حوزه علمیه فاطمیه سلاماللهعلیها شهرکرد


رئیس مجلس شورای اسلامی در کنگره ملی شهدای چهارمحال و بختیاری در شهرکرد تصریح کرد: جهاد و شهادت، یک مسئله اساسی برای جامعه اسلامی است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، علی لاریجانی افزود: عزت مومن و جامعه اسلامی در این است که اهل مجاهدت و جهاد باشند به همین دلیل پیامبر اسلام فرمودند اگر جامعه ای لباس جهاد را در بیاورد لباس خفت بر تن می کند.
رئیس مجلس شورای اسلامی: جهاد موضوعی اساسی برای جامعه اسلامی است
رئیس مجلس شورای اسلامی عشق به جهاد و شهادت را عامل تفاوت ایران با دیگر کشورها دانست و ادامه داد: چون انقلاب اسلامی به ایران استقلال داد و اکنون مسئولان به پشتوانه ملت ایران، آمریکا را در سخنان خود خوار و ذلیل می کنند و لذا جهاد و شهادت یک مسئله اساسی برای جامعه اسلامی است و یک مسلمان واقعی کسی است که اماده باشد و روحیه حماسی اسلامی داشته باشد از این رو شهید مطهری می فرماید ملت های آزاده ملت هایند که روحیه حماسی داشته باشند و اهل جهاد و شهادت باشند از این رو خانواده های شهدا در ایران عزت مندند زیرا می دانیم استقلال ما مرهون خون شهداست .
رئیس مجلس در سخنان خود با اشاره به اهمیت عشق هر مومن به جهاد و شهادت افزود: امام علی علیه السلام در نصیحتی به مالک فرمودند: از خدا می خواهم که عاقبت من و شما را سعادت و شهادت قرار دهد.
آقای لاریجانی با بیان اینکه این سعادت و شهادت با هم همراه هستند تصریح کرد: ” شهادت یک امر واقعی برای مسلمان و امری است که امام علی ع فرمودند اگر هزار بار با شهادت از دنیا بروم بهتر است که در رختخواب از دنیا بروم.
این چه حلاوتی است، امام علی ع که فرمودند من بر آسمانها بیشتر تسلط دارم تا بر زمین اینگونه می فرماید. از این رو اگر مسلمان عشق به جهاد و شهادت نداشته باشد پیامبر می فرماید چنین فردی هرگاه از دنیا برود کافر از دنیا رفته است به همین علت عزت و سرافرازی مومن در این است که عاشق شهادت و جهاد باشد و سعادت جامعه هم در عشق به شهادت و جهاد است و از این رو خانواده شهدا گرانقدر و ارزشمند ند.
رئیس مجلس شورای اسلامی در ابتدای سخنان خود از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای برگزاری این کنگره به منظور گرامیداشت شهیدان گران قدر و نیزنمایندگان استان چهارمحال و بختیاری برای همکاری با این کنگره قدر دانی کرد .
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد کنگرهی شهدای استان چهارمحال و بختیاری که در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۱۳ برگزار شده بود، صبح امروز در مصلای امام خمینی رحمهالله شهرکرد منتشر شد.
حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار با اشاره به توطئه و تهاجم همهجانبهی فرهنگی، اعتقادی و سیاسی دشمن با استفاده از همهی ابزارها علیه انقلاب اسلامی، گفتند: سست کردن اعتقادات دینی و سیاسی و تلاش برای جذب جوانان فعال و اثرگذار در سطوح مختلف از جمله برنامههای لشکر سیاسی و فرهنگی دشمن است.
رهبر انقلاب، تلاشهای جاری و فعالیتهای جریان مؤمن و حزباللهی و مسئولان متعهد در مقابل این تهاجم دشمن را مفید و لازم خواندند و افزودند: کار در خصوص ترویج و تعمیق مفاهیم مهمی نظیر «جهاد»، «شهید و شهادت» و «صبر برای خدا»، از جمله کارهای مهمی است که میتواند توطئهی دشمن را خنثی کند.
ایشان، لازمهی کار عمقی در ترویج این مفاهیم اساسی را اقناع مخاطبان و استفاده از ابزارهای هنری و تبلیغی خواندند و گفتند: اصحاب فکر و اصحاب هنر باید با همکاری یکدیگر، محصولات مؤثری را تولید کنند که این کار هم وظیفهی مسئولان دولتی و غیر دولتی است و هم برعهدهی جریان مؤمن مردمی میباشد.
