حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد



یادی از شهیدان رجایی و باهنر
روح بلند
جامع بودن و پرهیز از تنگ نظری در مسایل دینی و شرعی، رمز بزرگ موفقیت اهل دین به شمار میرود. رجایی، مرد میدان وظایف بندگی وانسانی بود که هیچ گاه به بهانه مسؤولیتی، از سایر مسؤولیتهای خویش شانه خالی نمیکرد. او در عین این که رئیس جمهوری فعال و پرکار بود، پدری مهربان وهمسری فداکارو دلسوز نیز به شمار میآمد. یکی از دوستان وی میگوید: شبی که ساعت از 22 گذشته بود و قصد رفتن به منزل داشتیم، شهید رجایی را دیدم که درمقابل آینه موها و لباسهایش را مرتب میکند. با تعجب پرسیدم: این وقت شب نه دیداری داری، نه کسی ما را میشناسد، چه شده که خوب به سر و وضعت میرسی؟ تبسمی کرد و گفت: فلانی! خانواده بخشی از جامعه یا بهتر بگویم، در جای خود، یک جامعه کوچک است. انسان منضبط همانطور که صبحها از منزل بیرون میآید و باید مرتب و آراسته باشد، وقتی شب به خانه برمیگردد هم باید همانطور پاکیزه، مرتب و آراسته باشد. اگر من و تو در طول روز مشکلاتی داشتیم، اعضای خانواده ما چه گناهی کردهاند که در بازگشت ما به منزل، با چهره خسته و درهم ریخته ما مواجه شوند؟»
پاداش شکیبایی
شکیبایی شهید رجایی در زیر شکنجههای جانفرسای طاغوتیان و توکل و توجه تام او به خدای مهربان را باید که از زبان خودش شنید: «در بیدادگاه شاه، انواع شکنجهها بر زندانیان سیاسی اعمال میشد. کف پاها بر اثر شلّاق ازکار میافتاد. زندانی نمیتوانست روی پاهایش بایستد و مجبور بود با زانو راه برود… و امّا من، قبل از ورود به اتاق شکنجه، پیوسته دل به خدا میسپردم. آیاتی از قرآن را تلاوت میکردم و دعاهای خاصی را میخواندم. کاملا حس میکردم وجودم یکپارچه مقاومت است. به تدریج شلاقها، شکنجهها و ضربات مشت و لگد بر بدنم بیخاصیت میشد. روزهایی بر من چنین گذشت و من به آنها چنان عادت کرده بودم که اگر روزی به سراغم نمیآمدند، آن روزْ خود را زیان دیده میپنداشتم که نکند رویکردم به خدایم کمرنگ شده است. یک چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خود میگفتم، این بود که فلانی! همهاش که نباید دیگران سرنوشت باشند و تو سرنوشت آنها را بخوانی، حالا یکبار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند».
خدمت مادر
خدمت به مادر و جلب رضایت او، سرلوحه برنامههای معنوی شهید رجایی بود. همسر آن شهید میگوید: «ایشان در چهار سالگی از نعمت پدر محروم شد و زیر سایه پر مهر مادری فداکار و بزرگوار قرار گرفت تا اینکه به موقعیتهای بزرگ اجتماعی دست یافت، اما هیچگاه از این مسأله غافل نبود که وجود مادری و برادری هرچند نه با تجربه، ولی کمک خانواده، خلأ بیپدری او را پر کردهاند. به همین جهت، او همیشه زحمات مادر و برادرش را ارج مینهاد و با آنان رفتاری مؤدبانه داشت. وقتی به منزل میآمد، اول به سراغ مادر میرفت وبه او سلام میکرد و با احترام خاص وی را میبوسید. معمولاً او را به نشانه محبت بغل میگرفت و نازش را میکشید. گاهی به عادت کودکان سر به زانویش میگذاشت و میگفت: آدمی تا هنگام پیری، در کنار مادرش فکر میکند که هنوز بچه است».
شاگرد راستین مکتب دین
هرچند شهید رجایی به طور رسمی به درسها و بحثهای حوزه نپرداخت، ولی شاگرد راستین مکتب اخلاقی و معنوی حوزه بود و این امری است که خود بدان افتخار میکرد. آن شهید عزیز که تشنگی معنوی، کام جانش را به جستوجوی در پی آب زلال حیات طیبه انسانی میکشانید، در عنفوان جوانی، دل و جان به تربیت پر بار و حکیمانه روحانی فرزانه و عالم مجاهد وارسته، آیت اللّه طالقانی سپرد و از محضر آن بزرگوار هم درس ایمان و اخلاق آموخت، و هم درس جهاد و شهادت. خود آن شهید میگوید: «از همان سالی که به نیروی هوایی آمدم، با آقای طالقانی آشنا شدم و تقریبا هر شب جمعه در مسجد هدایت بودیم… و هر کجا که مرحوم طالقانی شرکت داشتند، من هم شرکت میکردم و از محضر وجودشان استفاده میکردم و میتوانم بگویم حدود 27 سال از نظر مسایل مذهبی و طرز تفکر و غیره تحت تعلیم مرحوم طالقانی بودم».
حزب اللّه
شهید رجایی برای آنکه از پیش تبلیغات مسموم و اتهامهای استکبار و دشمنان اسلام و انقلاب را خنثی سازد، طی مصاحبهای به تعریف و روشن ساختنفضای واقعی و مشخص نمودن نمونههای واقعی «حزب اللّه» پرداخت و گفت: «حزب اللّه همانهایی هستند که از پانزده خرداد سال 42، همراه امام حرکت را شروع کردند و در مساجد و تکایا، در سینهزنیها با شعارهایی که دقیقا از همان موقع در خطّ امام بود، شکل نوین مبارزه را اعلام کردند… . حزب اللّه آنهایی هستند که گمنام، بیتوقّع و بیادّعا هم در میدان نبردحاضرند و جان خودشان را تقدیم میکنند، و هم در کارخانه تاپاسی از شب گذشته تلاش میکنند. در پشت میز آنقدر کار میکنند که فرصت و ساعت به آنها سرزنش کند. … حزب اللّه آنهایی هستند که آگاهانه مراقب انقلاباند، پاسدار انقلاباند و لیاقت دارند انقلابی راکه خودشان به وجود آوردهاند، خودشان حفظ کنند».
اسلام چه شد!
رفاه، آسایش، آزادی و امنیت کنونی، از برکت جانفشانی و فداکاری شهیدان، جانبازان و ایثارگران در راه هدف و عقیده پاک اسلامی و انسانی است. شهید رجایی در اینباره میگفت:
وقتی کسی میگوید: من عضو انجمن یامجمع اسلامی هستم، بلافاصله باید بداند که چند صد هزار شهید و جانباز زیر گوش او میگویند: پیام ما که شهید و جانباز شدیماین است که اسلام درجامعه پیاده شود. شما، خانوادههای شهدا باید همیشه ناظر به جریانات اجتماعی و کارها باشید و باید از نخستوزیر، وزیران و تمام دستاندرکاران بخواهید آرمان شهیدان را دنبال کنند تا اسلام در جامعه تحقق یابد. شما باید هر وقت مرا میبینید، بپرسید چه میکنی؟ حتی سر من فریاد بکشید؛ البته فریادی برادرانه، همچون اعضای یک خانواده که برای مستضعفان چه کردهای؟.. قرار نبود که رئیس جمهور شوی و همین! اسلام چه شد؟»
روش پیامبرانه
سیره حکومتی پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله و امیرمؤمنان علی علیهالسلام سرشار از جدّیت و دوری از هرگونه عقبنشینی در احقاق حق و اجرای قوانین الاهی در جامعه است و شهید رجایی، پیرو راستین همان سیره و روش الاهی بود. یکبار یکی از وزیرانش را بر کنار کرد. وقتی از او پرسیدند: چراچنین کردید؟ گفت: این آقا هنوز جا خوش نکرده، میگوید: خانه سیصد متریام برای خانواده و محافظینم کوچک است. یکی از خانههای مصادره شده طاغوتیان را به من واگذار کنید یا بفروشید، تا زن و بچهام کمتر در عذاب باشند. من به او گفتم: «آقاجان! ما انقلاب نکردیم که خانههای مردم را مصادره کنیم، بعدا خودمان در آنها سکونت کنیم. ما آمدهایم مشکل مردم را حل کنیم. اگر قرار باشدمثل طاغوتیان در آن خانهها زندگی کنیم، مشکلات مردم را فراموش خواهیم کرد».
