شهید باقری و شوق دیدار یار
(شهید از زبان سردار غلامعلی رشید)
سردار غلامعلی رشید جانشین ستاد کل نیروهای مسلح از فرماندهانی است که در دوران دفاع مقدس ، همرزم شهید باقری بوده است. آنچه در پی می آید ، گوشه ای از خاطرات و سخنان اوست در مورد شهید باقری که در کنگره سرداران شهید استان تهران ایراد شده است .
” در مورد زندگی و شخصیت شهید بزرگوار ما سرلشکر پاسدار، حسن باقری مطالب و خاطرات زیادی است که میشود بیان کرد. دوران کودکی و رشد او در زندگینامه بحث خاص خود را میطلبد. دوران شکلگیری شخصیت این شهید بزرگوار در دهه دوم حیات مبارکشان بحث عمیق و مفصلی است ودوره سوم که دوره حضور در جبهههای جنگ است و نقشآفرینی این شهید بزرگوار است. خداوند به اینجانب توفیق داد که به مدت دو سال تمام با این شهید عزیز از نزدیک آشنا شوم. از بهمنماه سال 1359 تا بهمنماه سال 1361 که به شهادت رسیدند.
بهمنماه سال 59 آن روزها در جبهه جنوب ستادی داشتیم به نام ستاد عملیات جنوب و اسم خیلی جالبی را که برادران رزمنده بر سر در این ساختمان نصب کرده بودند به نام پایگاه منتظران شهادت بود. برادر عزیزم سردار صفوی مسئول عملیات ستاد جنوب بودند. از من خواستند که به عنوان جانشین ایشان انجام وظیفه کنم. من وقتی که به ستاد عملیات جنوب رفتم در ماه پنجم جنگ بود. با چهره نورانی سرلشکر پاسدار حسن باقری آشنا شدم. این آشنایی ما دو سال تمام طول کشید. در مقاطع گوناگون جبهه در همه عملیاتها کنار همدیگر بودیم. تا بهمنماه سال 61 رسید. آن روزها فرماندهان سپاه و ارتش، خود را برای یک عملیات ـ عملیات والفجر مقدماتی ـ آماده میکردند. در جبهه غرب کرخه و قرارگاه مرکزی کربلا هم در منطقهای به نام چنانه مستقر بود و شهید باقری که حرف آخر را در اطلاعات میزد، حرف آخر را در مورد زمین ودشمن میزد از یک مأموریت سنگین شناسایی آن روز برگشته بود و یک گزارش مفصل ارائه کرد.
من به همراه جمعی دیگر از برادران فرمانده برای ملاقات با حضرت امام به تهران آمدیم و مأموریتی که در دست شهید باقری بود آنقدر مهم بود که باید ادامه پیدا میکرد. فردای آن روز بود که ما در تهران شنیدیم که حسن باقری و مجید بقایی و جمع دیگری از عزیزان رزمنده به دیدار خدا شتافتند و به فیض عظیم شهادت رسیدند. آدم احساس می کرد که خداوند امکانی را برای رزمندگان ما در جبهه جنگ ایجاد کرده که حق انتخاب شهادت است. عزیزانی مثل شهید باقری، شهید باکری، شهید خرازی و سایر فرماندهان شهید؛ انسان احساس میکرد یکی دو هفته قبل از شهادتشان روحیات و حالات آنان دگرگون شده و سری پر شور، و شوق دیدار خدا را داشتند.
مأموریت را به گونهای میتوانستند انجام بدهند که لطمه به مأموریت وارد نشود. ولی جسم آنها هم در معرض آتش دشمن قرار نگیرد و چیزی هم از شخصیت آنها کم نمیشد. آنها آنقدر بزرگوار و شجاع و نترس و رشید بودند که میتوانستند با صد متر جابهجا شدن این امکان را بگیرند. ولی در نهایت خلوص و صداقت و ایثار و فداکاری عمل میکردند و به شهادت میرسیدند. انسان وقتی ابعادگوناگون زندگی شخصیت سرداران بزرگی مثل سرلشکر پاسدار حسن باقری را بررسی میکند به این نتیجه میرسد که به قول مفسر بزرگ قرآن، حضرت آیهالله جوادی آملی، همانگونه که قرآن پنج مرحله را برای اولیای خدا، برای مردان خدا، برای آنهایی که در راه خدا مبارزه میکنند قائل است، این پنج مرحله را شهید بزرگوار ما حسن باقری در دهه سوم عمر خودشان طی میکنند مرحله معرفت، مرحله هجرت، مرحله سرعت و مرحله چهارم سبقت و مرحله پیشوایی و در حقیقت شهید بزرگوار ما زمانی که بخشی از جبهه جنگ را فرماندهی میکرد به مرحله پیشوایی رزمندگان بسیجی و سپاهی خودش رسیده بود. آقا و سرور آن عده از بسیجیان و سپاهیان بود که تحت فرمان و امر ایشان جنگیدند.
