زنان منتظر در جهان معاصر
نویسنده : حجتالاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری*
از طرفی مقوله انتظار فرج، در روایات معصومین، راهبرد عصر غیبت شمرده و از طرف دیگر، نقش زنان به عنوان نیمی از جامعه اسلامی و شیعه، غیر قابل انکار است. آنچه در ذیل میخوانید گفتاری از استاد میرباقری برای تبیین جایگاه و مسئولیت زنان منتظر در عصر غیبت با توجه به تهاجم فرهنگ غرب میباشد که توسط ایشان مورد دقت و باز کاوی قرار گرفته است.
ضرورت هدف گذاری صحیح برای بانوان منتظر
براي اينكه بتوانيم الزامات انتظار را در حوزه مسئوليت و مأموريت جامعه بانوان درك كنيم، باید به چند نكته توجه نمود. نخست آنکه ما چه اهدافي را در انتظار ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرج الشریف) دنبال ميكنيم، چرا که مأموريت ما به اندازة هدف ماست؛ اگر هدف ما كوچك تعريف شد، مسئوليت و مأموريتهاي ما هم مسئوليتهاي كوچكي خواهند بود. ولي اگر هدف بزرگي را در نظر گرفتیم، به همان اندازه، مأموریتی كه بر دوش ما است، تعريف جديدي پيدا ميكند. برای پیبردن به این مقصود باید دید، كه در عصر ظهور اتفاق خواهد افتاد، چه گسترهای دارد؟ آيا در عصر ظهور، تنها حوزه زندگي خصوصي و شخصي انسانها متحول شده و معنويّت در زندگي خصوصي انسانها وارد خواهد شد. در این صورت، انتظار فرج، تلاش برای ايجاد يك تحول معنوي در حوزه زندگي خصوصي افراد است. ولی اگر آن دگرگونی، یک فراگير در حوزه زندگی خصوصي و اجتماعي انسانها در مقياس جامعه جهاني است و انقلابی در مجموعه حيات بشر اتفاق ميافتد، مسأله به گونهای دیگر است.
انتظار یعنی حرکت در مسیر تحول جهانی
در حيات طيّبهاي كه ما مدعي وقوع آن در عصر ظهور هستيم، كلّ جامعه جهاني به مرحله جديدي از حيات، زندگي، احساس، درك و مطالبه ميرسد. در این صورت، مراد از انتظار، حركت در مسير چنين تحوّل عظيمي است، طبيعتاً در هر حوزهاي كه بخواهيم اقتضائات اين انتظار را دنبال كنيم، بايد برنامهاي براي دگرگونی همه جانبه تنظیم كنيم. زیرا معقول نیست که انسان منتظر، در انتظار يك تحول عظيم و همه جانبه در همه عرصههاي جهان باشد، ولي اقداماتش معطوف به حوزه خصوصي و زندگي شخصي خودش شود، البته در این میان، حتماً بايد خودسازي كنيم و برای تحقّق ظهور، گسترش و بسط ولايت الهی در حيات خودم، باید مناسبات و اقتضائاتش را در زندگي خصوصي خود ايجاد كنيم. اما باید دانست مأموريت ما گستردهتر از ايجاد يك دگرگونی در حوزه زندگي خصوصي است. بلکه بايد متناسب با تصویری كه از عصر ظهور داريم، يك تغییر همه جانبه در زندگي خصوصي و اجتماعي ايجاد و آن را دنبال کنیم.
مروری بر شکلگیری و تسلط فرهنگ ضد دینی غرب
آنچه در غرب اتفاق افتاده، يك تحوّل همه جانبه در زندگي اجتماعي و خصوصي انسانها بر محور ارزشهاي بنيادين حاكم بر جريان تجدد در غرب است.
ارزشهايي كه تمدن جدید غرب بر محور آن شكل گرفته، عبارت است از انسانمحوري، آزاديهاي فردي و اجتماعي، البته از نوع آزادي از تقيّدات معنوي و امثال آن. دانشمندان غرب بر محور اين ارزشها، فلسفه، دانش، علم، عقلانيّت، تكنولوژي و فناوري را تولید و انقلاب علمي و صنعتي ايجاد كردند؛ آنها همه ساختارها و حتي مفاهيمي را كه در زندگي اجتماعي انسانها جاري است، تحت تأثير همان مفاهيم ارزشي خودشان بازتوليد و در جهان منتشر کردند به طوری که شما الآن به هر زاويهاي از زواياي زندگي خودتان كه بنگیرید حتي زندگي مسلمانها و موحدين و شيعيان ـ به روشنی ميبينيد که تحت تأثير آن فرهنگ هستند. الآن الگوي خوراك و پوشاك و مسكن ما به شدت، تحت تأثير آن موج جهاني است؛ حتی نحوه رضايتمندي ما از زندگي دقيقاً بر محور طراحي و مديريت غرب بعد از رنسانس، شكل گرفته است. بنابراين میبینید که آنها ارزشهاي خودشان را به نوع زندگي ما و به ارزشهايي تبديل كردند كه ما در عرصه زندگيمان به آن پایبند هستيم. حتی شرافت و تحقير انسان بر مبناي آنها تعريف ميشود.