همنوایی با محرومان
توجه به محرومان و دلسوزی واقعی برای پا برهنگان و زیردستان، از ویژگیهای روح لطیف و دل مهربان رجایی بود. او میگفت: مردم ما خیلی خوباند و از کمبودها و کسریها گله ندارند. آنچه مردم را میآزاردو صدایشان را در میآورد، وجود تبعیضات ناروا و دوگانگی غیرقابل تحمل در عملکردها و سوء استفاده از بیتالمال است وبس.
یکبار که از تلویزیون میخواستند از خانه و زندگی ساده شهید رجایی فیلمبرداری کنند، پیشنهاد کردند اول دستی به سر و روی آن بکشند و یک نقاشی معمولی هم در داخل انجام دهند. با موافقت آن شهید، تعمیرات ضروری و نقّاشی ساده انجام شد و هزینه آنها را خود شخصا طی چکی از حقوق معلمی خویش پرداخت. وقتی گروه فیلمبرداری آماده کار شدند، شهید رجایی پشیمان شد و گفت: چه لزومی دارد این کار را بکنید؟ من از مردم کشورم خجالت میکشم که بعضی از آنان سرپناهی ندارند و برای نداشتن یک اتاق یا منزل کوچک در عذاب هستند، آن وقت شما میخواهید خانه من را به آنان نشان بدهید که چه بشود؟
فیض سحر
شبزندهداری و خلوت با محبوب در سحرگاه، رمز موفقیت سالکان الیاللّه، و راز پیروزی و غلبه بر هوای نفس و شیطان است. شهید رجایی چنان که مرد میدان کار و تلاش بود، نیمه شبها، بنده خاضع درگاه خداوند بودو موفقیت خویش را جز از آستان پروردگار کریم نمیجست. یکی از یاران او میگوید: شهید رجایی اصولاً آدمی شبزنده دار و اهل تهجد بود و این روحیه شبزندهداری را از دوستان، و حتی از خانوادهاش پنهان میداشت. به ندرت اتفاق میافتاد که کسی از راز شبانهاش آگاه شود. تعدادی از ما که ـ در آغاز انقلاب ـ شبها مثل او در نخستوزیری میماندیم، نمیدانستیم بیداری در دل شب و نماز شبانهاش چگونه انجام میشود. او بعد از نماز صبح، هیچگاه از دعا و تلاوت قرآن و تدبّر در آیات وحی غفلت نمیکرد.
نماز اوّل وقت
یکی از عبادتهای بسیار مهم شهیدرجایی این بود که در هر شرایطی، نمازهای واجبش را سر وقتش برپا میداشت. یکبار در حین پرسش و پاسخ مسؤولان، با شنیدن اذان ظهر، خطاب به حضار و جمع گفت: اگر خبر داده باشند برای مدت بیست دقیقه ضرورت دارد ارتباط تلفنی با مرکزی برقرار کنم، آیا اجازه هست که همین جا صحبت را متوقف و ادامه آن را به بعد از تلفن موکول کنیم؟ حاضران که از پیشنهاد غیرمنتظره شهید رجایی غافل گیر و شگفتزده شده بودند، گفتند: اختیار دارید. بله قربان! او گفت: هماکنون دستگاه بیسیم الاهی (اذان) خبر از انجام فریضه ظهر داده است. ما فعلاً وظیفه داریم با اقامه نماز، این ارتباط را برقرار کنیم. سپس بدون تکلف، لحظهای بعد در برابرنگاه ناباورانه حضّار، با جمعی به نماز ایستاد و این تکلیف الاهی را سروقت انجام داد.
همسایگی یعنی این!
تواضع و اخلاص شهیدرجایی، مثالزدنی و شگفتانگیز بود. گویی شخصیت اجتماعی و شأن بالای مملکتی خویش را هیچ به حساب میآورد و خود را جز خدمتگزاری زحمتکش و مسؤول نمیدید. یکی از همسایگان آن شهید میگوید: ما همسایه شهید رجایی بودیم و او نخستوزیر شده بود. اتفاقا همان روزها، ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم. صبح روزی که مواد زاید بنایی را با شوهرم به کوچه میبردیم، او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل میرفت. ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت: کمک میخواهید؟ شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت: کار مهمی نیست؛ امّا او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصّش، به کمک ما شتافت. هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پرزحمت بازداریم، نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت: همسایه بودن یعنی همین.
دل دریایی
یکی از یاران شهید رجایی میگوید: پیش از انقلاب، یکبار او را دیدم که برای خرید میوه، از خیابان ایران به میدان ژاله (شهدا) میرفت. گفتم: برای خریده میوه چرا این همه راه میروی؟ گفت: آنجا دوستی دارم که دکّهدار و میوهفروش است. همراهش تا همانجا رفتم و دیدم این بزرگوار بعداز خوش و بش کردن با میوهفروش، دور ازچشم او، میوههای له شده و معیوب را در پاکت میریزد. تعجب کردم و برای کمک به او، چند میوه خوب و سالم را در پاکتش ریختم، امّا ایشان بیآنکه میوه فروش متوجه شود، آنها را از پاکت در آورد و به جای آنها، میوههای معیوب را در پاکت ریخت! بعد از پرداخت وجه در بین راه پرسیدم: قصه چه بود؟ اول چیزی نخواست بگوید، اما در برابر اصرارم گفت: این مرد دو پسر داشت. یکی در جریان مبارزه شهید شد و دیگری اکنون در زندان به سر میبرد. ما و برخی از دوستان در طول هفته، بیآن که او بداند، به قصد کمک به این پدر تنها و دلسوخته، از ایشان به این شکلی که دیدی میوه میخریم.
معلم مهربان
شهید رجایی در دوران معلمی برای شناخت دانشآموزان اصرار عجیبی داشت. وی خیلی زود با نام کوچک آنان آشنا میشد و به نشان صمیمیت، آنان را با نام کوچک صدا میکرد. در کلاس درس خیلی جدی بود، اما به مرور زمان، به دلیل دلسوزیها وبرخورد عاطفی که با همه داشت، همان خشکی، در قالب وقاری خاص در دل دانشآموزان جا میافتاد. یک روز او با تعدادی از دانشآموزان به عیادت دانشآموزی رفتند که متهم به خبرچینی برای ساواک و از نظر فکری با آنان در نقطه مقابل و ضدیت قرار داشت. آن شهید عزیز با این کار، دستور دینی به عیادت را، بر تمایلات نفسانی خویش ترجیح داد و موجب شد که همه دانشآموزان، بیشتر تحت تأثیر عمل انسانی اسلامی او واقع شوند و درس دیگری بگیرند.
پیام به معلمان
شهید رجایی یک معلم بود و به معلمی خویش عشق میورزید. معلمی که به راستی، شغل خویش را شغل انبیای الاهی میدانست و در پیروی از آنان به جان میکوشید. او میگفت: همان موقعی که تحصیلات دبیرستانی را به صورت آزاد و متفرقه ادامه دادم و دیپلم گرفتم، شبی در مسجد هدایت، [حضرت آیت اللّه طالقانی] سخنرانی داشتند و از رسالت پیامبران صحبت میکردند و میگفتند که پیغمبری نوعی معلمی جامعه است و من که خیلی از نظر ذهنی و قلبی و روحی آماده بودم، این جملههای ایشان در من اثر کرد و دنبال هیچ دانشکده دیگر نرفتم و تصمیم گرفتم که شغل معلمی را پیشه کنم. برای معلمان کشور جز این پیام ندارم که بگویم: خواهران و برادران! شما شمع محفل انسانیت هستید، همچنان که شهید مطهری بود. هر کس چیزی میسازد و شما انسان میسازید.
ایمان و تقوا
ایمان و تقوا، دو صفت نیک وجود انسانی هستند که هر کدام سهمی در نجات و رستگاری وی برعهده دارند و هر اندازه در کسب این دو صفت کوشیده شود، رسیدن به مدارج کمال و معنویت آسانتر و سریعتر خواهد بود. دوستان شهید رجایی میگویند که این دو صفت، ازخصوصیات بارز و از ویژگیهای روحی آن شهید بود، به طوری که ایمان و تقوا در رفتار ایشان موج میزد. نگاهش به همه پاک و رفتارش خیلی جدی و حساب شده بود و در عین حال، همیشه تبسم شیرین و معناداری بر لبهایش دیده میشد. دانشآموزی روز جلسه امتحان، وقتی لحظهای او را در پلههای سالن تنها دید، با شتاب پیش رفت و بیمقدمه و بدون سلام درباره امتحان از وی پرسشی کرد. او با آرامش و وقار خاصّی، اول به آن دانشآموز سلام کرد و بعد جوابش را به مهربانی داد. خود همان دانشآموز میگفت: از بزرگواری او خجالت کشیدم و از رفتار کریمانهاش، ادب و انسانیت و درس زندگی آموختم.
