کوفه رفتن به خدا، حال دگر می خواهد
01 مهر 1394
کوفه رفتن به خدا، حال دگر می خواهد
زینبت، کسب اجازه به سفر می خواهد
چاره ای نیست وَ باید بروم ای گل من
خواهرت می رود و سایه سر می خواهد
در اسارت ،غل و زنجیر بسی بسیار است
دیدن شمس جمالت،چه خطر می خواهد
خیزران هست تو را منتظر ای خون خدا
دشمن پست شما، جایزه سر می خواهد
وسط مجلس پُر لهو و شرابش ،نامرد
به کنیزی ز یتیم تو، نظر می خواهد!
ناله و اشک شده قوت شب دخترکان
یک سه سااله ز فراق تو،پدر می خواهد
سیلی و صورت ناموس خدا، یا الله
در حرم، طفل یتیم تو، سپر می خواهد
در مسیری که جسارت به حرم بسیار است
همسفر با سرتان، خونِ جگر می خواهد
کشته اشک شدی و سندش دست شماست
ماتمت تا به ابد، گریه ثمر می خواهد
یا قتیل العبرة ، ذکر شما هست شفا
بردن نام شما، دیده تر می خواهد
شاعر:محمدمهدی عبدالهی