رهبر انقلاب همچنین با اشاره به انگیزه، اخلاص و حضور بارز مردم استان چهارمحال و بختیاری در صحنههای انقلاب و دفاع مقدس، از رشادتهای مردم این استان تجلیل کردند.
«لقمان حکیم به فرزندش فرمود: با دانشمندان هم نشینی کن! همانا خداوند دل های مرده را به حکمت زنده می کند. ،
چنان که زمین را به آب باران»
ارزش دانشمند ودانش
1- حضرت امام علی (علیه السّلام) درباره ی ارزش علم و تفاوت افراد عالم و غیر عالم فرموده اند: کاش میدانستم کسیکه از علم بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده است. و آنکس که از علم بهره مند شده چه چیز بدست نیاورده است.
منبع : شرح ابن ابی الحدید ، جلد 20 ، ص289، کلمه ی 299
2- حضرت امام علی (علیه السّلام) فرموده اند: در علم و ادب بکوشید چه آنکه عالم، عزیز و گرانقدر است، اگر چه خاندان بزرگی منتسب نباشد، اگر چه فقیر بی بضاعت باشد، و اگرچه جوان باشد.
منبع : شرح ابن ابی الحدید ، جلد 20 ، ص 332،کلمه ی 814
3- حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده اند: اطاعت از فرمان الهی و پرستش ذات اقدس او بر اثر علم است، خیر دنیا و آخرت در پرتو علم بدست می آید، و شرّ دنیا و آخرت از جهل و نادانی دامنگیر انسان میشود.
منبع : بحار ،جلد1،ص64
4- حضرت امام علی (علیه السّلام) فرموده اند: شایسته ی مرد عاقل آنست که نظر صائب خردمند را بر اندیشه خود بیفزاید و دانش خویش را بعلم دانشمندان پیوند دهد.
منبع : غررالحکم ،ص384
5- حضرت امام علی (علیه السّلام) فرموده اند: به هر نسبت که دانش آدمی زیادتر میشود توجه خود را بنفس خویش افزون میکند و برای نیل بسعادت و صلاح سعی و کوشش خود را بکار میاندازد
منبع : مستدرک 2،ص310
6- حضرت امام علی (علیه السّلام) در ضمن وصایای خود به حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرموده اند: خوشبخت و رستگار کسی است که علم وعملش، دوستی و دشمنیش، گرفتن و رها کردنش، سخن گفتن و سکوتش، رفتار و گفتارش تنها بر اساس رضای الهی استوار باشد و بر خلاف امر پروردگار قدمی برندارد.
منبع : تحف العقول ،ص91
علم و عمل
7- حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده اند: ای اباذر، در قیامت بدترین مردم نزد پروردگار عالمی است که در جهان از دانش خود عملاً استفاده نکرده و از آن پیروی ننموده است.
منبع : لئالی اللخبار ص192
تشابه وهابیت و خوارج
ظاهرا اولین کسی که به شباهت اندیشهها و عقاید محمد ابن عبدالوهاب با خوارج توجه کرد، برادرش شیخ سلیمان نجدی بود. او در پرتو همین توجه خطاب به برادرش میگوید: «ابن عباس خطاب به مسلمانان میگفت: همانند خوارج نباشید که آیات نازل شده درباره مشرکان را به مسلمانان تأویل می کردند و با این جهالت عالم مآبانه، خون مسلمانان را میریختند، اموالشان را غارت میکردند و پیروان سنت پیامبر را به گمراهی نسبت میدادند. پس بر شماست که موارد نزول قرآن را به طور دقیق تشخیص دهید…».
دوجوه مشترک هر دو گروه
1.کج اندیشی و فهم نادرست از دین:
خوارج با برداشت انحرافی از قرآن و فهم نادرست از دین، استدلال به ظاهر آیه شریفه «..إن الحکم إلّا لله…»(انعام:57) مینمودند و قائل بدین بودند که حکومتی جز حکومت خدا نیست. به همین دلیل، حکمیت در صفین را باطل و عین کفر پنداشتند. همچنین خوارج، آیاتی را که درباره کافران و مشرکان نازل شده بود، شامل مسلمانان و مومنان میدانستند.