من به دو سه موضوع درباره شخصیت برجسته شهید حسن باقری در دورانی که در جبهه جنگ حضور داشت میپردازم.
یکی نقش شهید حسن باقری در شکل و سازمان رزم سپاه است. سرداران بزرگ اسلام، فرماندهان شهید، هر کدام در ابعادی از مسائل نظامی نقشآفرینی میکردند. شهید بزرگوار ما حسن باقری، بیشترین همت و تلاش خودش را معطوف سازمان رزم سپاه میکرد و من امروز این اعتراف سنگین را اینجا میخواهم بکنم که سازمان رزم فعلی سپاه، همین سازمانی که الان در اختیار سپاه است و در وضعیت تهدید در رویارویی دشمنان باید مبارزه بکند، مدیون و مرهون تلاشهای شخص حسن باقری است. واقعاَ آن سازمان رزم سپاه یکی از افتخارات ارزشمند و یکی از میراثهای بزرگ شهید حسن باقری است.
الان نوارهای سخنرانی شهید حسن باقری را که پیاده کردند، که قریب 300 نوار است، صحبت در قرارگاههای متعدد، در جاهای مختلف در جبهه جنگ با این عمر کوتاهی که داشتند انها را بیان کردند. وقتی آدم ویژگیهای سازمان رزمی را که شهید باقری دارد روی آنها تأکید و اصرار میکند، آنها را آدم ردیف میکند و کنار هم میچیند، به این نتیجه میرسد که او به دنبال سازمان رزمی متناسب با سپاه بود. سازمان رزمی که متناسب باماهیت انقلابی و جنگ انقلابی سپاه باشد. او بر عواملی مثل تحرک، زیاد تأکید میکند؛ یگان متحرک، نیروی متحرک که بیشتر آفندی باشد تا پدافندی. بر عاملی مثل ورزیدگی تأکید زیاد، و تلاش میکند که آموزشهای نظری و تجربههای عملی را در هم بیامیزد. پرهیز از لختی و سنگینی، عاملی بود که مرتباَ روی آن اصرار میکرد.
او میدید که یگانهای ارتشهای کلاسیک دنیا، چقدر از این بابت رنج میبرند. به دنبال این بود که از موارد اداری یگان کم کند و آن را در یگان مادر متمرکز کند. گردان و تیپ را تا آنجایی که امکان دارد تاکتیکی و ورزیده بار بیاورد. نوآوری و خلاقیت در کمیت و کیفیت یگانهای رزم سپاه باز مورد تأکید ایشان است و بطور مرتب در هر عملیات میآمد و این را تجدید نظر میکرد و به تکمیل اینها میپرداخت. وقتی ما دقت میکنیم روی ویژگیهایی که به عنوان اصول سازمان رزم، شهید حسن باقری از آنها یاد میکند به این نتیجه میرسیم که اینها، نتیجه ماهها کار عمیق بود که نیروهای سپاه در خطوط متعدد پدافندی و آفندی کسب کرده بودند؛ انسانی بسیار پرجنب و جوش و اینطور نبود که بسنده بکند به مأموریت و آن پست و مسئولیتی که در اختیار دارد. درباره کادر یگانهای سازمان رزم سپاه خیلی کار میکرد. برای فرمانده گردان، فرمانده تیپ، فرمانده لشکر تلاش زیادی میکرد.
باز این نکته را اینجا عرض کنم شاید تا به حال کسی نگفته است بسیاری از فرمانده لشکرهایی که به شهادت رسیدند اینها انسانهایی بودند که شهید باقری اینها را کشف و معرفی کرد و از فرماندهی کل سپاه برای اینها حکم گرفت. وقتی از او سؤال میکردم که به چه دلیل مثلاَ شهید خرازی یا شهید زینالدین باید فرماندهی لشکر باشند، ساعتها دفاع میکرد. میگفت به این دلیل که اینها قدرت، توانایی و کارایی دارند. در دفتر یادداشتهای او که بطور روزانه این خصلت خوب را داشت که همه موارد را یادداشت میکرد الان اینها موجود است. بنابراین باید در زندگینامه او به این امر مهم به صورت یک مأموریت برجسته توجه بشود و به نقش شهید حسن باقری در سازمان رزم سپاه، تمام و کمال پرداخته است.