آنها نه فقط ارزشها، بلکه حتي ذائقه و ذهنیت ما را هم تغيير دادند؛ الآن بسياري از چيزهايي كه در ذهن ما ارزش دارد، ارزشهايي است كه بعد از رنسانس توليد و بعد در جامعه جهاني گسترش داده شده و هم اکنون الآن هم دنبال گسترش بيشتر و جهاني سازي همان ارزشها هستند.
بعد از ماجراي 11 سپتامبر ـ كه غرب يك جنگ نظامي تمام عيار را عليه دنياي اسلام شروع كرد ـ متفكرين غرب نامه نوشتند و از اقدامات نظامي بوش دفاع كردند، چرا که استدالال آنها اين بود كه ما بايد ارزشهاي امريكايي را در جهان، تعميم و توسعه بدهيم و در همین راستا اگر جايي هم لازم باشد براي گسترش اين ارزشها جنگ نظامي به راه میاندازیم. از نظر آنها حتي جنگیهای نظامی ـ كه به كشتارهاي جمعي بر اساس استفاده از سلاحهاي غير متعارف، مثل سلاح شيميايي و اتمي منتهي بشود ـ كاملاً امري اخلاقي است.
غربیها به شدت دنبال اين مطلب هستند كه ارزشهاي خودشان را در همه عرصههاي زندگي ما وارد کنند حتی در تعیین رنگ لباس، مدل راه رفتن، مدل درست كردن مو و آرايش ظاهري، اما باید بدانیم آنها وقتي میتوانند مدل لباس يك جوان، يا زيباشناسياي كه از نوع آرايش شخصي یک نفر را تغییر دهند که قبلاً فكر و روح او را تصرف کرده باشند.
از اين گستردهتر مدلهايي است كه براي زندگيِ ما درست کردهاند. فرض كنيد مدل مطلوبي كه بانوان بايد در زندگي اجتماعي خودشان دنبال كنند، چه مدلی است؟ چقدر بايد درس بخوانند و چگونه درس بخوانند؟ اشتغال و پوشششان چگونه باید باشد؟ ارتباطشان با اقشار ديگر چگونه باید تعریف شود؟ روابط عاطفي و فيزيكيشان با مردها چطور بايد باشد؟
سیاستمداران غربی، همه اينها را ارزش سازي و به جامعه جهاني منتقل کردهاند و الآن بسياري از چيزهايي كه ما ارزش ميدانيم همان بازتوليد شده ارزشهاي محوري در حوزه حقوق بانوان است. آنها ارزشها را به حقوق، ساختارهای اجتماعي، هنر و زيباشناسي و زيباپسندي و امثال اينها تبديل کردهاند؛ حتی نوع تحصيل بانوان دنياي اسلام نیز بر این محور استوار شده است. باید بدانیم اصلاً مسئله اين نيست كه بانوان تحصيل كنند يا نه؟ معلوم است که عالِم و آگاه بودن، خوب است؛ اما مسئله این است که نگاه ما به علم، تعليم و تعلّم و نیز مأموريت ما در حوزه آگاهي يافتن، آموزشها و به كارگيريِ اين آموزشها و حرفهها در زندگي اجتماعي و فردي، تابع يك سری ارزشها و به تبع آن، برنامهريزي خاصی است كه تمام آن مبتني بر فرهنگ مدرن غرب است.