وهابیت نیز درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر را برای غیر خدا جایز نمیدانند و آن را بدعت در دین قلمداد مینمایند. همچنین وهابیها با استدلال به آیاتی که درباره کافران و مشرکان وارد شده است، مومنان و مسلمانان را مشرک و کافر قلمداد میکنند. در حالی که طبق نص صربح قرآنی و روایی، مسلمین میتوانند پیامبران و اولیای الهی را شفیع خود قرار دهند و به آنها متوسل شوند. دکتر عبدالملک سعدی میگوید: «هرگاه کسی بگوید: أللهم إنّی توسلت إلیک بجاه نبیّ أو صالح؛ کسی نباید در جواز آن شک کند؛ زیرا جاه همان ذات کسی نیست که به او توسل شده، بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است. این حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسی میفرماید: «و کان عند الله وجیها: و نزد خدا آبرومند بود…»»
2. ستیز با مسلمانان و دوستی با کافران:
یکی دیگر از شباهتهای وهابیت به خوارج، کشتن مسلمانان و جهاد علیه آنان و وانهادن کفار و مشرکان و دوستی با آنان است. خوارج معتقدند میتوان دارالاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب گناه کبیره شوند، دارالحرب نامید. لذا خوارج، مسلمانان را به خاک و خون میکشیدند و اموال آنان را به غارت میبردند و ناموس آنها را بر خود حلال و مباح میشمردند. پیامبر اسلام در روایتی درباره خوارج میفرماید: « آنان مسلمانان را میکشند و بتپرستان را به حال خود رها میکنند». عبدالله بن عمر در وصف خوارج میگوید: «اینان آیاتی را که در شأن کفار نازل گشته میگرفتند و بر مومنین حمل مینمودند». در هیچ تاریخی نقل نشده است که وهابیان با کافران بجنگند یا مشرکی را بکشند. کافی است کشتار مردم کربلا، طائف، یمن، حجاز و … را از نظر بگذرانیم. هیأت فتوای وهابیان مینویسد: «به ازدواج درآوردن دختران اهل سنت به فرزندان شیعه جایز نیست، و در صورت وقوع آن، نکاح باطل است؛ زیرا آنچه از شیعه معروف است این که آنان اهل بیت را صدا زده و به آنها استغاثه میکنند و این شرک اکبر است». این در حالی است که آنها ازدواج با اهل کتاب را جایز میدانند و میگویند:« جایز است برای مسلمان که با زن یهودی یا نصرانی ازدواج کند در صورتی که محصنه بوده و آزاد و عفیف باشد».
3.مقدس مآبی و قشری گری:
خوارج مردمانی بسیار قشری، کوتاهنظر بودند، بهگونهای که از خوردن تک خرمایی افتاده سر راه اجتناب میورزیدند و آن را حرام میدانستند. از مشخصههای ظاهری خوارج این بود که سرهایشان را میتراشیدند و عدهای از مردم به آنها «سر تراشیدگان» میگفتند. وهابیان نیز سرهای خود را میتراشند و حتی زنان را مجبور می کنند که سرهایشان را بتراشند.
ظاهر گرایی:
خوارج در شبههها و باورهای انحرافیشان، به ظاهر برخی از آیات استناد جستهاند. وهابیان نیز از ظاهر آیات قرآنی برداشتهایی میکنند که هیچ انسان خردمندی نمیتواند آنها را بپذیرد، مانند: اعتقاد به جسمیت خداوند یا تفسیر ظاهربینانه عرش، قلم، لوح، کرسی، برزخ، رویت خداوند و نسبت دادن دست و پا و اعضا و جوارح داشتن به خداوند و دهها مطلب دیگر.
در مهد کودک، مربیان وظیفه بسیار مهمی به عهده دارند زیرا نقش جانشین مادر را برای کودک ایفا میکنند و با توجه به این تعریف، مربی باید بتواند اضطراب کودک را تخفیف بدهد و به او امنیت بدهد و او را کنترل کند. اگر مهد کودکی دارای ویژگیهای لازم باشد و تنها از کودک نگهداری نکند بلکه به نیازهای او نیز توجه داشته باشد و رشد کودک و شرایط فردی او را در نظر بگیرد و درباره برنامه خواب، بازی، تغذیه، استراحت کافی و فعالیتهایی که مناسب سن کودک باشد
ویژگی های یک مربی مناسب برای کودکان:
علاقه مندی به کار با کودکان
داشتن سلامت روانی و جسمانی
صبوری و شکیبایی
داشتن تجربه و احساس مادری برای کودکان
سرحال و با نشاط بودن
احساس تعهد ایمانی و اخلاقی در کار با کودکان
آگاهی از مسایل و نیازهای کودکان
توجه به رشد کودکان در ابعاد مختلف جسمانی، حرکتی، عاطفی، روانی،ذ هنی، اجتماعی و زبان آموزی
داشتن ظاهری آراسته و مرتب
با محبت و دلسوز بودن
داشتن توانایی و صلاحیت لازم در نگهداری از کودکان
داشتن نگاه برابر به همه کودکان
به عبارت ساده تر، مربی این گروه سنی باید فردی متعهد، کاردان، آگاه و سازمان دهنده در امور مربوط به کودکان باشد.