شعر شهید
شهید رجایی از روحی بلند برخوردار بود. او هیچوقت عقایدش را حتی به همسرش تحمیل نمیکرد. شیوه او در زندگی با همسر، همسویی و هماهنگی بود. همسر آن شهید میگوید: … یک بار شهید رجایی در ساعت ملاقات و دور از چشم مأموران، با استفاده از فرصت، شعر زیر را به شیشه مقابل که حایل بین من و او بود چسبانید و از من خواست آن را یادداشت کنم:
همسرم! تا بشیر تابناک روز دامن گستراند
از فراز کوهسار دور در دامان صحرا
بوسه رگبار دشمن
دور از چشم عزیزان
روی خاک و خون کشاند
پیکر خونین ما را.
همسر من!
زندگی هر چند شیرین است؛
لیک اما، دوست دارم
با تمام آرزو
در راه انسانها بمیرم…»
همت بلند به جای یأس و سستی
شهید رجایی میگفت: هیچ وقت اظهار درد، چاره کار نیست. هر چه از این مقوله گفته شود و از سختیها گله و شکایت شود، جز این که اعصاب را خسته و ناراحت سازدو غمی بر غمها بیفزاید، اثری ندارد. برای رفع گرفتاری و جبران آن باید اقدام به کار نمود و تا آنجا که میسور است، برای حل مشکلات قیام کرد. خاصیت و خصوصیت انسان خداجو همین است که از مشکلات نهراسد و به جای شِکوه و شکایت و صرف وقت بیهوده در بیان درد،همت خود را در راه رفع موانع و تاختن به سوی هدف متعالی خویش به کار نبدند. همه ما وظیفه داریم به جای داشتن روحیه منفی و زبان یأس و ملال، نقش مثبت و فعال خود را در راه اجرای اهداف انقلاب ایفا کنیم.
مهر یاران
شهید رجایی و شهید باهنر، دو یار دیرینه، همرزم، همفکر و همدل بودند. گویی یک روح در دو بدن که هرگز از اظهار مهر و محبت به یکدیگر دریغ نمیورزیدند. هنگامی که در زمان تصدی نخستوزیری شهید رجایی، شهید باهنر نامزد پست وزارت آموزش و پرورش شد، شهید رجایی درصحن مجلس، با خضوع و خشوع فراوان و شگفتآوری، ارادت قلبی خویش را چنین به شهید باهنر اظهار نمود: «برادرانی نامزد این سمت بودندکه مورد تصویب قرار نگرفتند. دلم نمیآمد که دکتر باهنر را از مجلس بگیرم. … میخواهم از مجلس اجازه بگیرم که این برادر عزیز را به ما بدهند. … در مورد آقای باهنر بحثهای مختلفی شد که یکی هم مساله مدیریتیشان بود. در مورد مدیریت، بنده شخصا شاگرد ایشان بودم. آقای باهنر، قاطعیت خود را در پس یک پرده عطوفت پنهان کرده است».
فریاد مظلوم
مسأله تجاوزگری اسرائیل و غصب ظالمانه سرزمین اسلامی فلسطین، که آه از نهاد هر مسلمان آزادهای بر میآورد، از ابتدای امر موجب خشم و خروش رهبران آزاده جهان گردید و در صدر همگان، امام خمینی رحمهالله که در آن زمان رهبر و پیشوای نهضت اسلامی مردم ایران بودند، قرار داشت. همنوا با آن رهبر شجاع و نستوه، یاران با وفای او نیز در داخل کشور به افشاگری جنایات رژیم صهیونیستی پرداختند و شهید دکتر باهنر، از معدود کسانی بود که در برابر این ظلم آشکار خروشید و فریاد آزادی و عدالتخواهی و روشنگری برآورد.
خود آن شهید میگوید: طبق عادتی که آن روزها طلاب داشتند، ما منبر هم میرفتیم و سخنرانی میکردیم. خاطرم هست اولینبار که توقیف شدم، در سال 1337، در آبادان و مقارن بود با آن سالی که دولت ایران، اسرائیل را به رسمیت شناخته بود. من در منبر سخت به این مسأله حمله کردم. بعد توسط شهربانی آبادان دستگیر شدم و این اولین خاطره از برخورد با رژیم بود.
خدمت ناقابل
شهید دکتر باهنر، با روشنبینی و دقت نظر خاصی، باشهامت و دلیری در فضای اختناق و ضد دینی آن روز، دست به تهیه متون دینی و وارد ساختن آن در میان کتابهای درسی دانشآموزان زد. وی این اقدام معنوی خویش را چنین بیان کرد: قرار شد که برای برنامهریزی تعلیمات دینی و نوشتن کتابها به طور جدی کار کنیم. توانستیم در قسمت برنامهریزی درسی راه پیدا کنیم و جالب بود که در این فرصت موفق شدیم از بخشهای کوتاهی که در اول ابتدایی به عنوان مسایل دینی بایستی وارد میشد، تا آخرین سالهای تحصیلی دبیرستانی و همینطور برای دورههای تربیت معلم، کتابهای تعلیمات دینی بنویسیم…. اگر ما یک خدمت ناقابل به انقلاب اسلامی سراغ داشته باشیم (قبل از پیروزی انقلاب)، نوشتن کتابهای تعلیمات دینی است.
دیده روشنبین
روشنبینی و پرهیز از تنگنظری، از ویژگیهای بارز شهید باهنر بود. وی با دیدی باز به مسایل مینگریست و هرگز تحجر و خشکانگاری، حجاب دید نافذ و دقیق او نمیشد و این خود صفتی بود که به واسطه فهم درست و درک صحیح، از اسلام و دستورات باطنی اسلام آموخته بود. شهید باهنر، شاگرد راستین، تیزهوش و روشننگر مکتب اسلام بود و در این راه تا پای جان ایستادگی نمود. وقتی در مورد عید نوروز و تفریحات سالم از نظر اسلام از وی سؤال شد گفت: اسلام مقاومتی در برابر سنتهای سالم اجتماعی ندارد و حتی بسیاری از سنتها را با حفظ قالبها، تجدید محتوا میکندو روحیه تازهای به آن میدهد و آن را پر معنا و آهنگدار و جهتساز میکند. اسلام از هر مراسمی که بتواند به نفع تجدید روحیه، ایجاد نشاط معنوی اجتماعی، همبستگی و تفاهم بیشتر و برانگیختن احساسات خانوادگی و مردمی و اجتماعی استفاده بکند، استقبال میکند.
پند باهنر
آنان که در راه پیروزی به ثمر نشستن نهال نوپای انقلاب اسلامی بیشتر کوشیدند و رنج بیشتر بردند، قدرآن را بهتر میفهمند و بر استقامت در برابر مشکلات پس از پیروزی، اصرار بیشتری دارند. شهید باهنر که خود از فداییان و جان برکفان اسلام و انقلاب اسلامی بود، همواره این نکته اساسی را متذکر میشد که باید در برابر نارساییها صبر و استقامت داشت؛ چرا که ضعفها و کاستیها در برابر آنچه به دست آمده و خواهد آمد، بسیار اندک و ناچیز است. وی پس از شکست خفت بار آمریکا در ماجرای طبس، در اجتماع مردم چنین گفت: شما انقلاب عظیمی کردهاید و میخواهند آن را از دستتان بگیرند. میخواهند شرفتان را از شما بگیرند. میخواهند شما را یا به دامن غرب بیندازند یا به دامن شرق. انقلاب عظیمی نصیب شما شده…، ولی باید بدانید که به هر اندازه که انقلاب عظمت دارد، مشکلات و پیچیدگیهایش هم زیاد است. ولی باید همه با کمک یکدیگر و فداکاری کار کنیم، تا انقلاب ما به ثمر برسد.