لزوم انتظار برنامهریزی شده
اگر شما در مقابل این فرهنگ، هم معنويت، توحيد، عدالت و تعالي انسان را دنبال ميكنيد بايد اين تعالي و عدالت معنوي و ارزشهاي معنوي را به يك شبكه ارزشها تبديل و بعد آن را به برنامهاي براي زندگي اجتماعي و خصوصيِ همه ما و از جمله برای بانوان تبديل كنيد؛ ببينيد نظریه پردازان غرب، چگونه زنان را از حوزه زندگي خصوصي به زندگي اجتماعي وارد کردهاند! اين وضعيتي كه شما در ارتباط زن و مرد در غرب شاهد هستيد، پوشش، فرهنگ، ارتباطات و مراوداتشان، يك امر ديرپايي نيست؛ اگر سه چهار قرن به عقب برويد در خود غرب واقعاً پوشش و حجاب و مسائلي از اين دست در روابط اجتماعيِ زنان غربي وجود داشته است. بعد از رنسانس، ارزشهایی را محور قرار داده و بر اساس آن انتظارات اجتماعي را ايجاد و تبدیل به اخلاق اجتماعي كردند، و آنها را متناسب با رشد تكنولوژي، تغيير دادند. الآن شما ميبينيد که چگونه جامعه بانوان را اداره ميكنند. البته این امر مختص به جامعه بانوان هم نيست، آنها براي همه انسانها و براي همه ساعات زندگيشان برنامهريزي نمودند كه بايد چطور و در كجا متولد شود؟ چطور از اين مادر در دوران بارداري تغذیه شود و بعد چگونه بايد به مهدكودكها تحويل و محل پرورش اجتماعي كودكان داده شود؟ از كجا اين كودك بايد وارد عرصه آموزش و تعليم بشود؟ در كجا استخدام شود و چطور زندگي كند؟ چند سال كار كند و بازنشستگياش چگونه باشد؟ براي شصت، هفتاد سال، برنامهريزي کردهاند و هيچ لحظهای را خالي نگذاشتهاند. واقعاً نوع زندگي بانوان در غرب كاملاً مديريت و ارزشسازي ميشود. در ذهن آنها ايجاد انتظارات شده و سپس، بر آن اساس برنامهريزي ميشود. قرن غرب، ارزشها را با اختلافات و تغييراتي كه اقتضاي مناطق، اقوام و ملل مختلف است، جاري نموده و هم اکنون براي حل بحران مشروعيّت و مشكلاتي كه در برخورد و تحقير فرهنگهاي ديگر داشتند، به دنبال تنوّع فرهنگي و ايجاد يك همگرايي در بين فرهنگهاي مختلف بر اساس ارزشهاي بنيادين غربي هستند و در عين اينكه تنوّع فرهنگها را در اين برنامهريزي جديد ملاحظه ميكنند، ميخواهند همه اين فرهنگها به فرهنگ خُرده تبديل شود و بر محور ارزشهاي بنيادين غرب ساماندهي شود.
ما نیز باید در مقابل غرب همین گونه عمل کنیم، يعني اگر منتظر يك تحوّل همه جانبه و فراگير در همه ابعاد حيات انسان هستيم، بايد بتوانيم ارزشهایی را که منتظر تحققش هستيم، مديريت كنيم تا آرام آرام وارد زندگي ما شده و به مدل زندگي ما تبديل شوند؛ يعني الگوي خوراك، پوشاك، مسكن، ارتباطات، اشتغال، خانهداري، حضور در محيط اجتماعي و… را بر اساس آن ارزشها شكل دهيم.
ضرورت بازنگری مفهوم انتظار
بنابراين اگر واقعاً ميخواهيم بانوان منتظر تربیت كنيم، باید مفهوم انتظار را ـ به خصوص در زمينه مسئولیتهایی كه بر دوش بانوان است ـ بازتوليد و اين را در همه ابعاد زندگيشان جاری کنیم. ارزشها و مفاهیم و ساختارهاي اجتماعي كه متناسب با آن توليد ميشود، همه اينها بايد از نو، بر محور مفاهيم و ارزشهاي اصلي ـ كه شما در دوره ظهور آن را ميخواهيد محقّق ببينيد ـ بازتوليد شود و مديريتي اتفاق بيفتد كه اين مفاهيم توليد شده آرام آرام تبديل به نوع زندگي بانوان شوند. به همین علت باید يك پژوهش جامع و بعد از آن يك برنامهريزي کامل صورت گیرد. البته منظور از اين «بعد»، بعد رُتبي نيست، بلكه ترتّب منطقي بينشان است.
فرهنگ انتظار و تدوین نظام جامع
آنچه كه غفلت از آن مانع رسيدن به مقصد ميشود، این است که در توليد فرهنگ زندگي و تبدیل آن به برنامه باید در مقياس كلان، برنامهريزي شود. وقتی که ميدان درگيريِ ما با فرهنگ مدرن و ارزشهاي مدرنيته ـ كه به يك برنامه و فرهنگ براي همه ساحتهاي زندگي تبدیل شده ـ يك ميدان درگيريِ بزرگ است؛ پس بايد نقشه ما جامع باشد و لو مقياس عمل، كوچك باشد.
