سخنى درباره جاهليّت
سخنى درباره جاهليّت
قرآن، روزگار قبل از اسلامِ عرب را «دوره جاهليّت» ناميده است.
قرآن، روزگار قبل از اسلامِ عرب را «دوره جاهليّت» ناميده است و اين، از آن جهت است كه در آن روزگار، به جاى علم، جهل و به جاى حق، يك سلسله آراى سفيهانه و باطل ، بر آنان حكومت مى كرده است. قرآن، خصوصيات آنان را چنين بيان مى كند:
«يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَـهِلِيَّةِ . درباره خدا، گمان هاى ناروا، همچون گمان هاى [دوران] جاهليّت مى برند» .
«أَفَحُكْمَ الْجَـهِلِيَّةِ يَبْغُونَ . آيا خواستار حكم جاهليّت اند؟» .
«إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَـهِلِيَّةِ .آن گاه كه كافران دردل هاى خود، تعصّب[آن هم] از نوع تعصّب جاهليّت ورزيدند ..»
«وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَـهِلِيَّةِ الْأُولَى . و مانند روزگار جاهليّت نخست، زينت هاى خود را آشكار مكنيد» .
جامعه عرب در آن روزگار ، از طرف جنوب، به حبشه ـ كه مردمش نصرانى بودند ـ و از طرف مغرب ، به امپراتورى روم ـ كه آنان نيز نصرانى بودند ـ و از طرف شمال به ايران ـ كه زردشتى بودند ـ محدود مى گشت و با سرزمين هاى هند و مصر ـ كه اكثر مردمشان بت پرست بودند ـ ارتباط داشت. در ميان خود عرب ها ، طوايفى از يهود زندگى مى كردند و خود عرب ها نيز داراى آيين بت پرستى بودند و اغلب ، زندگى قبيلگى داشتند.
اين اوضاع و شرايط، براى آنان جامعه اى بى قانون و دور از تمدّن و باورهايى بى اساس ـ كه مخلوطى از آداب و رسوم يهود و نصارا و مجوس بود ـ ، به وجود آورده بود و مردم در نادانى و بى خبرى كامل به سر مى بردند ، كه خداوند [درباره آنها ]چنين فرموده است:
«وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِى الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ . و اگر از بيشتر كسانى كه در [اين سر]زمين اند، پيروى كنى، تو را از راه خدا گم راه مى كنند. آنان جز از گمانِ [خود،] پيروى نمى كنند و جز به حدس زدن نمى پردازند» .
اين قبايل بيابانگرد، زندگى پستى داشتند و پيوسته گرفتار جنگ و غارت و چپاول اموال و تجاوز به نواميس يكديگر بودند و هيچ گونه امنيت ، امانتدارى و
صلح و صفايى در بين آنان نبود . در آن شرايط ، كسى پيش مى افتاد كه چنگالى تيزتر مى داشت و رياست، از آنِ كسى بود كه مى توانست با زور ، ناحيه اى را تسخير كند.
در بين مردان، فضيلت ، اين بود كه : خونريزى كنند ، تعصّب جاهلى داشته باشند ، متكبّر و مغرور باشند، از ستمكاران پيروى نمايند، حقوق ستم ديدگان را پايمال كنند، ظلم و تجاوز نمايند قمار ببازند، شراب بنوشند ، زنا كنند ، و مردار و خون و خُرماى پَست بخورند.
زنان آنان هم از مزاياى انسانى ، محروم بودند و به هيچ وجه ، مالك اراده و اعمال خود نبودند و به آنها ارث نمى رسيد . مردان ، بى حساب ، زن مى گرفتند، همان طور كه يهود و بعضى از بت پرستان عادت داشتند. در عين حال، زنها خود را مى آراستند و هر كه را دوست مى داشتند ، به خود مى خواندند. زنا و بى ناموسى، در بين آنان رايج بود و حتّى زن هاى شوهردار هم آلوده بودند و بسا كه در مراسم حج هم با بدن برهنه شركت مى كردند.