خط اصلی انقلاب
اتحاد و یک دلی، رمز اصلی موفقیت و پیشرفت جامعه است؛ رمزی که هم وحی الاهی و اولیای دین بدان تصریح فرمودهاند و هم عقل سلیم، گویا و معترف به آن است، و در مقابل، اختلاف و کینهورزی موجب انحراف از مسیر حق و افتادن در دام دشمنان است. شهید باهنر، همسو و هم عقیده با دیگر مسؤولان دلسوز انقلاب، همواره جامعه اسلامی رابه وحدت و همدلی توصیه میکرد و میگفت: تفرقهها عوامل مختلفی دارد. به عقیده من باید خط اصلی انقلاب و آرمانهای اصیل آن روشن باشدو ما باید همه قشرهای اجتماعی را بر حول این محور جمع کنیم تاخطوط در هم ریخته در حوزه انقلاب به وجود نیاید. دشمن با شایعهپراکنی، قصد نفاق در بین صفوف مردم را دارد و ما باید در برابر شایعات و دروغپراکنیها مقاوم باشیم و از انتقادهای سازنده در مورد بهسازی و سازندگی استقبال کنیم و با عملکرد مثبت و انقلابی، بتوانیم اعتماد و رضایت مردم را جلب کنیم، تا زمینههای عینی نارضایتی مردم از بین برود و در مقابلِ جریاناتی که از طرف دشمن رهبری میشود، مقاومت کنیم.
معلم مکتبی
از دیدگاه شهید باهنر، معلمی نه تنها یک شغل، که وظیفهای الاهی و معنوی بوده، و مهمترین شاخصه یک معلم از دیدگاه او، مکتبی بودن است. وی طی مصاحبهای، در تشریح این که معلم خوب و مکتبی کیست، گفت: معلم مکتبی کسی است که خوب تدریس کند، نظم و انضباط را دقیقا رعایت کند و در انجام وظایف خود، کوتاهی نکندو بر خوردش با دانشآموزان از نظر اخلاقی، برخوردی اسلامی داشته باشد. در عین حال باید فکر و اندیشهاش در جهت اسلام و معیارهای ارزش اسلام باشد. به انقلاب مؤمن باشدو انقلاب اسلامی را که خونبهای هزاران شهید است، پذیرفته و از مفاسد اخلاقی پیراسته باشد.
صبح وصال
چه جانسوز است سوختن دو پروانه سبکبال که گرد شمع تابناک این دین آسمانی به طواف درآمدند و عاشقانه سوختند. باری، میدان پاسداری از دین و تلاش در جلب رضایت محبوب، مسلخ عشقی است که در آن، جز نکو را نکشند.
شهادت برترین معراج عشق است
کهاش پرواز از جبریل برتر
شهریار
صبحگاه عروج دو دلداده شیدای دوست، رجایی و باهنر، زمین از ولوله عشاق به لرزه درآمده بود. پیکرپاک راستقامتان جاودانه تاریخ چنان بر سر دستها میگشت که گویی مرغی به شوق آشیانه خویش، هوای پریدن دارد.
هر که را دستیاب میشد، دستی بر آن دو سفر کرده میکشید و دستی بر روی خویش.
خدایا! این چه عشقی است که از شوق وصال تو، دوستداران تو، محبوب دلهای مردمانند. اینها عاشقان توأند: «مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه».
یاران سحر
باز آ حدیث لالهها را سر کن ای دوست
یادی ز عاشورای شهریور کن ای دوست
بنگر عروج سرخ یاران سحر را
خونین حدیث عشق را باور کن ای دوست
سر در گریبان گیر و محزون ناله سر کن
صهبای غم در سینه ساغر کن ای دوست
آن یار در خون خفته را بنگر برادر
اشکی نثار آن گل پرپرکن ای دوست
از این مصیبت دیده و دل غرقه خون شد
فکری به حال این دل مضطر کن ای دوست
یاد شهیدان ره حق جاودان باد
تاج شهیدان بر سر اختر کن ای دوست
بشنو تو پند حافظ شیرین سخن را
شرح حدیث هجر را آخر کن ای دوست

مقام معظم رهبری (مدظله العالی ):
امروز یکی از کارهای اساسی و مهمی که در شرکتهای هنری معروف دنیا مورد استفاده قرار میگیرد عبارت است از ترساندن مردم از اسلام. چرا؟ اگر اسلام منافع جهانخواران را تهدید نکرده بود، در مقابل آن، این واکنشها نشان داده نمیشد. اینکه میبینید گروههایی را به نام اسلام و به نام حکومت اسلامی میسازند، میتراشند، مسلّح میکنند، پشتیبانی میکنند، به جان انسانها میاندازند و کشورها را بهوسیلهی آنها ناامن میکنند، این نشاندهندهی نفوذ پیام اسلام است. از اسلام حقیقی میترسند، از اسلام ناب میترسند؛ اسلامی که نسل پیش از شما در میدانهای نبرد، در میدانهای سیاست، در میدانهای انقلاب آن را سرِدست گرفت و به دنیا نشان داد. و همینطور که این جوانهای عزیز اشاره کردند و نشان دادند، امروز شما وارثان آن شهدای بزرگ و آن مردان عظیمالقدر هستید. پیام اسلام برای انسانیّت، پیام آسایش، عزّت، سربلندی و پیام زندگیِ همراه با امنوامان است؛ این را دشمنان نمیخواهند در دنیا شناخته بشود و ملّتها با آن آشنا بشوند
.
برادران عزیز! جوانان عزیز! فرماندهان محترم! وظیفهی امروز ملت ما یک وظیفهی خطیر و حساسی است. امروز فرصتهای بسیاری در مقابل ما قرار دارد. قدرتهای استکباری با سیاستهای گوناگون سعی میکنند ایرانهراسی و اسلامهراسی را در دنیا توسعه بدهند. میبینید کارهای گوناگون آنها را. برای ایرانهراسی، برای اسلامهراسی، شیوههای احمقانه، ابلهانه، بارها تکرار شده و بیخاصیتی آنها نشاندادهشده، مجدداً به وسیلهی سیاستگذاران درمانده و پریشان غربی و همپیمانانشان تکرار میشود. این شیوهها تاکنون نتیجهای نداشته است. اینها نتوانستهاند مقصود شیطانی خود را عمل کنند.
امروز ایران، ملت ایران، نیروهای مؤمن کشور ما در چشم کشورهای اسلامی عزیزند؛ امروز نظام جمهوری اسلامی در چشم ملتهای منطقه عزیز است؛ این درست نقطهی مقابل آن سیاستی است که آنها خواستهاند اعمال کنند. باز هم این سیاستها را تکرار میکنند، باز هم تودهنی خواهند خورد؛ باز هم آزمودهها را میآزمایند، باز هم طعم تلخ شکست را خواهند چشید.

سوره لقمان آیه 34
آیه
إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَداً وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِ ّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ
ترجمه
بی گمان آگاهی از زمان (برپایی قیامت) مخصوص خداست، و اوست که باران را نازل می کند، و آنچه را در رحم هاست می داند، و هیچ کس نمی داند که فردا چه به دست می آورد، و هیچ کس نمی داند که در چه سرزمینی می میرد، همانا خداوند علیم و خبیر است.
نکته ها
علم به زمان وقوع مرگ و قیامت، مخصوص خداست. اگر انسان ها بدانند که مرگ آنها دور است و قیامت به این زودی برپا نمی شود، مغرور شده و بیشتر به گناه آلوده می شوند و اگر بدانند که قیامت به زودی برپا می شود، وحشت کرده و دست از کار و فعالیّت بر می دارند، بنابراین ما که زمان مرگ و قیامت را نمی دانیم باید همواره آماده باشیم.
علم به نوزادنِ در رحمِ مادران، مخصوص خداست. گرچه دستگاه ها و آزمایش های علمی امروز نشان می دهند که جنین پسر است یا دختر؛ امّا علم خداوند ازلی و نامحدود است؛ علاوه بر این، علم به «ما فی الارحام» تنها مربوط به پسر یا دختر بودن جنین نیست، بلکه استعدادها، حالات، روحیّات، و صدها دانستنی دیگر را نیز شامل می شود که با هیچ دستگاه و آزمایش و امکانات بشری، قابل دست یابی نیست.
حضرت علی علیه السلام می فرماید: «عرفتُ اللّه بِفَسخِ العَزائم و حلّ العقود»**نهج البلاغه، حکمت 250.***، خدا را با شکسته شدن اراده ها و تغییر تصمیم ها شناختم.
حضرت علی علیه السلام ذیل آیه فرمودند: «مِن قَدَم الی قَدَم»**من لایحضر، ج 1، ص 139.***، یعنی انسان یک گام که بر می دارد، از گام آینده ی خود خبر ندارد.
