بررسي زيارت اربعين امام حسين عليه السلام 6
فراز ششم:
تجديد بيعت با سرور شهيدان حسين بن علي عليهما السلام
- اللهم انّي اُشهـِدُکَ اَنّي وَليٌ لِمَن والاهُ ؛ خدايا! من تو را گواه مي گيرم که هر آن که حسين(علیه السلام) را دوست دارد، دوست مي دارم .
- و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ ؛ و دشمنم با هر کسي که دشمن اوست.
- بِابي انتَ وَ اُمّي يابنَ رَسولِ الله ؛ پدر و مادرم به فدايت اي فرزند پيغمبر اکرم.
اين اذکار يعني پيروي ما از آن بزرگواران در حدي است که در مقابل دوستان آنان، حقيقت “صلح” و در برابر دشمنان آنان حقيقت “جنگ و محاربه” هستيم و در حقيقت اين مطلب است ، که در تمام شدايد و سختي ها و گرفتاري ها و همچنين در تمام شادي ها و آرامش ها با شما ، بلکه عين شما هستيم.
مگر ممکن است پيرو حقيقي، در صلح و آرامش با اهل بيت بوده و در جنگ و محاربه، بي تفاوت و يا رو در روي آنها باشد و مگر ممکن است شيعه راستين، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخيزد، هرگز اين چنين نيست؛ زيرا معناي حقيقي شيعه، پيروي در تمام چهره ها است و پيرو واقعي، روحش با امام خود، يکي مي شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او مي شود ، چنانکه پيغمبر صلي الله عليه و آله پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمع نمود ، فرمود: “اللّهم انّ هؤلاء اهل بيتي و خاصّتي و حامّتي ، لحمهم لحمي و دمهم دمي، يؤلمني ما يؤلمهم و يُحرجني ما يُحرجهم ، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم مني و انا منهم… ؛ پس آن زماني که تمامي آنان (پنج تن) گرد آمدند و تعداد کامل شد، رسول خدا طرفين عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوي آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اينان اهل بيت و خاصان و ياوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه که ايشان را بيازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده، هر که با آن بجنگد، با من جنگيده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني ورزيده و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پليدي را از آنان زدوده، و پاکشان گردان… .”
يعني نتيجه را بيان مي داريم، که نزديکي و اتصال من در حدي است که گويي حقيقت سازش شده ام با کساني که با شما در صلحند و حقيقت جنگ و دشمني شده ام با کساني که با شما در جنگند.
بابي انت و امّي : پدر و مادر من فداي تو باد.
باء، در “بابي” براي تفديه (فدا و قرباني شدن) است. و ابي، به معناي پدر من و امي، مادر من است.
اين جمله “بابي انت و امي” در اصل براي دعاي تفديه آمده است، معناي آن چنين است: اگر بلايي يا آفتي بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فديه و نگهدار تو کند و در حقيقت اين دعا براي احترام به جلالت و بزرگي طرف مقابل است ، همانند الفاظي که در زمان ما براي احترام بيان مي شود ، مثل فداي تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و … در آن زمان نيز اين لفظ را براي احترام و ادب به کار مي بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.
از طرفي اين لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال مي گردد، در حالي که ظاهرا “امام” از دنيا رفته است؛ ولي به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حيات ابدي، همانند اموات است، ثانياً، در بسيار از موارد فدا شوند مرده است، چنانکه گاهي ما در مورد فلان کس که از دنيا رفته مي گوييم، فدايش گردم، پس استعمال اين لفظ در اين مقام اشکالي نداشته و معناي آن چنين است که: تو چنان هستي که اگر پدر و مادرم زنده بودند فداي تو مي کردم.
از طرف ديگر، به کار بردن اين لفظ در مورد امام مي تواند ، معناي بالاتري داشته باشد و آن اين که ما نهايت اتصال وحدت خود را با حضرت بيان مي داريم تا حدّي که کشته شدن آن حضرت ، مردن ما و پدر و مادر ما است. يعني وقتي آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر کس که با من است ، هزاران مرتبه کشته و زنده شديم ، چنانکه خود ابي عبدالله فرمود: اليوم مات جدّي رسول الله ، امروز ، جدم رسول خدا کشته شده است و اين در حالي است که در عالم ظاهر پيغمبر صلي الله عليه وآله مدتها قبل ، از دنيا رفته است؛ و ليکن همه معاني بيانگر اين نکته است، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگي، خوشحالي و ناراحتي، صلح و جنگ و … يکي هستند.
