ریشه هاى درونى غيبت
نويسنده: أيت الله مجتبى تهرانى
در اين مقاله، به بررسى ريشههاى درونى و امورى كه سرمنشأ غيبت هستند، پرداخته مىشود. اين امور عبارتند از:
1. فرونشاندن خشم
براى فردى كه از برادر مؤمنش خشمگين مىشود و آتش غضب در درونش شراره مىكشد، امكان پديد آمدن دو حالت وجود دارد: نخست آن كه پشت سرش عيوب او را برشمرد و از اين راه خشم خود را فرو نشاند و ديگر اين كه خشم خود را به صورت خشم و كينه و عقده فرو نشاند؛ ولى ريشه كن نكرده، هر جا مناسبتى پيش آيد، عيوبش را به طور مستمر عنوان كند كه هر دو حالت از رذايل است.
2. همراهى با همنشينان و دوستان
گاه انسان براى گرم كردن مجلس دوستانه و به گمان عقب نماندن از ديگران، زبان به غيبت مىگشايد؛ مثل آن كه در مجلسى دوستانه، يكى از دوستان غيبت مىكند و در اين بين، فردى كه قصد غيبت نداشته، از ترس اين كه مبادا جمع او را نپذيرد، بحث را پى مىگيرد و زبان خود را به غيبت مىآلايد.
3. خنثى كردن اثر
گاهى شخصى براى پيشگيرى يا خنثى كردن اثر حرفى كه درباره او زده شده است، به غيبت آلوده مىشود.
هرگاه انسان براى خنثى كردن اثر سخن كسى كه مىخواهد آبروى او را ببرد، يا بر ضد او شهادتى بدهد، پيش دستى كرده، نقايص و عيوب او را در غيابش عنوان كند، حتى اگر آن عيوب درست هم باشد، اين فرد غيبت كرده است و اگر براى نفوذ كلامش به دروغ نيز توسل جويد، به افتراء نيز دچار شده است.
روشن است كه اين مسأله نيز به كوچكى نفس انسان يا به ترس او باز مىگردد.
4. توجيه يا رفع اتهام
گاه فرد، عمل زشتى انجام داده يا به آن متهم شده است و براى توجيه يا رفع اتهام، از برادر مؤمن خود غيبت مىكند و او را به شركت در اين عمل زشت متهم مىسازد يا حتى ارتكاب را فقط به او نسبت مىدهد؛ به اين ترتيب، عيبى ديگر بر عيب هاى خود مىافزايد كه اين هم در ضعف نفس انسان ريشه دارد.
5. كبر
گاهى شخص براى اين كه فضيلت خود را در مسألهاى اثبات كند، عيب برادر ايمانىاش را ذكر مىكند.
او نقصهاى شخص ديگرى را مىگويد تا به صورت غير مستقيم برترى خود را به رخ بكشد. اين فرد به رذيله نفسانى يا خود بزرگ بينى دچار است.
6. حسد
كسى كه به بيمارى نفسانى حسد مبتلا است، از ستايش برادر مؤمنش ناراحت مىشود؛ به همين دليل عيوب او را منتشر مىكند.
بى هنران، هنرمند را نتوانند كه بينند همچنان كه سگان بازارى، سگ صيد را. مشغله برآرند و پيش آمدن نيارند؛ يعنى سفله چون به هنر با كسى برنيايد به خبثش در پوستين افتد.
كند هر آينه غيبت، حسود كوته دست كه در مقابله گنگش بود زبان مقال [1]
7. مزاح و شوخى
گاهى غيبت جنبه شهوانى و لهوى دارد؛ مانند آن كه شخصى در جمع دوستان، براى شوخى و خنده؛ نقايص برادر يا خواهر ايمانى خود را يادآور مىشود. اين از جمله رفتارهاى ناپسندى است كه در نيروى درونى شهوت ريشه دارد و در باب شوخى و مزاح مورد گفتوگو است.
8. تمسخر
گاه انسان برایاستهزاى ديگرى به غيبت كردن او پرداخته، عيبهايش را فاش مىسازد.
9. دلسوزى بدون توجه
شخص غيبت كننده هنوز به آداب الاهى مؤدب نشده است؛ او دوست دارد در راه خدا قرار گيرد؛ ولى مسير آن را نمىداند و به بيراهه مىرود.
او با ديدن عيب مؤمنى، از روى دلسوزى به باز گفتن آن مىپردازد؛ مانند آن كه فردى خطاى برادر مؤمنش را ديده يا متوجه نقصى در او، در بعد دينى يا ابعاد ديگر شده است و از روى دلسوزى، بىاختيار پشت سرش عيبهاى او را برمىشمرد. دلسوزى و ناراحتى او واقعى است و چه بسا اگر آن عيب را فاش نمىساخت، پاداشى هم نصيب او مىشد؛ ولى چون طرف صحبتش را معرفى كرده، ثوابش به عقاب تبديل مىشود؛ بنابراين در رحمت و شفقت و مهربانى هم بايد معيار شرعى در نظر گرفته شود تا رحمت شخص مايه عذاب او نشود.
10. خشم در راه حق
گاه انسان در برابر رفتار زشتى كه از ديگرى مشاهده مىكند، چنان خشمگين مىشود كه ضمن اظهار نفرت از آن رفتار زشت، نام فرد انجام دهنده را نيز مىآورد كه در اين جا هم او به غيبت دچار شده است؛ زيرا مىتوانست بدون بردن نام فرد، فقط تنفر خويش را از آن رفتار زشت اظهار كند. اين خشم ستوده و پسنديده است، ولى غيبت نكوهيده و ناپسند است.
حضرت صادق (علیه السلام) مىفرمايد:
اصل الغيبه يتنوع بعشره انواع: شفاء غيظ و مساعده قوم و تهمه و تصديق خبر بلاكشفه و سوءظن و حسد و سخريه و تعجب و تبرم و تزين. [2]
با اين تفاسير به خوبى روشن مىشود كه براى ايمن ماندن از عذاب الاهى بايد از زبان به خوبى مراقبت كرد، همان گونه كه امام صادق (علیه السلام) در ادامه سخن مىفرمايد:
فان اردت السلامه فاذكر الخالق لا المخلوق، فيصير لك مكان الغيبه عبره و مكان الاثم ثوابا. [3]
اگر مىخواهى سالم بمانى، خدا را ياد كن، نه خلق خدا را. آن وقت به جاى اين كه غيبت كنى، عبرت مىگيرى و به جاى گناه، ثواب مىكنى.
*********************************
پي نوشت :
[1]. سعدى: گلستان، باب 8، حكايت 47.
[2]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 9، ص 118، ح 10407.
[3]. همان.
منبع: اخلاق الهى (آفات زبان ) ج4 ص 35
/س