پیام ها
1- علم بشر محدود است و قابل مقایسه با علم بی نهایت خداوند نیست. «یعلم… ما تدری نفس»
2- برنامه ریزی، تدبیر و تنظیم امور لازم است؛ امّا قدرتی مافوق در کار است که انسان نمی داند فردا چه می شود. «و ما تدری نفس ماذا تکسب غداً»
3- هیچ کس به زمان و مکان مرگ خویش آگاه نیست. «و ما تدری نفس بأی ارض تموت» (اگر در روایات می خوانیم که فلان ولیّ خدا، مکان یا زمانِ فوت یا شهادت خود را می دانست، آگاهی و علمی است که از طرف خداوند به او عطا شده است، وگرنه به طور استقلالی هیچ کس خبر ندارد.)
4- به گفته ی کاهنان، فال بینان، کف بینان و پیشگویان در مورد آینده ی خود اعتماد نکنیم. «و ما تدری نفس ماذا تکسب غداً»
5 - انسانی که نه از مرگ خود خبر دارد، نه از موقعیّت فردای خود، چرا مغرور است؟ «ما تدری نفس…»
6- انسان باید همواره آماده ی حضور در صحنه و پاسخ گویی باشد. «و ما تدری نفس بایّ ارض تموت»
حجه الاسلام والمسلمین قرائتی
موارد استثناء
قانون غيبت مانند هر قانون ديگرى داراى تبصره و موارد استثناء مىباشد. بنابراين در مقام مشورت براى انتخاب همسر يا رفيق و شريك در محل كار و مواردى از اين قبيل غيبت حرام نيست، زيرا اين كار جلو يك خطر و گاهى خطرها را مىگيرد و چه بسا اگر درست مشاوره انجام نگيرد يك عمر مفيد به يك عمر زيانبار تبديل گردد و دو نفر كه سوهان روح يكديگرند با اجبار و بىميل و رغبت با هم زندگى كنند يا در مواردى مانند احقاق حق و تظلم و صداى مظلوم و افشاگرى او در برابر ظالم و يا درباره كسى كه آشكارا به فسق و فجور آلوده است، اين موارد از موضوع غيبت خارج است.
فقها در كتابهاى مبسوط فقهى عناوين زير را جزء مستثنيات غيبت شمردهاند:
المتجاهر بالفسق: انجام دهنده كار فاسقانه آشكارا
جواز تظلم المظلوم: تظلم مظلوم اگر مستلزم غيبت باشد جايز است.
نصح المستشير:در مقام خيرخواهى و مشورت براى امور مهم و غرض اهمّ.
فى مواضع الاستفتاء: فتوا خواستن از مجتهد و اسم بردن از ظالم.
جواز الأغتياب لحم مادة الفساد:غيبت در جايى كه ريشه فساد كنده مىشود جايز است.
جواز الغيبة لرفع الضرر:غيبت كسى براى رفع ضرر از او جايز است.
جواز الغيبه بذكر الأوصاف الظاهرة: جواز غيبت درباره اوصاف ظاهرى مانند قد بلند و قد كوتاه و….
توجيه شيطانى
ذكر اين موارد به اين معنا نيست كه در هر زمانى كه اراده كنيم از كسى غيبت كنيم در قالب يكى از اين موارد و يا موارد ديگر از گناه و غيبت فرار كنيم و يا خودمان را گول بزنيم و توجيه كنيم.
سوگمندانه در فرهنگ مردم ما كم و بيش در اين رابطه اشتباهاتى رخ داده است كه به برخى از موارد آن اشاره مىكنيم، مثلاً:
مىگويند «غيبتش نباشد صفتش باشد» آيا با اين عبارت كه اين نباشد و آن باشد واقعيتها دگرگون مىشود. مگر تغيير اين چيزها بدست ماست كه تا اراده كرديم (كن فيكون) بشود و حقيقت غيبت تبديل به صفت شود؟!وانگهى اگر صفت كسى را كه راضى نيست فاش شود و منفى است كسى بر زبان جارى كند حكم غيبت او را دارد و فرقى نمىكند با غيبت.
مىگويد من اين حرف را جلوى روى فلانى هم مىگويم! آيا اين مفرّ درستى است، خوب اگر شما شهامت دارى كه روبرويش بگويى تا عيبش را اصلاح كند چه لزومى دارد كه به ديگرى بگويى تا دلش نسبت به غيبت شونده چركين شود؟! و نسبت به تو بى اعتماد گردد.
برخى هم به بهانه «تحليل» و اين كه بايد مسائل سياسى را روشن كرد و حلاجى كرد به آسانى از رقيب خود به عنوان يك چهره منفور و ملعون ياد مىكنند و مانند آب خوردن اين گناه را حلال مىدانند.
بايد از اين گونه توجيهات غير وجيه و شيطانى به خدا پناه ببريم و به وسيله غيبت دينمان را غارت نكنيم و بدانيم كه لذّت زودگذر غيبت عذاب ماندگار دوزخ را به دنبال دارد.
كيفر غيبت
بىترديد يكى از گناهان بزرگ غيبت است كه در فرهنگ و معارف دينى، در كنار هشدار از انجام آن به كيفرهاى غيبت كنندگان و نيز غيبت شنوندگان اشارات شگفتى شده است كه بدن هر خواننده و شنوندهاى را مىلرزاند.
رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«در شب معراج، مردمى را ديدم كه چهرههاى خود را با ناخنهايشان مىخراشند، پرسيدم: اى جبرئيل اينها كيانند؟
گفت: اينها كسانى هستند كه از مردم غيبت مىكنند و آبرويشان را مىبرند.»
و نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:
«روز قيامت فردى را مىآورند و او را در پيشگاه خدا نگه مىدارند و كارنامهاش را به او مىدهند، اما حسنات خود را در آن نمىبيند عرض مىكند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من در آن طاعات خود را نمىبينم، به او گفته مىشود: پروردگار نه خطا مىكند و نه فراموش، عمل تو به سبب غيبت كردن از مردم بر باد رفت، سپس مرد ديگرى را مىآورند و كارنامهاش را به او مىدهند، در آن طاعات بسيارى را مشاهده مىكند. عرض مىكند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من اين طاعات را به جا نياوردهام! گفته مىشود: فلانى از تو غيبت كرد و من حسنات او را به تو دادم.»
غيبت در روايات
پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با صداى بلند و از عمق وجودش به مسلمانان در اين زمينه هشدار داده است:
«يا معشر من آمن بلسانه و لم يؤمن بقلبه! لاتغتابوا المسلمين ولاتتبعوا عوراتهم، فأنه من تتبع عورة اخيه تتبع اللّه عورته و من تتبع اللّه عورته يفضحه فى جوف بيته؛ اى گروهى كه به زبان ايمان آوردهايد و نه با قلب، غيبت مسلمانان نكنيد، و از عيوب پنهانى آنها جستجو ننماييد. زيرا كسى كه در امور پنهانى برادر دينى خود جستجو كند خداوند اسرار او را فاش مىسازد و در دل خانهاش او را رسوا مىسازد.»
در بيان ديگر معصومين نيز اين هشدارها به چشم مىخورد:
امام على(علیه السلام) مىفرمايد:
«اياك ان تجعل مركبك لسانك فى غيبة اخيك او تقول ما يصير عليك حجة و فى الأسائة اليك علّة؛ دورى گزين از اين كه زبانت را مركب قرار بدهى در غيبت كردن برادر دينىات، يا چيزى درباره او بگويى كه عليه خودت حجت درست كنى، و يا بدين وسيله زمينه جسارت و بدى نسبت به خودت را فراهم سازى.»
انگيزههاى غيبت
ريشهيابى اين موضوع كه بدانيم چرا انسانها از يكديگر غيبت مىكنند؟ پرسشى است كه پاسخ آن راهگشا خواهد بود؟
گاهى ريشه غيبت آن است كه كسى با تخريب ديگران مىخواهد خود را رفعت و بلندى ببخشد. نقص ديگران را مىشمارد تا كمال خود را به اثبات برساند اين نوع از غيبت در بين اهل علم و دانش بيشتر رواج دارد. آنها گاهى محترمانه به غيبت يكديگر مىپردازند، مثلاً مىگويد فلانى اين مطلب را نفهميده است، و يا آنچه او در اين بحث گفته است بطلان آن روشن است و مانند آن، گاهى از گرفتارى شخصى غمگين است و غم و اندوه خود را آشكار مىكند اگر از او پرسيده شود چرا در غم فرو رفتهاى؟ مىگويد به خاطر اين كه فلانى برايش گرفتارى پيش آمده و يكى يكى آنها را بيان مىكند و اين شيوه برخى از اهل نفاق است كه به اين وسيله آبروى افراد را مىريزند و علامت سؤال فراوان در ذهن مخاطبان خود ايجاد مىكنند؟ و بالآخره على(ع) در يك كلام گويا و روشن فرمود:
«الغيبة جهد العاجز؛(4) غيبت تلاش انسانهاى ناتوان است».