نکته دوم نقش شهید حسن باقری در اطلاعات رزمی جبهه بود. کم و بیش شاید آنهایی که در تماس با ایشان بودند و خاطراتی و یا کتابهایی از ایشان خواندهاند، ما میدانیم که شهید حسن باقری مسئول اطلاعات و عملیات جنوب بود. جبهه جنوب، جبهه وسیعی بود. از دهلران را شامل میشد تا جزیره آبادان. نزدیک 400 کیلومتر از مرزها از 1000 کیلومتری را که ما مقابل ارتش عراق داشتیم شامل میشد. دشمن توجه خاصی به جبهه جنوب داشت. عمده توجه دشمن به جنوب بود. ما هم همینطور. یگانهای متعددی از ارتش و سپاه در جبهه جنوب بودند. دو سوم قوای خودش را دشمن در جنوب متمرکز کرده بود. در این جبهه جنوب و این ستاد عملیات جنوب از سپاه محور باز در شرق کارون و فارسیار یا دارخوئین، ماهشهر، فیاضه، ایستگاه هفت و بخش اشغال نشده خرمشهر که هنوز در اختیار سردار جهانآرا بود تلاش میکرد که برای بازپس گیری خرمشهر و جزیره مینو و محور اروند و تمام این محور بخش اطلاعاتشان در ید قدرت شهید حسن باقری بود در هر کدام از این محورها یک دسته و گروهان نیرو داشت که بطور مرتب شناسایی میکرد. هر روز با اینها در تماس بود از طرق پیک، تلفن و بیسیم، هفتهای یک بار مسئولان این محورها را جمع میکرد، با آنها بحث میکرد. آخرین وضعیت زمین و دشمن را میگرفت و این را به صورت بولتن به سایر فرماندهان ارتش و سپاه میداد به اینهم بسنده نمیکرد. یک جلسه هم با برادران ارتش تشکیل میداد و به تبادل اطلاعات میپرداخت؛ چنین انسان ورزیده و پر جنب وجوشی. یک خاطرهای به ذهن من میآید از همین مسئولانی که ایشان داشتند.
ماه ششم جنگ بود که فرماندهی لشکر 92 زرهی ارتش عوض شد و برادری به فرماندهی این لشکر منصوب شد به نام نیاکی. سرتیپ شهید نیاکی (خدا رحمتش کند) در سال 64 یا 65 به رحمت خدا رفت. سردار صفوی گفت که چون این فرمانده لشکر تازه آمده برویم عرض تبریک بگوییم. بعد تماس گرفتیم و قرار شد یک جلسه نظامی هم داشته باشیم. رفتیم یک شب در اتاق جنگ لشکر 92 سردار صفوی و شهید باقری و از رؤسای ارکان لشکر برادران ارتش نشسته بودند و معمولاَ جلسات نظامی این جوری است که ابتدا مسئول اطلاعات بلند میشود و یک گزارش میدهد. مسئول اطلاعات لشکر 92 زرهی یا مسئول رکن دو بلند شد و پای نقشه توضیحات مفصلی از دشمن داد؛ منتهی دشمنی که مقابل لشکر 92 بود لشکر 5 مکانیزه ارتش عراق بود. بعد نوبت به حسن باقری رسید. قامت ظاهری شهید باقری به گونهای بود که در لحظات اول نگاههای اول کسی که او را نمیشناخت قدری برایش موردسؤال بود که مثلاَ این جوان کیست؟حالا چه میخواهد بگوید.
