ویژگیهای اخلاقی و جسمانی پیامبر اعظم (ص)
ویژگیهای اخلاقی و جسمانی پیامبر اعظم (ص)
پیامبر آن گل سر سبد بوستان آفرینش از چنان رفتار و اخلاقی برخوردار بود که خداوند در معجزه جاودانش او را چنین می ستاید که «انک لعلی خلق عظیم» و خلق او که به فرمایش امام صادق (ع) تماماً قرآن بود، به گونه ای بود که آیات الهی را به یاد می آورد؛ برخورد مناسب و ملایم او با دوستان و درشتی و شدت او نسبت به دشمنان تداعی بخش آیه کریمه «محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم…» بود، با مدارا و نرمی و صبر طبیب گونه به مداوای دردهای کهنه و زخمهای عمیق جاهلی پرداخت و از عرب بیابانی به دور از تمدن و حکومت و قانون، ملتی ایثارگر و متمدن آفرید، مدارایی که به لطف و رحمت الهی شامل حال آن حضرت شده بود که «فبما رحمه من الله لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک…» و اگر نبود چنین خلق عظیم و رفتاری الهی قطعاً همه از اطراف او پراکنده می شدند. «او طبیبی بود برای درمان بیماران سیار، مرهم های شفابخش او آماده و ابزار داغ کردن زخمها را گداخته برای شفای قلبهای کور و گوشهای ناشنوا و زبانهای لال، آماده و با داروی خود در پی یافتن بیماران فراموش شده و سرگردان، او که با درنگ و آرامش سخن می گفت و دیر و حساب شده بر پا می خاست و آن گاه که بر می خاست سخت و چالاک پیش می رفت… نگاه های خود را میان اصحابش تقسیم می کرد و به این و آن یکسان می نگریست . هرگاه یکی از اصحاب خود را سه روز نمی دید جویای حالش می شد. اگر مسافرت رفته بود برایش دعا می کرد و اگر در شهر بود به دیدنش می رفت و اگر بیمار بود او را عیادت می کرد. از زمانی که خداوند او را برانگیخت در حال تکیه دادن غذا نخورد و خوش نداشت که مانند پادشاهان باشد. برای ستمی که بر خودش می رفت انتقام نمی گرفت مگر آنگاه که حرمت های خداوند هتک می شد در این هنگام برای خداوند تبارک و تعالی خشم می گرفت و هرگز دنیا و امور مربوط به آن، او را خشمگین نمی ساخت».
اما پیامبر (ص) تنها به جمال سیرت مزین نبود بلکه از نظر صورت نیز به غایت جمیل بود. اندامی ستبر و چهره ای چون ماه شب چهارده درخشان، قدی بلندتر از افراد متوسط القامه و رنگی درخشان و دندانهایی سفید و براق داشت. با قدرت و با وقار قدم بر می داشت، چشمانش به زیر افتاده و نگاهش به زمین طولانی تر از نگاهش به آسمان بود، معمولاً خیره نگاه نمی کرد و به هر کس می رسید سلام می کرد. در جایی که نیاز نبود سخن نمی گفت، نه زیاد سخن می گفت نه کم و کلامش سنجیده بود و متین و پیوسته اندوهگین و متفکر بود، محبت دیگران هر چند اندک در نظرش بزرگ بود و آن را مذمت نمی کرد. از طعم غذا نه تعریف و نه اظهار ناراحتی می کرد… هنگام غضب، چهره خود را با ناراحتی بر می گرداند و در هنگام شادی چشم به زیر می انداخت، خنده اش بسیار زیبا و بیشتر تبسم بود.
در هیچ مجلسی دو زانوی خود را در برابر همنشینش نشان نداد و هیچ گاه با مردی دست نداد که دستش را از دست او بکشد تا آنی که آن مرد دست خود را [عقب] کشد و هرگز کار کسی را با بدی جبران نکرد. سکوت او براساس چهار اصل بردباری، احتیاط، سنجش و تفکر بود… و دقت و احتیاط او در انجام کارهای نیک جهت تأسی دیگران به او و ترک کارهای زشت تا دیگران ترک کنند و دقت نظر در اصلاح امت خود و اقدام به کاری که برای همه خیر دنیا و آخرت داشته باشد، بود.»