نسیم مهر
نسیم مهر
روز عاشورا با همه دردها و رنجهایش گذشته است. کاروان با تنها امیدی که برایش مانده است به سوی کوفه به راه میافتد. امام سجاد علیهالسلام ـ تنها حجّت خدا بر زمین، همه امید زینب علیهالسلام به ماندن و بودن و همه بهانه خلقت در برجا ماندن و پایداری کردن ـ رنجور و داغدیده و بیمار است. آن قدر بیمار که دشمن سنگ دل از کشتن او دست کشیده و به خیال خود به بیماریاش وا نهادهاند. کاروان به راه میافتد و امام به سوی قتلگاه چشم میدوزد که این گونه ساکت و آرام است و از آن همه غوغایش دیگر خبری نیست. بدن عزیزترین بندگان خدا را میبیند که تکه تکه بر زمین افتاده است؛ اشک امان نمیدهد؛ سینه امام تنگ میشود؛ زینب علیهاالسلام هراسان خود را به امام میرساند؛ اینک او نه تنها از تن بیمار امام پرستاری میکند که دل زخمدیده امام را نیز مرهم مینهد. او با یادآوری حدیثی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در رضایت خدا از اهل بیت و پاداش بی نهایت آنها و عذاب دشمنان آنها، روحی تازه در کالبد بی رمق امام جاری میکند. اینک زینب علیهاالسلام ، در پس آن همه رنج و مصیبت صبور و مقاوم به امام و اهل کاروان دلداری میدهد.