در لحظه شهادت 27 سالش بود یا 28 سال ولی این مؤمن خدا چهار یا پنج سال جوانتر از سن واقعی خودش نشان میداد و خدا عنایتی به ایشان کرده بود، قدرت بیان عجیبی به ایشان داده بود تا لب به سخن نمیگشود و حرف نمیزد، خیلیها برایشان سؤال بود که این جوان کیست. چه میخواهد بگوید و در جلسه چه حرفی برای گفتن دارد. نوبت به شهید باقری رسید، رفت پای نقشه و شروع کرد دشمن را توضیح داد. ابتدا لشکر 5 مکانیزه و یگانهای در خط درگیر، احتیاط های نزدیک. کامل گفت به لشکرهای چپ و راست این لشکر پرداخت. به این بسنده نمیکرد به کل سپاه سوم عراق پرداخت. سپاهی بود که مقر فرماندهیش در بصره بود. به سپاه چهارم ارتش عراق پرداخت. سپاهی بود که مقر فرماندهیش در بصره بود. به سپاه چهارم ارتش عراق پرداخت. این نوع تجزیه و تحلیل از مسئول اطلاعات نیروی یک ارتش برمیآید تا در جبههای مثل جبهه جنوب در حد یکی دو لشکر. بعد جبهه همجوار سپاه سوم را توضیح داد. دست به یک پیشبینی هم زد حتی ما را هم غافلگیر کرد. به ما هم نگفته بود. پس سپاه سوم و چهارم یک خلئی بود تا سپاه ششم؛ یعنی لشکر 9 زرهی از سپاه چهارم و لشکر 5 مکانیزم از سپاه سوم اینها که به داخل خاک ما پیشروی کرده بودند در محدوده بستان و سوسنگرد و حول و حوش هورالهویزه. اینها با همدیگر الحاق نداشتند. شهید حسن باقری گفت من پیشبینی میکنم که یکی دو هفته دیگر، دشمن دست به الحاق خواهد زد. جفیر رابه چنانه در داخل خاک ما وصل میکند و پشتیبانیهای خود را از داخل خاک ما انجام میدهد.
این پیشبینی در آن جلسه صدا کرد و حتی آن فرمانده لشکر، تیسمار شهدی نیاکی گفت چطور ممکن است! این دو سه تا رودخانه هست، کرخه نیستان است، کرخه کور است گفت روی اینها پل میزنند و حتی آن پلهایی را روی آن گودالهایی را که میزنند مشخص کرد. یکی دو هفته بعد همین پیشبینیشان تحقق پیدا کرد و دشمن الحاق کرد. همه به ذهن پویا و فعال ایشان آفرین میگفتند. تشکیلات اطلاعات عملیات یکی از ابتکارات شخصی ایشان بود. هیچکس تا آن موقع این تشکیلات را درست نکرده بود و این جزء باقیات صالحات حسن باقری است.
موضوع سوم در مورد فرماندهی شهید حسن باقری است. کمتر شاید گفته باشند که ایشان فرمانده باشد شاید اینطور به ذهنها بباید که ایشان مسئول اطلاعات عملیات بود ولی یکی از فرماندهان برجسته و بزرگ سپاه اسلام، شهید حسن باقری بود. از فرماندهی گردان تا جانشین فرماندهی نیروی زمینی در طول یک سال و نیم این مراحل را طی کرد. اولین فرماندهی خودش را در عملیات فرماندهی کل قوا انجام داد. عملیات فرماندهی کل قوا 23 خرداد سال 60 بود. رزمندگان اصفهانی که در آن جبهه میجنگیدند تحت فرماندهی شهید حسین خرازی بعد از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا توسط حضرت امام کلی خوشحال شدند. اعلام کردند که ما آماده عملیات هستیم. 48 ساعت بعد عملیات تأیید شد و حمله کردند و سردار صفوی رفته بود برای کمک به شهید حسین خرازی. صبح زود ایشان مجروح شد از ناحیه سر، برگشت روی برانکار میآوردند عقب با اشاره سر و دست به من گفت برو کمک شهید خرازی و شهید باقری در قرارگاه محمدیه در روستای محمدیه عملیات را بخوبی اداره کرد.
این اتفاق افتاد. شهید حسن باقری به مدت 48 ساعت که من در کنار شهید خرازی بودم عملیات را بخوبی اداره کرد و فرماندهی خودش را ثابت کرد. در عملیات شکستن حصر آبادان فرماندهی تیپ بود. نیروهای شهید خرازی تحت امر ایشان میجنگیدند و به پلها حمله کردند و آن شکست بزرگ ارتش عراق به وجود آمد و حصر آبادان شکست. در عملیات بعدی عملیات طریقالقدس بود که جانشین فرمانده عملیات طریقالقدس بود که هنگام عملیات از ناحیه سر مجروح شد و رفت ولی 48 ساعت بعد با سر باندپیچی شده برگشت و فرماندهان را در ادامه کار کمک کرد.
