونش با من عجين است. اگر حسين فداي ابراهيم شود، دخترم و پسر عمويم و خودم در مرگ او سوگوار خواهيم بود. از اين رو، غم و غصه خودم را بر سوگواري آنان ترجيح مي دهم. اين بود که از درگاه خداوند متعال تقاضا کردم تا ابراهيم را فدايي حسين (عليه السلام) قرار دهد. خداوند نيز خواسته ام را برآورد».
ابراهيم پس از سه روز بيماري درگذشت. پس از آن هرگاه حسين (عليه السلام) به سوي حضرتش مي رفت، او را مي بوسيد و مي بوييد و به سينه اش مي فشرد، دهانش را مي مکيد و مي فرمود: «قربان فرزند عزيزي که ابراهيم را فداي او کردم».
تبارشناسي
تبارشناسي
از ويژگي هاي مهم شخصيتي امام حسين (عليه السلام) داشتن تباري نيك و مطهر است.
حذيفه بن يمان مي گويد: روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به نزد ما آمد. آن بزرگوار فرزندش حسين (عليه السلام) را بر شانه خود سوار كرده و كف دست پاكش را بر پاي آن كودك قرار داده بود و به سينه اش مي فشرد. در آن حال خطاب به جمعيت حاضر فرمود: «اي مردم! من به خوبي مي دانم كه شما پس از رحلتم درباره برگزيدگان خاندان من اختلاف خواهيد داشت اين حسين بن علي (عليه السلام) است. او از نظر جد و جده بهترين مردم است، جد او محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، فرستاده خدا و سرآمد پيامبران الهي، و جدهاش خديجه، دختر خويلد، بانويي است كه در ايمان به خدا و رسول او از همه بانوان عالم سبقت گرفت. اين حسين بن علي (عليه السلام)، بهترين مردم از نظر پدر و مادر است. پدرش علي بن ابي طالب، برادر، وزير و پسر عموي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده كه در ايمان به خدا و رسولش بر تمام مردان عالم پيشي گرفته است. مادرش فاطمه، دختر محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) سرور بانوان جهان است. اين حسين بن علي از جهت عمه و عمو نيز از تمام مردم بالاتر است. عمويش، جعفر بن ابي طالب است كه خداوند متعال وجود او را با دو بال بهشتي آراسته و هر وقت دلش بخواهد، در باغ هاي بهشتي پرواز مي كند و عمهاش ام هاني، بانوي با عظمت و دختر ابي طالب است.
اي جماعت! اين حسين بن علي (عليه السلام) در داشتن دايي و خاله نيز بر تمام خلايق برتري دارد. دايياش قاسم بن محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم)، و خالهاش زينب، دختر محمد است.» در اين لحظه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كودك را از شانهاش بر زمين نهاد. او در مقابل آن حضرت راه مي رفت و گاهي مي افتاد. سپس [پيامبر] فرمود: «اي مردم! اين پسرم حسين بن علي (عليه السلام) است كه پدر بزرگ و مادربزرگش در بهشتند و پدر و مادرش نيز در بهشتند. عمو و عمه اش ساكن بهشتند، دايي و خاله اش هم در بهشتند. او و برادرش حسن (عليهم السلام)، در بهشت هستند. مطمئن باشيد كه به هيچ يك از فرزندان پيامبر الهي به غير از يوسف بن يعقوب، اين همه افتخار عطا نشده است»
اسوه حسنه يا الگوي شايسته
اسوه حسنه يا الگوي شايسته
ميزان تأثيرگذاري الگوهاي عملي بر روحيّه و اعمال و رفتار انسانها بر كسي پوشيده نيست. از سوي ديگر هر چه سنّ كمتر باشد، بيشتر تحت تأثير الگوهاي عملي قرار ميگيرد. پس انتخاب الگوي شايسته براي خود و فرزندان بسيار مهمّ است و بهترين راهنما براي انتخاب الگوي شايسته، قرآن كريم و اهل بيت عصمت و طهارت ميباشند و نه تنها براي راهنمايي، بلكه خود معصومين عليهم السلام بهترين و شايستهترين الگوي عملي براي امّت اسلامياند همچنان كه قرآن كريم وجود مبارك رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را به عنوان اُسوه و الگوي شايسته معرّفي مينمايد:
خداوند متعال در قرآن كريم با اشاره به حقانيت رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) با بيانات متعدّد و گوناگون همچون: « انّك علي الحقّ المبين» « انّك لعلي هديًمستقيم»« انّك علي صراط مستقيم» در مناسبتهاي مختلف به فضيلتها و صفات نيكِ آن حضرت اشاره فرموده است: صفات و خصلتهاي نيكي مانند روءف و مهربان و رحيم بودن بر موءمنان، نوع دوستي و آرزومندِ سعادت مردم بودن، بسيار ركوع و سجده كردن، نرم خوئي، گشادگي و سعه صدر داشتن، و صدها بلكه هزاران فضيلتِ آشكار و نهانِ در وجود مقدّس آن حضرت. انّك لعلي خلق عظيم. و حقتعالي حقوقِ مسلّم آن حضرت را بيان ميفرمايد ، مثل: پيروي از دستورات رسول اللّه(صليالله عليه و آله) كه آنرا پيروي از خداوند ميداند. ياري رساندن به آن حضرت ، سرپيچي نكردن و آزار نرساندن به پيامبر اكرم، و در كارها از خدا و رسولش پيشي نگرفتن، و رعايت ادب و احترام نسبت به آن حضرت ، همچون آهسته سخن گفتن در نزد آن حضرت، و صدا را از صداي ايشان بالاتر نبردن وآن حضرت را عاميانه صدا نزدن. و در نهايت تنها مزد رسالت را مودّت و دوستي اهل بيت آن حضرت (صلي الله عليه و آله) ميداند.
و حتّي باريتعالي علاوه بر امر كردن به موءمنان براي طلبِ رحمت و صلوات الهي بر نبيّ مكرّم اسلام (صلي الله عليه و آله)، ميفرمايد: خداوند خود بر نبيّ، رحمت و صلوات ميفرستد و همينطور ملائك الهي بر حضرتش صلوات ميفرستند. «انّ الله و ملائكته يصلّون علي النّبي يا ايّهاالّذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما».
حال با اينهمه عظمت و بزرگي و فضائل فراوانِ آن حضرت و بقول سعدي:
تو اصلِ وجودآمدي از نخست دگر هر چه موجود شد فرع تُست
هر چند با شكفتن آن نور پاك، حقيقتِ كاملِ خليفةاللّهي در زمين عينيّت يافت و بقول مولانا:
پيش از آنك نقش احمد فرّ نمود نعت او هر گبر را تعويذ بود
كين چنين كس هست تا آيد پديد ؟ از خيال روش دلْشان ميتپيد
سجده ميكردند كاي ربِّ بشر در عيان آريش هر چه زودتر
امّا چه حكمت و رازي در همنشيني سرور كائنات با آدميان بود؟ و آنهم زيستن در سرزميني سوزان و دور افتاده و در ميان قومي بدور از فرهنگ و تمدّن و اديان الهي ديگر و فاقد هر گونه امكانات .
در پاسخ به اين سؤال و گشودنِ اين راز درماندهايم، مگر آنكه به نواي دلنشين وحي الهي يعني قرآن و سيره روش حامل وحي يعني پيامبر عظيم الشأن اسلام و فرمايشات آن حضرت دل بسپاريم. هر چند:مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز ورنه در مجلس رندان خبري نيست كه نيست
نخست آنكه: قرآن كريم درباره برانگيخته نشدن ملائك براي رسالت الهي ميفرمايد: اگر فرشتگان روي زمين قرار ميگرفتند از آسمان فرشتهاي براي آنها ميفرستاديم.
و حقتعالي فرمايد: اگر مَلَكي را به عنوان رسول قرار دهيم او را به صورت بشر درآورده و لباس مردم را بر او ميپوشانيم.
و حتي ميفرمايد اگر مَلَكي بهمراه پيامبر فرستاده ميشد، ديگر مُهلتي به مردم داده نميشد و هلاك ميگرديدند.
(چون كار آزمايش آنها تمام ميشد)
و لذا خداوند متعال برانگيختن رسولش را از جنس آدميان، منّت و احسان الهي به مؤمنان ميداند، كه آن حضرت آيات الهي را بر آنها تلاوت فرموده و آنان را پاك گردانده و قرآن و احكام آن را و حقائق حكمت را به آنها بياموزد.
ولي آنچه راز همنشيني بهترين خلايق با فرشيانست، تنها در تعليم احكام و دستورات و نشان دادن حكمت نبوده است بلكه:
راز اين همنشيني در خودِ اين همنشيني نهفته است، و لذا خداوند متعال در كتاب مبينش ميفرمايد: «لقد كان لكم في رسول اللّه اسوة حسنة لمن كان يرجوااللّه و اليوم الاخِر و ذكراللّه كثيرا».
