علل انحرافات جنسي (به ويژه خودارضايي)16
16-تنبيه بدني
از عوامل ديگري که به طورمؤثر در گرايش به «خودارضايي»نوجوانان نقش دارد، تنبيهات بدني است که در مورد کودکان و نوجوانان اعمال مي شود.در اين گونه موارد يافتن رابطه بين تنبيه بدني و خودارضايي نخستين گام محسوب مي شود.
يکي ازصاحبنظران در اين زمينه مي نويسد:
تنبيه بدني سخت، زيانهاي جسمي، جنسي و روحي فراوان دارد، به سهولت ممکن است کودکان را مبتلا به «ساديسم»، يعني جنون آزار و خون آشامي يا «مازوشيسم»ـ عکس ساديسم ـ يعني تمايل به برده صفتي و رنجبري گرداند. بسياري از کسان که در بزرگي، دچار ناشادکاميها و انحرافهاي جنسي شده اند، تنها در اثر کتکهايي بوده است که در کودکي خورده اند.«ژان ژاک روسو» نويسنده ي انقلابي قرن هيجدهم،درکتاب «اعترافات» خويش ضايعه ي ناميمون جنسي خود را که در اثرکتک خوردن از مربي خود در وي ايجاد شده و براي هميشه وي را رنج مي داده است، به وضوح شرح مي دهد.
اعمال و تکرار تنبيه بدني به رابطه ي قهرآميز،بين والدين و کودک يا نوجوان منجر مي شود و اين امرآنها را از هم دور و دورتر مي کند. گسستن اين پيوندها، نوجوان را در انزوا قرار مي دهد و همانگونه که قبلاً توضيح داديم، انزوا، بسترمساعدي براي رشد زمينه هاي انحرافات اخلاقي، از جمله «خودارضايي»است.
نوجوان 17 ساله اي از تهران مي نويسد:
آنچه که از خاطرات کودکي تاکنون به خاطر دارم، خشونتها و تنبيهات شديد بدني است که پدرم پيوسته در مورد من اعمال مي نمود.ابتدا به شدت متأثر مي شدم و گريه مي کردم ولي به تدريج اين مسئله برايم عادي شد. گرچه نفرت من از پدرم هرگز پايان نمي پذيرد و من هميشه پس از تنبيه بدني به گوشه اي از اتاقم مي خزيدم و روح زجرکشيده ام را با «خودارضايي» تسلي مي دادم، لکن مسئله زماني به اوج خود رسيدکه در 15 سالگي به بهانه اي اندک، به شدت تنبيه شدم.روح و جسم من زير ضربات شلاق پدر در هم شکست و پس از اين واقعه بود که من به دفعات متعدد و مکرر، به استمنا پرداختم.بعضاً مواردي پيش مي آمد که از شب تا صبح، چندين بار اين کار را مرتکب مي شدم.آنچه امروز برايم باقي مانده است، جسمي نحيف و در هم شکسته با روحي متزلزل و بغض و نفرت متراکمي است که نسبت به پدرم که او را «جلاد»مي نامم، در خود احساس مي کنم.نمي دانم که آيا راه نجاتي برايم وجود دارد يا نه؟
استاد «دکتر مهدي کي نيا»، يکي ديگر از صاحبنظران که از ديدگاه جرم شناسي به مسئله نگريسته است، در زمينه ي ارتباط تنبيه بدني و انحرفات اخلاقي و اجتماعي نوجوان مي نويسد:
تنبيه کودک يا نوجوان او را به تنبيه معتاد مي سازد و اين خود موجب ريشه گرفتن انحراف «مازوشيسم» (تمايل به خودآزاري)در او مي شود. تنبيه موجب عقب افتادگي و عدم رشد رواني و يا اختلال رواني مي شود.
تنبيه درسي است عملي براي پرخاشگري درحالت عصبانيت.کودک يا نوجوان مي آموزد که براي فرونشاندن خشم خود، ديگران را بيازارد و به اين ترتيب نهال انحراف ساديسم (تمايل به ديگر آزاري)در او غرس مي شود، يا ديگران را مي آزارد يا از آزردن حيوانات لذت مي برد.از اين رو تنبيه موجب بروز کينه و تقويت حس انتقامجويي مي گردد و کودک از آن درس سنگدلي و بي رحمي و قساوت و شقاوت مي آموزد. تنبيه اگر شديد و بيجا باشد، ممکن است واکنشهاي شديدي در پي داشته باشد:
کودک و نوجوان از خانه يا مدرسه فرار مي کند و به ولگردي رو مي آورد و در دام باند بزهکاران گرفتار مي شود.فرار، ناشي از عدم انطباق کودک با الگوي رفتار والدين و روبرو تافتن از آن است.