هدف خودسازي:
هدف خودسازي:
اکنون که معناي قرب انسان به خداوند کاملا روشن شد مي توانيم بگوييم: هدف خودسازي قرب و نزديکي مظهري انسان به خداوند و خداگونه شدن است. خداي متعال انسان را به صورت خويش زيبا و کامل آفريد. ان الله خلق آدم علي صورته. (عيون مسائل نفس و شرح آن ، ج 1 ص 82.) و او را خليفه خود در زمين قرار داد. و اذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفة. (بقره, 30) به خاطر همين ملائکه بر او سجده کردند, قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس. ( بقره, 34) و براي او فراوان پيامبران فرستاد با کتاب هاي آسماني, تا اين خداگونگي را از مرحله استعداد به فعليت درآورند و انسان آينه تمام نماي خدا در روي زمين گردد.
بنابراين خودسازي, روش خدايي شدن يا خداگونه شدن انسان (صبغه الله و من احسن من الله صبغه) و فعليت بخشي به استعداد خليفه اللهي است که از طريق مبارزه با نفس و توحيد و خدامحوري حاصل مي شود.
انسان مانند بطري اي مي ماند که ابتدا پر از هوا است و بايد در طي مراحل خودسازي و تهذيب نفس, آن را از خدا پر کند و هواي نفس را از وجود خويش تخليه نمايد. خودسازي چنين هويتي دارد. پرکردن خود از خدا و خالي شدن از هر چه غير خدايي است.
خودسازي تلاش براي خدايي شدن انسان است، عمر انسان اگر در اين مسير هزينه نشود, خسارت خواهد بود, ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات. انسان در زيانکاري است, مگر کساني که ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند. (عصر, 2و3)
اصولا تمام زندگي فرصتي است براي قرب انسان به خداوند و ظهور هر چه بيشتر خدا در انسان. هدفي که منظور نظر دين و اولياي الهي است, ساختن انسان خدايي است. هر مکتبي الگوي خاصي را براي انسان سازي معرفي مي کند, الگويي که اديان توحيدي معرفي مي کنند, انسان خدايي است، يعني کسي که نفسانيت را به فراموشي سپرده و بنده خدا شده است.
تمامي پيامبران و رهبران ديني براي قرب انسان به خداوند تلاش کرده اند. آنها به هر چيزي که دعوت کرده اند مانند دانش, عدالت, اخلاق و معنويت, همه براي اين بوده است که از انسان موجودي خدايي بسازند.
براي خداگونه شدن و قرب به خداوند بايد انسان محور تمام زندگي, تصميم گيري ها و انديشه هاي خودش را خداوند و خدايي شدن قرار دهد. به طور مثال سخن اش خدايي شود, يعني درباره خدا و صفات خدا و مظاهر خدا و به خاطر خدا سخن بگويد، نگاهش خدايي باشد, خدا پسند باشد به چهره هاي خداگونه بنگرد و به چيزي که خداوند راضي نيست, نگاه نکند. خدايي بيانديشد, يعني به خدا بيانديشد و براي شناخت حقيقت هستي تلاش کند و براي خدا فکر و انديشه اش را به کار بياندازد و نيز خداگونه عمل کند. انبياي الهي اينطور بودند, تمام فکر و ذکر آنها خدا بود. مثل اينکه انسان هاي الهي جز خدا و رابطه با او, شناخت و عبادت او, دعوت به او و جهاد در راه او, کار ديگري در اين جهان نداشتند.
نمونه هاي اينگونه افراد که از آنان به عنوان مرد خدا, ولي خدا, سالک و عارف ياد مي شود, فراوان اند, ولي ما در اين زمان با يک نمونه آشکار روبرو هستيم و آن امام خميني (رض) است. مردي که خداي متعال تمام وجود او را احاطه کرد بود و به تمام اعضا و جوارح و جوانح او نفوذ و سرايت داشت و مي توان گفت خداوند تمام کشور وجودش را تصرف کرده بود و حرف و انديشه و عملش همه خدايي شده و در حقيقت فاني در خدا و غرق در درياي حقيقت الهي گشته بود.
ارزش هر کسي هم در آستان توحيد به اين است که خداوند در او نفوذ کند. به هر مقدار که خدا در انسان ظهور و سريان پيدا کند, آن انسان به همان مقدار ارزش پيدا مي کند. ارزش اولياي خدا به حضور خدا در آنها است, به ظهور خداوند در آينه وجود آنها است. تقرب انسان به خداوند هم به همين معناي خدايي شدن و خداگونگي انسان از طريق ظهور کمالات الهي در او است.