از حنجره خسته زینب علیهاالسلام
از حنجره خسته زینب علیهاالسلام
چهل روز است که چلهنشین غربت آیینهام.
چهل پگاه است که چکاچک شمشیرها، خاموش شده و اندوه نیرنگ کوفیان، از حنجره خسته زینب علیهاالسلام فریاد میشود.
فریاد غربت حسین را باید از گلوی خشکیده طفلی شنید که گلپوش تیر وحشیانه سیاهدلان شد.
ای نخلهای صبور، شاهدان بیزبان معرکه آتش و خنجر! آنچه را دیدید، در یک همسرایی شاعرانه بر جهانیان عرضه کنید.
مرا با داغ نینوا تا قیامت پیمانیست ناگسستنی.
آقا! عاشوراییام کن
سجاده نشین لحظههای سرخ عبادت! دستی برآور و سینهام را عاشورایی کن. میخواهم پس از چهل وادی رنج و گریه، نام تو، مستیفزای دقایق عزایم باشد.
آقا! کسی که امروز به تغزیت خاندان تو برخاسته، میخواست دیروز باشد و هواخواهیاش را با نثار جان خویش به تماشا بگذارد.
از چهلمین شب عروج آسمانیات، چندین چله گذشته است که در شمار نیست؛ اما زخمها همچنان تازه و مرثیهها خواندنیست.