فرزندان آنها به پدران ، منتسب مى شدند؛ ولى به هنگام كودكى، از ارث محروم بودند و تنها فرزندان بزرگ، ميراث را تصرّف مى كردند و از جمله چيزهايى كه آنان به ارث مى بردند، زنِ شخص متوفّا بود . به طور كلّى، دختران، چه كوچك و چه بزرگ، و همچنين پسران كوچك، از ارث ، حقّى نداشتند . آرى، اگر كسى مى مرد و تنها فرزند نابالغى از خود باقى مى گذارد، او ارث مى بُرد؛ ليكن اشخاص زورمند ، سرپرستى اموال يتيم را به عهده گرفته، اموال وى را مى خوردند، و اگر اين فرزند يتيم، دختر مى بود، با او ازدواج كرده، اموالش را تصرّف مى كردند و سپس او را طلاق مى دادند و رهايش مى نمودند. در اين
موقع، آن دختر، نه ثروتى داشت كه گذران زندگى كند، و نه كسى به ازدواج با او رغبت مى كرد تا مخارجش را متحمّل شود.
مسئله غصب حقوق ايتام، از بزرگ ترين كارهاى شايع در ميان آنان بود؛ چرا كه دائما دست به گريبان جنگ و غارت بودند و طبعا چون قتل و كشتارْ زياد بود ، ماجراى يتيمان بى سرپرست، تكرار مى شد.
از بدبختى هاى فرزندانشان، يكى هم اين بود كه شهرهاى خراب و اراضى بى آب و علف آنها ، به سرعت ، گرفتار قحطى مى شد و كار به جايى مى رسيد كه مردم از ترس فقر، فرزندان خود را مى كشتند. آنان دختران را زنده به گور مى كردند و بزرگ ترين خبر ناگوار، اين بود كه به كسى خبر دهند كه زنش دختر زاييده است.
امّا از نظر حكومت ، اگرچه در اطراف شبه جزيره عربستان، پادشاهانى حكومت مى كردند و اين مردمان، تحت الحمايه همسايگان زورمند و نزديك خود (مثل: ايران براى نواحى شمال ، روم براى نواحى مغرب ، و حبشه براى نواحى مشرق) بودند ، ليكن قسمت هاى مركزى (مانند: مكّه ، يثرب و طائف)، در وضعيتى به سر مى بردند كه شبيه جمهورى بود، هر چند جمهورى هم نبود و قبايل در بيابان ها و حتّى گاهى هم در شهرها ، به وسيله رؤسا و بزرگان قبيله اداره مى شدند و گاهى اين وضع، تبديل به حكومت پادشاهى مى شد.
اين هرج و مرج عجيب ، در بين هر جمعى از آنان، به صورتى جلوه مى كرد و در هر ناحيه اى از سرزمين شبه جزيره عربستان، با آداب و رسوم عجيب و عقايد خرافى ، آشكار مى شده است، گذشته از اين، همه آنها گرفتار بلاى بزرگ بى سوادى بودند و آموزاندن و آموختن، حتّى در شهرهاى آنان وجود نداشت ، تا چه رسد به عشاير و قبايل.
تمام اين احوال و اعمال و عادات و رسومى كه براى آنان ذكر شد، به خوبى از آيات قرآن و خطاباتى كه متوجّه آنان شده، استفاده مى شود. از اين رو ، بايد در آيات و خطاباتى كه نخست در مكّه و سپس بعد از قدرت يافتن اسلام در مدينه نازل شده و اوصاف آنها را مورد بررسى قرار داده است، همچنين در آيات و خطاباتى كه سرزنش ها و نهى هاى شديد و ضعيفى را متوجّه آنان ساخته تدبّر نمود . تدبّر، بزرگ ترين سند صحّت مطالبى است كه به آنان نسبت داديم، گذشته از آن كه تاريخ نيز تمام اين مطالب را ذكر كرده است و آنچه را هم كه ما به موجب اجمال و اختصار آيات قرآن، بيان نكرديم، به طور مفصّل تذكّر مى دهد.
مختصرترين كلمه اى كه به خوبى ، همه اين امور را مى رساند، «دوره جاهليّت» است كه قرآن براى اين دوره نام نهاده است و همين تعبير مختصر، تمام آن معانى دامنه دار را در بر دارد. اين بود وضع عرب در آن روزگار.
منبع:دانش نامه عقايد اسلامي جلد 2 صفحه 151 تا صفحه 155