بررسي زيارت اربعين امام حسين عليه السلام 5
فراز پنجم:
عبرت آموزي از سالار شهيدان
- اشهَدُ انـَّکَ اَمينُ الله وابنُ امينهِ؛ گواهي مي دهم که تو امانت دار خدا و پسر امانت دار او هستي.
- عِشتَ سَعيداً وَ مَضَيتَ حَميداً وَ متَّ فـَقيداً مـَظلوُماً شهيداً؛ گواهي مي دهم که سعادتمند زندگي کردي و ستوده در گذشتي، و هنگامي که رحلت کردي از وطن خود دور بودي و در حالي که ستم ديده بودي، به شهادت رسيدي.
- و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ ؛ و گواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد.
- و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛ و ( خدا) هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسي که تو را کشت.
- و اشهـَدُ انـَّکَ وَفيتَ بِعَهدِ الله؛ و گواهي مي دهم که به عهد خدا وفا کردي .
- و جاهـَدتَ في سـَبيلِهِ حتي اتيکَ اليـَقينُ ؛ و در راه (خدا) ، تا رسيدن لحظه مرگ جهاد کردي .
آن حضرت به دليل موقعيت خاصّي که برايش پيش آمده، درس هاي زيادي به طور عملي به تمام انسان هاي تاريخ و جوامع بشري داده است که به اختصار بيان مي کنيم:
الف - فضايل شخصي و فردي:
1- توحيد و عرفان.
2- عبادت و بندگي.
3- ترک از خودبيگانگي در برابر دنيا و خواسته هاي آن.
4- تسليم در برابر رضاي خداوند.
5- آگاهي و شناخت به تمام ارزش هاي الهي و انساني.
6- شجاعت و مروّت.
7- استقامت و پايداري در برابر ناملايمات و سختي ها.
8- عزّت نفس و مناعت طبع.
9- عفو و بخشش.
10- نترسيدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.
و ديگر ويژگي هاي فردي که در کتب ديگر مطرح است
ب - اجتماعي و سياسي:
1- ايثار و از خودگذشتگي.
2- وفاداري.
3- برابري و نفي تبعيضات ناروا.
4- عزّت سياسي.
5- امر به معروف و نهي از منکر.
6- نبودن پيروزي حقيقي در اکثريت.
7- قرباني کردن مصلحت در پاي حقيقت؛ يعني ترک سياست هاي محافظه کارانه، براي اثبات حقيقت.
8- مبارزه با زور و استبداد، و بيعت نکردن با مستبدان و مستکبران.
9- جدا نبودن سياست حقيقي از ديانت و يکي بودن حماسه و عرفان.
اين درس ها و پيام ها ، قطره اي است از درياي بي کران از عالي ترين نمونه انسانيّت. حال چگونه مي شود، کسي خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجيه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خير نشده باشد. و چگونه ممکن است، انساني در دنيا با آن حضرت، همگون و هم عقيده و هم جهت (فردي، اجتماعي، سياسي) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمين آخرت و سعادت در آنجا بستگي، به سعادت در دنيا دارد، پس حال که دانستيم در همراهي با حسين عليه السلام چه ارزشي نهفته است، جاي آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خداي متعال خواستار وجاهت و مقبوليت نزد خودش به واسطه همراهي با حسين عليه السلام باشيم.
بررسي زيارت اربعين امام حسين عليه السلام 4
فراز چهارم:
قاتلان امام حسين عليه السلام
- وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَيه مَن غـَرَّته الدُنيا؛ کساني بر عليه او( امام) همدست شدند که دنيا آنها را فريب داد.
- و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدني وشَري اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛ و بهره هستي خود را به بهاي ناچيز و پستي فروختند و آخرت خود را به بهاي کمي دادند.