اين كه انسان پشت سر كسى ميدان بگيرد و نقطه ضعفها و عيبهاى او را برشمارد اين شهامت و شجاعت و مردانگى نيست، اين نشاندهنده نوعى عقده حقارت و يا برون افكنى آن روحيه پست و همت كوتاه او بشمار مىرود. به جنگ كسى رفتن كه قدرت دفاع از خود را ندارد هنر نيست، مانند مشت زنى كه به ديوار مشت بزند و خود را قهرمان و پيروز ميدان به حساب آورد.
از اين رو امام على(علیه السلام) در اين باره مىفرمايد:
«لادين لمرتاب و لامروة لمغتاب؛ آدمى كه (در همه چيز شك مىكند) دين ندارد و كسيكه غيبت مىكند ناجوانمرد است.
برخى از آن جهت به غيبت آلوده مىشوند كه با عينك بدبينى همه كس را مىبينند، نگاهشان به افراد نگاه نادرستى است، داستان همان مورچه است كه آب در خانه او افتاد و گفت دنيا را آب برد.
بعضى با كوچكترين ضرر و يا حادثهاى به تمام عالم و آدم بد و بيراه مىگويند، همه مسؤولان را زير سؤال مىبرند، همه خوبىها و اقدامهاى مثبت را ناديده مىگيرند و مگس گونه روى نقطههاى آلوده مىنشينند. اين گونه كسان اگر با ديده انصاف بنگرند بسيارى از انتقادهاى انتقام گونه آنها وارد نيست و جز مسموميت فكرى و اجتماعى اثر و نتيجه ديگرى ندارد.
قرآن و غيبت
سوره «حجرات» كه سوره ادب و اخلاق است همه مسلمانان و مؤمنان را برادر ناميده است طرح (اخوّت) و برادرى در جامعه دينى زمينه ساز همدلى، مهربانى، دوستى، آبرودارى، يارى كردن، خيرخواهى، كمك مالى، دفاع از حيثيت اجتماعى و… مىباشد، اگر روحيه برادرى در جامعه اسلامى حاكم باشد همه به يكديگر احترام مىگذارند و حدود و حقوق را رعايت مىكنند و در نتيجه زمينه نزول رحمت پروردگار را فراهم مىسازند از اين رو قرآن مجيد مىفرمايد:
«انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم و اتقوااللّه لعلكم ترحمون»
مؤمنان برادر يكديگرند، بنابراين ميان دو برادر خود صلح برقرار سازيد و تقواى الهى پيشه كنيد تا مشمول رحمت او شويد.
در اين آيه شريفه چند نكته قابل توجه است:
1. اخوت و برادرى دينى
2. اهميت صلح و آشتى و مهربانى
3. تقوا و خداباورى در كارها
4. زمينه سازى جلب رحمت حق
اگر مؤمنان به راستى برادر يكديگر باشند در جهت گسترش مهر و دوستى و صلح و آشتى تلاش مىورزند و اين كار را فقط براى خدا انجام مىدهند، خداوند هم بر چنين مردمانى رحمت و رأفت خود را فرو خواهد فرستاد.
غيبتهاي مجاز!
سه كس را شنيدم كه غيبت رواست
وزين درگذشتي، چهارم خطاست:
يكي پادشاهي ملامتپسند
كز او بر دل خلق بيني گزند
حلال است از او نقل كردن خبر
مگر خلق باشند از او برحذَر
دوم پرده بر بيحياتي متن
كه خود ميدَرَد پرده بر خويشتن
ز حوضش مدار اي برادر، نگاه
كه او ميدرافتد به گردن به چاه
سوم كژ ترازويِ ناراست خوي
ز فعلِ بدش هرچه داني بگوي(1).
با اينكه «غيبت» (پشت سركسي از او بدگويي كردن»ازگناهان بزرگِ اخلاقي و اجتماعي بوده و مفاسد و بيسامانيهاي مُهيبي بر آن مترتّب است و اساساً سرشتها و طبعهاي سالم و بيعيب از آن گريزانند،درموارد ويژهاي كه پاي مصلحت و خير انسانها درميان است و هدفي مشروع و عقلايي دارد كه مفاسد آن را جبران ميكند، يا اينكه مفسدهاي ندارد،به لحاظ شرعي، جايز و روا شمرده شده است-البته با رعايت اصول و حدودي كه در شريعت آمده است- كه در پايان اين بخش بدانها اشاره خواهد شد.
برخي از موارد غيبتهاي مجاز عبارتند از:
1-دادخواهي
كسيكه مورد ستم واقع شده و حقوقش پايمال گرديده،درمقام تظلّم و دادخواهي، مجاز است نزد هرمقامي يا نهادي كه صالح و سزامندِ داوري و بازستاندن حقوق پايمال شده است،به شكوا برخيزد و از ستمگر و متجاوز درباره ستمي كه بر او رفته، غيبت كند و ستمهاي او را بازگويد.
قرآنكريم در اينباره فرموده است:
«لا يحبُّ الله الجهر بالسُّوء من القول الاّ من ظلم و كان الله سميعاً عليماً»(2)؛
خداوند بلند گفتنِ سخن بد را دوست نميدارد، مگر از كسي كه بر او ستم رفته باشد. و خدا شنوا و دانا است.
پيامبرگرامي(ص) فرمود:
«انَّ لصاحب الحقّ مَقال»(3)؛
صاحب حق را سخني است كه بايد بگويد.
يعني حق قانوني و انساني او است كه درباره ستمي كه بر او رفته، سخن بگويد؛ چراكه تنها راهِ ستاندنِ حقِ پايمال شده همين فرياد و دادخواهي است.
نيز فرمودند:
«مطل الغنيْ ظلمُ»(4)؛
تسامح و تأخير ثروتمند [در پرداخت قرض]،نوعي ستم است.
همچنين ميفرمايند:
«ليْ الواجد يحلُّ عقوبته و عرضه»(5)؛
تساهل دارا و متمكّن در پرداخت وام، كيفر و شرف او را مباح ميكند.
بدينمعنا كه طلبكار اين حق را دارد از نهاد صالحي براي بدهكارِ متمكّن، كه از پرداخت بدهياش امتناع ميورزد، تقاضاي كيفر كند و با بازگفتن عيبهاي او، آبرويش را هدف قرار دهد.
البته درصورت تنگدستيِ بدهكار، شايسته است كه حتي نام بدهكار پنهان و آبرويش نگهداشته شود.
«و ان كان ذو عسرهْ فنطرهْ اليْ ميسرهْ»(6)؛
و اگر (وامدار) تنگدست بود، او را تا فراخدستي مهلتي بايد داد.
2-نهي از منكر
ازجمله واجبهاي مهم در اسلام، دو فريضه همگاني «امربهمعروف» و «نهيازمنكر» است كه درروايات رسيده از اهلبيت پيامبر(ص)،عاليترين و شريفترين تكاليفِ واجب ديني است؛«اسمي الفرائض و اشرفها»(7).
امامباقر(ع) فرمود:
«انَّ الأمر بالمعروف والنّهيٍْ عن المنكر سبيل الأنبياء و منهاج الصّلحا، فريضهْ عظيمهْ بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلُّ المكاسب و تردُّ المظالم و تعمر الأرضُ و ينتصف منالأعداء و يستقيم الأمر»(8)؛
امربهمعروف و نهيازمنكر، روش پيامبران و شيوه صالحان و (دو) فريضه بزرگ الهياند كه ديگر واجبات به وسيله آنها برپا ميشوند و در پرتو اين دو، راهها امن ميگردند و كسبوكار مردم حلال ميشود و حقوق آنها تأمين ميگردد و زمينها آباد و از دشمنان انتقام گرفته ميشود و كارها راست و روبهراه ميگردند.