با صراحت باید گفت که واژه مولى در این حدیث، بلکه در غالب موارد، یک معنا بیش ندارد و آن «اولویت و شایستگى» و به تعبیر دیگر «سرپرستى» است و قرآن نیز در بسیارى از آیات لفظ «مولا» را در معنى سرپرست و «أولى» به کار برده است:
واژه مولا در 18 آیه قرآن به کار رفته که 10 مورد آن درباره خداوند است و بدیهى است که مولویّت خداوند به معنى اولویّت و سرپرستى اوست، و تنها در موارد بسیار کمى به معنى دوستى به کار رفته است.
بنابراین نباید در این که «مولا» در درجه اوّل به معنى اولى و شایسته تر است، تردید کرد، و در حدیث غدیر نیز «مولا» به همین معناست، به علاوه، شواهد و قرائن فراوانى با آن همراه است. که به روشنى ثابت مى کند که منظور اولویّت و سرپرستى است.
* * *
گواهان صدق این مدّعا
فرض کنید «مولا» در لغت معانى متعدّدى داشته باشد; ولى قرائن و شواهد فراوانى در حدیث غدیر و این رویداد بزرگ تاریخى وجود دارد که هرگونه ابهامى را از میان برمى دارد و با همه، اتمام حجت مى کند:
گواه اوّل:
همان گونه که گفتیم در روز واقعه تاریخى غدیر، حسان بن ثابت شاعر رسول خداصلى الله علیه وآله، با کسب اجازه از پیامبرصلى الله علیه وآلهبرخاست و مضمون کلام پیامبرصلى الله علیه وآله را در قالب شعر ریخت، این مرد فصیح و بلیغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جاى لفظ «مولى»، کلمه امام و هادى را به کار برد و گفت:
فقال له: قُم یا على فانّنى
رضیتک من بعدى إماماً و هادیاً
«پیامبر به على فرمود: اى على برخیز که من تو را بعد از خود به عنوان امام و هادى انتخاب کردم!»
چنان که روشن است وى از لفظ «مولى» که در کلام پیامبرصلى الله علیه وآله بود، جز مقام امامت و پیشوایى و هدایت و رهبرى امت، چیز دیگرى استفاده نکرده است. در حالى که از اهل لغت و فصیحان عرب محسوب مى شود.
نه تنها حَسّان شاعر بزرگ عرب از لفظ «مولى» این معنى را استفاده نموده است، بلکه پس از وى سایر شعراى بزرگ اسلامى که بیشتر آنان از ادبا و شعراى معروف عرب بودند و برخى نیز از استادان بزرگ این زبان به شمار مى آیند، از این لفظ همان معنى را فهمیدند که حسان فهمیده بود، یعنى امامت و پیشوائى امّت!
* * *
گواه دوّم:
امیرمؤمنان علیه السلام در اشعار خود که براى معاویه نوشته، درباره حدیث غدیر چنین مى گوید:
وَ أَوْجَبَ لِى وِلایَتَهُ عَلَیْکُمْ
رَسُولُ اللّهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ
یعنى: پیامبر خداصلى الله علیه وآله براى من، ولایتش را بر شما در روز غدیر واجب ساخت.