- و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّي في هواه؛ گردن فرازي کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.
- و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبيکَ ؛ و تو و پيغمبر تو را به خشم آوردند .
- و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛ و آن( دنيا پرستان) پيروان بنده هايت شدند که خلاف انگيز و نفاق انگيز بودند.
- و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبينَ النار؛ و بار گناه به دوش کشيده و به آتش سزاوار شدند.
- فـَجاهدهُم فيکَ صابراً مُحتـَسـباً؛ پس ( امام) جهاد کرد با آنها درحالي که شکيبا بود.
- حتي سُفـِکَ في طاعـَتِکَ دمه؛ تا اين که در ( راه) طاعت تو خونش ريخته شد.
- وَ استـُبيحَ حَريمَهُ ؛ هتک حرمت به حرم امام مباح شد.
امام صادق عليه السلام در اين فراز از زيارت به توصيف قاتلان مي پردازد که ما در اين اينجا به عرض از آنان را معرفي مي نماييم.
عمربن سعد بن ابي وقاص يکي از افرادي از که در جريان حادثه کربلا نقش بسزايي را ايفا مي نمايد. سعد پدر عمر از مسلماناني است که در سالهاي نخست بعثت رسول اکرم صلوات الله عليه مسلمان شد و در راه دين، شکنجه و محروميت ديده بود که فتح ايران و بناي کوفه به دست او انجام شد؛ ولي مانند بسياري از ياران رسول خدا(صلی الله علیه واله) علاقه به دنيا بر او غالب گشته و در ماجراي خلافت حضرت علي عليه السلام با آن حضرت بيعت نکرد و در سال 55 يا 58 از دنيا برفت . عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصيت معروف پدرش نام درخشاني داشت؛ اما مرد دنياپرست و بُزدلي بود که بر طبق روايات رسيده، رسول اکرم(صلی الله علیه واله) و اميرالمؤمنين عليه السلام او را مذمت کردند، به همين جهت پدرش هم از او راضي نبود، به طوري که او را از ارث محروم نمود.
نقش عمربن سعد در کربلا، بسيار اساسي بود؛ زيرا او فرمانده کل و جنگ در کربلا، از طرف ابن زياد بود که پيش از ورود امام حسين عليه السلام به سرزمين کربلا، مأموريت يافته بود که با چهار هزار نفر از مردم کوفه براي بازپس گرفتن يکي از شهرهاي استان همدان برود و فرمان حکومت “ري” را نيز به نام او صادر کرده بود.
“شمربن ذي الجوشن” يکي ديگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود. وي در زمان حضرت علي عليه السلام جزو شيعيان و طرفداران حضرت به شمار مي آمد، او در جنگ صفين از افراد تحت فرمان اميرمؤمنان بود و در جنگ با معاويه شرکت داشت و شجاعت زيادي از خود نشان داد.
وي علي رغم اين که در زمره ياران حضرت علي عليه السلام بود؛ ولي همانند بسياري از دوستان حضرت، عاقبت به خير نشد؛ چرا که بر اثر گرفتاري نفساني، در رديف دشمنان حضرت و وطرفداران بني اميه قرار گرفت.
اينها نمونه هايي از قاتلان امام حسين عليه السلام بودند که به وسيله حبّ دنيا و مقام وسوسه شده و با فرزند پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله جنگيدند و امام را به شهادت رساندند.
دلائلي نقلي و تاريخي متذکر اين نکته است که عامل دنياپرستي و منفعت طلبي در حادثه کربلا نقش اساسي داشته است. فرزدق شاعر مي گويد: من در سال شصت هجري که با مادرم از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم با امام حسين عليه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داري؟ گفتم: قلوب النّاس معک و سيوفهم مع بني اميّه و …؛ مردم دلهاشان با توست ، ولي شمشيرهاشان با بني اميه است و … سپس حضرت امام حسين عليه السلام در طي بيان مطالبي فرمودند: “انّ النّاس عبيد الدّنيا و الدّين لعقٌ علي السنتهم يحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّيّانون؛ به راستي که مردم، بندگان دنيا هستند و دين و دينداري بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دين را فقط زماني مي خواهند که وسيله اي براي تأمين دنياي آنان شود؛ اما وقتي که به گرفتاري و بلا مورد آزمايش قرار مي گيرند ، دينداران حقيقي ، بسيار اندک هستند".
