وصيت نامه سردار رشيد اسلام، شهيد محمد سبزي
وصيت نامه سردار رشيد اسلام، شهيد محمد سبزي
بسم الله الرحمن الرحيم
«يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربّک راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي»
خدايا، من شمعم، مي سوزم تا راه را روشن کنم. فقط از تو مي خواهم که وجود مرا تباه نکني و اجازه دهي تا آخر بسوزم و خاکستري از وجودم باقي نماند. خدايا به ميدان مبارزه آمده ام تا با دشمناني که دولت هاي بزرگ پشتيبانشان بودند، پنجه در افکنم، در حالي که از ضعفهاي خود آگاهي داشتم، اما به اسلحه ي شهادت مجهز شدم و با قدرت و ايمان و عشق به ميدان آمدم.
خدايا، من دلسوخته ام، از دنيا وارسته ام، از از همه چيز خود دست شسته ام و ديگر از کسي، بيمي ندارم و دليلي ندارم که تسليم ظلم و کفر شوم. من مي سوزم تا راه حق را روشن کنم.
خدايا، خسته و دلشکسته ام، مظلوم از ظلم تاريخ و پژمرده از جهل اجتماع و ناتوان در مقابل طوفان حوادث. اي بزرگ، با اتکا به ايمان به تو و با توکل و رضاي کامل به فرمان تقديرت و به خاطر رسالت شمشير شهادت، سينه ي ظلم و کفر را مي درم.
خدايا، تو را شکر مي کنم که راه شهادت را بر من گشودي، دريچه يي پر افتخار از اين دنياي خالي به سوي آسمان ها باز کردي و اذّت بخش ترين اميد حياتم را در اختيارم گذاشتي. خدايا، همه روزه به درياي مرگ فرو مي روم، در دريايي از خوف و وحشت غوطه مي خورم و چه انتظار بي جايي دارم…
مگر محمد(ص) ظاهراً پيروز شد؟ با آن رسالت خدايي مگر حسين(ع) سرور شهيدان، بهترين ميوه ي باغ رسالت و امامت اينچنين مظلومانه به خاک و خون نغلتيد؟ امّا مي توان انتظار داشت که ما پيروز شويم و هماي پيروزي بر ما سايه افکند و ديو ظلم کفر به زانو در آيد و عدل و عدالت بر الم دامن بگسترد.
هيهات! هيهات! ما پيش مي تازيم تا عروس شهادت را در آغوش بگيريم، نه آنکه پيروز شويم.
اي خداي بزرگ چرا اين قدر عاشق حسين هستم؟ نه تنها من، بلکه تمامي همرزمان راه حق و نور، پاسداراني که خون و جان و مال و عيال و تمامي مسائل مادي برايشان بي اهميت است و بسيجياني که بدون آرم، عاشقانه شهيد مي شوند. اين را بايد همه بدانند، که بهشت را به بها مي دهند، نه به بهانه. ريشه ي درخاتان اين مرز و بوم را بايد با خون آبياري کرد ، بايد جان داد و بايد فداي اين امام و انقلاب شد. بايد عملاً به امر امام لبيک گفت.
«يا ايها الذين امنو لم تقولون ما لا تفعلون»
قرآن در اين آيه مي فرمايد:«چرا آني را مي گويي که عمل نمي کني؟»
اي جوانان سعي کنيد در جواني گناه نکنيد و گر نه در پيري کاري نمي توانيد انجام دهيد. سعي کنيد که جوانيتان مثل آن جواني باشد که در شب عروسي به حضور پيامبر رسيد و در خواست اجازه ي رفتن به ميدان کرد، رفت و شهيد شد. توبه کنيد. گناهان خودتان را پاک کنيد تا بلکه در روز قيامت جوابي براي خدا داشته باشيد و در همه حال به فکر خدا باشيد…
در آخر از دوستان و آشنايان مي خواهم که مرا حلال کنند و از بدي هاي ما بگذرند. آرزو داشتم که قبل از مردن، امام را زيارت مي کردم ولي لياقت آن را نداشتم و آرزو دارم جسدم در بيابان ها آن قدر در زير آفتاب سوزان بماند تا بتوانم راه حسين عزيز را بپيمايم و گناهانم پاک شود.
خداحافظ امام عزيز و روحانيّت مبارز.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي، حتي کنار مهدي(عج)
«خميني را نگهدار»
والسلام