طبق تفاسير: هر چند آيه مباركه در مورد تأسّي و پيروي از رسول گرامي اسلام در زمينه جهاد و صبر بر دشواريها و مصائب آن ميباشد. همانطور كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در جهاد در راه خداوند بسيار كوشا و در مصيبتها بسيار استوار بودند ، و نمونه آن جنگ اُحد بود.
ولي با تأكيد و بيان بعضي مفسّران بزرگ، طبق آيه شريفه اقتداء و تبعيّت از خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله) در تمام اعمال و رفتار نيكوست. و اين تبعيّت هم تنها از كساني صورت ميگيرد كه به خداوند و روز قيامت اميدوارند و بسيار خداوند را ياد ميكنند.
البته اين پيروي از رسول گرامي اسلام و روش زندگاني آن بزرگوار بايد به صورت صحيح و به دور از تحريف و بدعت و ابراز سليقههاي شخصي صورت پذيرد.
مفسّر عالي مقام آيةالله شهيد مطهري فرموده است: قرآن ميگويد: در وجود پيامبر (صلي الله عليه و آله) اسوه و تأسّياي است براي شما، گوئي كه وجود پيغمبر(صلي الله عليه و آله)
كانون و مركزيست كه ما از آن كانون بايد استفاده و استخراج نتايج كنيم… اينكه بيائيم تاريخ پيغمبر (صلياللّه عليه وآله) را نقل كنيم و مثلاً بگوئيم پيغمبراكرم (صلي الله عليه و آله) در فلان جا اينطور عمل كرد و در فلان جا آنطور، كافي نيست تفسير و توجيه عمل پيغمبر (صلي الله عليه و آله)مهم است. در فلان جا اينطور رفتاركرد، چرا اينطور رفتار كرد؟ آنجا چه منظوري داشت؟
حال براي اقتداء و پيروي از پيامبر بزرگوارمان گوشِ دل به خطبه مقتدايمان اميرموءمنان علي (عليه السلام) بسپاريم:
آن حضرت ميفرمايند: «روشِ» رسول الله (صلي الله عليه و آله) براي الگو و سرمشق بودن تو كافيست. و رسول الله (صلي الله عليه و آله)در مذمّت و نكوهش دنيا و عيب آن و رسوائيها و بديهاي فراوانش، راهنماي تو ميباشد… پس به نبيّ نيكو و پاكت اقتدا كن… و محبوبترين بندگان در نزد خداوند پيروي كننده از پيامبرش ميباشد. نبيّ مكرّم اسلام (صلي الله عليه و آله) بيش از مقدار ضرورت از دنيا بهره نبرد و به آن تمايلي نشان نداد. پهلويش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنهتر بود. دنيا بر ايشان عرضه شد ولي از پذيرفتنش امتناع فرمود. از آنچه مبغوض خداوند سبحان است آگاهي داشت و از آن بيزار بود و هر چيزي را خداوند خوار و كوچك ميشمرد، آن را خوار و كوچك ميشمرد. پس اگر در ما چيزي نباشد جز محبّت آنچه را كه خداوند و رسولش از آن بيزارند، و بزرگداشت آنچه خداوند و رسولش كوچك شمردهاند، همين براي سرپيچي ما از خداوند كافيست. رسول الله (صلي الله عليه و آله) روي زمين «بدونِ فرش» غذا ميخورد و مانند بردگان (با فروتني) مينشست. و با دست خويش كفش و لباس خود را وصله ميكرد. بر مركب برهنه سوار ميشد و ديگري را هم پشتِ سر خويش سوار مينمود. پردهاي بر در اطاقش بود كه تصويرهائي در آن بود، همسرش را صدا زده فرمود: آنرا از نظرم پنهان كن كه هرگاه به آن نظر ميكنم به ياد دنيا و زيورش ميافتم. آن حضرت با تمام قلب از دنيا روگردان شد و ياد دنيا را در دلش ميراند. و دوست داشت زيور دنيا از نظرش پنهان گردد تا از آن لباسِ فاخر تهيّه نفرمايد. و دنيا را جاي قرار نداند، و اميد اقامت دائم در آن را نداشته باشد. پس دنيا را از روحش بيرون و از قلبش راند و از چشمش پنهان ساخت… در وجود رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) چيزهائي است كه ترا به بديها و عيبهاي دنيا واقف ميسازد زيرا در دنيا گرسنه بود با آنكه منزلت خاصّي در نزد خداوند داشت. و زيورهاي دنيا از او گرفته شد با آنكه در قرب و نزديكي به خداوند، عظمتي «خاص» داشت…، پس پيرو بايد به نبيّاش اقتداء نمايد و از او تبعيّت كند. و از هر دري او داخل شد داخل شود، وگرنه از هلاكت ايمن نخواهد بود. پس همانا خداوند محمّد (صلي الله عليه و آله) را نشانه قيامت و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از كيفر و مجازات قرار داده است. آن حضرت گرسنه از دنيا خارج شد و به سلامت وارد منزل آخرت گشت. سنگي بر سنگ ننهاد، و دعوت پروردگارش را اجابت نمود. پس منّت خداوند بر ما چه بزرگست كه بوجود آن حضرت به ما نعمت بخشيد تا پيرويش كرده و راهش را بپوئيم.