هميشه در طول تاريخ انسان ، دنيا پرستي و قدرت خواهي ، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضي از قاتلين حسين عليه السلام نيز گرفتار دنيا و خواسته هاي آن شدند. آنچه را به طور قطع مي توان گفت اين است که عامل دنياخواهي در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلي جنگ (يزيد و ابن زياد) نقش اساسي داشته است ؛ زيرا آنها به طور يقين به مقام حسين عليه السلام و حقانيت او آگاهي داشتند؛ وليکن به خاطر منافع دنيوي و رسيدن به قدرت ، راضي به قتل آن حضرت شدند ، چنانکه عامربن مجمع بعيدي به امام گفت: “امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائزهم ؛ اما رؤساي آنها که رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجين هاشان پر شده است، لذا همه يکدست عليه تواند.” علاوه بر رؤسا تعدادي ديگر در لشکر دشمن بودند ، علي رغم آگاهي به حقانيت و مظلوميت حسين عليه السلام ، به خاطر از دست ندادن دنيا و زن و بچه در قتل حسين شرکت نمودند؛ البته آنها کساني بودند که واقعاً نماز مي خواندند و شهادتين مي گفتند ؛ وليکن به خاطر شکم و رياست يا ترس از دادن جان و دنياي خود ، برخلاف اعتقاد خود با حسين عليه السلام جنگيدند ، به همين جهت جنگ اصحاب ابن زياد در راه عقيده و ايمان نبوده ؛ بلکه جنگ با عقيده و خود بوده است ؛ يعني آنها کساني بودند که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگيدند ، به همين دليل يعني آنها کساني بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگيدند ، به همين دليل آنها از کفّاري که در راه عقيده خود مي جنگيدند ، پست ترند ، عقاد در همين باره مي گويد: “در پستي ياوران يزيد همين بس که در کربلا به جهت اعتقادي به کرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله رو در رو با وي مي هراسيدند؛ ولي پس از شهادت ، لباس او و اهل بيتش را در ميان اموال غارت شده بيرون مي آوردند و اينان اگر به دين او و رسالت جدّش هم کافر بودند اين عمل آنها در مذهب مردانگي پست ترين کار بود".
البته خيانت و فاجعه به اين بزرگي را نمي توان با عامل دنيا طلبي فرموله کرد؛ زيرا غريزه منفعت خواهي، کم و بيش عامل انحراف بيشتر انسان ها مي شود؛ وليکن در بعضي از اعمال همانند قتل و کشتار بايد خبث باطن و اسارت کامل دنيوي، غرق شدن در شهوات و از خود بيگانگي کامل را عامل داشت، چنانکه عقاد مي گويد: “آنان مسخ شدگان زشت رويي بودند که سينه هايشان از کينه فرزندان آدم آکنده بود، به ويژه از کساني که اخلاق استوار و آثار نيکو داشته اند و به همين دليل تمامي کينه هاي خود را از روي دشمني با وي بر سر آنان ريختند، هر چند که از اين کار پاداش و غنيمتي نصيبشان نشد.”
پس در کربلا، دنيا چشم و دل يزيد، ابن زياد، شمر، عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوري که با فجيع ترين وضع ممکن، فرزند پيغمبر صلي الله عليه وآله و نور چشم فاطمه (س) را به شهادت رساندند که لعنت خداوند بر تمام آنها باد.
بررسي زيارت اربعين امام حسين عليه السلام 3
فراز سوم:
اهداف قيام امام حسين عليه السلام
- و بَذلَ مُهجَتـَهُ فيکَ ليَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَيرَةِ الضـَلالة َ؛ - خدايا- جانش را در راه تو بخشيد تا بندگانت را از ناداني، سرگرداني و گمراهي نجات دهد.