علي(ع) فرمودند:
«وما اعمال البرِّكلُّها والجهاد فيٍْ سبيلالله عندالأمر بالمعروف والنّهيْ عن المنكر الاّ كنفثهْ فيْ بحرٍ لجِّيّْ»(9)؛
همه اعمال نيكو و جهاد در راه خدا در كنارِ «امربهمعروف و نهيازمنكر»
همچون انداختن آب دهاني است بر درياي پهناور.
فرمان به نيكيها و بازداشتن از بديها تكليفي است عمومي؛يعني همگي مسلمانان بايد در موقعيت يك ناظر و مراقبِ مسئول، هركس و هر مقامي را،اگرچه در بالاترين منصب اجتماعي قرار دارد ولي در انجام تكاليف ديني و اجتماعياش سهلانگار است (وظيفه واجب را ترك ميكند يا كار حرامي مرتكب ميشود)، آگاه كنند و او را از فرجام نكبتبار ترك مسئوليت برحذر بدارند و حتي تهديدش كنند و درنهايت، با داشتنِ قدرت، اقدام عملي كرده،او را از انجام كارهاي ناپسند بازدارند و چنانچه ازطريق نهيازمنكر نتوانند او را از كردار نادرستش بازدارند، ميتوانند از راه غيبت و بازگو كردن گناهاني كه مرتكب ميشود، او را به راه درست بازگردانده، هم او و هم جامعه را از پلشتي و آلودگي به گناه پاك سازند.
3- پرسش و استفتا
شهيد ثاني، در اينباره ميگويد:
مانند آنكه بگويد: پدرم يا برادرم يا هركس ديگر به من ستم نموده و حقوق مرا تباه كردهاند؛ چگونه و از چه راهي، خود را از ستم آنان رها سازم؟ اگرچه نيكوتر است كه پرسش را با لحني تعريض گونه و كنايهآميز طرح كند؛ مانند آنكه بگويد: كسيكه از جانب پدر يا برادر؛ و يا… مورد ستم واقع شده است، چگونه و از چه راهي بايد خود را از ستم آنان برهاند؟
هند از پيامبرگرامي(ص) پرسيد: همسرم، ابوسفيان، مردي بخيل و
تنگنظر و آزمند است و در پرداخت هزينه زندگي من و فرزندم، اندازه كفاف و بسندگي را رعايت نميكند. آيا روا است بيآنكه بداند، از اموالش برگيرم؟ فرمودند:
«خذيْ ما يكفيك و ولدك»(10)؛
به اندازه كفاف و بسندگي خود و فرزندت برگير.
آن حضرت، هند را از اينكه از فرومايگي و آزمندي ابوسفيان سخن گفت، باز نداشتند؛ چراكه هند در مقام نظرخواهي و در جستوجوي گريزگاهي براي بيرون رفتن از مشكل خود و فرزندش بود.
4- دانشمند نمايان
ازجمله بلاهاي بزرگ اجتماعي، كه اغلب در بازارِآشفته رسالهنويسي در عرصه دانشِ دين و درايام كسادي علم، كه بازار تحقيق و تأمّل از رونق افتاده و سكّه آن بيقدر و قيمت گشته، سر برآوردنِ عالمنمايان «چسب و قيچي»است، كه بيدانش فتوا ميدهند و بر كرسي علم و تحقيق مينشينند و سخن از علم و حقيقت ميرانند و اين همه، در كنار عالمان خداباوري است كه بيهيچ ادعا، در گوشه و كنار، با رنج و مشقات فراوان به تحقيق و تعليم وتعلّم ميپردازند و همچون شمعي فروزان، مشعلدار قبيله علم ميباشند.
تعبير دردمندانه امامعلي(ع) را درباره عالم نمايان بنگريد:
«خود را دانشمند نامد و از دانش در او نشاني نيست؛مشتي افكار جاهلانه و گمراهيهايي ازگمراهان فراگرفته، بر سر راه مردم دامهاي فريبگسترده و سخنانِ باطل گويد و كتاب خدا را به رأي خود تفسير كند و حقيقت را به مقتضاي نفس خويش به اين سو و آن سو متمايل سازد»(11).
برحذر داشتن و آگاه كردن بندگان خداوند از خطر چنين عالمنماياني كه جامعه سالوس و فريب بر تن كرده و راه درستِ دينداري به روي مردمان بسته و عالمان درد آشنا و حقيقتشناس را بدنام كرده و به بدعتِ در دين خدا نشستهاند، كاري مجاز، بلكه واجب است و چنانچه راهي جز غيبت و آشكار ساختن زشتيها و بدعتگزاريهايشان نباشد، بدگويي در پشت سر آنان حرام نخواهد بود؛چراكه آنها، خود با اين فريبكاري و دروغپردازي، حريم حرمت خويش را شكسته و نفرين فرشتگانِ عذاب و رحمت را براي خود روا داشتهاند. پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«من افتيَْ بغير علمٍ لعنتهُ ملائكهًُْ السّماء والأرض»(12).
كسي كه بيدانش بر مردم فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمين او را نفرين گويند.
نيز امام محمدباقر(ع) فرمودند:
«به هركه بيهيچ دانش و رهيافتي فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب نفرين گويند، و نكبت و گرانباري هركس كه به فتواي او عمل كرده بر عهده او است»(13).
امامسجاد(ع) نيز فرمودند:
«اللهم انّيٍْ اعوذبك… ان نقول فيْ العلم بغير علم»(14)؛
خدايا،به تو پناه ميبرم… در آنچه كه در قلمروِ دانايي است (دانش و آگاهي ميطلبد)، از روي ناداني سخن بگويم.
5- درباره متجاهر به فسق
كسيكه آشكارا و بيپرواي از سرزنش مردم،گناه ميكند- مانند آنكه اموال مردم را ميدزدد،يا قمار ميبازد، يا ميگساري ميكند-و نه تنها از سرزنش مردم و رسوايي خويش نميهراسد، بلكه بدين بزهكاريها نيز مينازد و بر اين سلوك ناپسندش ميلافد،از آن جاكه چنين بزهكار فرومايهاي، خود پرده حيا و آزرم از چهره شخصيت خويش برافكنده و كرامت اخلاقي جامعه را نيز ناديده انگاشته،سزاوار هيچگونه تكريم و پردهپوشي نيست. از همينرو، پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«من القيَْ جلباب الحياء لاغيبهْ لَه»(15)؛
هركه پرده ي آزرم بيفكند، غيبت ندارد (و نكوهش او غيبت شمرده نميشود.)
غزّالي ميگويد:
سلف گفتندي كه سه كس را غيبت نباشد: سلطان ظالم را و مبتدِع (بدعتگزار) و آشكاركننده فسق را(16).
و نيزگويد:
حسن گفت:سه كس را غيبت نيست:1. صاحب هوا؛يعني عشقپيشه شهوتراني كه از سرزنش مردمان نميهراسد؛چنانكه سعدي ميگويد:
گو همه شهرم نگه كنند و ببينند
دست درآغوش ياركرده حمايل
2. فاسق كه فسق ظاهركند؛
3. سلطان جائر(17).
چند نكته
رعايت مرزهاي اخلاقي در انجام وظيفه ديني
هركاري در شريعت،بروفق مصلحت و حكمت و داراي اندازه و مرزي است كه يك مسلمان پايبند به دين ناگزيرازرعايت آن است، و كمترين انحراف-افراط يا تفريط- گذشته ازآنكه آثارتخريبي اخلاقي و اجتماعي دارد،تجاوزبه حدود و مقرّرات الهي به شمار ميرود.خدايتعالي در جايجاي قرآنكريم،پس از تأكيد بر پيروي از تكاليف شرعي، مسلمانان را از اينكه مبادا به بهانه انجام وظيفه ديني، از راه راست منحرف شده،نسبت به تكليف الهي زيادهروي كنند، يا اينكه از آن بكاهند و با اينكه بر نشاني آشكار ازسوي پروردگارند، خواهشهاي نفسانيشان را پي بگيرند و به تعبير قرآنكريم،«كردار زشتش درنظر آراسته شده، آن را نيكو بيند»(18)،برحذرداشته است؛ چراكه اگرحدود و مرزهاي تعيين شده ازجانب خداوند شكسته شود، حيات اجتماعي انسانها به خطر ميافتد:
«تلك حدودالله فلا تعتدوها و من يتعدَّ حدود الله فاولئك همالظّالمون»(19)؛
اينها مرزهاي خدايند،ازآنها فراتر نرويد، و هركه از مرزهاي خدا فراتر رود، چنين كسان ستمكارانند.