و در آخر اين خطبه اميرالموءمنين علي (عليه الصلاة والسلام) ميفرمايند: بخدا سوگند آنقدر پيراهنم را وصله زدم كه از وصله كنندهاش شرم دارم. و كسي به من گفت: چرا لباس كهنهات را نمياندازي؟ گفتم: از من دور شو، كه صبحگاهان، رهروانِ شب ستايش ميشوند.
و باز مولانا چه زيبا سروده است :
بر فلك محمودي اي خورشيد فاش بر زمين هم تا ابد محمود باش تا زمينيّ با سمائّيِ بلند يكدل ويك قبله ويك خو شوند
و به يك نكته ضروري اشاره ميكنيم كه كج سليقهگيها و تفسير به رأي كردنِ كلمات معصومين و نفهميدن صحيح روش و سيره آن بزرگواران خطرناك ميباشد. و دنيا داشتن غير از دنيا را دوست داشتن است. و بهره بردن ازنعمتهاي الهي در دنيا جداي از اسراف و تبذير، و اندوختن آن نعمتها و انفاق ننمودن آن در راه خدا ميباشد.
بنابراين ممكنست فقيري علاقه و حرصش به دنيا بيشتر از يك ثروتمند باشد. زيرا ممكن است ثروتمندي مالش را وديعه و امانت الهي بداند و در راه خدا و خلق خدا بكارگيرد، ولي آن فقير حاضر به جدا شدن از آن مال اندك نباشد همانطور كه روايات فراواني در مورد حالاتِ پيامبر عظيم الشأن اسلام وجود دارد كه: آن حضرت (صلي الله عليه و آله) بخشندهترين مردم بودند و هرگز درهم و ديناري نزد ايشان نميماند و بيشتر از قُوت سال را نگه نميداشتند و بقيّه را در راه خداوند انفاق مينمودند. و عاديترين خوراكها همچون جو و خرما را براي خود نگه ميداشتند. و هر چه از ايشان ميخواستند عطا ميفرمودند. و همينطور در مورد مقتدايمان اميرموءمنان علي عليه السلام كه نخلستاني داشتند كه درآمدش را صرف فقرا و نيازمندان ميفرمودند.
و يك تذكر ديگر از مولايمان اميرالموءمنينعلي عليهالسلام بشنويم كه به فرماندارشان در بصره ـ مينويسند:… امام شما از دنيايش به همين دو جامه كهنه، و از غذايش به دو قرص نان اكتفا نموده، آگاه باشيد: شما توانائي آنرا نداريد كه چنين باشيد، امّا مرا با ورع و پارسائي، تلاش و كوشش، عفت و پاكدامني، و پيمودن راه استوار و صحيح ياري دهيد… و اين برگرفته از عقيده رسول الله (صلي الله عليه و آله) است، و افرادِ كناره گير از بهرههاي حلالِ دنيوي را از اين كار نهي ميفرمودند و
اميدواريم با توسّل و دست به دامان آن انوار پاك شدن، بتوانيم به اين فرمايش الهي عمل نمائيم كه ميفرمايد:
«لقد كان لكم في رسول اللّه اسوة حسنة». همانا در وجود رسول خدا براي شما اقتداء و پيروي نمودن نيكوئي است.
و بايد به پيشگاهِ آن حضرت عرض كنيم:
از نِيل تو پاي وَهم لنگست وز ذِيل تو دست فهم كوتاه
و باز عرض نمائيم:
آنانكه خاكرا به نظر كيميا كنند آيا شود كه گوشه چشمي به ما كنند؟