امام حسين عليه السلام قبل از خروج از مکه خطاب به برادرش محمد حنفيه وصيت نامه اي نوشتند که ضمن آن اهداف خود را از قيام اعلام مي دارند. در آنجا مي فرمايد: من براي اصلاح دين جدّم رسول الله و امر به معروف و نهي از منکر قيام مي نمايم.
با مطالعه تاريخ زمان امام حسين عليه السلام در مي يابيم که در دين پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله تغييرات بسياري ايجاد شده و بدعت هاي فراواني نهاده شده بود. امام براي اين که حقيقت دين رسول اکرم (صلی الله علیه واله) حفظ شود و ديني سالم به نسل هاي بعدي رسانده شود هيچ راهي نداشت جز اين که قيام نمايد و بدين وسيله اعلام کند که حقيقت دين اسلام به يغما برده شده و دين کنوني، ديني است تحريف شده که خلفا به واسطه آن راهي براي حکومت نامشروع خود يافته اند. پس امام قيام مي کند تا پيام دين واقعي را به گوش افرادي که خواهان شنيدن حقيقت هستند برساند.
بررسي زيارت اربعين امام حسين عليه السلام 2
فراز دوم:
شهادت و گواهي امام صادق عليه السلام به عظمت و برتري امام حسين عليه السلام
- اللهم اني اَشهَدُ أنـَّهُ وَليـُّکَ وَ ابنُ وَليِّک؛ بار خدايا گواهي مي دهم که ( امام حسين) ولي تو و فرزند ولي تو است .
- وَصَفيـُّکَ وَ ابنُ صَفيـِّک، الفائزُ بِکـَرامـَتـِک ؛ و نيز گواهي مي دهم که او برگزيده ي تو و پسر برگزيده ي تو است که به کرم تو رستگار است.
- اَکرَمتـَهُ بالشَّهادة ؛ خدايا گواهي مي دهم که او را به وسيله شهادت گرامي داشتي .
- و حَبوتـَهُ بالسـَّعادة ؛ و به او سعادت عطا فرمودي.
- و اجتـَبـيتـَه بطيبِ الولادة ؛ و او را از اصل و نسب ، پاکي ولادت بخشيدي.
- و جَعَلتـَه سيداً من السادة و قائِداً من القادة ؛ او را آقايي از آقايان و رهبري از رهبران قرار دادي.
- و ذائدً مِنَ الذادة و اَعطيتـَهُ مَواريثَ الانبياء ؛ و او را مدافعي از مدافعان قرار داده و ارث تمام انبياء را به ايشان عطا فرمودي.
- و جعلته حُجَة ًعلي خـَلقِک مِنَ الاوصِياء ؛ و شهادت مي دهم که او را حجت بر خلق خود از اوصياء قرار دادي.
- فـَاَعذَرَ في الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح ؛ پس امام حسين عليه السلام نيز در دعوت ، عذري باقي نگذاشت و خير خواهي نمود.
در اين دنيا هر کس توسط چيزي و يا عملي به عزت مي رسد. امام صادق عليه السلام در اين فراز از زيارت، امام حسين عليه السلام را توصيف مي نمايد که خدايا او ولي تو و فرزند ولي توست، او برگزيده و پسر برگزيده توست. يعني با تمام عزت و احترامي که براي ايشان قائل بودي ولي به وسيله شهادت به او عزت بخشيدي. تو خواستي که امام به وسيله شهادت، آن هم چنين شهادتي به عزت برسد. خدا به وسيله شهات، امام حسين(علیه السلام) را به سعادت رسانيد. طوري که يزيد و وزرايش به دنبال دنيا و کسب مقامات دنيوي بودند و به نوعي به دنبال کسب اعتبار بودند ولي امام حسين(علیه السلام) که هيچ چشم داشتي به دنيا نداشت و حکومت را هم صرفاً به عنوان ابزاري براي برافراشتن اسلام و اقامه عدالت مي دانست.