اساساً راه راستي كه در روايات توصيف شده كه از مو باريكتر و از شمشير برّندهتر و از شب تاريكتراست،همين رعايت همه جانبه حدود و مرزبنديهاي الهي است. پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«الصّراط ادقُّ من الشَّعر و احدُّ من السَّيف و اظلم من اللَّيل»(20).
به ويژه آنجاكه جان و مال و آبروي انسانها درميان است.و در حديث آمده است كه مردمِ روزگارپيامبرگرامي(ص) عبادت كامل و تمام را نه در روزه و نه در نماز، بلكه درخودداري از تجاوز به آبرو و شرف انسانها ميدانستند(21).
در اينجا،به چند نكته مهم، كه آگاهي از آنها ضروري مينمايد،به اجمال اشاره ميشود:
نخست اينكه بايد انديشيد كه انگيزه غيبتكننده در غيبت مجاز يا لازم
چيست؟ آيا به انگيزه اصلاح شخص غيبتشونده،زبان به بدگويي گشوده است يا به انگيزه انتقام و عقدهگشايي، و از اينطريق ميخواهد خاطر خويش را تسكين داده، زخمهاي روحياش را التيام بخشد؟ شيطان دروني آدمي كارهاي زشت او را درنظرش ميآرايد،تا آنجا كه بپندارد هرچه انجام ميدهد نيكو است:
«الَّذين ضلَّ سعيهم فيالحيوهْ الدُّنيا وهم يحسبون انَّهم يحسنون صنعاً»(22)؛
آنهايند كه كوشششان در زندگي اين جهان گم و تباه شده است،ولي خود ميپندارند كه كار نيكو ميكنند.
امامخميني(ره) ميفرمايد:
آنچه لازم است در اينمورد ذكر كنيم اين است كه انسان بايد در همه موارد، از مكائد نفس ايمن نباشد و باكمال دقت و احتياط تام، مشي كند ودرصدد عذرتراشي نباشد كه يكي از موارد استثناء را بدست آورده،به عيبجويي و بذلهگويي سرگرم شود.
مكائد نفس بسيار دقيق است. ممكن است انسان را از راه شرع مموَّه [نموده](حقيقت را وارونه جلوه دهد)،گول زند و وارد در مهالك كند؛مثلاً،غيبت متجاهر به فسق گرچه جايز است،بلكه در بعض موارد،كه موجب ردع او شود،واجب است و از مراتب نهيازمنكر به شمار ميآيد، ولي انسان بايد ملاحظه كند كه داعي نفساني او دراين غيبت،آيا همين داعي شرعي است يا داعي شيطاني و محرّك نفساني درآن مدخليت دارد.اگر داعي الهي دارد، از عبادات به شمار ميآيد، بلكه غيبت با قصد اصلاح متجاهر و عاصي از اوضح مصاديق احسان و انعام به او است، گرچه خودش نفهمد. ولي اگر مشوب به فساد و هواهاي نفساني است،درصدد تخليص نيت برآيد و از اعراض مردم بدون قصد صحيح اِعراض كند، بلكه عادت دادن نفس را به غيبت، درمورد جايز نيز مضر به حال آن است(23).
مرحوم آقانجفي اصفهاني در راه تختفولاد، ظرف شرابِ ميرزاحسين دودي را ميشكند و او در پاسخ رفتار آن مرحوم اين بيتها را ميسرايد:
شيخ نجفي شكست از ما خم مي
آوازه شهرتش شد از فارس به ري
گر بهر خدا شكست، صد واي به من
ور بهر ريا شكست، صد واي به وي
دوم اينكه در مقام نهيازمنكر، اگر كار غيبت و بدگويي به جايي رسد كه باعث پراكندن زشتيها و ناپسنديها گردد، اگرچه اين كار به لحاظ غيبتِ متجاهر، امري مباح و جايزاست، ولي به لحاظ اينكه نقل و بازگو كردنِ زشتيها، خود از مصداقهاي بارزِ اشاعه فحشا و پراكندن بديها است، جايز نميباشد؛چراكه بسياري از انسانها درميان خود و گناهان، ديواري از رعب و وحشت و حيا ميبينند كه با برپا بودن اين ديوار، از گناه دوري ميكنند،و نميسزد كه اين ديوار فرو ريزد و هيمنه ي گناه ازميان برود. از اينرو، اگر بازگو كردنِ گناه موجب گردد كه اين ديوار فرو ريزد و آدميان دربرابر گناهان و بديها احساس رعب و آزرم نكنند،بازگو كردن و پراكندن بديها از حرامهايي است كه به خاطرحفظ سلامت جامعه، نبايد انجام گيرد:
«إنَّ الَّذين يحبُّون ان تشيع الفاحشهًُْ فيالَّذين آمنوا لهم عذابُ اليمُ فِيالدُّنيا والآخرهْ والله يعلم و انتم لا تعلَمُونَ»(24)؛
همانا كسانيكه دوست دارند زشتكاري درميان آنان كه ايمان آوردهاند فاش شود، آنها را دراين جهان و آن جهان عذابي است دردناك،و خدا ميداند و شما نميدانيد.
سوم اينكه غيبت در موارد مجاز آن، همانند تكاليف ديگر، برپايه مصلحت و حكمت و به منظور بازداشتن گناهكار و اصلاح او است و درحقيقت، مرتبهاي از مراتب نهيازمنكر است. بدينروي، نبايد بيمقدّمه به عرصه غيبت گام نهاد و بيهيچ دليلي، كوس رسوايي شخص غيبتشونده را به صدا درآورد و آبرو و كرامت انساني او را مخدوش نموده،شخصيت اجتماعياش را تباه كرد؛ چراكه اينگونه برخوردها ستمي بزرگ و گناهي آشكاراست و از مصداقهاي بارزِغيبت؛چراكه بسيارند انسانهايي كه با برخوردهاي مشفقانه و در خلوت، از كارهاي ناشايسته خود باز ميايستند.برخوردهاي خصوصي و محرمانه، كه در
حدود اخلاق و ادب انجام ميگيرند،اغلب به نتيجه ي مثبت ميرسند و افراد را به عيبهايي كه دارند،آگاه ميسازند. حضرت علي(ع) فرمودند:
«تلويح زلَّهًْ العاقل له امضُّ من عتابه»(25)؛
لغزش و خطاي خردمند را كنايهآميز گفتن از نكوهش صريح دردناكتراست. بنابراين،مسلمان حق ندارد به عنوان نهيازمنكريا انتقاد از عيبهاي اخلاقي، بيدليل پرده مردم را بدرد و آبروي آنها را ببرد، و نبايد از مرز حقّ و مصلحت گام فراتر نهد و به بهانه بازداشتن غيبتشونده از گناه،موجب هتك و تحقير او شود. از همينرو است كه امامخميني(ره) در موارد «غيبتهاي مجاز»، ترك آن را نيكوتر دانستهاند:
بلي،درمواردي كه غيبت واجب ميشود- مثل مورد سابق و بعضي موارد ديگر كه علما ذكر فرمودهاند-البته بايد اقدام نمود، ولي نيت را از هواي نفس و متابعت شيطان بايد تخليص نمود. ولي درموارد جواز،ترك آن اولي و احسن است. هرامرجايزي را انسان نبايد مرتكب شود و خصوصاً اينطور از اموركه مكائد نفس و شيطان در آن خيلي كارگراست(26).
پينوشتها:
1-بوستان.
2-نساء: 149.
3-المصنّفات الأربعهًْ، ص31.
4-همان.
5-همان.
6-بقره: 280.
7-الكافي، ج5، ص55.
8-وسائلالشيعه، ج16، ص119.
9-نهجالبلاغه، حكمت374.
10-الخلاف، الشيخالطوسي، ج4، ص160.
11-نهجالبلاغه، خطبه87.
12-تحفالعقول، ص41.
13-الكافي، ج1، ص42.
14-صحيفه سجاديه، دعاي8.
15-تحفالعقول، ص45.
16-احياءالعلوم، ج3، ص313.
17-همان.
18-فاطر: 8.
19-بقره: 229.
20-علماليقين، ص1181.
21-مجموعه ورّام، ص116.
22-كهف: 104.
23-شرح چهلحديث، ص313-314.
24-نور: 19.
24-غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص348.
25-شرح چهلحديث، ص314.
منبع:
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي: غیبت، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.