چه شخصى بالاتر از امام مى تواند، حدیث را براى ما تفسیر کند و بفرماید که پیامبر خداصلى الله علیه وآله روز غدیر خم، ولایت را به چه معنى فرمود؟ آیا این تفسیر نمى رساند که به اندیشه همه حاضرانِ واقعه غدیر، جز زعامت و رهبرىِ اجتماعى، مطلب دیگرى خطور نکرد؟
* * *
گواه سوّم:
پیامبر پیش از بیان جمله من کنت مولاه… این سؤال را مطرح فرمود:
«اَلَسْتُ أَولى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟; آیا من از خود شما به شما سزاوارتر و شایسته تر نیستم؟»
در این جمله، پیامبرصلى الله علیه وآله لفظ «اولى به نفس» به کار برده، و از همه مردم نسبت به اولویّت خود بر آنها اقرار گرفته است، سپس بلافاصله فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ; کسى که من مولاى او هستم، على مولاى او است.»
هدف از تقارن این دو جمله چیست؟ آیا جز این است که مى خواهد همان مقامى را که خود پیامبرصلى الله علیه وآله به نصّ قرآن دارد، براى علىعلیه السلام نیز ثابت کند؟ با این تفاوت که او پیامبر است و على امام، در نتیجه معنى حدیث این مى شود: هر کس من نسبت به او اولى هستم، علىعلیه السلام نیز نسبت به او اولى است»22 و اگر مقصود پیامبرصلى الله علیه وآله جز این بود، جهت نداشت براى اولویّت خود از مردم اقرار بگیرد. چقدر دور از انصاف است که انسان این پیام پیامبرصلى الله علیه وآله را نادیده بگیرد. و از کنار قرینه اى به این روشنى به آسانى بگذرد و چشم خود را به روى آن ببندد.
* * *
گواه چهارم:
پیامبرصلى الله علیه وآله در آغاز سخن خود، از مردم سه اصل مهمّ اسلامى را اقرار گرفت و فرمود:
«أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أنْ لا إِلهَ إلاّ اللّهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسُولُهُ وَ أَنَّ الجنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقُّ؟; آیا شما گواهى نمى دهید که معبودى جز خداى یکتا نیست، محمّدصلى الله علیه وآلهبنده و رسول خدا است، و بهشت و دوزخ حق است؟»
هدف از این اقرار گرفتن چه بود؟ آیا جز این است که مى خواهد ذهن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعیّتى را که بعداً براى علىعلیه السلام ثابت خواهد کرد، به مانند اصول پیشین تلقّى نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وى، در ردیف اصول سه گانه دین است که همگى به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از «مولى» دوست و ناصر باشد، رابطه این جمله ها به هم خورده و کلام، استوارى خود را از دست مى دهد. و پیوند کلام به هم مى خورد، آیا چنین نیست؟
* * *
گواه پنجم:
پیامبرصلى الله علیه وآله در آغاز خطابه خود، از مرگ و رحلت خویش سخن مى گوید و مى فرماید: «إنّی أَوْشَکُ أَنْ اُدْعى فَاُجِیبَ; نزدیک است دعوت حق را لبیک بگویم.»23
این جمله حاکى از آن است که پیامبرصلى الله علیه وآله مى خواهد براى پس از رحلت خود چاره اى بیندیشد و خلائى را که از رحلت آن حضرت پدید مى آید، پر کند. آنچه مى تواند چنین خلائى را پر کند، تعیین جانشینى است لایق و عالم که زمام امور را پس از رحلت آن حضرت به دست بگیرد، نه چیز دیگر.
هرگاه ولایت را به غیر خلافت تفسیر کنیم، رابطه منطقى کلمات پیامبرصلى الله علیه وآله به طور آشکار به هم مى خورد، در حالى که او از فصیح ترین و بلیغ ترین سخن گویان است. چه قرینه اى از این روشن تر براى مسأله ولایت پیدا مى شود؟
* * *
گواه ششم:
پیامبرصلى الله علیه وآله پس از جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ…» چنین فرمود:
«اَللّهُ أَکْبَرُ عَلى إکْمالِ الدِّینِ وَ إتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ الْوِلایَةِ لِعَلىٍّ مِنْ بَعْدِى; اللّه اکبر! بر کامل نمودن این دین و به سرحد کمال رساندن نعمت و رضایت پروردگار!»