امام حسين عليه السلام و اهل بيت ايشان در فجيع ترين وقايع و جنايت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ کم بوده؛ اما در اين مدت کم، انواع و اقسام جنايت ها و پستي ها ديده مي شود که البته بزرگترين چهره اين جنايات اينست که بر امام معصوم وارده شده است. شهيد مطهري(ره) مي فرمايد: ” يک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بيست و يک نوع پستي و لئامت در اين جنايت ديدم و خيال نمي کنم در دنيا چنين جنايتي پيدا بشود، که تا اين اندازه تنوع داشته باشد. و به امام با گذراندن چنين وضعيتي کرامت و شرافت داده شد.
بررسي زيارت اربعين امام حسين عليه السلام 1
بررسي زيارت اربعين امام حسين عليه السلام
فراز اول:
سلام هاي توصيفي
- السلامُ علي وَليِّ الله و حبيبه؛ سلام بر ولي و حبيب - دوست- خدا.
- السلامُ عـَلي خليلِ اللهِ وَ نجيبه؛ سلام و درود بر خليل و گزيده خدا.
- السلامُ علي صَفيِّ اللهِ و ابن ِ صَفيّـه؛ درود بر برگزيده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
- السلامُ علي الحُسين ِ المظلوم الشهيد؛ درود بر حسين مظلوم شهيد.
- السلامُ علي اسيرِ الکربات و قـَتيلِ العـَبرات؛ سلام بر کسي که اسير و گرفتار بلايا و اندوه ها شد و کشته براي اشک ها.
در سلام هاي اوليه زيارت، امام صادق عليه السلام به نوعي اصالت خانوادگي امام حسين عليه السلام را بيان مي نمايد که ايشان فرزند رسول خدا که حبيب خداست، مي باشد . برخي از انبياء در درگاه الهي با نام خاصي توصيف و معروف شده اند. حضرت ابراهيم (علیه السلام) با عنوان خليل الله ، حضرت موسي(علیه السلام) با عنوان کليم الله ، حضرت عيسي(علیه السلام) با عنوان کلمة الله ، حضرت نوح (علیه السلام) با عنوان نبي الله - که البته ايشان اولين پيامبري بودند که مقام نبوت را به دوش کشيدند- حضرت آدم (علیه السلام) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد (صلی الله علیه واله) با عنوان حبيب الله مطرح هستند.
براي سلام معاني مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام مي بريم.
1- سلام، يکي از نام هاي خداي عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.
2- سلام به معناي تسليم.
3- سلام به معناي سلامتي.
حال که معناي سلام مشخص شد که به معناي آسايش، امنيت و سلامتي است، به تفسير سلام بر امام حسين عليه السلام مي پردازيم. سلام بر امام به اين صورت است که شخص زائر در حالي که حضور امام ايستاده يا از دور ايشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام مي نمايد و در دل مي گذراند که هيچ آزاري و آسيبي از ناحيه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسيد؛ زيرا هدف تمامي آن بزرگواران جز هدايت و اصلاح مردم و اعلاي کلمه توحيد و شيوع طاعت خداوند در مردم نيست، لذا آنها از معصيت خدا و تخلف از اوامر و نواهي او، از اخلاق ناپسند مردم از قبيل خود بزرگ بيني، حرص، ريا، بخل، حّب قدرت، غيبت، آزار رساندن و … اذيت خواهند شد.
زائر بايد حال خود را به گونه اي قرار دهد که مورد رضايت امام باشد، نه مايه اذيت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا بايد دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشيماني از ديده فرو ريزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.
زائر با عرض سلام، خود رابه آن حضرت نزديک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزديکي به ايشان از پستي ها و رذايل و آلودگي ها پاک مي نمايد و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا مي نمايد، تا سلامتي کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.
در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و يارانش چهره اجتماعي - سياسي خود را نمايان ساخته و اعلان مي دارد که نه تنها با بت درون مبارزه مي کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتيان، ظالمان، مستبدان و خائنين به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره ياران آن حضرت قرار مي دهد.