اگر شما در ميداني بجنگید كه دشمن با يك نقشه كلان و از زواياي مختلف، شما را در معرض تهديد و هجوم قرار داده، برنامهریزی شما براي فتح يك سنگر و يك ضلع، بدون توجه به هجوم همه جانبه، قطعاً ناكارآمد خواهد بود. اتفاقاً يكي از نكات ضعف برخورد ما با تهاجم فرهنگيِ غرب همين است كه نقشه آنها جامع، فراگير، دورنگرانه و برای همه عرصههاي حيات است و ميخواهند يك توسعه پايدار و همه جانبه را در مقياس جامعه جهاني مديريت كنند، اما ما در مواجهه با آن، در مقياس خُرد، برنامهريزي ميكنيم. مثلاً آنها وقتی براي تغيير اخلاق و فرهنگِ تأمين غرائز انسان برنامهريزي ميكنند، میخواهند نگاه انسان را به اين غريزه و كارآمدي و نوع بهرهمندي و فعالسازياش و نوع ارتباط اقشار و اخلاق و عاطفهاي كه بايد در اين زمينه حاكم باشد، تغيير دهند. بر این اساس، هم مبانياش را توليد ميكنند و هم آن را از طریق هنر به محصولات فرهنگي تبدیل کرده و بعد هم در زندگي بشر جاري ميكنند؛ ارتباط اقشار و مفهوم ارتباط زن و مرد و ارتباطات عاطفي و غريزي آنها را تغيير ميدهند؛ معناي نيازمندي انسان را در اين عرصه عوض ميكنند و مقياس احساس نياز را به شكل مغالطه آميزي بالاتر ميبرند تا همه افرادي را كه تشكيل خانواده دادهاند دچار بحران کرده و به این وسیله مفهوم خانواده را عوض كنند. آنها این طور عمل میکنند ولی ما ميخواهيم با وام ازدواج اين مشكل را حل كنيم! نه اینکه اين اقدام نشود، اگر اين اقدام درون يك نقشه جامع و تعريف شده باشد، بسيار خوب است؛ ولي اگر ما خيال کنیم كه خطر دشمنی که با هجوم فرهنگي و در قالب جنگ نرم به سراغ ما آمده را ميتوانيم فقط با وام ازدواج، رفع كنيم؛ نگاهی کوتهبینانه است! دشمن، اخلاق را به صورت نسبي، تابع تكامل و تكنولوژي تعريف ميكند و به دنبال تغيير مفهوم اخلاق و ارزشها با يك برنامهريزي جامع است، اما ما ميخواهيم اين را از طريق يك برنامهريزي خُرد حل كنيم.
اگر ما مأموريت خودمان را بازتوليد حقيقت انتظار و لوازم آن در حوزه فرهنگ و اقتصاد و همه عرصههاي حيات بانوان بدانيم و بخواهيم اين مفهوم و ارزشهايي را ـ كه نمايانگر انتظار هستند و در دل يك انسان منتظر به عنوان ارزشهاي محوري دنبال ميشوند ـ محقق كنيم، نبايد فقط در حوزه خصوصي خودمان برايش برنامهریزی كنيم. اینکه یک آدمِ اخلاقي بشويم، كافي نيست. ما بايد براي تحقق اين ارزشها در عرصه حيات اجتماعي و فردي و همه ساحتها و زمانهاي زندگي، از طفوليت تا هنگام مرگ، تلاش و برنامهریزی کنیم و در اين بازتوليد، در يك نقشه جامع عمل نماییم.
حاصل سخن
نمیتوان مسئله ارتباط اقشار، مأموريتهاي زن در خانواده، نوع تحصيل و نوع حضور اجتماعي را جداي از بقيه مسائل برنامهريزي نمود. البته در برنامهريزي براي تغيير نوع نگاه بانوان به زندگي و آرمانها و روابطشان باید در مقياس ممكن و كوچكي عمل كنيم. اين امر بايد درون حلقههایی از يكسری اقدامات تعريف شده در يك برنامه جامع که به سمت تحقق ارزشهاي انتظار در حوزه زندگي خصوصي و جمعي بانوان میرود دنبال شود كه این امر، نياز به تفكر و پيگيري دارد. اين مأموريت را باید بر روي دوش خود بانوان گذاشت؛ يعني خود آنها هستند كه بايد بسياري از مسائل خودشان را با دنياي غرب ـ كه در صدد استحاله انسان و منحل کردن روح انسانیت و هويّت جمعي انسانها در فرهنگ سرمايهداري است و به انسان به عنوان يك منبع توليد سرمايه و ثروت نگاه ميكند و تمام برنامهريزياش روي انسان به عنوان يك منبع ثروت است ـ حل کنند.
خود بانوان هستند كه بايد با اين سيطره فرهنگ غرب بر زندگي و هويّت جمعي آنها به شدت مبارزه كنند؛ خودشان مفاهيم را بازتوليد و براي تحقّق و عملياتي و اجرايي شدنش در همه عرصههای زندگي، تلاش كنند.