عملیات بعدی فتحالمبین بود که در آنجا درخشید. در آنجا نشان داد که فرماندهی بزرگ است. ما اینجا یک شاهدی در جلسه داریم، برادر عزیزم تیمسار حسنی سعدی از برادران عزیز ارتش و یکی از لایقترین فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران. این دو تا بزرگوار در عملیات فتحالمبین با هم کار میکردند. فرماندهان مشترک قرارگاه نصر بودند یگانهایی که تحت امر شهید باقری میجنگیدند لشکر 27 حضرت محمد رسولالله بود که فرماندهش آن موقع حاج احمد متوسلیان بود. شهیدحاج همت و سایر فرماندهان این لشکر هم درون این لشکر بودند. همینطور سردار رئوفی، سردار پوسهچی تعداد زیادی از فرماندهان در قرارگاه نصر بودند که با کمک ارتش جمهوری اسلامی ایران لشکر 21 حمزه تیپ 37 زرهی شیراز 58 ذوالفقار میجنگیدند، آنها نه تنها اهدافشان را گرفتند، هدفشان تپههای الغدیر بود، پیشانی جبهه دشمن بود توی آن را خرد و تمام کردند و آمدند به کمک سایر محورها. چون چند قرار داشتیم. یکی از قرارهای ما تصرف ارتفاعات راداز بود ارتفاعات ابوسلبیخان آنها موفق نشدند. این قرارگاه نصر بود که از سمت شمال حرکت کرد و این ارتفاعات را تصرف کرد. چیزی که غیرقابل تصور برای همه ما حتی به مرحله سوم آمدند و کمک کردند. روی ارتفاعات شیرقازه آمدند و مسلط شدند. ما در آنجا بود که با یک انسان بسیار برجسته و فهمیده و قوی از لحاظ فرماندهی روبهرو شدیم.
عملیات فتح خرمشهر بیتالمقدس فرمانده قرارگاه نصر بود، در آنجا هم باز هم همین یگانهای تحت امر او میجنگیدند و حمله کردند به خرمشهر و در مرحله دوم ارتش عراق تمام امکانات خودش را علیه این قرارگاه نصر به کار گرفت ولی موفق نشدند این قرارگاه را به عقب بزنند. مرحله سوم که خیلی جالب بود، رفتند جایی را تصرف کردند که دشمن تصورش را نمیکرد. دشمن در شهر خرمشهر حصار سه طرفی برای خودش درست کرده بود. از سمت جنوب، مراقب جزیره آبادان بود از سمت شرق، مراقب رودخانه کارون بود از سمت شمال، مراقب جاده اهواز بود و تمامی این جهات را هم خطوط مستحکم پدافندی درست کرده بود. قرارگاه نصر حمله کرد به خود شلمچه، جایی که معبر ورودی عراقیها بود و آنجا را بستند. نیروها خودشان را تحت فرماندهی شهید باقری بسرعت به ساحل اروند رود و به جزیزه باریان رساندند و ده تا چهاردههزار نفر در داخل شهر خرمشهر به اسارت درآمدند. در علیات رمضان باز فرماندهی عملیات به عهده فرمانده قرارگاه نصر بود.
عملیات بعدی که به تنهایی آن را فرماندهی کرد فرماندهان سپاه و ارتش بر او نظارت نداشتند، مستقل عمل کرد. به قدری توانایی پیدا کرده بود که از سوی سپاه به فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد و آن عملیات محرم بود که در آبان ماه 1361 صورت گرفت. این عملیات سه مرحله داشت. یگانهای متعددی تحت امر ایشان میجنگیدند. لشکر تحت امر شهید خرازی، لشکر زینالدین، لشکر سردار کاظمی، لشکر 8 نجف و لشکرهای متعددی در آن عملیات هم هر سه مرحله عملیات را با موفقیت انجام داد و حتی مرحله چهارم در هنگام عملیات پیشبینی کردند. دشمن را تعقیب کردند و به نتایجی دست پیدا کردیم که اصلاَ برای ما قابل پیش بینی نبود. در آن طرح اینقدر این عملیات را زیبا و قوی به مرحله اجرا در آوردند. واقعاَ وجود عزیزانی چون شهید حسن باقری در خانواده متدین و مذهبی و طیب و طاهر به دنیا می آیند و بزرگ میشوند. به قول مقام معظم رهبری این شخصیتهای بزرگ از اصالتهای خانوادگی است. اینها صرفاَ در محیط اسلامی است که نور افشانی، و پرتوافکنی میکنند. خدا ان شاالله این نسل فعلی و نسلهای آینده این شهیدان بزرگ، این سرداران بزرگ، این مردان کمحرف و بسیار اهل علم و این الگوهای بزرگ را که در حقیقت سربازان امام زمان هستند، چراغ راه خودشان قرار دهند و راه این سرداران بزرگ را ادامه دهند. “