هرگاه مقصود، دوستى و یارى فردى از مسلمانان است، چگونه با ایجاب مودّت و دوستى علىعلیه السلام و نصرت او، دین خدا تکمیل گردید، و نعمت او به منتهى رسید؟ روشن تر از همه این که مى گوید: خداوند به رسالت من و ولایت علىعلیه السلام بعد از من راضى گردید.24 آیا اینها همه گواه روشن بر معنى خلافت نیست؟
* * *
گواه هفتم:
چه گواهى روشن تر از این که شیخین عمر و ابوبکر و گروه بى شمارى از یاران رسول خداصلى الله علیه وآله پس از فرود آمدن آن حضرت از منبر، همگى به علىعلیه السلام تبریک گفته و موضوع تهنیت تا وقت نماز مغرب ادامه داشت و شیخین از نخستین افرادى بودند که به امام یا این عبارت تهینت گفتند:
«هَنیئاً لَکَ یا عَلِىَّ بْنِ أبِی طالِب أَصْبَحْتَ و أَمْسَیْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى کُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة»
«گوارا باد بر تو یا على، صبح کردى و شام کردى در حالى که مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ایمان هستى»!
علی علیه السلام در آن روز چه مقامى به دست آورد که شایسته چنین تبریکى گردید؟ آیا جز مقام زعامت و خلافت و رهبرى امّت که تا آن روز به طور رسمى ابلاغ نشده بود، شایسته چنین تهنیت مى باشد؟ محبّت و دوستى چیز تازه اى نبود.
* * *
گواه هشتم:
هرگاه مقصود همان مراتب دوستى علی علیه السلام بود، دیگر لازم نبود که این مسأله در چنان هواى گرم و سوزان مطرح گردد کاروان یکصد هزار نفرى را از رفتن باز دارد و مردم را در آن هواى گرم روى ریگ و سنگ هاى داغ بیابان بنشاند و خطابه مفصّل بخواند؟
* * *
مگر قرآن همه افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود، چنان که مى فرماید:
«إنّما المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ; افراد با ایمان برادر یکدیگرند»
مگر قرآن، در آیات دیگرى افراد با ایمان را دوست یکدیگر معرفى نکرده است؟ و علىعلیه السلام نیز عضو همان جامعه با ایمان بود، دیگر چه نیازى بود، و به فرض که مصلحتى در اعلام این دوستى بود، احتیاج به این مقدّمات و این همه شرایط سخت نبود، در مدینه هم ممکن بود. به یقین مسأله بسیار مهمترى بوده که نیاز به این مقدّمات استثنایى داشت، مقدّماتى که در زندگى پیامبرصلى الله علیه وآلهبى سابقه بود، و نظیر آن هرگز تکرار نشد.
* * *
اکنون به داورى بنشینید
با این قرائن روشن، اگر کسى در مقصود پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآلهکه همان خلافت و زعامت مسلمین است شک کند شگفت آور نیست؟ آنها که تردید مى کنند چگونه وجدان خود را قانع مى سازند، و پاسخ پروردگار را روز رستاخیز چه خواهند داد؟
به یقین هرگاه همه مسلمانان فارغ از تعصّب ها و پیش داورى ها بررسى تازه اى را روى حدیث غدیر آغاز کنند، به نتایج مطلوبى خواهند رسید و سبب اتّحاد هرچه بیشتر صفوف مسلمین خواهد شد، و جامعه اسلامى چهره نوینى به خود خواهد گرفت.
معجزه غدير
واقعه عجيبي كه به عنوان يك معجزه تلقي ميشد در روز عيد غدير اتفاق افتاد و آن ماجراي «حارث فهوي» بود. در آخرين ساعات از روز سوم، او با 12 نفر از اصحابش نزد پيامبر (صلياللهعليهو آله) آمد و گفت:
«اي محمد! سه سؤال از تو دارم: آيا شهادت به يگانگي خداوند و پيامبر خود را از جانب پروردگارت آوردهاي يا از پيش خود گفتي؟ آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آوردهاي يا از پيش خود گفتي؟ آيا اينكه درباره عليبنابيطالب گفتي: «من كنت مولاه فعلي مولاه …» از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتي؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند:«خداوند به من وحي كرده است و واسطه بين من و خدا جبرييل است و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبري را اعلان نميكنم».
حارث گفت: خدايا، اگر آنچه محمد ميگويد حق و از جانب توست سنگي از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكي بر ما بفرست» سخن حارث تمام شد و به راه افتاد. خداوند سنگي از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دبرش خارج گرديد و همانجا او را هلاك كرد. بعد از اين جريان، آيه «سال سائل بعذاب واقع، للكافرين ليس له دافع…» (سوره معارج، آيه 21) نازل شد. پيامبر (صلياللهعليهو اله) به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند آري. با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحي سرچشمه گرفته و يك فرمان الهي است