دل غمین
دل غمین
ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود
نگذشت لحظهیی که دل ما غمین نبود
هرچند آسمان به صبوری چو ما ندید
ما را غمی نبود که اندر کمین نبود
راهی اگر نداشت به آزادی و امید
رنج اسارت، این همه شورآفرین نبود
ای آفتاب محمل زینب کسی چو من
از خرمن زیارت تو خوشه چین نبود
تقدیر با سر تو مرا همسفر نبود
در این سفر، مقدّر من غیر ازین نبود
گر از نگاه گرم تو آتش نمیگرفت
در شام و کوفه، خطبه من آتشین نبود
در حیرتم که بی تو چرا زندهام
عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود
ده روزه فراق تو عمری به ما گذشت
یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود
محمدجواد غفورزاده (شفق)
اربعين لالهها
اربعين لالهها
بشير!
وقتى به مدينةالنبى رسيديم، مبادا كسى جلوى قافله اسراى كربلا، گوسفندى را سر ببرد! اين كاروان، از سفر چهل روزه با سرهاى بريده بر بالاى نى مىآيد.
نگذار هيچ لالهاى را در رثاى شهدايمان پرپر كنند! سراسر خاك كربلا، پر بود از گلبرگهاى خونين و پارهاى كه از هر سو مرا صدا مىزدند: «أخىَّ اخَّى».
اجازه نده كسى بر سر و رويش خاك بريزد؛ هنوز باد ، گرد و خاك كوچههاى كوفه و شام را از سر و روى زنان و كودكان عزادار نربوده است.
اين صورتهاى كبود و دستهاى سوخته ، نيازى به گلابافشانى ندارند ؛ هنوز اربعين گلهايى كه با تشنهكامى بر خاك و خون افتادند، نگذشته است.
بگو پاى برهنه به استقبالمان نيايند؛ اين كاروان پر است از كودكانى كه پاى پرآبله دارند.
سفارش كن شهر را شلوغ نكنند و دور و برمان را نگيرند، ما از ازدحام نگاههاى نامحرم و بيگانه بازگشتهايم.
بگذار آسودهات كنم بشير!
دل زينب عليهاالسلام براى خلوت مزار جدش پر مىكشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سكينه و سجاد عليهالسلام و اين كاروان داغدار ، پيراهن كهنه و خونين حسين عليهالسلام را بر سر و روى خويش بنهد و گريههاى فرو خورده چهل روزهاش را يكسره رها سازد.
اربعین
اربعین
ای آن که لحظه لحظه کنار تو زیستم!
امشب، چهل شب است برایت گریستم
امشب چهل شب است که آب از گلوی من
پایین نرفته، بغض عطشناک کیستم؟
بنشان به تل زینبیه، طاقت مرا
من زینبم؛ نمیشود آخر نایستم
آن جاده را مگو به چه حالی گذشتم و
دل کندم از تو؛ آمدم ای هست و نیستم!
من، چادر سیاه غمم، دور تکیهات
جز ذکر یا حسین تو، تکرار چیستم؟
این اربعین هم از پی آن اربعین گذشت
چشمان صد حسینیهات را گریستم
از حنجره خسته زینب علیهاالسلام
از حنجره خسته زینب علیهاالسلام
چهل روز است که چلهنشین غربت آیینهام.
چهل پگاه است که چکاچک شمشیرها، خاموش شده و اندوه نیرنگ کوفیان، از حنجره خسته زینب علیهاالسلام فریاد میشود.
فریاد غربت حسین را باید از گلوی خشکیده طفلی شنید که گلپوش تیر وحشیانه سیاهدلان شد.
ای نخلهای صبور، شاهدان بیزبان معرکه آتش و خنجر! آنچه را دیدید، در یک همسرایی شاعرانه بر جهانیان عرضه کنید.
مرا با داغ نینوا تا قیامت پیمانیست ناگسستنی.
آقا! عاشوراییام کن
سجاده نشین لحظههای سرخ عبادت! دستی برآور و سینهام را عاشورایی کن. میخواهم پس از چهل وادی رنج و گریه، نام تو، مستیفزای دقایق عزایم باشد.
آقا! کسی که امروز به تغزیت خاندان تو برخاسته، میخواست دیروز باشد و هواخواهیاش را با نثار جان خویش به تماشا بگذارد.
از چهلمین شب عروج آسمانیات، چندین چله گذشته است که در شمار نیست؛ اما زخمها همچنان تازه و مرثیهها خواندنیست.